جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


درباره هنر و افکار جان کیج


درباره هنر و افکار جان کیج
موسیقی به شورها امکان می دهد که از خود لذت برند. ۱ «جان کیج» (۱۹۹۲- ۱۹۱۲) یک آهنگساز است. این مهمترین صفتی است که می توان قبل از هر صفت دیگری به او داد. آهنگسازی آوانگارد که موسیقی اش را بر پایه اتفاق بنا نهاد. او پس از گرایشی کوتاه به سریالیسم ۲ به سمت ذن بودائیسم گرایش پیدا کرد و نتیجه گرفت که تمام فعالیت هایی که تشکیل دهنده موسیقی هستند اجزایی از فرآیند طبیعی منفردی است و تمامی صداها می تواند موسیقایی باشد. پس از آن او با دفاع از ایده عدم تعین تلاش کرد تا وجود اتفاق در آثارش را تضمین کند. تاثیر بین المللی کیج بیشتر از آهنگسازان پیشین امریکا است.
در این مقاله سعی خواهد داشت تا نگاهی بسیار حاشیه یی به «جان کیج» داشته باشد، چرا که آنقدر در تاریخ موسیقی قرن بیستم مهم بوده است که پرداختن به او از زوایای گوناگون همواره میسر است. به عنوان مثال در شب جان کیج که اسفندماه سال گذشته در خانه هنرمندان برگزار شد، اهالی فن از بسیاری جهات به او پرداختند و سخن ها گفتند. همچنین سعی می کنم تا از دو منظر به کیج نگاه کنم چرا که به طور کلی شاید بتوان گفت هنر در دوره پست مدرن از دو منظر کلی نگاه می شود که کیج نیز می تواند مصداقی از این دو نگاه کلی باشد.
به راستی چرا کیج اینقدر مهم است؟ سوالی اساسی که درباره بسیاری از افراد امثال کیج نیز قابل طرح است و احتمالاً تا به حال هر مخاطب جدی موسیقی از خود پرسیده است. وقتی نظر می دهد همچون یک فیلسوف تمام عیار با خنده یی خفیف نظرات خود را بیان می کند و هیچ چیزش به یک هنرمند کلاسیک نمی ماند.
در اینجا نه قصد تعریف هنر و هنرمند را دارم و نه مجالی هست تا به این موضوع فلسفه هنر رسیدگی کنیم. ولی عجالتاً مایلم به یکی از تعاریفی که برای هنر شده و در اینجا بسیار به کارمان می آید نگاهی کنیم.
«آرتور دانتو» به چیزی اثر هنری می گفت که فقط اگر موضوعی داشته باشد و ضمناً دارای سبک باشد، یعنی آنکه بتواند درباره آن موضوع دیدگاه یا نقطه نظری را بیان کند. سوم آنکه دارای حذف های بلاغی باشد، منظور آنکه به طور کلی شامل استعاره هایی شود. به طوری که این حذف ها در جای خود مخاطب را در پر کردن آنچه حذف شده است (همان تفسیر اثر) دخالت دهد و آخر آنکه اثر مورد بحث و در نتیجه تفسیرهای آن نیاز به بستر تاریخی - هنری داشته باشند. حال اگر نگاهی به جان کیج بیندازیم می بینیم که آثار او چقدر با این تعریف می خواند.
کیج را شاید بتوان در زمره آن دسته از موسیقیدانان منتقد و رادیکالی که فکر می کردند هنر موسیقی نباید به سمتی برود که در آن تکنیک های غیرضروری همه موسیقی را پر کند نیز دانست. او معتقد بود موسیقی می تواند بر اساس اتفاق یا شانس نیز ساخته شود. در این سبک از موسیقی که Aleatory Music نامیده می شود بسیاری از پارامترها هنگام اجرا به بخت و اقبال واگذار می شود.
ساختار موسیقی کیج بسیار شبیه عقیده او در خصوص مساله سیاسی دولت است. آنجا که می گوید؛ «بهترین دولت بی دولتی است.» او همچنین تلاش می کرد تا ساختار موسیقایی اش بیانیه یی در خصوص مشکلات اجتماعی باشد. کیج همواره در پی آن بود که موسیقی را بر پایه نوعی از آنارشی کنترل شده بنا نهد، همچون اجتماعی از افراد فریدی که به کمال در کنار هم زندگی می کنند بدون اینکه آزادی هر یک از آنها قربانی شود.
نگاه به موسیقی او از منظری پست مدرن موجب درک نهایی ما از آثار او می شود. البته در ادامه خواهیم دید که برچسب ما بر کارهای او چقدر تعیین کننده است.
«چارلز جنکس» منتقد، «پست مدرنیسم» را اینگونه شرح می دهد؛ «در ورا و در عین حال در ادامه مدرنیسم، فعالیتی مضاعف که روابط پیچیده ما به پارادایم های پیشین و نگاه به دنیا را تفسیر می کند.» مفاهیم مورد اشاره جنکس موجب جدلی میان مدرنیسم و پست مدرنیسم می شود که غالباً و خصوصاً هنگام تعریف و تفسیر در قالب دو به دوهای ناسازگاری همچون «طراحی و اتفاق»، «سلسله مراتب و بی قانونی» و ... بیان می شود. مطابق این تعریف ساده سازی شده او بیان می کند که ضرورت پست مدرنیسم در نیمه دوم قرن بیستم نه موجب واژگونی مدرنیسم بلکه موجب رهایی از مدرنیسم شد.
با ترسیم این شرایط و تعاریف کاربردی که ارائه شد (دانتو و جنکس) حال می توان بیشتر به موقعیت مهم جان کیج پی برد. چرا که گذار کیج از مدرنیسم به پست مدرنیسم در بین سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ و کارهای بعدی او نقش بسیار مهمی در پست مدرن کردن موسیقی بر عهده داشت.
و اما در صورتی که از منظری دیگر به کیج و دوره او نگاه کنیم، شاید مباحثی که طرح می کنیم برایمان بسیار ملموس تر باشد.
آلن بدیو می گوید؛ «می توان هر آنچه را که بر سیطره بی حد و حصر و بوالهوسانه خودجدابینی گواهی می دهد پست مدرن نامید.» و همچنین معتقد است که جنبش های آوانگارد چیزی جز جست وجویی نومیدانه و بی ثبات در پی شاکله میانجی گری و چارچوبی دایداکتیو (آموزشی - تعلیمی) - رمانتیک نبودند. آوانگاردها می خواستند تا به هنر مهر پایان بزنند و همچنین خصلت با خود بیگانه و غیراصیل آن را محکوم کنند، اما در عین حال رمانتیک بودند چرا که عقیده راسخ داشتند که هنر باید از نو به مثابه فعالیتی مطلق و بلاشرط زاده شود.
حال برای ادامه منظر دوم مایلم تا استدلالی نظیر استدلال ناظر به زبان خصوصی ویتگنشتاین را نیز بیان کنم. شاید بسیاری بلافاصله بگویند که در دوره پست مدرن، انتظار مفهوم را از موسیقی یی که غیرمفهومی و ارجاع ناپذیر شده است نداشته باش. بلافاصله جواب خواهم داد که به دنبال مفهوم نیستم، ولی معتقدم که امثال کیج درونیات ذهنی خود را به ما می نمایانند، وقتی کسی معتقد است که موسیقی نتیجه تفکر انسان است، حال باید دید که این نوع تفکر چطور می خواهد با دیگری ارتباط برقرار کند.
به یاد بیاوریم تعریف «جرج دیکی» (۱۹۸۴) که هنرمند را کسی می دانست که دست به خلق اثر هنری بزند و اثر هنری را شیئی مصنوع می دانست که برای نمایش در برابر عموم اهل هنر خلق شده است و... با این حساب عناصر مشترکی که باواسطه و بی واسطه به مخاطب منتقل می شود نقشی تعیین کننده در ماهیت اثر هنری خواهد داشت.
و جای سوال است هنگامی که این عناصر آن قدر کم و در عین حال مبهم (خصوصی) می شوند که مخاطب را به کلی از فهم آن عاجز می دارد و احتمالاً در این مواقع منتقدی هم در میان نیست، تکلیف مخاطب اثر چیست؟ خالق اثر در این مواقع هیچ سختی به خود نمی دهد تا موقعیتی کم و بیش همسان برای مخاطب خود برقرار کند. به عنوان مثال موسیقی این نوابغ ، چنان خصوصی است که امکان نقد ( حالا چه فرم و هرآنچه تا به امروز موجود بوده است ضمن آنکه از قضا محتوا هم مطرح نیست) اگر نگوییم که وجود ندارد بسیار سخت خواهد بود و معلوم نیست که تکلیف ما با «چیزی» که قابل نقد نباشد چگونه خواهد بود؟ شاید این سوالی است که هر کس می تواند از خودش در خصوص این مولفین نابغه بپرسد.
زمانی که منتقدان با موسیقی یی مواجه می شوند که بر پایه اتفاق نوشته شده به سختی چیزی به یاد می آورند. چگونه ممکن است که کسی موسیقی یی را که بر مبنای اتفاق نوشته شده درک کند؟ چه چیزی می توان درباره اش گفت؟ برای نقد آن باید دست به نقد اتفاق زد؛ چگونه کسی می تواند در خصوص تاس ریختن و نتایج آن قضاوت کند؟ برای خروج از این مساله تنها راهی که باقی می ماند احتمالاً آن است که موسیقی وی را فراموش کرده و به دنبال ایده هایی باشیم که در پس آن نهفته است.
قطعاتی که احتمالاً سرشار از ایده های متفاوت و خالی از موسیقی است. این قطعات کارهایی «مفهومی» است که نویسنده یی فیلسوف مآب آن را به رشته تحریر درآورده است. اهمیت کیج از همین رو است. ایده هایی که در پس کارهای او نهفته است و نتیجه بررسی های ما شمایی موسیقایی ندارد.
با این وجود یکی از انتقادهایی که به جان کیج وارد شده آن است که وی بعد از سال ۱۹۵۱ صرفاً ایده اتفاقی بودن را در کارهای خود دنبال کرده است. مهم ترین نتیجه یی که می توان از این گزاره گرفت، آن است که اگر همه چیز در کارهای او اتفاقی است هیچ تفاوت سبک گرایانه یی مابین کارهای او وجود نخواهد داشت و در تضاد با آنچه خود وی به آن معتقد بود یعنی آنکه خود را هرگز تکرار نکند قرار می گیرد.
البته بسیاری از منتقدان همواره بر آن بودند که وجوه تمایز بسیاری میان کارهای او موجود است چرا که از فرمول ها و قواعد خاصی پیروی می کند؛ مساله یی مهم که بسیاری آن را از نقاط قوت کیج می دانند. در همین خصوص نادر مشایخی نیز در سخنرانی خود در شب جان کیج با اشاره به دیسیپلین موجود در کارهای او، اهمیت این مقوله مهم در آثار او را پررنگ تر کرد. البته به نظر می رسد که این تفاوت ها بیشتر ناشی از صحبت ها و ارائه نظرات جانبی است که او موازی با نگارش و اجرای موسیقی خود بیان می کرد.
فقدان احساس موسیقایی در بعضی از آثار کیج شاید یکی از بزرگترین مشکلات باشد. به عنوان مثال قطعه بسیار معروف ۳۳۱۴- که ۳۳۱۴ سکوت است. این قطعه که در سال ۱۹۵۲ ساخته شده است، وقتی برای اولین بار اجرا شد حیرت و شاید تحسین همگان را دربر داشت، چرا که کیج معتقد بود موسیقی اصلی او صدای همهمه یی است که از لابه لای جمعیت ناظر به خاطر سکوت از جانب مجری می آید.
ولی آیا اجرای این قطعه امروز (و یا حتی از فردای روز اولین اجرا و برای کسانی که از ماجرا خبر داشتند) هم می تواند جالب باشد. برای درک آثار جان کیج کسی آن چنان احتیاجی به شناخت مکانیسم خلق آثار او ندارد، بلکه لازم است تا شناختی از تصویر، زمانه و عقاید جانبی جان کیج به عنوان آهنگسازی حساس داشته باشد.
پی نوشت ها:
۱- فراسوی نیک و بد، نوشته فردریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم
۲- سریالیسم؛ تکنیکی که در موسیقی برای اطلاق به بعضی از قطعات ساخته شده در حوالی جنگ جهانی اول گفته می شود. به الگویی سریالی در موسیقی گفته می شود که صرفاً با تکرار چندین باره در پی تاکید مضاعف بر خواست سازنده قطعه است.
منابع:
۱- دانشنامه زیبایی شناسی، انتشارات فرهنگستان هنر
۲- فصلنامه سینما و ادبیات، شماره ۱۲ ۳- دانشنامه بریتانیکا
کامران معتمدی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید