سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


افغانستان و اقتصاد تریاک


افغانستان و اقتصاد تریاک
ما در كشوری زندگی می‌كنیم كه به "جاده ابریشم" و چهارراه تعامل فلسفه‌ها معروف بوده است و این روزها می‌بایستی به گذرگاه نفت، گاز و كالا در منطقه تبدیل شود. اما متأسفانه امروزه ترانزیت موادمخدر و عوارض آن چون قاچاق موادمخدر و اعتیاد، به یكی از اصلی‌ترین دغدغه‌های راهبردی مردم و مسئولان دلسوز تبدیل شده است و تاكنون برای مبارزه با آن چندهزار شهید داده‌ایم و به دستاورد قابل ملاحظه‌ای هم نرسیده‌ایم.
برای برخورد با این پدیده خانمان‌سوز دو كار باید انجام گیرد: نخست دستیابی به راه‌حل‌های واقع‌بینانه و پیشگیرانه در داخل كشور، كه نیاز به بررسی‌های فراوان دارد و دوم مطالعه و پژوهش روی سرمنشأ ورود موادمخدر در خارج از كشور و به‌طور خاص كشور همسایه افغانستان. در این راستا پژوهشی توسط آقای جاناتان گودهند در ژوئیه ۲۰۰۳ باعنوان "مرزها و جنگ‌ها: مطالعه‌ای درباره اقتصاد تریاك در افغانستان" از دانشكده تحقیقات شرق‌شناسی و آفریقا از دانشگاه لندن (SOAS: School of oriental and African Studies) انجام گرفته كه مهندس سیروس نویدان ترجمه آن را به خوانندگان نشریه تقدیم كرده است.
ساختار این پژوهش به این صورت است كه در مرحله نخست، پیدایش تاریخی اقتصاد تریاك در رابطه با ایجاد جنگ، تشكیل حكومت و سرنگونی حكومت‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. در مرحله دوم، اقتصاد تریاك به‌عنوان یكی از عوامل اصلی اقتصاد سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد كه در آن مجموعه‌ای از فعالیت‌های مجاز و غیرمجاز در كنار هم انجام شده است و در آن انواع بازیگرانی به صحنه می‌آیند كه دنبال مبارزه، سود و كنار‌آمدن و ساختن با اوضاع هستند، یا برای زنده‌ماندن در حد بخور و نمیر تلاش می‌كنند. در مرحله سوم، مطالعه موردی در دهكده‌ای از ایالت بدخشان در شمال غرب افغانستان، كه با اقتصاد تریاك به حیات خود ادامه می‌دهد انجام می‌گیرد.
به نظر می‌رسد حتی خاستگاه اصلی مخالفت‌های شدید با ایجاد مدارس دخترانه در افغانستان نیز به اقتصاد تریاك برمی‌گردد و دست‌اندركاران این اقتصاد می‌خواهند از نیروی كار ارزان دختران و با حفظ وضع موجود، سوءاستفاده‌های كلان كنند.
این مقاله نشان می‌دهد كه هرگونه پژوهش و تحقیقی در مورد افغانستان بدون توجه به اقتصاد تریاك یا به تعبیری "اقتصاد سیاه" ناقص است و هر تلاشی برای تبدیل "اقتصاد جنگ" به "اقتصاد صلح" باید با دیدن نقشی كه تریاك در اقتصاد سیاسی افغانستان ایفا می‌كند، همراه باشد.
نكته درخور توجه دیگر ـ كه از اهمیت استراتژیك بالایی برخوردار است ـ این‌كه، امنیت مرزهای ایران و افغانستان نیز در گرو توجه جدی به چنین پژوهشی است.
●رشد و تكامل اقتصاد تریاك در افغانستان
در طول تاریخ افغان، نقش جنگ و مرزداران بسیار چشمگیر است. مرزهای فعلی افغانستان توسط قدرت‌های پادشاهی قرن نوزده تثبیت شده است و حاكمان بعدی افغانستان سعی كرده‌اند كه از این مرزها دفاع كرده، آن را تقویت كنند یا در اثر تجاوزات خارجی و فشارهای داخلی در این مرزها تجدیدنظر كنند. مرزها، پوسته سیاسی و نشانگر موفقیت اقدامات دولت در حفظ ثبات وضعیت كشور می‌باشند. این اقدامات همان‌طور كه خواهیم دید در یك مسیر مستقیم و با پیشرفت تدریجی صورت نمی‌گیرد (كرامر گودهند ۲۰۰۲). تلاش‌های حكومت برای قانونمندساختن جامعه به‌شدت مورد اعتراض و مقاومت مرزنشینان قرار می‌گیرد. همان‌گونه كه اسكات(Scott) (۱۹۷۶) مورد بحث قرار می‌دهد؛ نواحی مركزی، جوامع سایه نامیده می‌شود كه خارج از دسترس حكومت بوده و عرفاً "شورشی" به‌شمار می‌روند. برخورد میان حكومت مركزی و نواحی مرزی، همواره مترادف با درگیری‌های شدیدی بوده است كه درنهایت باعث جابه‌جایی قدرت بین مركز و نواحی مرزی می‌شود. اقتصاد سیاسی معاصر افغانستان محصول این سابقه است. در بخش بعدی، ما پیشرفت اقتصاد تریاك را در رابطه با جنگ، تشكیل و سرنگونی حكومت مورد مطالعه قرار می‌دهیم. اقتصاد تریاك محصول این فرایندها و هم عامل ایجاد بخشی از آن است؛ جنگ شرایطی را ایجاد می‌كند كه در آن تولید تریاك افزایش می‌یابد، اما از طرف دیگر تریاك خود باعث می‌شود كه جنگ اقتصادی دامنه پیدا كند و این امر انگیزه برگشت حكومت به وضع عادی را كمرنگ می‌نماید. به نظر می‌رسد كه در افغانستان بعد از طالبان، مرزهای داخلی جدیدی به‌وجود آمده است، چنان‌كه جنگ‌طلب‌ها با هم و با حكومت مركزی تازه تشكیل شده به رقابت پرداخته، سعی دارند دولت‌های كوچك محلی برای خودشان تأسیس كنند.
●افغانستان قبل از جنگ
در نیمه دوم قرن ۱۸ افغانستان به‌صورت اتحادیه قبیله‌ای در بین قدرت‌های امپراتوری ایران، شبه‌قاره هندوستان و آسیای مركزی به‌وجود آمد. در اواسط قرن ۱۸ با افزایش قلمرو نفوذ امپراتوری تزاری در شمال و دولت پادشاهی انگلیس در هندوستان، این دو ابرقدرت افغانستان را به‌عنوان منطقه‌ای حایل میان خود مشخص نمودند. ترسیم خط دوراند(Durrand Line) در سال ۱۸۹۳، به‌عنوان مرز بین هند و افغانستان، سرآغاز ایجاد مشاجره و كشمكشی طولانی شد؛ زیرا این خط پشتون‌های دور و بر مرز را از هم جدا می‌كرد. دولت برای مشروعیت و حفظ خود نیاز به كمك‌های خارجی، در درجه اول از بریتانیا و سپس از روس‌ها داشت. در سال‌های ۱۹۶۰ تقریباً نصف بودجه مملكت متكی به كمك خارجی و در درجه اول ازسوی شوروی(۱) بود. بین دستگاه دولت و توده مردم روابط بسیار محدودی وجود داشت و دولت ضعیف‌تر از آن بود كه بتواند تغییری در سنت‌های مناطق روستایی بدهد. مثلاً در بخشی از شرق، پرداخت مالیات و انجام خدمت سربازی با مقاومت رو‌به‌رو می‌شد.
همان‌طور كه در بخش‌های گذشته دیدیم؛ پروژه‌های عمرانی مانند پروژه دره هلمند ـ ساختن سد و شبكه آبیاری كه توسط ایالت متحده سرمایه‌گذاری شد ـ وسیله‌ای بود كه دولت می‌خواست با آن سركوب و به سلطه درآوردن گروه‌‌های متمرد را توجیه كند. برای امریكایی‌ها و حاكمان دولت سلطنتی، پروژه مزبور وسیله‌ای بود كه به كمك آن با جمعیت چادرنشین پشتونی كه به قانون و مالیات و مرزها بی‌اعتنا بود و مظهر عقب‌ماندگی كشور قلمداد می‌شدند، مقابله كند(۵۲۹ : ۲۰۰۲، Gullather). پروژه دره هلمند(HVA) پاسخ كلاسیك دولتی برای حل مسائل زمین‌های مرزی با هدف ایجاد ثبات سیاسی، كشیدن جمعیت به سمت مدرن‌شدن و كم‌كردن تحرك در نواحی مرزی بود، ولی در عمل دیده شد كه ترغیب پشتون‌های قلزایی (قلجایی)(Ghilsai) برای این‌كه به كشاورزهای معمولی ساكن در یك نقطه تبدیل بشوند مشكل است (۲۰۰۲ Gullather). با شروع جنگ در سال ۱۹۷۸، پس از تقریباً سه دهه كمك مالی، پروژه مزبور تقریباً متوقف شد. نكته جالب توجه در این است كه تا سال ۲۰۰۰ دره هلمند ۳۹درصد هروئین دنیا را تأمین می‌كرد(۲۰۰۰،UNDCP).
در سال‌های دهه ۱۹۷۰، تاجرهای صنف حمل‌ونقل افغانی ـ پاكستانی به قدرت اقتصادی فزاینده‌ای تبدیل شدند. اقتصاد قاچاق توسعه‌ یافت، قرارداد ترانزیت تجارتی افغان (ATTA) با پاكستان بسته شد كه براساس آن، افغانستانِ محاصره‌شده در خشكی، قادر به واردكردن هر نوع كالا بدون پرداخت گمرك شد، ولی این كار باعث تشویق تجارت قاچاق گردید. در آن هنگام كالاهای واردشده بدون گمرك، قاچاقی به پاكستان برگشت داده شده و فروخته می‌شد. تجارت مزبور توسط قبیله‌های پشتون (و در درجه اول قبیله آفریدی(Afridi)) كه در مرز افغانستان ـ پاكستان ساكن بودند انجام می‌گرفت. ساختن راه در دهه ۱۹۷۰ و سرمایه‌گذاری بر روی كامیون‌های سنگین كه با كمك مالی آلمان‌غربی انجام شد، این جریان را بیشتر تسهیل كرد.(۲)
یكی دیگر از ابعاد متمایز اقتصاد غیرقانونی، كشت خشخاش است كه به علت كاهش محصول تریاك در اواسط سال‌های دهه ۱۹۷۰ در كشورهای مثلث طلایی افزایش یافت. در اواخر سال‌های دهه ۱۹۷۰ خشخاش در بیش از نیمی از ۲۸ ایالت افغانستان كاشته شده و ۲۵۰ تن تریاك برای صدور تهیه می‌كرد (۳۶: ۱۹۹۲، Hyman). ‌آزادی سیاسی باعث عدم ثبات و رقابت بین احزاب كمونیست و اسلامی شد و یك كودتای كمونیستی در سال ۱۹۷۸ سبب ایجاد درگیری و مقاومت در روستاها و بالاخره باعث تصرف كشور توسط نیروهای شوروی در سال ۱۹۷۹ شد.
●درگیری جنگ سرد
در این دوره با این‌كه دولت سقوط نكرد، عملكردهای اصلی آن ازجمله حكومت مطلقه به‌وسیله زور، از بین رفت؛ چون‌كه مجاهدین مخالف، به‌طور فزاینده‌ای روستاها را تحت كنترل درآوردند. استراتژی شوروی‌ها در مبارزه با شرایط موجود، بر ترور و قتل عام مردم روستایی و انهدام صنایع كوچك قرار گرفت. در این دوره، تولید موادغذایی تقریباً به یك‌سوم تقلیل پیدا كرد. مهاجرت و فرار گسترده افغان‌ها سبب شد كه شهرك‌های پناهندگان جنگی به‌سرعت در ایران و پاكستان تشكیل شود. سرمایه‌گذاری و كمك‌های انسانی باعث شد كه اقتصاد كشور سریعاً اصلاح شود و به‌سوی قانونمندشدن پیش رود (رابین ۲۰۰۰). جریان منابع سرازیر شده به افغانستان كه جنبه سیاسی داشت، حكومت و ساختار اقتصادی افغان را تغییر داد؛ حكومت، متكی به كمك‌های مالی و نظامی شوروی و درآمد حاصل از فروش گاز شد؛ كانال اطلاعاتی امریكایی ـ پاكستانی CIA/ISI حمایت گسترده‌ای به گروه‌های مخالف دولت رساند؛ احزاب سیاسی در پاكستان و ایران به‌عنوان كانال ارتباطی بین رهبران مقاومت افغان در خارج و "جبهه‌های" داخلی عمل كردند؛ سیستم دلالی كه در كنار جریان كمك‌های نظامی به افغانستان به‌وجود آمد پایه‌های یك اقتصاد جنگی محلی را در سال‌های دهه ۱۹۹۰ پی‌ریزی كرد و سودهای به‌دست آمده توسط فرماندهان و تجار، مجدداً در فعالیت‌های غیرمجاز كه شامل موادمخدر و اقتصاد قاچاق مرزی بود سرمایه‌گذاری شد. بر این اساس تا اواسط سال‌های دهه ۱۹۸۰، یك كانال ارتباطی به‌وجود آمد كه اسلحه به داخل می‌آورد و كانال دیگری كه موادمخدر خارج می‌كرد. در سال ۱۹۸۹ هفت گروه اصلی مجاهدین مسئول تهیه بیش از ۸۰۰ تن تریاك بودند (۱۳۱: ۱۹۹۸، Colley). پاكستان نیز تبدیل به یك تولیدكننده بزرگ تریاك شد و تا سال ۱۹۸۹ همین مقدار تریاك تولید می‌كرد. بدین‌ترتیب تجارت موادمخدر زیر چترCIA/ISI آن‌چنان وسعت گرفت كه تا قلب حكومت پاكستان نفوذ كرد. این امر باعث برخورد بین مجاهدین، حمل‌كننده‌های پاكستانی موادمخدر و عوامل نظامی شد. سازمانDEA ایالات‌متحده، چهل سندیكای هروئین را شناسایی كرد كه برخی از آنها توسط مقامات بالای پاكستانی هدایت می‌شد. (۱۲۱: ۲۰۰۰ Rashid). صنعت و تجارت در
پاكستان با استفاده از سرمایه‌های حاصل از موادمخدر به‌طور فزاینده‌ای در جریان پول‌شویی شركت داشتند. در هر حال، زیر فشار شدید غرب و صدمیلیون دلار كمك به امر مبارزه با موادمخدر، در پاكستان تولید تریاك در سال ۱۹۹۷ به ۲۴ تن تقلیل یافت.●فروپاشی و تجزیه
در سال ۱۹۹۲ نیروهای مجاهدین كنترل كابل را به‌دست گرفتند. فروپاشی شوروی و به‌وجودآمدن كشورهای جدید آسیای مركزی برای افغانستان، به‌معنای از دست‌دادن موقعیت استراتژیك قبلی خود به‌عنوان یك كشور حایل و برگشت به وضعیت قبلی، به‌عنوان منطقه عبور با مرزهای باز به‌عنوان راه‌‌های تجاری بود. در این مرحله دیگر عنوان مطلبی تحت‌عنوان "درگیری‌های افغان" ساده‌باورانه و گمراه‌كننده بود. در منطقه، درگیری‌های متعددی وجود داشت كه روی هم یك سیستم متخاصم محلی در نواحی بدون ثبات مرتبط با هم را تشكیل می‌داد كه شامل كشمیر، تاجیكستان و دره فرغانه (Ferghana)بود. با كناره‌گیری ارباب ابرقدرت، جنگ‌طلبان داخلی مجبور شدند كه به‌سوی درآمدهای داخلی كشیده شوند. از لحاظ سیاسی، با بررسی مجدد فرآیند ظهور دولت‌ها در قرن گذشته، دیده می‌شود كه هرگاه قدرت مركزی تا حدی از هم پاشیده می‌شد، گروه‌های سیاسی نظامی محلی به‌وجود می‌آمدند كه از طرف قدرت‌های همسایه حمایت می‌شدند. از لحاظ اقتصادی نیز دیده می‌شود كه اقتصاد جنگ بیشتر بر پایه قاچاق مرزی و شیوع سریع موادمخدر شكل گرفته است. بین سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ افغانستان سالانه ۲۲۰۰ تا ۲۴۰۰ تن تریاك تولید می‌كرد كه از این لحاظ با برمه، بزرگ‌ترین تهیه‌كننده تریاك خام دنیا رقابت می‌نمود. بدین‌ترتیب افغانستان از كشوری حایل، تبدیل به كریدوری شد برای اقتصادی غیرقانونی با رشدی چشمگیر. در این دوره ارتباط فزاینده اقتصادی شهرهای مرزی با كشورهای همسایه برقرار شد و كابل از لحاظ اقتصادی دچار ركود شد، درحالی‌كه جنگ داخلی هم باعث خرابی‌های وسیع شده بود. اكنون می‌توان دریافت كه چرا جنگ‌طلبان انگیزه‌های چندانی نداشتند تا مملكت به ثبات و یكپارچگی دست یابد. در این دوره، خشونت وسیله‌ای شد برای كنترل بازارها و ایجاد انحصاری واپس‌گرا.
●طالبانی‌شدن
با رسیدن به سال ۱۹۹۴ طالبان تبدیل به قدرت سیاسی و نظامی شاخصی شد و از سال ۱۹۹۶ به بعد تقریباً ۹۰درصد كشور را تحت كنترل خود درآورد. این تغییرات با منافع دولتی و غیردولتی پاكستان ارتباط نزدیك پیدا كرد. در درجه اول، پاكستان با این تغییرات، با دید تعقیب هدف استراتژیكی خود در رابطه با مقابله با هند نگاه كرد. ثباتی كه یك رژیم سازش‌پذیر ایجاد می‌كند نیز می‌توانست برای پاكستان موضع محكمی از لحاظ حمل‌ونقل در ارتباط با آسیای مركزی ایجاد كند. ازسوی دیگر، طالبان از طرف مافیای حمل‌ونقل افغانی پاكستانی حمایت می‌شد كه منافع آنها با جنگ‌های داخلی ۱۹۹۰ صدمه دیده بود. طالبان ایجاد امنیت كرد؛ امنیتی كه امكان داد تا تجارت مرزی دوباره رونق بگیرد. به قول رابین (۲۰۰۰) "شما می‌توانید از این سر تا آن سر كشور، حتی در شب، یك ماشین پر از طلا را عبور دهید بدون آن‌كه كسی مزاحمتان شود." اقتصاد قانونی و مجاز نیز از ثبات كشور سود برد. محصولات كشاورزی در این دوره به‌طور قابل ملاحظه‌ای رشد كرد، هر چند كه در سال ۱۹۹۷ خشكسالی بر آن اثری منفی گذاشت. سومین تشكیلاتی كه از طالبان حمایت می‌كرد، گروه‌های رادیكال اسلامی در منطقه، بویژه در پاكستان بود. این دوره مواجه شد با تشكیل شبكه‌های سیاسی و مذهبی خارج مرزی مانند القاعده، جنبش اسلامی در ازبكستان (JMU)، جدایی‌طلبان كشمیری و گروه‌های غیرقانونی در پاكستان، اویغورهای چینی(Uighurs) و چچنی‌ها كه هركدام پایگاهی در كشور ایجاد كردند. هرچند در ظاهر شواهد چندانی در دست نیست، ولی این‌طور به نظر می‌رسد كه در اواخر دهه ۱۹۹۰ شبكه گروه‌های اسلامی، مافیای تجارت و موادمخدر و طالبان ظاهراً به‌طور فزاینده‌‌ای رشد كرده و سیستم در هم تافته‌ای را به‌وجود آوردند. هرچند كه توجه بین‌المللی بیشتر به تجارت موادمخدر معطوف بود، اما قاچاق مرزی در‌آمد زیادی را تأمین می‌كرد. در سال ۷/۱۹۹۶ ارزش تجـارت ترانزیت مـرزی بیـن پاكستان و افغانستـان در اوج خود تقـریباً به ۵/۲ میلیـارد دلار رسید
(۱۹۹۹، Naqvi) و طالبان از طریق مالیات این تجارت ۷۵میلیون دلار به‌دست آورد (۲۰۰۰، Rashid)، مع‌ذلك، اقتصاد تریاك نیز مهم بوده و گزارش شده است طالبان كه ۹۶درصد زمین‌های كشت خشخاش را در كنترل داشت، از این راه سالانه ۳۰ میلیون‌دلار به‌دست می‌آورد. همراه تجارت غیرمجاز، یك رشته صنایع خدماتی نیز مانند پمپ‌بنزین‌ها، مغازه‌ها و چایخانه‌ها پیدا شدند. در برخورد طالبان نسبت به كاشت خشخاش، تهیه تریاك و حمل آن، مخلوطی از اصول مذهبی، ابهام و مصلحت‌اندیشی مشاهده می‌شود (۱۴۶: ۱۹۹۹، Cooley)، در سال‌های اولیه، سیاست طالبان بیشتر روی مصلحت‌اندیشی دور می‌زد و محصول تریاك به‌سرعت افزایش یافت. به‌طور مثال در سال ۱۹۹۶ در قندهار تولید به ۱۲۰ تن افزایش یافت. تولید سال قبل از آن ۷۹ تن بود. در سال ۸/۱۹۹۷ مجموع تولید افغانستان ۲۷۰۰ تن بود كه یك افزایش ۴۳درصدی نسبت به سال قبل را نشان می‌داد. كشت خشخاش در زمین‌های جدیدی كه شامل مناطق خارج از كنترل طالبان در شمال و شمال‌شرق بود نیز شروع به توسعه نمود. در سال ۱۹۹۹ تولید به حداكثر، یعنی ۴۵۰۰ تن رسید كه معادل ۷۵درصد كل مصرف دنیا بود. با این حال در سال ۲۰۰۰ به ۳۶۰۰ تن تقلیل یافت كه مربوط به هوای نامناسب یا به حكم صادره در آگوست ۱۹۹۹ توسط ملاعمر رهبر طالبان بود كه كشت را به یك سوم كاهش داد. دستور بعدی كه در ۲۷ جولای سال ۲۰۰۰ صادر شد، مبنی بر این‌ بود كه كشت خشخاش غیراسلامی و حرام است. ممنوعیت به‌شدت اجرا شد و تولید به ۷۴ تن تقلیل پیدا كرد. نتیجتاً كشت خشخاش در مناطق خارج از حیطه كنترل طالبان توسعه یافت؛ مثلاً در بدخشان گزارش شده است كه مقدار زمین‌های كشت شده در سال ۲۰۰۰ (۲۴۵۸ هكتار) به ۶۳۴۱ هكتار در سال ۲۰۰۲ افزایش یافت. بنابر عرف تاریخی، عدم رضایت نسبت به فرمان در شرق بیشترین مقدار بود، اما هیچ مقاومت مسلحانه‌ای روی نداد. مذاكره طالبان برای معامله با "شین واریس"(Shinwaris) یكی از بزرگ‌ترین و بانفوذترین قبایل شرق، بحرانی‌بودن مسئله را نشان می‌دهد. (۲۰۰۱، UNDCP). دلایل طالبان در صدور این فرمان روشن نیست و چندین فرضیه در این مورد وجود دارد. ممكن است طالبان به موادمخدر به‌عنوان یك وسیله چانه‌زنی با جامعه بین‌المللی نگاه می‌كرد یا شاید انتظار داشت كه به علت همكاری در ریشه‌كنی موادمخدر، از طرف جامعه بین‌الملل پاداش داده شود. فرضیه دیگر این است كه آنها تریاك را ذخیره می‌كردند تا بدین‌ترتیب قیمت آن كه در سال‌های قبل به علت تولید فراوان قیمت پایین آمده بود، مجدداً بالا رود. بهای تحویل تریاك در مزرعه در سال ۱۹۹۸ هركیلو ۶۰ دلار بود حال آن‌كه در سال ۲۰۰۰ به ۲۰دلار برای هر كیلو تقلیل یافت. این رقم بعد از ممنوعیت، به ۱۰برابر افزایش یافت. البته صدور فرمان ممكن است دلایل مذهبی داشته باشد و محققاً روحانیون در صدور فرمان نقش مهمی داشتند (۲۰۰۱، UNDCP).
قبل از صدور فرمان ممنوعیت تریاك، كشت خشخاش در ۴۰ درصد نواحی افغانستان انجام می‌شد. ساختار تجارت تریاك، منطقه به منطقه فرق می‌كرد. به‌طور مثال در جنوب، ساختار بازار نسبتاً آزاد وجود داشت. در حالی‌كه در نواحی شرق دارای تشكیلات دقیق‌ بوده و به‌شدت توسط معامله‌گران بزرگ كنترل می‌شد و لذا در شرق، كیفیت و نتیجتاً قیمت بالاتر بود. هلمند(Helmond) و ننگرهار(Nangarhar) بزرگ‌ترین مناطق تولید تریاك بودند و با تخصیص سه‌چهارم كل زمین‌های قابل كشت، بین سال ۱۹۹۳ و ۲۰۰۰ قسمت اعظم موادمخدر از این دو منطقه حاصل می‌شد. تریاك به‌طور معمول به‌صورت مورفین صادر می‌شد كه برای معامله‌گران به علت حجم كم و سهولت حمل و نداشتن بو، جذابیت بیشتری داشت. در مورد شبكه آزمایشگاه‌های افغانی گزارش شده است كه قادر به تولید هروئین درجه بالا هستند كه مناسب بازارهای غربی است (۲۰۰۱، Von der Schulenberg). ‌آنیدرید آستیك مورد نیاز برای ساختن هروئین، از كشورهای همسایه به‌طور قاچاق وارد می‌شود. به‌طور مثال دولت چین ۵۶۷۰ تن مواد را كه در محموله فرش مخفی شده بود و به مقصد افغانستان عازم بود، كشف و ضبط كرد (۲۰۰۲، Jone ۲۸، JWPR). درحالی‌كه در افغانستان تجارت تریاك كار پرسودی محسوب می‌شود، براساس برآورد انجام شده، یك درصد سود به كشاورزان می‌رسد و ۵/۲ درصد دیگر در افغانستان و پاكستان در دست دلال‌ها باقی می‌ماند. ۵درصد در كشورهایی كه راه عبور مواد هستند مصرف می‌شود و بقیه منابع به جیب دلال‌ها در اروپا و ایالات‌متحده می‌ریزد. (۲۰۰۱، Von der Schulenburg) بین معامله‌گرانی كه در مرز مواد می‌فروشند همبستگی مستقیمی وجود ندارد، برخی از آنها تا خلیج‌فارس نیز پیش می‌روند، اما هیچ‌كدام در بازارهای پرسود خرده‌فروشی غربی دخالتی ندارند.
چنین به نظر می‌رسد كه ۸۵درصد هروئین گرفته شده در بریتانیا از تریاك افغانستان تهیه می‌شود. راه‌های بین‌المللی حمل مواد مرتباً تغییر پیدا می‌كند و سوداگران نیز كه در درك موقعیت سریع هستند، خودشان را با اوضاع سیاسی متغیر وفق می‌دهند. اكنون به علت كنترل‌های شدید در مرز ایران و پاكستان، راه‌شمالی از كشورهای آسیایی میانه بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرد. قابل توجه است كه ۵۰درصد تریاك افغانستان در داخل منطقه مصرف می‌شود، اغلب هزینه حمل مواد به صورت جنس پرداخت می‌شود از این‌رو، مسئله اعتیاد در منطقه روز به روز حادتر می‌شود. تخمین زده می‌شود‌كه ۵/۱ میلیون‌نفر در پاكستان و ۲/۱ میلیون‌‌نفر در ایران دچار اعتیاد باشند.
●اوضاع بعد از طالبان
با سقوط رژیم طالبان در نوامبر ۲۰۰۱، كشاورزان شروع به كاشت مجدد خشخاش كردند. ممنوعیت سال قبل باعث تشدید فقردر روستاها شد و كشاورزان فقیر دچار قرض‌های سنگین شدند. در این دوران، وام‌دهنده‌ها موقع پس‌گرفتن وام، به‌جای پول، تریاك پس می‌گرفتند و موقع وام‌دادن براساس قیمت روز، تریاك حساب می‌كردند با بالارفتن قیمت تریاك در سا‌ل‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ بهره بازپرداخت وام‌ها با این حساب به ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ درصد رسید (۸ :۲۰۰۱، UNDCP). بنابراین، مقروض بودن عامل مهمی بود تا كشاورزان دوباره به كشت خشخاش بپردازند. كشاورزان و معامله‌گران فكر كردند و درست هم فكر كردند كه تغییر رژیم باعث خلأ قدرت شده است و دولت جدید قادر به اجرای ممنوعیت نخواهد شد. هرچند كه دولت موقت تعدادی از مزارع مهم كشت خشخاش را خراب كرد، ولی منابع مالی محدود، انعطاف‌پذیری زیاد و نداشتن اهرم كافی اعمال قدرت نسبت به جنگ‌طلب‌های محلی، آن‌قدر بود كه نمی‌تواند پروژه ریشه‌كنی موادمخدر را اجرا كند. در ایالت شرقی جلال‌آباد، به‌طور مثال دولت به كشاورزان برای خراب‌كردن هر هكتار كشت خشخاش ۳۵۰ دلار امریكایی می‌پرداخت، درحالی‌كه ساكنان محلی ۳۰۰۰ دلار برای هر هكتار می‌خواستند به قول یك كشاورز افغانی "باید برای جوانان ما كار پیدا كنند. ما به مدت ۵ سال دیگر به كشت خشخاش ادامه خواهیم داد تا مطمئن شویم كه اعضای خانواده ما شغل دائم پیدا كرده‌اند" (۲۰۰۲،June ۲۶ IWPR).
در ایالت شرقی و مناطق قبیله‌ای به نظر می‌رسید بقایای طالبان و نیروهای القاعده در حال شكل‌گیری دوباره هستند. براساس شیوه تاریخی مقاومت در برابر حكومت مركزی، سرزمین‌های مرزی شرقی ممكن است به منبع ناآرامی تبدیل شود و افغانستان به روش حكومتی اوایل دهه ۱۹۹۰ برگردد كه جنگ‌طلبان محلی كنترل را در منطقه نفوذ خود دوباره به‌دست می‌گیرند. دخالت بین‌الملل با تقسیم كمك‌های مالی بین فرماندهان افغانی، این تنش‌ها را تشدید كرد. گفته شده است كه ۳۵ جنگ‌طلب، برای مبارزه با تروریسم ۷ میلیون دلار دریافت كرده‌اند، درحالی‌كه جنگ‌طلب‌ها قاچاق قانونی و تجارت موادمخدر را كنترل و نیروی شبه‌نظامی مشخص ایجاد می‌كنند. انگیزه‌ای برای مراوده با حكومت مركزی تازه‌تأسیس شده ندارند. یادداشت زیر كه از قول اسماعیل خان فرماندار هرات در غرب افغانستان نقل می‌كند، نشان‌دهنده چالش رویاروی دولت جدید و جامعه بین‌الملل است."ایران و ما برای كنترل مرز با هم رقابت می‌كنیم"
خان انتظار دارد كه امسال بین ۴۰ تا ۵۵ میلیون پوند از حق گمركی اقلام قاچاق از ایران و تركمنستان و ترابری برعكس از قندهار و پاكستان به دست بیاورد. او قصد ندارد این مبلغ را با كابل شریك شود و شروع به اجرای پروژه‌های بازسازی خود از قبیل روكش راه‌های هرات، كامل‌كردن خط‌كشی عابرین پیاده در چهارراه‌ها و پاك‌كردن كانال‌های آبیاری نموده است.
اكنون ثابت شده است كه عدم موافقت امریكا و سایر قدرت‌ها در فرستادن حافظین صلح به شهرهای عمده خارج از كابل بعد از سقوط طالبان، زمانی كه جنگ‌طلب‌ها ضعیف بوده و به آینده اطمینانی نداشتند، تا چه حد مضر بوده است.
یك مقام ارشد اروپایی در هرات اظهار داشته است: "در حال حاضر جنگ‌طلب‌ها دارای درآمد و پول و بسیار قوی‌تر از دسامبر سال گذشته هستند كه طالبان سقوط كرد." (منبع: (UK)۱ ژوئن ۲۰۰۲ The Telegraph)
●اقتصاد جنگ
ما در اینجا از اقتصاد جنگ (تولید، بسیج و اختصاص منابع اقتصادی به‌منظور ادامه كشمكش) و استراتژی‌های اقتصادی جنگ (خلع اختیار عمدی از گروه‌های خاص) (۲۰۰۰، Le Billon)، صحبت می‌كنیم. طالبان و سایر گروه‌های جنگ‌طلب، راه‌های بسیار دقیق و پیشرفته‌ای را در عملیات و بهره‌برداری از اقتصاد محلی و جهانی به‌كار بردند و گفتهDuffield در مورد جنگ‌طلب‌ها كه "محلی عمل می‌كنند ولی جامع فكر می‌كنند" تعبیر مناسبی است (۲۰۰۰ Duffield).
درحالی‌كه جریان منابع خارجی شامل اسلحه، مهمات، سوخت و حمایت مالی ازسوی بازیگران دولتی یا غیردولتی احتمالاً خیلی شاخص‌تر از درآمد داخلی است (۲۰۰۰ Human Rights Watch) تجارت تریاك نقشی مهم در نگهداری و ادامه اقتصاد جنگ ایفا می‌كند. گزارش‌های رسیده حاكی است كه خود طالبان دلال موادمخدر شده یا اقوام خود را به‌عنوان واسطه‌ها در تجارت موادمخدر به كار گرفتند (۱۱۸ : ۲۰۰۰، Rashid). به شبكه معامله امكانات خاص داده می‌شد و مجوز هم براساس ارتباطات قبیله‌ای صادر می‌شد. مالیات تجارت تریاك به دو صورت بود؛ عشر (ده‌درصد مالیات بر محصول مزرعه) كه صرف مخارج محلی می‌شد و مقدار آن در سال ۱۹۹۹ به ۱۵ میلیون دلار رسید و زكات (۲۰درصد مالیات برای معامله‌گران) كه حدود ۳۰ میلیون‌دلار می‌شد (۲۰۰۲، Von der Schulenburg). با این حال، این مالیات به‌طور یكنواخت در تمام افغانستان گرفته نمی‌شد.
قبل از فرمان تحریم تریاك در زمین‌های درجه یك كشاورزی كشور، خشخاش كاشته می‌شد (۱۱: ۲۰۰۰، Manstfield). تجارت تریاك مثال كلاسیكی است برای رشد تجارت مرزی در مناطق بی‌ثبات.
نكته مهم در اینجاست كه صلح باعث از هم پاشیدن سیستم‌های تولید و مبادله‌ای می‌شود كه وسیله امرار معاش اربابان جنگ و پیروانشان می‌باشد.
●اقتصاد سیاه
دو اصطلاح "سیاه" و "غیرمجاز" عباراتی ثقیل و پرمعنا هستند، مخصوصاً درجایی كه در آن مسائل غیرقانونی مطرح است. زبانی را كه اقتصاددان‌های كلاسیك به كار برده‌اند ـ مانند مجازـ غیرمجاز، شاغل ـ غیرشاغل، رسمی ـ غیررسمی ـ در چنین متونی معنای مناسبی نخواهد داشت.
اصطلاح‌هایی كه "نوردستروم"(Nordstrom) به‌كار برده است مثل "اقتصاد سایه" و "اقتصاد فرادولتی"، شاید مناسب‌تر باشد. (۲۰۰۰ Nordstron). در هر اصطلاحی كه به‌كار رود، مسئله اصلی این است كه بین آنهایی كه هدفشان افروختن آتش جنگ است، با آنهایی كه دنبال سود هستند فرق گذاشته شود.
روشن است كه در اقتصاد سیاه بازار و كسب سود با دسترسی به قدرت سیاسی و به‌وسیله زور تنظیم می‌شود. درحالی‌كه در سال‌های دهه ۱۹۵۰ طبقه تجار افغانی از لحاظ سیاسی ضعیف بودند و مالیات‌های سنگین پرداخت می‌كردند. در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ قسمت اصلی حمل‌ونقل به پیشاور و كویته در دست یك نیروی مهم سیاسی بود و این امكان بیشتر به علت ارتباطات نزدیكی به‌دست می‌آمد كه آنها با گروه‌های نظامی داشتند. بازارهای شرق كشور به‌طور فزاینده‌ای به سمت پاكستان كشیده می‌شد. مرزها، مناطق خطرناك اما دارای امكانات سودآور بود. اقتصاد سیاه اختلاف طبقاتی فزاینده‌ای شد، به‌طور مثال، كشاورزانی كه زمین و سرمایه داشتند زمینشان را برای خشخاش اجازه می‌دادند و پول جمع می‌كردند و كشاورزان بدون زمین كه هیچ منبع اعتباری نداشتند، روزبه‌روز مجبور به قرض بیشتر می‌شدند (a ۲۰۰۱، Mansfield). درگیری شدید برخی از بازارها را از بین برده و بازارهای دیگری به‌وجود آورده بود. به‌طور مثال در بدخشان، تجارت دام به كابل، به علت ناامنی از بین رفته بود، در صورتی‌كه تجارت تریاك با تاجیكستان رونق پیدا كرده بود. اقتصاد غیررسمی همچنین نقش مهمی را در شكل‌دادن اقتصادهای رسمی بازی می‌كند و تجارت مرزی غیرقانونی، اقتصاد پاكستان و سایر دولت‌های همسایه را تحلیل برده و تضعیف كرده است. علاوه بر این، درحالی‌كه اقتصاد تجاری كمك كرده است تا برخی از خسارت‌های ناشی از خشكسالی تخفیف یابد، این امر حالت سازندگی ندارد چون در درازمدت سرمایه‌گذاری برای صنعت و صنایع كوچك انجام نمی‌شود. سرمایه‌گذاران به‌سوی فعالیت‌هایی كه سرمایه‌ را زود برمی‌گرداند و سودها در خارج از كشور انباشته می‌شود جذب می‌شوند. بدون یك دولت قوی و چارچوب قانونی، انگیزه‌های كمی وجود دارد كه كشور به فعالیت‌های تولیدی درازمدت كشیده شود.
●اقتصاد تحمل Coping Economy
به‌طور كلی، خانواده‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم كرد؛ ‌آنها كه سود می‌برند (دارایی خود را افزایش می‌دهند) و آنهایی كه با وضع موجود كنار آمده و تحمل می‌كنند (بدون این‌كه از سرمایه بخورند) و آنها كه به صورت بخور و نمیر زندگی می‌كنند (از دارایی‌شان خرج می‌كنند). این طبقه‌بندی ثابت نمی‌ماند و تحت‌تأثیر تغییر رژیم‌های سیاسی و شوك‌های مختلف وارده از خارج، تغییر پیدا می‌كند. فرض بر این است آنها كه درگیر كشت خشخاش یا تجارت تریاك هستند؛ یا سرمایه‌گذارانی "حریص" هستند و یا كشاورزانی كه می‌خواهند حداكثر سود را ببرند، ولی واقعیت آن است كه در مورد اكثریت مردم، علت كشیده‌شدن به تجارت تریاك "زندگی تحمل" یا "بخور و نمیری" است.
خانواده‌های افغانی، به‌منظور كاهش ریسك به كارهای مختلف می‌پردازند؛ پسرهای خانواده برای كار به پاكستان می‌روند، زن‌ها و بچه‌ها در كارخانه‌های قالی‌بافی كار می‌كنند، پدرها به كار كشت مناصفه‌ای می‌پردازند تا به زمین دسترسی پیدا كرده و به كاشت خشخاش بپردازند و بقیه زن‌ها و بچه‌ها نقش مهمی در مراقبت از كشت بازی می‌كنند، چون كشت و عمل‌آوردن خشخاش به كارگران زیادی نیاز دارد.(۳) تنها ۶/۲ درصد زمین‌های كشاورزی برای كشت خشخاش به‌كار می‌رود، در صورتی كه ۳ تا ۴ میلیون‌نفر، یعنی در حدود ۲۰درصد جمعیت كشور برای گذراندن زندگی خود متكی به خشخاش هستند. (۲۰۰۲، Von der Schulenburg).
كشاورزها به این دلیل به كشت خشخاش می‌پردازند كه اولاً نسبت به محصولات دیگر دارای مزیت نسبی و نقشی چندجانبه است و ثانیاً بدین‌وسیله به زمین و اعتبار دست می‌یابند. در بخش آینده، مزایای كشت خشخاش در یك مطالعه محلی اختصاصی در بدخشان را مورد بررسی قرار خواهیم داد. ما در مرحله اول به بررسی انگیزه دوم كه رسیدن به زمین و اعتبار است، می‌پردازیم.
سودآوربودن خشخاش بستگی به برخورداری و به‌كارگیری منابع توسط كشتكاران دارد. آنها كه زمین، آب و پول دارند می‌توانند سود ببرند درحالی‌كه آنها دارایی كمی دارند، زندگی بخور و نمیری خواهند داشت. به‌عنوان مثال، یك مالك زمین برای هر هكتار خشخاش كشت شده به‌صورت خالص ۱۹۵۷ دلار سود می‌برد، در صورتی‌كه كشتكار شریك ۲۱۲ دلار برای هر هكتار دریافت می‌كند (a ۲۰۰۱، Mansfield).در برخی مناطق، تولید تریاك در بطن سیستم‌های زراعت محلی وارد شده است؛ مثلاً بهای اجاره زمین براساس محصول تریاكی كه می‌تواند بالقوه تولید كند، تعیین می‌شود. هر چند كه تصاحب زمین در افغانستان نسبت به پاكستان و هند به‌طور عادلانه‌تری انجام می‌شود، این مسئله از منطقه‌ای به منطقه دیگر فرق می‌كند و با افزایش جمعیت تعداد افراد بدون زمین روزبه‌روز افزایش پیدا می‌كند. در بسیاری از مناطق، خشخاش تنها وسیله دسترسی به زمین یا استخدام‌ فصلی است. برای افراد بدون زمین، اجاره‌كردن مرجح است، اما لازمه آن، داشتن افزار كار كشاورزی است؛ بنابراین كشاورزان فقیر بیشتر به صورت "درصدی" شریك می‌شوند و عملاً پول كارگری به دستشان می‌رسد. تقسیم محصول تریاك از ناحیه‌ای به ناحیه دیگر فرق می‌كند؛ مثلاً در شرق ممكن است به ۵۰/۵۰ برسد اما در جنوب كه سطح بی‌زمینی بالاست، صاحب زمین دوسوم محصول را برمی‌دارد و كارگرهای فصلی نیز یك پنجم تا یك‌چهارم از كل محصول تولید شده را دریافت می‌كنند.
كشت خشخاش به‌صورت اشتراكی (مناصفه‌ای) به كشاورزان امكان می‌دهد كه به زمین دسترسی پیدا كنند؛ زمینی كه می‌توانند در آن محصول غذایی نیز بكارند. علاوه بر آن، از طریق سیستم‌ "سلم" (Salaam) به اعتبار دست می‌یابند. در این سیستم، پیش‌پرداختی برای یك مقدار ثابت محصول كشاورزی داده می‌شود كه در این میان تریاك محصول مورد علاقه وام‌دهندگان می‌باشد. آنهایی كه فقیرترند، به‌طور معمول تمام محصول خود را قبل از درو پیش‌فروش می‌كنند تا پیش‌پرداخت بگیرند. قیمت این پیش‌فروش نصف بهای روز تریاك در بازار است.
این سیستم، فروش اجباری ناراحت‌كننده‌ای را ایجاد می‌كند كه باعث می‌شود معامله‌گران، تریاك را به قیمت خیلی ارزان‌تر از زمان برداشت بخرند. اما برای آدم‌‌های فقیر، این پیش‌پرداخت تنها منبعی است كه مخارج ماه‌های سخت زمستان را كه كمبود موادغذایی خیلی شدید است تأمین كنند. سیستم "سلم" (كه ظاهراً جنگ آن را محكم‌تر كرده است) آدم‌های فقیر را وادار می‌كند كه به یك ارتباط ارباب ـ رعیتی با معامله‌گران محلی تن در دهند. در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ كاهش برداشت محصول باعث شد قرض‌دهندگان مقدار بیشتری تریاك دریافت كنند و قرض‌گیرندگان مجبور شدند خشخاش بیشتری بكارند.
بنابراین، خشخاش منافع نامتناسبی را نصیب آنهایی می‌كند كه زمین و سرمایه دارند. یك صاحب زمین می‌تواند سهم محصول خود را نگاه دارد و در زمستان كه قیمت‌ها افزایش پیدا می‌كند، به بهای تا ۱۰۰ درصد اضافه بفروشد (a ۲۰۰۱، Mansfield) برای افراد با منابع مالی كم، كشت خشخاش فقط زندگی بخور و نمیری را تأمین می‌كند. ممنوعیت خشخاش كه توأم با قحطی شده بود، تأثیر شدیدی روی زندگی بخور و نمیر فقرا برجای گذاشت و قرض‌گیرندگان با بهره بالا را دچار بدهی‌های سنگین كرد كه مجبور شدند دام‌های(۴) خود را بفروشند یا به‌دنبال كارگری به پاكستان مهاجرت كنند. این موضوع حتی در موقعی رخ داد كه مرزها به‌شدت كنترل می‌شد و پناهندگان در پاكستان تحت فشار بودند كه برگردند. با نگاهی به اقتصادهای "جنگ" "سیاه" و "تحمل"؛ به نظر می‌رسد كه واقعیت را بتوان ساده كرد. در عمل مرزهای روشنی بین این سه اقتصاد وجود ندارد و شبكه‌ها با تداخل ارتباطی پیچیده‌ای شكل گرفته‌اند. برای یك زارع با منبع مالی كم، خشخاش بخشی از اقتصاد تحمل یا بخور و نمیری است؛‌ برای یك مالك كه زمینش را اجاره می‌دهد یا معامله‌گر تریاك، این یك اقتصاد سیاه محسوب می‌شود و برای فرماندهان كه از خشخاش مالیات می‌گیرند، این بخشی از تجارت جنگ است.
تریاك یك كالای ایجاد‌كننده درگیری، غیرمجاز و در عین حال یك وسیله امرار معاش و زندگی بخور و نمیری است. كالاها و تجهیزات مختلف مانند اسلحه، پول، موادمخدر، كالاهای مصرفی و غذایی می‌توانند در راهی مشترك سیر كنند. صرافی‌ها گروه مهمی در این شبكه هستند. خدمات آنها توسط جنگ‌طلب‌ها، بازرگانان، جوامع و بنگاه‌های خیریه مورد استفاده قرار می‌گیرد.
در مرز، تداخل جریان‌های مجاز و غیرمجازـ اسلحه، موادمخدر، كالای قاچاق لوكس همراه با گندم، هندوانه و پناهندگان ـ بسیار قابل‌توجه است، گرچه كه همیشه قابل مشاهده نیست. مرزها محل موقعیت‌ها و در عین حال بهره‌كشی‌هاست.(۵) نقاط مرزی همچنین محل‌های بی‌ثباتی هستند. جنگ و كشمكش جغرافیای افغانستان را دچار تغییر كرده است.
در اثر مقاومت سال‌های ۱۹۸۰ راه‌های جدیدی و بازارهای جدیدی گشوده شد كه باعث رونق اقتصادی در منطقه شده است. مهمانسراها، بازارها و ایستگاه‌های كنار جاده‌ای ایجاد شد (۱۶۹: ۱۹۸۵،Roy ). آزمایشگاه‌های ساخت تریاك نزدیك مرزها قرار دارند،‌ بنابراین مناطق مرزی جایی است كه تریاك تهیه شده، حمل شده، ذخیره شده و در حد محدودی مصرف می‌شود.
ذكر این نكته ضروری است كه كمك‌های بین‌المللی از لحاظ تاریخی بیشتر به پروژه‌هایی اختصاص یافته است كه نزدیك به شرق افغانستان قرار دارند.
فعالیت‌های غیرمجاز ممكن است گاهی وقت‌ها باعث پیشرفت و توسعه هم بشود، آنها مناطق دورافتاده روستایی را به مراكز تجاری مهم منطقه و كل كشور وصل می‌كنند، هرچند سود حاصل از این فعالیت‌ها به صورت یك‌نواخت پخش نمی‌شود. سود حاصل از اقتصاد موادمخدر را در بازسازی روستاهای اطراف قندهار می‌توان دید. (۱۱۰: ۲۰۰۰، Rashid).●مطالعه موردی ـ‌روستای ده دهی در استان بدخشان
در مطالعات آقای گودهند، مطالعه‌ای كوتاه و موردی در روستای "ده‌دهی" در شمال شرق افغانستان صورت گرفته است كه برای آشنایی با پویایی اقتصاد تریاك در افغانستان بسیار مناسب است و ما در اینجا خلاصه‌ای از این مطالعه را خواهیم آورد.
در افغانستان مكان اهمیت دارد. هر نقطه و هر دره‌ای، آب و هوای خاص خود را دارد. بنابراین باید از یك مطالعه موردی با احتیاط نتیجه‌گیری كلی كرد. استان بدخشان منطقه‌ای كوهستانی در مرز تاجیكستان است و به‌طور سنتی از لحاظ جغرافیایی،‌ سیاسی و اقتصادی، نسبت به كابل یك منطقه حاشیه‌ای محسوب می‌شود. بدخشان همیشه فقیرترین منطقه افغانستان به‌شمار رفته كه به زراعت و تجارت بخور و نمیری متكی بوده است. به لحاظ تاریخی، بدخشان ایالتی مواجه با كمبود غذا و از لحاظ عدم امنیت غذایی آسیب‌پذیر بوده است. قبل از جنگ، تولید موادغذایی در محل ۵۰درصد نیازهای استان را تأمین می‌كرد و در حال حاضر فقط یك‌سوم آن تأمین می‌شود. درگیری و جنگ، تولید كشاورزی و بازارها را متوقف نموده و صنایع كوچك اصلی را از بین برده است. در دوران اشغال شوروی‌ها، این ایالت از كمك‌های واردات غلات استفاده می‌كرد، اما از اوایل دهه ۱۹۹۰ این كمك قطع شد. بدخشان یكی از نواحی معدودی بود كه طالبان به آن دسترسی پیدا نكرد و تحت كنترل نیروهای اتحاد شمال باقی ماند.
ده‌دهی، یك روستای ازبكی با ۱۳۸ خانوار است كه در ۲۰ كیلومتری مركز ناحیه "فیض‌آباد" قرار دارد. راه روستا در سیل‌های سال ۱۹۹۷ خراب شده است و روستایی‌ها مجبورند با الاغ یا پای پیاده به فیض‌آباد سفر كنند. به طور سنتی، اقتصاد ده‌دهی، عمدتاً در زراعت گندم، جو و دامداری متمركز بوده است. روستا در درگیری‌های دوران اشغال شوروی صدمه زیادی دیده كه منجر به آوارگی بسیاری از ساكنین آن شده است. اوایل دهه ۱۹۹۰ دوره‌ای بود كه جنگ داخلی بین دو حزب سیاسی، حزب اسلامی و جمعیت اسلامی جریان داشت، اما به‌دنبال آن، وقتی منطقه تحت كنترل فرمانده حزبی محلی قرار گرفت، آرامش نسبی برقرار شد.
●كشت خشخاش و تجارت تریاك
هرچند هنوز كشاورزی گندم و دامداری منابع مهم امرار معاش در ۷ سال گذشته بوده است، اما كشت خشخاش و تجارت تریاك تبدیل به فعالیت اقتصادی كلیدی روستا شده است. درحال حاضر بیشتر زمین‌های كشاورزی به كشت خشخاش اختصاص داده شده و خیلی از مردم كه قبلاً‌ به تجارت دام می‌پرداختند یا به تجارت تریاك مشغول شده‌اند یا در خارج كار می‌كنند.
"اخیراً زندگی مردم به‌خاطر كشت خشخاش بهتر شده است؛ حالا مردم دو تا سه دست لباس و وسایل خانه زیادی دارند"؛ به نقل از زن‌های ده‌دهی.
مغازه‌دارهای ده‌دهی یا معامله‌گران خارج از روستا، از كشاورزان رزین (صمغ تریاك) خریده و به مرز تاجیكستان حمل می‌كنند. آنجا رزین را به معامله‌گران مرتبط به شبكه مافیای آسیای مركزی می‌فروشند. سفر به مرز تاجیك خیلی سخت و خطرناك است و این معامله‌ای است كه در انحصار جوانان است. هرچند كه خطر جدی و واقعی است، (از یكی از افراد قبیله اخیراً ۱۵۰۰ دلار دزدیده بودند) اما سود و استفاده هم در آن زیاد است. با سرمایه حاصل از تجارت، خیلی از این افراد مغازه‌های كوچكی باز كرده‌اند. ده‌سال پیش فقط ۴ مغازه در ده‌دهی بود و حالا بیشتر از ۲۰ مغازه وجود دارد. برخی از آنها بسته به رواج رزین تریاك، فصلی هستند.
اقتصاد تریاك توسط فرماندهان محلی كنترل و مالیات‌گیری می‌شود. روستاییان به‌طور سنتی دو نوع مالیات اسلامی می‌پردازند؛ زكات كه ۵/۲درصد سرمایه است كه به مستمندان داده می‌شود و عشر كه یك دهم درآمد است كه به دولت پرداخت می‌شود. در حال حاضر هر دو نوع مالیات به میلیشیای محلی (نیروهای شبه‌نظامی) یا "جابا" می‌رسد.
●عوامل پشت پرده نفوذ اقتصاد تریاك
بدخشان سابقه‌ای طولانی در كشت خشخاش دارد كه از چین و بخارا از طریق جاده ابریشم به آن وارده شده است. بخش‌هایی از بدخشان وابستگی شدیدی به موادمخدر دارد، هرچند كه در ده‌دهی، این مسئله چندان به چشم نمی‌خورد. پس به چه دلیل در سال‌های اخیر تریاك به هسته مركزی اقتصاد محلی تبدیل شده است؟ تعدادی از عوامل مشوق رشد اقتصاد تریاك، مستقیماً نتیجه برخوردها و جنگ‌هاست، درحالی‌كه بقیه عوامل ریشه در كاركردهایی دارد كه به قبل از جنگ مربوط می‌شود.
●در سطح ملی یا محلی
تجارت تریاك در سطح محلی در شمال شرق افغانستان، به علت از بین رفتن قدرت مركزی در كشور همسایه تاجیكستان رونق یافت. نفوذپذیرشدن مرز با آسیای مركزی و رشد شبكه‌های مافیایی، فضا و ارتباط لازم برای رشد این تجارت را فراهم كرد. در سا‌ل‌های اخیر كنترل‌های مرزی پاكستان و ایران شدیدتر شده است تا آنجا كه حالا از راه‌های آسیای مركزی استفاده می‌شود.
هرچند كه نباید در قدرت و توانایی دولت افغانستان درقبل از جنگ مبالغه كرد، اما در هر صورت این دولت در حفظ نظم و اجرای قانون نقش مهمی ایفا می‌كرد. ساكنان روستاها، درباره زمان ظاهرشاه و داود، در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ كه دولت قدرتمندتر بود چنین صحبت می‌كنند:
"در زمان ظاهرشاه و داود، زندگی صلح‌آمیزی داشتیم. در آن زمان درهای خانه‌هایمان هیچ موقع بسته و قفل نمی‌شد، حتی در شب‌ها" (زن‌های ده‌دهی).
آنها می‌گویند كه به یاد دارند چگونه سربازان دولتی مزارع كشت خشخاش را آتش می‌زدند. برخی می‌گویند روش‌هایی را ابداع می‌كردند كه از تعرض دولت در امان بمانند‍؛ مثلاً دور مزراع خشخاش گندم می‌كاشتند و خشخاش را در وسط و دور از نظر به عمل می‌آوردند. بنابراین به نظر می‌رسد كه دولت به‌طور كلی نقش قانونی مهمی در رابطه با كشت خشخاش بازی می‌كرد
عامل دیگر، حذف یارانه گندم در بدخشان پس از سقوط دولت نجیب‌الله در سال ۱۹۹۲ بود. این مسئله توأم شد با قطع ورود گندم از ایالت مجاور، قوندوز(Kunduz) كه منتهی به بالارفتن سریع قیمت گندم شد. این موضوع ‌شاید تصمیم كشاورزان فقیر به تبدیل زراعت از گندم به زراعت پرسود خشخاش را تسریع كرده باشد.
سقوط دولت تولید خلأ قدرت نمود. این خلأ در سطح استانی و محلی با ساختارهای جایگزین نظامی و سیاسی پر شد. ساختار نظامی ایجاد شده توسط فرماندهان در محل، جابا نامیده می‌شود كه با استخدام مردان محلی (حدود ۳۰درصد از جوانان در ده‌دهی وابسته به جابا شدند) و گرفتن مالیات از مردم تأمین می‌شود. رهبری با تفنگ وارد صحنه می‌شد. منافع فرماندهان در وجود یك حكومت مركزی ضعیف بود، چون در "فئودال‌نشین" محلی كارهایشان كمتر كنترل و جلوگیری می‌شد.
حوزه‌های نفوذ در سطح محلی به فرماندهان واگذار می‌شد كه مسئول درآمدهای محلی خود بودند. اقتصاد تریاك یك منبع مهم درآمد بود؛ به‌طور مثال فرمانده حزبی كه در سال ۱۹۹۸ ده‌دهی و اطراف آن را كنترل می‌كرد، مستقیماً از تجارت تریاك از طریق اخذ مالیات از كشاورزان و معامله‌گران سود می‌برد. چون ممنوعیت سابق كشت خشخاش عملاً از بین رفته بود، كشاورزان با گرفتن وام‌های سهل‌ الوصول از وام‌دهنده‌ها به كشت خشخاش تشویق شدند.
●در سطح روستا
در سطح روستا، عامل مهم رشد كشت خشخاش فشارهای اقتصادی و محیطی بود كه چیز جدیدی نبود، اما با درگیری‌ها تشدید شده و وخیم‌تر شده بود. جمعیت ده‌دهی به‌طور یكنواخت از ۴۰ خانوار در شروع قرن، به ۱۳۸ خانوار افزایش یافته است.
"وقتی بچه‌های ما بزرگ می‌شوند، زمین برای همه ما كافی نخواهد بود. كار دیگری برای پسرهای ما وجود ندارد، چه می‌توانند بكنند؟" (زن‌های ده‌دهی).
حدود یك سوم جمعیت بدون زمین هستند. كمبود زمین مسئله‌ای رو به افزایش است و منبع درگیری‌ها محسوب می‌شود. به‌طور مثال در سال ۱۹۹۷ بر سر استفاده از چراگاه، نزاع مسلحانه با روستای مجاور درگرفت. منابع مالكیت عمومی، در اثر رقابت شدید در استفاده از منابع محدود و از بین رفتن قوانین سنتی و مقررات اداره این منابع، از بین رفته است. سیل‌های تخریب‌گر بهاری، در تخریب زمین و تخفیف محصول‌برداری از آن نیز موثر بوده است. تمام این عوامل باعث افزایش فقر در روستا شده است. درگیری‌ها نیز به آسیب‌پذیری مردم كمك كرده است، چون آنها دیگر نمی‌توانند دام‌های خود را به كابل ببرند. قبل از جنگ، تجارت دام منبع مهم درآمد بود.
"دام‌ها منبع درآمد خوبی بود، اما حالا چراگاه‌ها و بازارها از بین رفته‌اند." (یك پیرمرد ده‌دهی).
روستاییان غیر از مهاجرت برای كار كارگری، گزینه‌های اقتصادی كمی دارند (حدود ۲۵درصد جوان‌ها به كار كارگری در خارج از روستا اشتغال دارند). یا باید به جابا ملحق شوند یا به كشت خشخاش بپردازند. وام‌دهندگان با شرایط نسبتاً آسان، حاضر به وام‌دادن برای تولید تریاك هستند. علاوه بر آن خشخاش مزیت‌های نسبی نسبت به سایر محصولات دارد. این محصول در مقابل آفات طبیعی مقاوم‌تر است و بقایای آن برای سوخت زمستانی به‌كار می‌‌رود؛ ارزش طبی دارد و روغن آن برای پخت‌و‌پز مصرف دارد و بالاخره رزین تریاك ارزش زیادی دارد و عمر مصرف آن طولانی و حمل‌ونقل آن آسان است. عاملی كه با توجه به گلوگاه‌های راه‌های منتهی به ده‌دهی خلی مهم است. همان‌طور كه قبلاً‌ نیز گفته شد خشخاش كار كارگری زیادی لازم دارد و یك منبع كار برای آنهایی كه زمین ندارند محسوب می‌شود.
خشخاش یك عامل مهم برای تخفیف انگیزه‌های برخورد و نزاع، فقر و تخریب محیط‌زیست حداقل در كوتاه‌مدت می‌باشد. با مزایای نسبی یادشده برای خشخاش نسبت به كشت‌های دیگر، شك‌برانگیز است كه بتوان زارعین را به مثلاً‌ انواع پیشرفته گندم جلب كرد و دوباره به كشاورزی برگرداند. قیمت‌های سر مزرعه خشخاش بسیار انعطاف‌پذیر است، اگر یكNGO سعی كند كه مثلاً گونه‌های پیشرفته گندم را پیشنهاد كند، معامله‌گران به‌سادگی قیمت خشخاش را بالا می‌برند، چون حد سودبری آن به اندازه كافی همیشه بالا بوده است.
یك عامل دیگر در پشت توسعه تجارت خشخاش در روستای ده‌دهی، جابه‌جایی و مهاجرت وسیع مردم به علت جنگ و فشار اقتصادی است. خیلی از روستاییان ده‌دهی، پناهندگان و مهاجرین اقتصادی در پاكستان و ایران هستند.
آنها مخصوصاً در پاكستان از طریق تماس با سایر پناهندگان و خریدوفروش‌كنندگان پاكستانی به پتانسیل و سودآوری كشت خشخاش پی می‌برند. خیلی از جوانان به ده خود برگشته و اقدام به كشت خشخاش می‌كنند.
محصول‌برداران سیار از تمام نقاط افغانستان و حتی از كمپ پناهندگان پاكستان می‌آیند. در تمام كشور اطلاعات مربوط به كشت خشخاش پخش شده است. (۱۹۹۹، UNDCP).●آثار خشخاش در روستا
تغییر تدریجی زراعت به اقتصاد تریاك، نقش مهمی در تغییرات روابط اجتماعی در روستا داشته است.
"قبلاً جمعیت خیلی كم بود؛ مردم به زراعت متكی بودند؛ پول كم بود و در اینجا تجارت و دادوستد وجود نداشت. حالا جمعیت زیاد شده است و زراعت تكافو نمی‌كند، ولی تجارت رونق یافته است." (یك جوان ده‌دهی).
از برخی لحاظ، اقتصاد تریاك نمودهای پیشرفت هم همراه خود داشته است. اقتصاد تریاك باعث جلب، جمع و برگشت سرمایه به روستا شد و جوانان را در آنجا نگاه داشت، در غیر این صورت آنها از مدت‌ها پیش روستا را ترك كرده بودند. امنیت غذایی هم ظاهراً به‌جای تزلزل، بهتر شد. از طرف دیگر اقتصاد تریاك از لحاظ تولید ثروت و تقسیم آن، تنش‌های جدیدی را در روستا ایجاد كرد. یك طبقه ثروتمند جدید از میان جوان‌های درگیر با تجارت تریاك و فرماندهانی پیدا شد كه مالیات گرفته و تجارت را كنترل می‌كردند.
"برخی از قوم و خویش‌ها از طریق تجارت غیرمجاز و قاچاق، ثروتمند شده و زندگی‌شان از این رو به آن رو شده است. شوهر من پیر است و نمی‌تواند این كارها را انجام دهد. برخی از آنها زمانی چوپان‌های ما بودند، اما حالا دیگر ما را تحویل نمی‌گیرند و در مراسم‌های خود ما را دعوت نمی‌كنند چون ما فقیر هستیم." (زن‌های ده‌دهی).
از برخی جهات مؤسسات دهكده و رهبری آن انعطاف قابل توجهی از خود نشان داده و با شرایط تغییر یافته، خود را تطبیق داده‌اند. گفته شده است كه جامعه غیرنظامی در افغانستان در دوره درگیری‌ها دوباره جان گرفته و در ده‌د‌هی رهبری و شبكه‌های سنتی هنوز كارایی دارند. ریش سفیدان و نمایندگان هنوز دروازه‌بان‌های روستا و دنیای خارج هستند. آنها مسئول جمع‌آوری مالیات و سربازگیری برای جابا به‌شمار می‌روند. آنها همچنین اختلافات را حل می‌كنند و جامعه را برای كارهای عمومی مانند راه‌سازی تجهیز می‌كنند. با توجه به باقی‌ماندن این ارتباطات می‌توان نتیجه گرفته كه بافت اجتماعی ناشی از درگیری‌ها نیست،‌ بلكه روابط توأم با اعتماد متقابل و زندگی و معاشرت‌های بومی به حد كافی انعطاف‌پذیری دارد تا با محیط جدید خود را تطبیق دهد.
با این حال، همان‌طور كه گفته شد این جوان‌ها هستند كه تجارت تریاك را كنترل كرده و صاحب مغازه‌های روستا هستند. با این وجود هنوز برخوردی بین آنها و رهبران بومی روستا ـ ریش‌سفیدان ـ پیش نیامده است. آشكار است كه تنش‌هایی در حال شكل‌گرفتن و افزایش است. جای تعجب ندارد كه جوان‌ها و پیرها، درك‌های متفاوتی از تغییرات حاصله اخیر در روستا داشته باشند.
●●نتیجه‌گیری
هدف این گزارش تعیین روش و نسخه پیچی برای سیاست كار نیست، بلكه مطرح‌كردن موضوع‌هایی برای تحقیق‌های بعدی و دیدن پارامترهای نادیده و غیرملموس در انتخاب روش و سیاستی است كه باید در پیش گرفت.
اقتصاد موادمخدر، در كنار درگیری، وسایل امرار معاش را تأمین و درآمدهایی را ایجاد می‌كند. در روستای ده‌دهی، جابه‌جایی زراعت گندم به خشخاش و تجارت دام به تجارت تریاك نسبتاً سریع انجام گرفت و حالا تعداد زیادی از مردم در این اقتصاد سهم مهمی دارند، از كشاروزان فقیر گرفته تا خریدوفروش‌كنندگان تریاك و مغازه‌دارها و تا فرماندهان كه تجارت را كنترل كرده و مالیات می‌گیرند. پرداختن به این اقتصاد با توجه به نبودن گزینه‌های دیگر و طبیعت سودآور تجارت تریاك، كاملاً منطقی است.
شناخت مقوله توسعه و سیاست وابسته به موادمخدر در افغانستان نیاز به این دارد كه درك بهتری از نقش‌ها و انگیزه‌های بازیگران متعدد درگیر، در محل‌ها و سطوح مختلف در اقتصاد تریاك داشته باشیم. به‌طوركلی، در افغانستان با كمبود تحقیقات مبتنی بر داده‌های عملی مواجه هستیم و به‌طور اخص، در مورد امرار معاش و اقتصاد تریاك، این كمبود مشخص‌تر است. تحقیقات خیلی كمی با هدف دریافت تصویری از زندگی مرزنشین‌ها صورت گرفته و در این فصل تأكید شده است كه چنین شناختی اهمیت حیاتی در درك راهكارهای اقتصاد سیاسی افغانستان دارد.
در این گزارش، اقتصاد تریاك در داخل یك چارچوب تاریخی و اقتصاد سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است. سیاست‌های مبارزه موادمخدر در مورد افغانستان، عموماً به وسیله متخصصین فنی پایه‌ریزی و به پیش برده شده است كه نتیجتاً موادمخدر را جداگانه و از لحاظ فنی و نه به‌عنوان یك مسئله سیاسی مورد بررسی قرار داده‌اند. درك بیشتر ریشه‌های تاریخی اقتصاد تریاك ممكن است باعث تشویق سیاستگذاران شود كه به پروژه‌های درازمدت (بیشتر از یكی دوسال معمول در افغانستان) روی بیاورند. به‌طور مثال ریشه‌كنی كشت خشخاش از منطقهDir در پاكستان ۱۵ سال طول كشید.
مفهوم "اقتصاد جنگی" جمله‌ای است كلی و مبهم و به‌طور طبیعی چیزی منفی و غیر روزآمد محسوب می‌شود. از لحاظ تحلیلی، استفاده از این مقوله كمك چندانی به ما نمی‌كند و لذا سعی شد انواع مختلف اقتصادهایی را كه به‌كار گرفته می‌شود تجزیه و تحلیل كنیم؛ اقتصادهای جنگ، سیاه و تحمل. این امر ما را به شناخت بهتری از انواع بازیگرها، شبكه‌ها و سیستم‌های به‌كار گرفته شده می‌رساند و ما را متوجه این نكته نیز می‌نماید كه اقتصاد زمان جنگ هم می‌تواند نتایج مثبتی در بر داشته باشد.
"اقتصاد بازار" از برخی لحاظ باعث پیشرفت مناطق سابقاً حاشیه‌‌ای شده است. گذار ناگهانی از جنگ به صلح، با داشتن دركی ضعیف و بی‌رنگ از اوضاع پیچیده حاكم امكان‌پذیر نیست. باید دانست كه در این مقوله با پارامترهایی كه مستقل از هم عمل كنند و كاملاً‌ بسته و محدود باشند مواجه نیستیم. شبكه‌های درگیر در تأمین معاش،‌ سودآوری و جنگ با هم متداخل بوده و روی هم تأثیرگذار هستند. به‌هرحال سیاست موادمخدر در افغانستان بیشتر به مرزها و كنترل جریان مواد مزبور از مرزهای كشور متوجه است و این را نیز باید دانست كه تمایل چندانی به جلوگیری از كشت خشخاش در داخل افغانستان وجود ندارد. (۲۰۰۲ Von der Schulenburg)
باید در این مورد فكر كرد كه چگونه با سرمایه‌گذاران طرف شد و انگیزه‌ای واقعی برای جلب سرمایه و به‌دست آوردن سود از راه اقتصاد قانونی ایجاد كرد.
درنهایت، بدون یك دولت قوی قانونی با قدرت انحصاری، اقتصاد غیرقانونی و مجرمانه جنگ به سادگی به اقتصاد صلح تبدیل نخواهد شد. (۲۰۰۰ Rubin). تشكیل دولت‌های كوچك یا لیبرال مستقل، دولت را از شكل تاریخی آن بیرون می‌آورد (۲۰۰۰ Cramer & Goodhard). اقتصادهای جنگ و سیاه در غیبت یك دولت كه بتواند امنیت و رفاه شهروندان را تأمین كند،‌ رشد پیدا می‌كنند. درك انگیزه‌ها مهم است. باید دانست كه چه نوع انگیزه‌‌هایی باعث می‌شود كه جنگ‌طلب‌ها به سمت دولت كشیده شوند یا گردانندگان بازار سیاه به‌سوی تجارتی قانونی تمایل پیدا كنند؟
اگر گردانندگان جنگ می‌توانند به صورت محلی یا به كمك‌ حمایت‌كنندگان خارجی به درآمد خود اضافه كنند، انگیزه‌هایی برای همكاری با دولت مركزی نخواهند داشت. تا زمانی‌كه دولتی سر كار بیاید كه بتواند محیطی امن و قابل پیش‌بینی برای تجارت قانونی ایجاد كند، سرمایه‌دارها به سرمایه‌گذاری‌های كوتاه‌مدت و فعالیت‌های سودآور با ریسك كم روی خواهند آورد.
بنابراین، اولین و مهم‌ترین مسئله در افغانستان امروز امنیت است و منظور "امنیت انسانی" به‌معنای وسیع آن است. برای رسیدن به این امنیت، شاید احتیاج به ترسیم مجدد نقش دولت افغان و روابط آن با جوامع مناطق مرزی باشد.
پژوهشی از: جاناتان گودهند (Janathan Goodhand)
برگردان: مهندس سیروس نویدان
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۸ اتحاد شوروی مبلغ ۱۲۶۵ میلیون‌دلار برای اقتصاد و تقریباً ۱۲۵۰ میلیون دلار كمك نظامی داد. (رابین ۲۲: ۱۹۹۵) در سال ۱۹۷۲ تنها دو منبع بزرگ ثروت ملی (كشاورزی و دامداری) فقط به یك‌درصد درآمد دولت تبدیل شد. دولت در سال‌های ۱۹۶۰ تقریباً به مالیات‌های سنگینی كه بر واردات صادر كرده بود متكی بود و بازرگانان از لحاظ سیاسی ضعیف‌تر از آن بودند كه مقاومت كنند.
۲ـ "به علت این‌كه سرزمین قوم پشتو در مرز افغانستان واقع است، پشتوها سودآورترین راه قاچاق به بلوچستان را كنترل می‌كنند... همچنین مغازه‌هایی را هم كه اجناس قاچاق به‌فروش می‌رسانند اداره كرده و نیز بر نصف اتوبوس‌هایی كه به شهرهای بزرگ پاكستان جنس حمل می‌كنند كنترل دارند. بلوچ‌ها در این زمینه خود را درمقابل پشتوها نسبتاً ضعیف می‌یابند." پل تیتوس "مسیرها و وسایل قومی، راه‌ها، اتوبوس‌ها و قوم و خویش‌ها در بلوچستان پاكستانی."
۳ـ یك هكتار كشت خشخاش نیاز به كار ۳۵۰ نفر در روز دارد درصورتی‌كه گندم به ۴۱ نفر نیاز دارد. زن‌ها نقش مهمی در كم‌كردن هزینه كارگری دارند.
۴ـ درسالa ۲۰۰۱ براساسWEP فقط در قندهار ۲۰درصد از دام باقی ماند.
۵ـ مثال ناراحت‌كننده مورد آخر، بچه‌های كوچك هستند كه به‌عنوان باربر مرزی در "ترخام"، بین پاكستان و افغانستان، وسایلی را از آهن پاره گرفته تا موادمخدر حمل می‌كنند.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران