جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


ماندن در وضعیت آخر


ماندن در وضعیت آخر
● (نگاهی به فیلم «آتش بس» ساخته تهمینه میلانی)
۱ _ بسیاری از آنهایی كه خوره كتاب های روانشناسی هستند، به احتمال زیاد یكی از ترجمه های گیتی خوشدل را خوانده اند. یكی از بهترین كتاب هایی كه او ترجمه كرده«چهار اثر از فلورانس اسكاول شین» اكنون به چاپ چهل و هشتم رسیده است. آن هم در جایی كه برخی از كتاب ها را در تیراژ اعجاب برانگیز ۱۶۵۰ نسخه بر روی پیشخوان كتاب فروشی ها دیده ایم. یكی از این كتاب هایی كه خوشدل ترجمه كرده و نوشته خانم دكتر لوسیا كاپاچیونه است، «شفای كودك درون» نام دارد. اگرچه كار دشواری است اما جوهره كتاب را اگر بخواهیم در یك جمله فشرده كنیم باید گفت كه نویسنده در این كتاب بر آن است تا ما انسان ها را متوجه كودكی بكند كه درون وجود ماست و همچنان به حیاتش ادامه می دهد. این كودك خجالتی، صریح، آرمان اندیش و زودرنج آنجا است و نفس می كشد. اگر ما بتوانیم با این كودك دوباره ارتباط برقرار كنیم، نیازهایش را بشناسیم و دركش كنیم می توانیم آرامشی را تجربه كنیم كه مدت ها است آن را از كف داده ایم. سال ها پیش اسماعیل فصیح سه كتاب مهم را ترجمه كرد كه آنها هم به این مضمون می پرداختند. آنچه دكتر اریك برن و بعدها تامس هریس و همسرش در كتاب های «وضعیت آخر» و «ماندن در وضعیت آخر» نوشته اند شكل كامل تری از آن مثلث عجیبی است كه درون هر انسانی یافت می شود؛ بالغ، كودك، والد. نگاه خانم كاپاچیونه البته كمتر تخصصی است و بیشتر به سوی روانشناسی عزت نفس بازمی گردد.
۲ _ این كتاب دستمایه تهمینه میلانی برای ساخت فیلم آتش بس بوده است. میلانی از كتاب «شفای كودك درون» الهام گرفته و براساس آنچه كه نویسنده پیشنهاد كرده داستانی را پرداخته كه در همین ابتدا باید گفت یكی از بهترین داستان هایی است كه یك فیلمساز می تواند روایت كند و مخاطب با جان دل پذیرای آن باشد. آتش بس اصلاً داستان پیچیده ای ندارد. ماجرای زندگی و «نازندگی» یك زوج است. یوسف یوسف پور و سایه نیازی كه نمی دانند چرا با هم ازدواج كرده اند و حتی حالا هم كه دارند از هم جدا می شوند، نمی دانند چرا دارند این كار را می كنند. یك روانكاو یا روانشناس كه به شكلی تصادفی با آنها آشنا شده، براساس تجربیات كتاب «شفای كودك درون» این زوج را به زندگی شان بازمی گرداند.
۳ _ شاید از همان افسانه آه می توانستیم تصویر كارگردانی را ببینیم كه در اولین ساخته اش یعنی بچه های طلاق در پی شكل دیگری از روایت داستانی در سینمای ایران می گشت. تهمینه میلانی كه پیش از آتش بس، تجربه موفقی در زمینه طنز داشته (دیگه چه خبر؟) در آثاری كه ساخته همواره تمایل خودش برای جانبداری از زنان را كتمان نكرده است. تقریباً بدون استثنا میلانی در فیلم هایش (منهای آتش بس) با نگاهی یك جانبه نگر زنان را به تصویر كشیده است. البته و به مرور زمان او توانست به مرز پختگی در آثارش نزدیك شود و همین امر باعث شد كه مثلاً در «دو زن» و «واكنش پنجم» او به راحتی بتواند این نگاه یك سویه را در پشت قصه ای ظاهراً موجه پنهان كند اما همچنان می توانستیم پی ببریم كه میلانی پروایی ندارد كه در فیلم هایش یك خط فرضی میان مرد و زن ترسیم كند و این خط كشی را به سود زن ها به اتمام برساند.
