جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سایه


سایه
سایه ام، دیوار بودم كاشكی
تكیه گاه یار بودم كاشكی
سایه، در ایام شباب، این چُنین مرواریدگونه، كلمات را كنار هم می نشاند، حالا كه دیگر مگو و مپرس.
زندگی زیباست ای زیباپسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
كز برایش می توان از جان گذشت
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغ تازه می گیراندش
باغ ها را گرچه دیوار و درست
از هواشان راه با یكدیگر است
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
و در همین مثنوی كه الوانی است و بی بدیل، پیر رند ما ادامه می دهد:
سال ها بگریستم با چشم جان
تا نگرید هیچ چشمی در جهان
وین جهان دردمند تیره روز
می تپد در اشك و خون خود هنوز
سایه در تغزل بی تردید حافظ زمان است، زبان او به بیان رسیده و زیبایی به سادگی هرچه تمام تر در كلام او به بار نشسته است.
از روی تو دل كندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و دریغا كه در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است
خون می چكد از دیده در این كنج صبوری
این صبر كه من می كنم افشردن جان است
از دوران كودكی با سروده های او آشنا بودم، یادم هست كه گالیا كه سروده شده بود من در نیشابور چندم دبیرستان خیام بودم. دبیرستان خیام ریاضی می آموخت و البته نیشابور همیشه علاقه مندان پروپاقرص ادبی نیز داشت.
نمی دانم دبیر ادبیات مان هنوز زنده است یا نه، ولی گالیا را یك روز در كلاس برایمان خواند. بی اندازه تحت تاثیر قرار گرفتم و از آقای ادبیات خواهش كردم اجازه دهد از روی آن نسخه ای یادداشت بردارم. وقتی به خانه رفتم و برای پدرم خواندم، مژگانش به گونه هایش دویدن گرفت.
سال های بعد كه به هنرهای زیبا آمدم، از طرف مركز حفظ و اشاعه موسیقی كه مدیریتش را استاد نازنینم دكتر داریوش صفوت عهده دار بودند به جشن هنر شیراز رفتم و در مهمانسرای شیراز برای اولین بار سایه را از نزدیك دیدم. در نگاه های اول بسیار مغرور، بسیار به خویش مطمئن و نیز كم حوصله به نظر می آمد. ولی بعدها كه افتخار همیاری و همگامی را در رادیو با او داشتم، دریافتم كه در پشت آن نگاه مغرور، روحی به غایت و نهایت لطیف و آرام و پاك نهفته است. گروه شیدا و گروه عارف دو گروهی بودند كه به اصطلاح از بچه های ما تشكیل شده بودند. نام عارف را به یاد و خاطره عارف قزوینی، آهنگساز و شاعر میهنی دوران مشروطیت، سایه برای گروه ما برگزید.
بعد از آن در گلچین هفته در كنارش و زیر سایه اش بودیم، سایه، خانه ای در خیابان كوشك داشت كه اغلب اوقات در آنجا دور هم جمع می شدیم. می توانم گفت كه مامن هنرمندان بود خانه اش.
طرح خانه را هم خودش داده بود و تا آنجا كه به یاد دارم از طرح زیبایی برخوردار بود. در حیاط خلوت خانه ارغوان كوچكی با دستان خودش كاشته بود كه اكنون دیگر درخت تناوری باید شده باشد. بعد از اینكه بچه های سایه آهنگ رفتن را از این دیار كردند، سایه و آلما (همسرش) نیز به دنبال آنان روانه آلمان شدند، خانه را نیز فروختند، سایه می گفت، روزی برای تسویه حساب به آنجا رفتم شركتی شده بود. همین طور كه نگاهم به حیاط خلوت رفت، ارغوان را دیدم، پیش از آنكه نگاهمان تلاقی كند صندلی را جابه جا كردم، چون اگر مرا می دید بی گمان گلایه می كرد كه چرا تنهایش گذاشته ام.
حالا هم گاهی می رود به خیابان كوشك و از گوشه و كنار، ارغوان را نگاه می كند، می بایست با سایه زندگی كرد تا به ظرافت هایش پی برد.ظرافت هایی كه بسیارند و البته او برای نمایاندن آنها هیچ اصراری ندارد.ما اعضای گروه عارف و شیدا، روز ۱۸ شهریور،۵۷ از رادیو استعفا كردیم به خاطر اعتراض به كشتار ۱۷ شهریور میدان ژاله.
سایه با ما استعفا كرد. او ریاست موسیقی رادیو را كه عهده دار بود. همگی كانون چاووش را پی افكندیم كه سال ها هم در آنجا زیر سایه اش بودیم و می آموختیم تا آنجا نیز مهر و موم شد و هر كدام به راهی و دیاری رفتیم تا اكنون. به گذشته كه بازمی گردم، خیلی دلم می گیرد. چه آرمان ها و چه آرزوهایی داشتیم. مدینه فاضله را در چندقدمی مان می دیدیم.
یك روز در آلمان (دوسلدورف) در بوگا (باغ گل)، اركستری بزرگ از جوانان را دیدم كه از همان محله بودند. با چه لباس های زیبایی، چهار فصل ویوالدی را می نواختند، چقدر باشكوه بود، گفتند موزیسین ها از مهدكودك كه موسیقی می آموزند در دوران دبستان، دبیرستان، دانشگاه، اركسترهایی كه در محله شان برپاست روزهای یكشنبه در پارك محله خودشان می نوازند و مردم محله هم آنان را می شنوند، این گونه هست كه استعدادها نمودار می شوند، خود می نمایانند و بهترین ها به اركسترهای بزرگ رهنمون می شوند.
من هم عین حسن مشكاتیان آن روز كه گالیا را برایش می خواندم، مژه هایم به گونه ام می دوید، به ایران كه آمدم به چاووش رفتم كه فیلم آن روز را برای چاووشیان بگذارم كه ببینند، ولی با یك در بسته مهر و موم شده رو به رو شدم.
گناه ما این بود كه با شهریه بسیار اندك، به بچه های بااستعداد این سرزمین، موسیقی مادری شان را می آموختیم، در جریان انقلاب هم، كم اذیت و آزار نشده بودیم. الان كه سال ها از آن تاریخ می گذرد هنوز همه مان در حیرت به سر می بریم. حالت سیلی خورده ای را داریم كه هنوز به جرم خود واقف نشده ایم.
● به قول سایه :
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
كه هست در پی شام سیاه صبح سپید
از صمیم دل دوستش داریم، او پدر معنوی گروه عارف است. الان كه در ایران است می بینمش ولی همیشه هر كجاست خدایا به سلامت دارش.
نقدیم به سایه عزیزم كه بدون او موسیقی هنری ایران كم جان حركت می كرد.
پرویز مشكاتیان
منبع : ایران ملودی


همچنین مشاهده کنید