جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
چارلی چاپلین
چارلی چاپلین اسطوره سینمایی کمدی جهان ،اسطوره ای که مردم عام و خاص را با هم و در کنار هم می خنداند نامه ای نوشت ، نامه ای بیاد ماندنی برای دخترش جرالدین که حال و هوایی خاص دارد . برای خواندن این نامه زیبا متن زیر را مطالعه کنید .
این نامه به گفته یکی از دوستان که در قسمت نظرات مطرح شده است . جعلی می باشد . نظر شما چیست؟!
● متن کامل نامه چارلی چاپلین به دخترش:
دخترم جرالدین, از تو دورم , ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود.تو کجایی؟در پاریس ,روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه لیزه؟این را میدانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی ,آهنگ قدمهایت را میشنوم.شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه, نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین, در نقش ستاره باش و بدرخش ,اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم.امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد.به آسمانها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن; زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزدو هنرنمایی می کنند. من خود یکی از ایشان بوده ام.جرالدین دخترم ,تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.
داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد, داستان من است.من طعم گرسنگی را چشیده ام.من درد نابسامانی را کشیده ام.و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است :"چاپلین"
جرالدین دخترم, دنیایی که تو در آن زندگی می کنی, دنیای هنرپیشگی و موسیقی است.نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی, آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن .حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل میرساند بپرس .حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت ,مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد.اما برای خرجهای دیگر باید صورت حساب ان را بفرستی.
دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه ,کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو:من هم از آنان هستم.تو واقعا یکی از آنان هستی و نه بیشتر.هنر قبل از اینکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را میشکند . وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر تماشاگران خویش بدانی, همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم.آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پش زیبا تر از تو ,چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی میکنند.اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.
دخترم جرالدین ,چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهدبگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو:سومین فرانک از آن من نیست.این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.جست و جو لازم نیست.این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول ,این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نا استوار سقوط می کنند.
دخترم جرالدین ,پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است که این الماس, آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.
اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ,با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف "عشق "که معنی آن" یکدلی" است شایسته تر از من است.دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد.دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می کند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو ,باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.حرف بسیار برای تو دارم ,ولی به وقت دیگر می گذارم.و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش, پاک دل و یکدل ;زیرا گرسنه بودن, صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. پدر تو ,چارلی چاپلین.
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
غزه آمریکا طالبان توماج صالحی حجاب گشت ارشاد رهبر انقلاب سریلانکا کارگران پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت
آتش سوزی کنکور سیل هواشناسی تهران سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل زنان
قیمت خودرو خودرو ارز قیمت دلار دلار قیمت طلا بازار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو قیمت سکه مسکن سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران مهران مدیری موسیقی کتاب تئاتر شعر
اسرائیل رژیم صهیونیستی روسیه فلسطین جنگ غزه حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا اتحادیه اروپا ترکیه عربستان
فوتبال پرسپولیس سردار آزمون استقلال بارسلونا بازی باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال تراکتور لیگ برتر انگلیس تیم ملی فوتسال ایران
تیک تاک بنیاد ملی نخبگان ناسا وزیر ارتباطات عیسی زارع پور همراه اول تبلیغات اپل
مالاریا سلامت روان کاهش وزن استرس پیری داروخانه دوش گرفتن