فیلم آتش بس در واقع از این منظر شاید آتش بس فیلمساز به این نوع نگرش هم باشد. هم یوسف پور و هم نیازی هر دو در این جنگی كه به پا كرده اند به یك اندازه سهم دارند. در واقع هنگام تماشای فیلم دائماً مواظب بودم كه بتوانم دیدگاه قبلی كارگردان در مورد شخصیت زن و مرد را دنبال كنم ولی در پایان هیچ مدركی از درون فیلم پیدا نشد كه ثابت كند فیلمساز یكی را بر دیگری ارجح دانسته است.
۴ _ آتش بس در شمار معدود آثار سینمای ایران است كه ریتم بسیار درستی دارد. فیلم به رغم آنكه بسیار به مطب دكتر و گفته های سایه بازمی گردد اما تا انتها ریتم اصلی اش را حفظ می كند. كارگردانی میلانی در بسیاری از اوقات تقریباً بی نقص است. بازی هایی كه او از بازیگران اصلی اش گرفته حتی شاید شوكه كننده هم باشد. (نگاه كنید به آن گریه عجیب و دور از انتظار گلزار) اما این را هم اضافه كنیم كه بازی بازیگران فرعی تقریباً هیچ كدام خوب نیست. یاكیده، خوش خلق و بیات در نقش های فرعی شان جا نمی افتند.
۵ _ یادم هست و البته فراموش نمی كنم كه هرگاه خواسته ام یادداشتی در مورد فیلم های ایرانی بنویسم با مضمونی شبیه این شروع كرده ام كه فیلم برای مخاطبان ساخته می شود و این آنها هستند كه «داوران اصلی»اند. در مواجهه با فیلم میلانی دیگر نمی توانم با این عبارت چندان كلنجار بروم (این را بگذارید به حساب اعترافات شخصی نگارنده) فیلم اساساً و تماماً برای مخاطب ساخته شده است. آتش بس برخلاف بسیاری از آثار سینمای ایران كه فیلم برای خودش روی پرده جریان دارد و تماشاگر هم برای خودش در سالن نشسته، نیست. بی اغراق شاید باید گفت كه كمتر لحظه ای در آتش بس وجود دارد كه فیلم مخاطبش را رها كند. این ریتم پرتحرك كاملاً واضح است كه از فیلمنامه می آید. میلانی در آتش بس شاید بیش از آنكه در پی اثبات ایده هایش در زمینه مسائل زنان باشد، در پی این بوده كه قصه اش را بی هیچ پیش داوری جلو ببرد. آنچه كه از یوسف و سایه سر می زند؛ در واقع ما به ازای شخصیت آنها است. اگرچه در نگاه اول شاید به نظر برسد كه در رفتار این دو اغراق هایی به چشم می خورد كه آنها را از «واقعیت» دور می كند اما اگر نخواهیم با تئوری های نقد كه از پیش در ذهن خودمان كلاسه كرده ایم، به فیلم نزدیك شویم؛ آنگاه پی می بریم كه یوسف و سایه دقیقاً همان كارهایی را انجام می دهند كه در بیرون از بسیاری زن و شوهرها دیده ایم.
۶ _ آتش بس فیلمی است پیام دار و البته معناگرا. شاید این نكته آخر خیلی ها را به شگفتی وادارد. فضای شاد و شنگول فیلم، كمیك استریپ بودن روابط و فضا و معمولی بودن حرف هایی كه شخصیت های فیلم می زنند؛ ظاهراً هیچ كدام با معنا و معناگرایی نسبتی ندارند. ما عادت كرده ایم كه فیلم های معناگرا آثاری كند، ملال آور و فاقد جزئیات كوچك ولی مهم زندگی باشند. مفاهیم عمیق، حرف های بزرگ و غیرعادی بودن در فیلم هایی كه آنها را معناگرا می دانیم، مانع از این می شود كه اعلام كنیم، فیلم میلانی به یك معنا شاید معناگراترین فیلم سینمای ایران در سال های اخیر باشد. چه معنایی از این مهمتر كه فیلمی به مخاطبش بگوید با خودش، با درونش آشتی كند و به آرامش برسد؟ چه فیلمی از این معناگراتر كه بگوید می توانیم لابه لای همین روزمرگی ها به امید، اعتماد و حضوری معناگرا از زندگی دست پیدا كنیم؟ چه فیلمی معناگراتر از اینكه بگوید در وضعیت آخر بمانیم. وضعیت آخر در كتاب هریس این است «من خوبم، تو خوبی».
نویسنده :‌ شاپور عظیمی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید