شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آمده ام که بمانم


آمده ام که بمانم
چاووش و سرودها و تصانیف جاودانه ای که این روزها و به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد انقلاب می شنویمشان محصول آن تلاشها بود . از آن جمعیت همه پراکنده شدند ، علیزاده در سالهای پایانی دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد گروهی را گرد آورد و مدتی هم مدیر عاملی خانه موسیقی را در سالهای پایانی دهه هفتاد پذیرفت ، اما در نهایت به این جمع بندی رسید که گروهی کوچک و جمع و جور را شکل دهد و کارهای جمعی را به دیگران بسپارد . شجریان نیز به جمع بندی همانند علیزاده رسید و سعی کرد بیش از آنکه در پی دگر گون کردن دنیا ی موسیقی باشد ، به فکر اجرای کنسرتها و ساخت و تکمیل باغ هنر بم باشد . مشکاتیان هم که در میان این جمع سخت سر تر از بقیه بود ، پس از یک دهه تنها توانست یکبار گروه عارف را گرد آورد تا تکرار خاطره ای باشد برای نسلهای امروزین ، اگر چه تحولات پرشتاب زمانه وتوقعات گروه چنان بود که ماجرای اختلافات به خبرگزاری ها هم کشیده شد .
لطفی ، اما دراین میانه سخت سر تر از دیگران نشان می دهد و آدمی را به یاد پیرمرد سوزن کاری می اندازد که با سوهانی د ردست در پی ساختن سوزنی از میله ای بزرگ بود و خلق بر وی سخره می گرفتند که کار عبث نکن که این میله سوزن نخواهد شد . اما پیر مرد پاسخ داد من شروع کرده ام نوه هایم این سوزن را خواهند ساخت .
* وقتی اواسط دهه ۷۰ به ایران آمدید و کلاس هایی را برگزار کردید، بسیاری گمان می کردند که شما در اینجا می مانید و برنامه ای درازمدت برای ماندن دارید، اما یک باره مهاجرت کردید تا به امروز، چرا؟
- من به ضرورت مهاجرت کردم؛ این طور نبوده که خودم بخواهم از این کشور بروم. همچنان که می دانید مهاجرت یعنی فردی آگاهانه کشوری را ترک کند، اما رفتن من از ایران آگاهانه نبود، بلکه حوادثی این رفتن را سبب شد. به همین دلیل در طول این مدت، هیچ گاه خود را مهاجر فرض نکردم و در این فاصله فعالیت های موسیقی ایرانی را دنبال می کردم.
* آقای لطفی من از حدود ۱۰ سال قبل صحبت می کنم، نه سال های ابتدایی دهه ۶۰ که شما مجبور به رفتن از این کشور شدید؟
- وقتی که ۱۰ سال پیش به ایران آمدم، تصمیم گرفته بودم فعالیت مجددی را در ایران شروع کنم، اما نشد.
* چرا؟
- چون در دوره ای که من به ایران آمدم، فضای موسیقی و برخی دست اندرکاران فرهنگ مشکلاتی داشتند؛ مشکلات با همکاران، دست اندرکاران هنری، انتشارات و... .
با توجه به این مشکلات فعالیت زیادی انجام دادیم. آن روزها خواهرم در قید حیات بود و ما مکتب خانه میرزاعبدالله را به راه انداختیم. برای ما چه مشکلاتی به وجود آمد و چه اتفاقاتی افتاد که مکتب خانه را بستند، بماند. هیچ کس به ما جواب نداد که چرا بستند.
* خود شما در این زمینه چه فکر می کنید؟
- ذهنیت خاصی ندارم، چون وزارت ارشاد هم به ما جواب دقیقی نداد. در هر صورت بسته شدن مکتب خانه میرزا عبدالله مرا متعجب کرد و به این نتیجه رسیدم که بستر فعالیت های من در ایران فراهم نشده و دوباره به خارج رفتم و ۴ سال به ایران نیامدم. پس از مدتی این مکتب خانه باز شد و به خواهرم اجازه فعالیت دادند و او کار خود را شروع کرد. آوای شیدا هم همزمان کار خود را شروع کرد. از آن به بعد مکتب خانه و آوای شیدا، هم در آموزش و هم در تولید فعالیت خود را آغاز کردند، اما در نهایت کارها پیش نرفت و من خود مؤسسه آوای شیدا را تعطیل کردم و دلیل این تعطیلی این بود که می دیدم بازده کار مؤسسه با میزان انرژی ای که من صرف آن می کنم ،همخوانی ندارد،تا ۱۳ ماه پیش که تصمیم گرفتم دوباره فعالیت در مؤسسه آوای شیدا را آغاز کنم و از دو نفر از دوستانم استفاده کردم و در این مدت ۴ بار به ایران رفت و آمد داشتم تا هم ناظر کار مؤسسه باشم و هم کارها را به جایی برسانم که زمینه ماندن من فراهم شود و بتوانم فعالیت کرده و به موسیقی کمک کنم و آن را حرکت بدهم. اگر این اتفاق نیفتد، به این جمع بندی می رسم که به عنوان یک شهروند هنرمند نمی توانم فعالیت های موسیقایی و فرهنگی خود را تداوم دهم و بهتر است این بار آگاهانه مهاجرت و کارهای خود را در عرصه بین المللی دنبال کنم و گاهی در ایران هم CD یا نواری ارائه دهم.
* یعنی شما شرایط کنونی را فراهم تر از ۱۰ سال گذشته می بینید؟
- خوشبختانه این بار کارها سریع تر پیش می رود. حسن نیت مسئولان بیشتر شده و فضا برای کارهای من بازتر است و در یک لغت این بار من امیدوارتر هستم و امیدوارم بتوانم مجموعه کارهایی چون تولید موسیقی، هنرستان موسیقی، کارگاه سازسازی، بخش انتشارات و نشر بولتن خبری و یک واحد تحقیق و پژوهش را راه اندازی کرده و از جوانانی که در رشته موسیقی تحصیل کرده اند، بخواهم تا در زمینه موسیقی پژوهش هایی انجام دهند و زیرنظر چند محقق برجسته کار کنند. ما به چنین تیمی در بخش نظری موسیقی هم نیازمند هستیم.
پس از ساماندهی این کارها باید ببینیم کار چگونه پیش می رود. نظر خود من کار در مجموعه ای است که آن مجموعه خود بتواند درآمد را تأمین و برای خود مجموعه صرف کند.
* می خواستم بپرسم که این ابراز امیدواری شما یک خبر است (یعنی یکی از مشاوران یا نزدیکان دولت به شما قولی داده که کارهایتان را روبه راه کنند) یا تحلیل شما از اوضاع است؟
- تحلیل است .
* در این گسستی که بین این دوره و دوره قبل ایجاد شد، چند کار از شما در داخل کشور منتشر شد. این کارها نشان می دهد که شما همچنان مصرید برای حفظ ساختار کلاسیک موسیقی سنتی ایرانی ؛مانند آن کار دوکاسته (یادواره مرحوم برومند) که در سالهای میانی دهه هفتاد انتشار دادید. آیا ضرورتی وجود دارد که این همه انرژی برای گروه نوازی کارهایی صرف شود که پیش از این بارها توسط دیگران و حتی خود شما بازنوازی و اجرا شده بود؟
- هر مملکتی در دنیا یک زبان، ادبیات و موسیقی رسمی دارد. ایران هم مانند کشورهای مصر، هند، ترکیه و کشورهای غربی موسیقی کلاسیک که موسیقی تاریخی ما است را داراست. این موسیقی نسل به نسل به دست ما رسیده است. موسیقی رسمی باید همواره خط حرکت و پیشرفت خودش را طبق قوانین خودش داشته باشد.
افزوده های به این بخش آرام و تدریجی است و تحول آن مانند موسیقی قرن ۱۶ ، ۱۷ و ۱۸ اروپا نیست، بلکه مثل موسیقی هند است که بیش از ۵ هزار سال قدمت دارد و مکتب خودش را ارائه و اجرا می کند. این نوع موسیقی ذره ذره قوانین خاص خود را دارد و در دنیا دارای ارزش زیادی است و به آن موسیقی رسمی می گویند که به مانند طناب تنومندی باید پابرجا و برقرار باشد.
هم من و هم استادان من نمایندگی این جریان را داشته اند. این آن چیزی است که به آن وفادارم و می خواهم جایگاه خود را از دست ندهد. به موازات این موسیقی ها، موسیقی ای وجود دارد که نوتر اجرا می شود. برای اجرای نو به ساماندهی و برنامه ریزی برای دستیابی به تکنیک هایی که آن ارزش را در درون خود دارد، نیازمندیم .آثاری که با نگاهی بازتر نوشته و اجرا شده اند. مانند کارهای ما در چاووش و یا کار حصار آقای علیزاده که جان مایه این کارها آن طناب اصلی است که باید همیشه باشد و با استفاده از آن آهنگساز کار جدیدی را ارائه می دهد و مردم به خاطر اصالتی که در آن وجود دارد، کار را دوست دارند.
نحله دیگری که باز به موازات همین موسیقی اصیل پدید آمد و رشد پیدا کرد، نحله ای بود که مرحوم وزیری نماینده آن بود. این نحله تحت تحولات مدرن گرایی بعد از قرن ۱۹ شکل گرفت و بر اساس آن مرحوم وزیری سعی کرد سیستم خود را با توجه به برآیند نیروها و مسایل قومی- ملی مانند اروپایی ها درست کند که تا وقتی وزیری حضور داشت قوی تر بود، با حضور خالقی، ایرانی تر شد و بعد شد ارکستر گل ها که کارهای مرحوم بنان و رهی معیری، مرتضی محجوبی و... در آن نقش داشتند. آن هم خط تاریخی ماست که هنوز هم حداقل در دوره آقای خاتمی این خط سوم نسبت به دو خط قبلی پررنگ تر شد. در طرف دیگر این فعالیت ها، موسیقی بین المللی و ارکستر سمفونیک قرار دارد که قبل از سال ۱۳۳۲ به وجود آمده است که ته مایه آن هنوز موجود است. البته بسیاری از علاقه مندان این گونه موسیقایی سعی دارند که کیفیت این ارکستر را بالا ببرند تا پرچمی برای موسیقی کلاسیک غربی هم وجود داشته باشد و بتوانند در این گونه هم نسبت به کشورهای دیگر حرفی برای گفتن داشته باشند. همچنانکه ما مخاطبانی را سراغ داریم که دوست دارند موسیقی غرب و رمان غرب را هم بشناسند.نوع دیگری از موسیقی که در ایران وجود دارد موسیقی تفننی و سرگرم کننده است؛
*در این تقسیم بندی جایگاه موسیقی نواحی ایران کجاست؟
- البته موسیقی استان ها و نواحی هم در این سال ها بسیار خوب حرکت کرده و رشد و توسعه مثبت و مؤثری داشته است. خوشبختانه بخش موسیقی نواحی تابع مسایل سیاسی- اجتماعی نشد و به همین دلیل اقبال خوبی، چه از سوی محققان، اجراکنندگان و دولت به آن شده و می شود.
*خود شما نمایندگی چه بخشی از این موسیقی را عهده دار هستید؟
-من نمایندگی قسمت اول و دوم (عمومی) را به عهده دارم و در این زمینه فعالیت کردم، حتی در قسمت سوم هم کار کرده ام. مانند کار داروک یا سه گاهی که آقای شجریان خوانده است.
* همان تصنیف غمت در نهانخانه دل نشیند؟
- بله .اما نکته قابل توجه در مورد من این است که هیچ گاه خط ها را با هم قاطی نمی کنم. اگر بیانی دارم که باید در خط اول باشد، صددرصد با قوانین همان خط حرکت می کنم. یا اگر در خط دومی قرار می گیرم، ممکن است چیزی بسازم که با خط اولی جور نباشد. آنگاه در خط دوم قرارش می دهم. اگر به شکل سوم دربیاید در جایگاه سوم قرار می دهم.کاری را که با قوانین خط سوم انجام می شود را با گروه اول اجرا نمی کنم، چون کاربرد محتوا و ذهنیت من در آن مورد خاص، در خط اول جایی ندارد.
* در اینجا بحث مخاطب هم مهم است. با توجه به شناختی که شما از مخاطب دارید، احساس می کنید که مخاطبان به کدام یک از این سه ژانر علاقه نشان می دهند و به چه سمتی گرایش بیشتری دارند؟
- به عقیده من عمده مخاطبان، با توجه به اینکه دنبال تغییر و تحولاتی در موسیقی هستند، به گونه ارکستری غربی و نیمه غربی گرایش دارند.
* البته این نکته را هم باید قبول کنیم که در همان خط اول هم خیلی افراد،فعال هستند و آموزش موسیقی سنتی در ایران در مقایسه با دوره شما گسترش شگفت انگیزی پیدا کرده است.اما پرسش من این است که با توجه به اینکه شما معتقدید پایه موسیقی ما ردیف است و باید پایه درست باشد تا بقیه موارد روی آن ساخته شود، به نظر شما آیا پایه موسیقی ایرانی (خط اول) درست است که حالا روی جنبه های دیگر آن کار شود؟
- این پایه هنوز درست نیست. در ایران صدها نفر ردیف می نوازند اما صدها نفر در ایران فقط طوطی هستند و بدون آنکه درکی از ردیف داشته باشند فقط آن را اجرا می کنند ولی نه تجزیه و تحلیل آن ردیف رامی دانند و نه حال و هوای آن را و نه اتصال هنری دارند که ردیفها را با حال و هوای واقعی آن بنوازند. این امر طبیعی است؛ به این دلیل که معلم هایی که باید به این دانشجو درس بدهند خود سابقه کمی در موسیقی دارند و استادان موسیقی را ندیده اند. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ را در نظر بگیرید و از سال ۱۳۵۷ تا بعد هم که دارای نوسانات و موج های اجتماعی زیاد است و ثباتی وجود ندارد که کسی بخواهد چیزی یاد بگیرد؛ همه مردم در خیابان ها درگیر مسائل روزمره هستند. در این سال ها اگرچه ساز نواز (مجری) زیاد شده (من هفته ای صد دانشجوی موسیقی را ملاقات می کنم) همه دارای یک درد مشترک هستند و آن اینکه فهم آنها از ردیف و برخورد آنها با ردیف و ارزش های ملی ما بسیار ضعیف است. در بخش ردیف، پیش درآمدها و حواشی ردیف و آثار قدیم ضعیف هستند و آثاری هم که از قدیم اجرا شده آنقدر بد اجرا شده که زیر سؤال است. فراز و نشیب ها و ریتم ها در آن غلط است، پس در واقع باید پایه های این قسمت از موسیقی مادر خود را قوی کنیم تا تبدیل به یک مدرسه موسیقی شود تا بتواند آموزش را درست و درمسیر مناسبش هدایت کند. ما اگر بخش اول را به صورت قوی نداشته باشیم، شاگرد قوی و خالق قوی هم نخواهیم داشت. نه تنها در این خط، بلکه در خطوط دیگر موسیقی هم ما کاستی های فراوانی داریم. بجز موسیقی پاپ و موسیقی غربی که داستان جدایی دارند. تمام کنسرواتوارهایی که در اروپا وجود دارند، همه موسیقی کلاسیک را از قرن ۱۷ تا ۲۰ تدریس می کنند و در این زمینه «باید» وجود دارد زیرا اگر آن موسیقی را ندانند، نمی توانند کار خلاقی ارائه دهند.
اما اینجا این مفهوم هنوز به معنای مستحکم خود به وجود نیامده است. هنرستان های ما مبانی آموزشی ندارند؛ چه دولتی و چه مستقل.
* از صحبت های شما من این طور متوجه شدم که شما در ذهن خودتان منظومه ای را طراحی کرده اید که در هر بخش آن گروهی برای ارتقاء موسیقی فعالیت می کنند. در منظومه شما بخش نظری، عملی، سازسازی و دیگر بخشها تفکیک شده است . با توجه به گسترش و توسعه جامعه و فردی بودن (نه سیستمی) کار شما، فکر می کنید ایده شما عملی شود و نتیجه مطلوب و مورد نظرتان به دست آید؟
- تا زمانی که استراتژی حکومت ما مشخص نشده، فرهنگ و هنر در مقابل حاکمیت، بلاتکلیف خواهد بود. همه کشورها برای بخش های مختلف کشورشان (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) استراتژی خاصی را دنبال می کنند. استراتژی فرهنگ و هنر ارتباط مستقیم با زیرساخت های اقتصادی و غیره دارد، اما باید آن استراتژی وجود داشته باشد تا هنرستان ها (دولتی و خصوصی) بتوانند طبق آن برنامه ریزی کرده و کارهای خود را جلو ببرند. در حال حاضر هر کس بر پایه سلیقه شخصی و دریافت های شخصی خود کارها را به جلو می برد و بیشتر تاکتیکی حرکت می شود تااستراتژیک. البته آن استراتژی، خود نیازمند بسترها و روشن شدن بسیاری از مسائل است که اگر تکلیف آنها مشخص شود، می توان برای هنرستان ها برنامه ریزی کرد. دولت باید بداند چه کسانی را می خواهد برای این کشور تربیت کند و چه چیزی ضرورت دارد. آیا در یک کشور همه می توانند کامپیوتر بخوانند یا همه پزشک شوند؟ این مملکت به این صورت از حرکت می ایستد و کاری انجام نمی شود. باید کارها و پیشه ها طوری تقسیم شود که آن وحدت وجود داشته باشد و این برنامه ریزی ها با خروجی مطلوب بیرون بیاید. در بخش هنری و موسیقی ما هنوز این اتفاق نیفتاده است و این اتفاق باید رخ دهد؛ باید نمونه هایی کارا به وجود بیاید تا نتیجه آن مشخص شود و افراد ببینند و آن را به عنوان الگوهایی برای بقیه کارها پیش چشم داشته باشند. در حال حاضر شما الگویی ندارید که برای موسیقی جوابگو باشد. الگوهایی هم که باید جواب می داده، یا بودجه مالی نداشته اند و یا مسئولیت ها مشخص نبوده و آنها هم کار کردی ندارند. حتی شنیدم مرکز حفظ و اشاعه هم که در گذشته در این زمینه کار می کرده تعطیل شده است و در حال حاضر سازهای غربی در آن تدریس می شود.
* ولی آقای لطفی! به گمان من مرکز حفظ و اشاعه موسیقی کارکردش را انجام داده است؛ اگر کارکرد این مرکزحفظ موسیقی ردیفی بوده که چنین کاری صورت گرفته است و تمامی ردیف ها با روایت های مختلف نواخته یا نت شده اند و الان برخلاف دوره شما، کسی دغدغه حفظ و از بین رفتن ردیف ها را ندارد. فکر نمی کنید تأسیس دوباره جایی مثل مرکز حفظ و اشاعه، نمی تواند کمکی به جریان نوع اول موسیقی بکند؟با این توضییح می خواستم به پرسشی درباره هنرستان موسیقی ای بپردازم که شما مد نظرتان است. از دید شما هنرستان موسیقی باید چه ویژگی هایی داشته باشد و طرح درس آن چه باشد؟
- تهران بین ۱۲ تا ۱۵ میلیون جمعیت دارد.در جایی که چنین جمعیتی دارد برنامه ریزی درسی باید وجود داشته باشد و شما برای جمعیت ۷۰ میلیونی ایران باید چنین برنامه ای داشته باشید و برا ی آن معلم داشته باشند.* در حال حاضر که در جای جای کشور آموزشگاه موسیقی وجود داردتمامی مدرسان آنها هم تقریبا ردیف را کامل می نوازند؟
- بله اما بیشتر اینها هم غلط درس می دهند و هم معلمان خوبی نیستند و شاگردان و خانواده های آنان مشکل دارند و بیشتر جای کسب است نه برای آموزش به معنای تعریف شده ای که من در ذهن دارم.
* ذهنیت شما در این باره چیست و چه چیزی را می خواهید به ساختار آموزش موسیقی اضافه کنید که در گذشته وجود نداشته است؟
- آموزشگاه باید مانند مدرسه برنامه تحصیلی و تدریسی مدونی داشته باشد و بوسیله متخصصان آن رشته خاص تأیید شده باشد.
* یعنی شما معتقدید که این برنامه هایی که ارائه شده مدون نیست؟ هم اینک بحث نظارت بر آموزشگاهها را شورای نظارت بر مؤسسات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد بر عهده دارد که از دو سال گذشته با مشارکت خانه موسیقی از اساتید موسیقی برای نظارت بر آموزشگاههای موسیقی مشاورت و کمک می گیرند.
- من از این جریان اطلاع دارم. من نمی گویم که چیزی وجود ندارد و کاری نمی شود. مواقعی پیش می آید که شما روی پایه ها کار می کنید و طرح های ۳ یا ۵ ساله و برای آن راندمان در نظر می گیرید. اما در این ۲۷ سالی که من در جریان هستم، نظام آموزشی موسیقی ما در ایران در یک جمله مضمحل است.
*این نظر شماست ؟
این نظرکسی است که فعالیت چهل ساله در موسیقی ایرانی دارد.
*فرض را برآن بنانهیم که نظر شما درست؛ به دلیل همان تجربه و دریافتی که از موسیقی ایرانی دارید و فردی مرجع دراین زمینه اید . می خواستم بپرسم پیشنهاد شما برای به سامان شدن امور آموزش موسیقی ایرانی چیست؟
تا پایه های نظام آموزشی ما مشخص نشود و بحث مدرسه های موسیقی با معلم های خوب پیگیری و ایجاد نشود و شاگردان پس از هشت سال متخصص نشوند (یعنی کسانی که کار خود را بلد هستند و خلاقیت دارند) هنرستان موسیقی که فقط مجری تربیت می کند و خالق تربیت نمی کند، چه فایده ای دارند. همین می شود که ما در بحث تولید حرفی برای گفتن نداریم که تأثیرگذار باشد. به همین دلیل نوازنده ها باید کارهای ۷۰ سال پیش را از آرشیو رادیو در بیاورند و آنها را بازسازی کنند. اگر تولید داشته باشیم که نیازی به بازسازی کار خانم دلکش نیست. البته بازسازی ها هم باید صورت بگیرد، اما اجراهای آنها وجود دارد و خواننده ها به نحو احسن آنها را خوانده اند. خیلی هم عالی است، اما بطور کلی باید این بخش آموزش قوی باشد و هنرستان خالق و ردیف دان و نظریه پرداز تربیت کند.
* پرسشم را دوباره تکرار می کنم که شما چه طرحی دارید و چگونه می خواهید افراد خلاق تربیت کنید؟
- من نمی گویم همه افراد خلاقند، بلکه معتقدم وقتی هنرجویی برای آموزش موسیقی وارد هنرستان می شود، ابتدا باید از وی مصاحبه ای به عمل آید و ببینند که آیا استعداد خلق و ذوق دارد. اگر دارد در کدام بخش قرارش بدهند. اگر فقط می خواهد مجری باشد در آن قسمت قرار گیرد. دانش آموزان از اول تفکیک شوند. در حال حاضر وقت تعلیم کم است و با عجله تدریس می کنند، ارتباط بین استاد و شاگرد آنقدر عجله ای است که درست نیست و طبیعتا بازتابی که باید بدهد را نمی دهد. ما باید در آنجا کار خود را قوی ارائه دهیم و بعد روی این بنا خلاقیت و تولید هنر و... نیاز اجتماعی مردم را صورت بندی کنیم. اگر قرار باشد نیاز اجتماعی مردم از این کار صورت بگیرد باید در این بخش خوب کار شده باشد. کسی که ۸ سال ساز می نوازد بتواند خلق و تولیدی داشته باشد که پاسخگوی نیازهای امروز مردم باشد. به همین دلیل چون خلاقیت اندک است به کارهای قدیم که در آن صفا و صمیمت وجود دارد روی می آورند.
* اگر این گونه است، شما چرا مجموعه یادواره استاد برومند را انتشار دادید، کاری که خلاقیتی در آن نیست و تنها بازنوازی ردیف و قطعات ضربی ردیف است، البته به صورت گروهی؟
- به این علت که من به ضرورتی که امروز از آن سخن می گویم در آن دوران رسیده بودم. اگر در آن دوران می توانستم تمام آثار را به همان شیوه ضبط کنم کار نوپردازی شده بود، یعنی برای اولین بار کار ردیف نوازی در فواصل قطعات،ضربی ها، و تصنیف ها ارائه می شود که تا به حال این کار انجام نشده و نو بود که می توانست برای خانه دارها این موسیقی پخش شود و از این طریق گوش آنها هم به این نوع موسیقی آشنا شده و مدافع موسیقی می شدند. آن موسیقی تاریخی و بی شیله و پیله بود. آن کار خط اصلی من نبود. خط دیگر بداهه پردازی کارهای خودم بود. خط بعدی این بوده که باید این روزها آنها را ارائه می کردم. الان قطعات زیادی روی شعر نو ساخته ام. این ایده ها همه در کنار هم بوده اند. اول باید پایه را کارکرد بعد در کنار آن پایه کارهای جدید با گروه داشتم و بعد کارهای ارکستری و همین طور تمامی این کارها به صورت موازی درکنار هم تولید و عرضه می شد.
* استاد شما چند سال عمر برای خود در نظر گرفته اید؟
- چرا این سؤال را می پرسید؟
* چون می بینم به قدری برنامه دارید که عمر معمول یک آدمی برای رسیدن به این هدفها را کفاف نمی کند.
- من ۲۰ ساله که بودم، پیش بینی می کردم که ۹۷ سال عمر کنم.
* انشاءالله!؟ شما ایده هایی خوبی در ذهن دارید. می خواستم بپرسم برای تحقق این ایده ها حتما با محدودیت هایی مواجه هستید و دولت هم که چندان در این امور سرمایه گذاری نمی کند و حرکت ها در ایران حداقل در حوزه فرهنگ فردی است. بسیاری از این حرکت های شخصی هم به دلیل کمبود فضا و بودجه به مرحله عمل نمی رسد. پس طبیعی است که فرد یا گروه یادشده باید متناسب با امکانات آمال و آرزوهای خود را کوچک و کوچکتر و به واقعیت نزدیک کنند تا به مرحله اجرا درآید. شما فکر می کنید در این فاصله با امکاناتی که دارید هم تولید موسیقی هم کارگاه سازسازی را اداره کنید هم هنرستانی موسیقی ایجاد کنید هم بخش نظری را فعال کنید؟ فکر نمی کنید باید اولویتی برای کار در نظر بگیرید؟
- اولویت من در درجه اول مؤسسه آوای شیدا بعنوان یک مؤسسه تولید کننده است که کار و ایده های خود من را تولید کند و از کارهای دیگرانی که با خصوصیات فرهنگی ما موافقت دارد، حمایت و از آنها هم استفاده کند. به تعبیر بهتر در اولویت من انتشار آثاری در موسیقی ایرانی از نوع کلاسیک تا نو است با همان شرایطی که گفتم.
* منظور از موسیقی نو ایرانی، همان خط سومی است که گفتید؟
- خیر کارهایی که با سازهای ایرانی اجرا شود و فردی که کار را ساخته ایده نویی دارد.
* می توانید مثال بزنید؟
- مثل برخی از کارهای خود من یا بیداد آقای مشکاتیان که ضمن آنکه در بخش کلاسیک ارزش ها را حفظ کرده فضای جدید و متفاوتی به وجود آورده است وایده های جدیدی در آن وجود دارد که بخاطر همین از کارهای مشابه خود بهتر است. اما روی خط اول باید کارهای نو و مدرن تری انجام بدهیم. کارهای دیگری که ما در اینجا انجام نمی دهیم شکل دهی ارکسترهای بزرگ است. ما مسئولیت ارکسترهای بزرگ غربی و آنچنانی را نداریم. ولی من به عنوان یک فرد، تولیدات به این سبکم را به وسیله دوستانی که در آن فعالیت می کنند پیش می برم در واقع تولیدکننده این نوع کار نیستم و کار را به آنها وامی گذارم.* اجازه دهید که بحث را به بخش های دیگر بکشانیم. چندی پیش یادداشتی درباره ارکستر ملی نوشته بودم که مورد اعتراض قرار گرفت. در آن یادداشت پیشنهاد من این بود که ارکستر باید ملیت خود را حفظ کرده و آثار آهنگسازانی که موزیسین های سنتی ما هستند مانند شما، آقایان مشکاتیان و علیزاده و ... را اجرا کند و در پاسخ به این پرسش که چرا ارکستر ملی به سراغ این جنس کارها نمی رود. گفتند این گونه کارها پارتی تور ندارند. سؤال من این است که اگر ارکستر ملی ایران به شما پیشنهاد دهد که تعدادی از کارهای خود را برای اجرا به این ارکستر بدهید آیا این کار را انجام می دهید؟
- هر ارکستری (چه ملی و چه غیرملی) همیشه یک رهبر ثابت دارد و برنامه ریزی کار موسیقی هر ارکستری به وسیله رهبر ثابت آن انجام می شود. رهبر ثابت هم سیاست های فرهنگی خود را دارد، به همین دلیل اسم او رهبر است. این سؤال را باید از آقای فخرالدینی بپرسید، همه می د انند که آقای فخرالدینی برای ارکستر ملی زحمات زیادی کشیده و عاشق کارش است. شما باید این سؤال را از او بپرسید که شما در سیاست های کاری خود چه کارهایی را در اولویت قرار داده اید؟ به طور مثال چرا کارهای آهنگسازانی مثل من، مشکاتیان و... را اجرا نمی کنید؟
آقای فخرالدینی صلاحیت پاسخگویی به این سؤالها را دارند. من نمی توانم جای ایشان جواب بدهم.
* حالا اگر من به جای آقای فخرالدینی از شما دعوت کنم. چند کار به ارکستر ملی برای اجرا ارائه دهید شما می پذیرید؟
- بله، حتماً ، چرا ندهم. برای این کار دلیلی ندارم. وقتی ارکستری رهبری مثل آقای فخرالدینی دارد و قطعات خوب را اجرا می کند، حتماً می دهم.
* برای دادن قطعه شرایطی هم دارید؟
بله. در این زمینه باید با من مذاکره شود. متأسفانه هیچ گاه کاری از این ارکستر نشنیده ام تا بدانم حد و حدود اجرایشان چگونه است و آیا با کارهای من سازگاری دارد یا خیر. پس از بررسی این موارد نوبت به خواننده می رسد که چه کسی اثر را می خواند. خواننده باید به انتخاب من باشد. مگر این که بی کلام باشد که آن موقع داستان فرق می کند. تازه پس از سپردن اثر در تمرین های اولیه هم آهنگساز باید نظرات خود را ارائه دهد و او باید از کار راضی باشد.
و اینک رئیس قبیله
وقتی به هیبت و هیمنه اش نظر می افکنی تصویری از رئیس قبیله ای مقابلت جان می گیرد که آمده تا قبیله پراکنده اش را دوباره گرد آورد و از حریم از کف رفته اش دفاع کند. امید و اعتماد به نفس به همراه نگاه خوشبینانه در تک تک کلماتش موج می زند. او عجله ای ندارد، اما فرصتی هم برای از کف دادن نیست تا بار دیگر آزمون و خطایی تازه را ساز کند
* شما فکر می کنید که «آنسامبل» موسیقی ایرانی با توجه به پژوهش هایی که شما و دیگران (در سازسازی) انجام داده اید تا کجا می تواند گسترش پیدا کند. یعنی این که ما در هر ارکستر چند ساز هم خانواده می توانیم داشته باشیم تا صداهای مطلوب را دریافت کنیم؟
- نگرش فرهنگی و موسیقایی افراد در این زمینه متفاوت است. به خصوص افرادی که در کارهای این چنینی تخصص دارند، هر کدام از آنها ایده های خود را با توجه به واقعیت های موجود در نظر می گیرند. در کشور ما خطوطی موسیقایی از دوره مدرن شدن ایران آغاز شده و مردم با این خطوط زندگی می کنند. حتی اگر رادیو- تلویزیون هم تولید نداشته باشند. آنها از تولیدات گذشته تغذیه می شوند.
هر خانواده ای سلیقه خود را دارند و موسیقی خاص خود را گوش می دهند. به هر حال این نوع موسیقی ها شنیده می شود. مثل کار آقایان بنان و شجریان با ارکستر قدیم و نوارهایی که از آن موقع موجود و به راحتی در دسترس است. در دوره ای ارکسترهای خوبی داشتیم. ارکستر صدنفره رادیو کارهای ارزنده ای ارائه داده اند. مانند دوره وزیری و بعد خالقی. این سیر تحول اکنون به ما رسیده، حالا نمی توان گذشته را قیچی کرد، کارهای ارزشمند اثر خوب گذاشته اند و باید این خطوط را تقویت کرد. افراد تغییر کرده اند. در این ۲۷ سال نظرات جدیدی ارائه شده که در قطعات نوشته شده به چشم و گوش می آید. در چنین وضعیتی وقتی آهنگسازی با توجه به قابلیت های موجود آهنگی می سازد با آنسامبل سازهای ایرانی، آن گاه وی در می یابد که فلان صدا کم است و سازهای موجود هم نمی توانند منظور نظر وی را برآورده کنند. پس اگر حوصله و شکیب داشته باشد، با سازسازی خبره مشورت می کند و از وی می خواهد در فلان محدوده صدایی، سازی با خصوصیات مورد نظرش ساخته شود، همین نوع پیگیری ها و این اشکال در صدادهی با بحث تکامل ارکسترها و آنسامبل گروههای موسیقی همراه شده است. این مسأله هم در ارکستر سمفونیک و هم در ارکسترهای پاپ مشهود است. هر چیزی که گسترش پیدا می کند نتیجه ذهن یک آهنگساز قوی است. موسیقی و آنسامبل ایران هم فارغ از این ماجرا نیست و از این قانونمندی بین المللی در اینجا هم استفاده می شود. نکته قابل تأمل این که برای هنر و بخصوص موسیقی، ما نیازمند فضای نسبی آماده و بی دغدغه ایم. اگر این فضا حاصل نشود، هر برنامه ریزی با شکست مواجه خواهد شد. چرا که وقتی فردی از منزل خود بیرون می آید باید آرامش داشته باشد تا به کار خود برسد. یا حداقل نگرانی مسائل روزمره را نداشته باشد. اگر این اتفاق رخ دهد فرد برای جامعه مفیدتر خواهد بود. چه رسد به آن که این فرد موزیسین باشد که با احساس هم سروکار دارد. حالا اگر این دغدغه ها زیادترشده و برآورده نشود، احساسی که باید سلامت باشد به افسردگی، غیرفعال شدن و غایت آن به بی اعتقادی و بی عشقی دچار می شود. شما در جمله ای اشاره کردید که دولت پول و مسئولیتی ندارد و بخش های خصوصی باید کارها را به عهده بگیرند. من با این اعتقاد مخالف هستم.
* من به این شکل نگفته ام می خواستم بپرسم که اگر مرکز موسیقی وزارت و فرهنگ و یا صدا و سیما به شما پیشنهاد دهند که براساس ذهنیت خود و مطالعاتی که انجام داده اید بودجه ای در اختیار شما قرار بگیرد تا ذهنیت خود را در مورد بخش های مختلف موسیقی به انجام برسانید، می پذیرید؟
- شما به عنوان خبرنگار سؤال می کنید. اما اگر این را آقای احمدی نژاد (رئیس جمهور کشور) از من بپرسد، آن وقت جواب می دهم.
* ما هیچ کدام به ایشان دسترسی نداریم اما می توانید به این سؤال من پاسخ رد یا قبول دهید که اگر دولت به شما بخواهد کمک کند، می پذیرید یا نه؟
- وزارت فرهنگ دارای وزیر و تلویزیون رئیس دارد و هر دوی اینها براساس سیاست موجود برنامه ریزی می کنند. آنها باید در برنامه استراتژی فرهنگی خود از یک فرد موزیسین و استادان این مملکت استفاده کنند و آنها را برای کارهای اصولی به کار بگیرند.همیشه یک وزیر خود متخصص نیست، اما طبیعی است که از مشاوران ارشد موسیقی استفاده کند و مشاوران بگویند این کار را انجام دهیم یا خیر. و مشاورین به موزیسین ها بگویند که طرح های خود را مکتوب ارائه دهند. مشاورین و موزیسین ها طرح ها را می نویسند و به وزیر می دهند. وزیر هم در کمیسیون معاونین مطرح کرده و تاثیرات آن را بررسی می کنند و برای آن بودجه در نظر می گیرند و یکی از طرح ها انتخاب می شود. هیأت مدیره ای از افراد متخصص انتخاب می شود و کار را پیش می برند. بهترین روش، روشی است که در آن برآیند این تخصص ها مدنظر گرفته شود. این راه اصولی است. اما اگر به من بگویند که دولت به دلیل مسایل مادی و هزار مشکل دیگر نمی تواند یا نمی خواهد این کار را انجام دهد، شما به عنوان خبرنگار باید از دولت بپرسید که چرا نمی خواهد این کار را انجام دهد، مگر می شود رادیو- تلویزیونی که در سطح بین المللی مطرح است با مرکز موسیقی واحد تولید کیفی و کمی موسیقی نداشته باشند.

سیدابوالحسن مختاباد*پرسشم این است که از منظر یک موسیقی دان که می خواهد حرکت مثبتی در رابطه با موسیقی انجام دهد آیا برای شما پیش آمده که طرح هایی را بدهید و مورد استقبال قرار نگیرد؟
من وظیفه ندارم که چنین طرحی را ارائه بدهم. من در بخش خصوصی طرح خود را مکتوب کرده ام و کار خود را انجام می دهم؛ همانند هرکس که در بخش خصوصی کار خود را انجام می دهد، کار خودم را می کنم. مانند قصابی یا تلویزیون فروشی... ما در تولید موسیقی اهدافی داریم و این حق ما است که کار خود را انجام دهیم. در وزارتخانه ها طرح های دولتی به مجلس می رود و آنها برآورد هزینه می کنند. اگر موافقت شد، آنگاه وزارتخانه از متخصصین دعوت به همکاری می کند.
چگونه است که در زمینه نفت، انرژی اتمی و... مشارکت همه در برنامه های دولت امکان پذیر است اما در اینجا نه. دولت باید برنامه فرهنگی داشته باشد. دولت نمی تواند بگوید فرهنگ این است ولاغیر. فرهنگ امری سیال است و افراد با بیرون آمدن از منزل فرهنگ را با خود جابه جا می کنند و نمی توان آن را یکجا نگهداشت. فرهنگ رابطه و گفت وگو بین آدم ها برپایه سنت ها و عقیده های مذهبی، فلسفی، ملی و... است که افراد با آن زندگی می کنند. اما در سیاست کلی فرهنگی، باید برنامه ریزی وجود داشته باشد و از افراد متخصص که مردم شناسی و جامعه شناسی می دانند و موسیقیدانان و هنرمندها کمک بگیرند تا به کمک این افراد بتوانند این کشتی را به جلو ببرند.
* آقای لطفی! در حال حاضر ما برنامه چهارم توسعه را پیش رو داریم که یکی از بندهای آن کم کردن تصدی گری دولت و واگذاری مسئولیت به بخش خصوصی درحوزه های مختلف فکری، فرهنگی، هنری، اقتصادی و سیاسی است. دولت یکسری بودجه در اختیار این نهاد قرار می دهد. شما می توانید به وزیر ارشاد این پیشنهاد را بدهید که بنا بر برنامه چهارم توسعه باید در اختیار حوزه فرهنگ و موسیقی بودجه قرار دهند و به عنوان کسی که در موسیقی ایران همه مرا می شناسند فلان طرح را دارم و...؟
- حرف های شما درست، اما اگر من در بلوچستان زندگی کنم و ندانم که دولت چه برنامه ای دارد، چه کار کنم. پس راه صواب این است که دولت با مراکز فرهنگی، مثل دانشگا ه ها و مراکز خصوصی که در این امر فعال هستند در ارتباط باشد. دولت باید برای همه اینها طرح های خود را بفرستد و باتوجه به سیاست های خود از آنها کمک بگیرد و بگوید این امکانات را با فلان ضوابط در اختیار آنها می گذارد و سپس محدوده ای زمانی تعیین و اعلام کند که طرح های خود را تا این تاریخ بفرستید. پس از بررسی، چند طرح دقیق تر را انتخاب کند و بودجه ای هم برایش در نظر بگیرد. این یک سوی ماجرا است، در سوی دیگر آنها باید دائماً با شهروندان خود رابطه سازماندهی شده داشته باشند، به طور مثال مؤسسات خصوصی می گویند ما برنامه ای ده ساله داریم پس از شروع کار، نتایج آن را جویا شوند. وقتی بودجه در اختیار مؤسسه ای قرار می گیرد موظف به پاسخگویی است و دولت باید نظارت مستقیم و یک رابطه سازماندهی شده داشته باشد تا باعث پیشرفت شود. ما باید با یکدیگر رابطه داشته باشیم وگرنه دولت نمی تواند به تنهایی کاری انجام دهد. در بخش های دیگر مانند جاده سازی شنیده ام در کنار دولت مؤسسات خصوصی فعالیت می کنند، در بقیه بخش ها هم باید دولت به این ضرورت پی ببرد.
* از طرح کلی خود بیشتر بگویید تا اگردولتمردان، آن را خواندند، شاید به سراغ شما بیایند؟
- در ایران از نظر فرهنگی شاید کمتر مرا بشناسند. ذهن من سازمانده است. قبل از اینکه برج بسازم، اول باید از پایه های محکم آن، مطمئن شوم. پس از اطمینان در این مرحله می دانم که بالاخره ساختمان درست می شود. حالا ممکن است این ساختمان زیبا نباشد، اما نمی ریزد. من همیشه موسیقی را با معماری و ریاضیات قیاس می کنم که البته این دو در اصل قضیه هم بهم نزدیک هستند. اگر معماری ساختمان درست نباشد فرو می ریزد و آدم ها از بین می روند. در موسیقی این کشور هزار بار افراد مرده اند و زنده شده اند. افرادی هم هستند که هرگز زنده نشده اند. موسیقی که بر طبق این عقیده بنا شده قابل لمس تر است و می تواند بهتر رشد و نمو پیدا کند. ولی اگر از پایین ستون ها محکم نباشد در حد احساس می ماند و به مرور زمان خستگی، سایش و رخوت به وجود می آورد.
* برخی اعتقاد دارند که موسیقی ما به بن بست رسیده و در حال تکرار است و به وضع کسالت آوری رسیده، آیا این تفکر محصول این پایه ریزی غلط است؟
- صددرصد! برای پایه ریزی محکم، من عجله ای ندارم. در این زمینه داستانی از یک پیرمرد چینی نقل می کنم. پیرمرد چینی در مقابل یک میله بلند آهنی نشسته بود و با سوهانی کوچک بر میله سوهان می کشید. فردی از او پرسید چه می کنی؟ پیرمرد گفت: سوزن درست می کنم، رهگذر پرسید: چگونه می خواهی این کار را انجام بدهی، آهن رو به روی تو بسیار طولانی است و عمر تو کفاف نمی دهد. پیرمرد گفت: می دانم اما تا زنده هستم، کار خود را انجام می دهم و بعد پسرم کار را ادامه می دهد. رهگذر گفت: عمر پسرت هم نمی رسد. پیرمرد گفت: نوه ام ادامه می دهد و بالاخره این آهن، سوزن می شود. آن روحیه چینی به جایی می رسد که دنیا را تحت سلطه می گیرد. ما باید تداوم داشته باشیم. من فکر نمی کنم که در این دوره باید نتیجه بگیریم، ولی اگر کار، اصولی و پایه آن محکم باشد، شاگردان من این مؤسسه را ادامه می دهند. ایده مدرسه موسیقی از ۲۰ سالگی در ذهن من بوده است، اما به دلایلی انجام نشد. ولی مطمئن هستم که بالاخره روزی در این کشور مدرسه موسیقی ساخته می شود. این مدرسه که حتماً نباید مرا داشته باشد. من فقط وسیله هستم. آمدنم به ایران برای من نفع شخصی ندارد. از آن روزی که وارد ایران می شوم تا وقتی که می روم درگیر مسائل شاگردان و دوستداران موسیقی هستم که هر کدام ده ها سؤال دارند، افسرده شده اند و هیچ کس به دادشان نمی رسد. من با مهربانی وقت می گذارم و گوش می کنم. با آنها صحبت می کنم و نیازهایشان را می شنوم. من در خارج امکانات و آسایش بیشتری دارم. خارجی ها مرا به نام می شناسند. ۷۰ درصد کنسرت های مرا خارجی ها تشکیل می دهند. دلیل ایران ماندن من طرح پنج ساله ای است که دارم. اگر خداوند کمک کند آن را پیاده خواهم کرد و مجموعه ای که در مورد آن صحبت کردم را به نتیجه می رسانم. به غیر از آن کارهای دیگری هم انجام می دهم؛ آهنگ می سازم و گروه تشکیل می دهم، کنسرت برگزار می کنم. در این فاصله که اینجا بودم دو- سه گروه برای کار به من مراجعه و ایده های خود را مطرح کردند و خواستند به آنها کمک کنم. من هم پذیرفتم، به این علت که هدفم کمک به موسیقی است تا این نهادها شکل قوی تری پیدا کنند. من به دنبال شهرت نیستم. مردم با من رابطه خوبی دارند. نه به کسی بدهکار هستم و نه طلبکار. همه مردم را هم دوست دارم. بالاخره ما می خواهیم در این مملکت زندگی کنیم. در حال حاضر ۵۹ ساله ام و انرژی ۲۰ سالگی را ندارم. می دانم فرصت زیادی باقی نمانده، اما کارهای من بنیادی است. می توانم معلم تربیت کنم و معلمان شاگردها را تربیت کنند. اگر کار من به نتیجه برسد، در حدود۵۰۰ تا۶۰۰ دانشجوی ردیف دان و محقق تربیت خواهند شد. آنها با خاطراتی که از هنرمندان دارند زندگی می کنند و انتظار دارند باز همان کارها را از آنها شاهد باشند. من ایده های جدیدی در موسیقی ایرانی دارم که طرح های آن ریخته شده و می توانم آن را پیاده کنم. پس از آن کارهایی می سازم که احساس اجتماعی امروز ایران را نشان می دهد و در آن امید، حرکت، آینده، خوشحالی و شعف وجود دارد. در شخصیت من ناامیدی نیست. همیشه با امید زندگی کرده ام و در خارج هرگاه از طرح های خود صحبت می کردم، افرادی که می شنیدند می گفتند در ایران عملی نیست. در سوئد مؤسساتی تشکیل داده ام. در حال حاضر افرادی که می خواهند در اروپا کنسرت بدهند تحت حمایت شاگردان من هستند. شاگردانم را طوری تربیت کرده ام تا هر هنرمندی که وارد منطقه آنان شد با روی باز وی را حمایت کنند. در حال حاضر در سوئیس مؤسسه و هنرستان داریم، در فرانسه هم همین طور. در حال تأسیس مؤسسه ای هم در آمریکا هستیم، وقتی این کارها در دیگر کشورها در حال انجام است، چرا در کشور خودمان که نیاز و ضرورت آن بیشتر حس می شود، نتوانیم این کار را انجام دهیم. این کارها برای ثبات و موفقیت این کشور است. در شرایط سیاسی- اجتماعی و برزخ های تاریخی این کشور هم، من هدف های خود را دنبال می کردم تا الان که در خدمت شما هستم برای اهدافم زحمت زیادی کشیده ام. در حال حاضر انرژی قبل را ندارم و نمی توانم آن را بیهوده مصرف کنم. من روی موارد اصلی کار می کنم، به همین علت اگر کاری شش ماه گیر کند من نمی توانم برای حل آن انرژی بگذارم، اگر این کار را انجام دهم از کارهای دیگر باز می مانم. من کمک و راهنمایی می کنم و مشاوره می دهم. اگر به من احتیاج دارند، هر کمکی از دستم بربیاید انجام می دهم. برای من شهرت مهم نیست، تعالی هدف خود مهم تر است. پیچیدگی ذهن من در چیزهای ساده خلاصه می شود ساده کردن مسائل پیچیده کار من است .*شاگردان شما هم می گفتند که آقای لطفی استعدادعجیبی دارد در ساده و رو ان کردن مسائل پیچیده؟
چون من می دانم چه می خواهم و هدفم چیست. قصد و غرض من در جامعه مثبت است. اینجا شروع کرده ام هر چند کوچک اما در حال انجام کارهایی هستم. در مقوله فرهنگ و هنر کمیت مهم نیست، کیفیت مهم است. فردوسی روح این مملکت را حفظ کرده است. در جاهای دیگر هم همین گونه است افراد بارز زیادی در این کشور هستند که تأثیرات زیادی گذاشته اند.
ممکن است شاعری یک قطعه شعر باکیفیت بگوید و معروف شود، اما دیگری هزار قطعه بگوید و به شهرت نرسد؛ پس پایه ها را طوری باید گذاشت که نتیجه همیشگی را بدهد. کار باید تداوم داشته باشد. اگر کاری ضعیف بسازم، خودم متوجه می شوم. انسان که نمی تواند سر خود کلاه بگذارد. من آرزو دارم جوان ها به من برسند و حتی از من هم بالاتر روند و پیشرفت کنند، اما من باید بتوانم تجربیات خود را در این مملکت پیاده کنم تا جوانان ببینند و بالا بیایند. من این آرزو را برای دیگران دارم و می خواهم که آنها هم شهرت پیدا کنند. از این نظر راحت هستم و می دانم که کار سخت است و نیروی زیادی را می طلبد.
* آیا قرار مشخصی برای دادن کنسرت در ایران دارید؟
- زمان مشخصی تعیین نشده، اما این بار در حال مطالعه جدی روی این قضیه هستم که مکانیزم های برگزاری کنسرت در ایران چگونه است. تا الان افراد مختلف اطلاعات زیادی را در اختیار من قرار داده اند. حالا باید اینها را بررسی کنم و ببینم که چگونه می توان در سراسر ایران کنسرت داد و اگر تلویزیون به عنوان مثال برنامه های خود را داشت و کنسرت و ساز و آواز و بقیه را پخش می کرد و به صورت زنده همه مردم گوش می کردند، احتیاج به سفر به سراسر ایران هم نبود، ولی الان باید این کار را کرد. می خواهم کنسرت من فقط اجرا نباشد و در سفرم یک روز را به دانش آموزان اختصاص دهم تا سؤالات خود را بپرسند و راهنمایی بگیرند. یعنی برای اهالی هر شهرستان یک کنسرت به همراه سخنرانی باشد. در حال حاضر در حال مطالعه روی این بخش هستم. برنامه اول من تکنوازی خواهد بود و برنامه دوم گروه نوازی که شامل دو بخش است؛ یک کلاسیک و بعد از تنفس یک کار جدید من است و خواننده هم دارد، اما فعلاً در حال مطالعه روی افراد هستم که چه کسانی صدای خوبی دارند و چه کسانی از سلامت درونی برخوردار هستند که نکته دوم برای من بسیار مهم است، چون می خواهم که یک انسان فرهنگی در کنار من بنشیند و دوست ندارم یک فرد بسازبفروش در موسیقی کنار من بنشیند و این فرد فرهنگی است که می تواند بعداً همین ساختار را ادامه داده و حمایت کند. حالا در مورد چگونگی آن فکر می کنم. ممکن است بخش هایی از آن را از وزارت ارشاد کمک بگیریم. بخش های خصوصی هم فعالیت خود را آغاز کرده است. در حال حاضر در حال بررسی تمام راه ها هستم تا در برگزاری کنسرت آرامش حکمفرما باشد و جنبه فرهنگی و هنری داشته باشد و امنیت آن درست باشد تا وقتی مردم برنامه را می شنوند با خوشحالی روحی آنجا را ترک کنند.
از ۶ ماه قبل باید برنامه کنسرت ها مشخص باشد و از ۳ ماه قبل هم بلیت های کنسرت فروخته شود تا ۳-۲ روز مانده به شروع کنسرت به مردم فشار نیاید. بیشتر از یک تعداد هم نباید به کسی بلیت فروخته شود و هرکس با کارت شناسایی خود بلیت تهیه کند. این مکانیزم برگزاری کنسرت است و من تجربه این کارها را در غرب دارم.
* آیا از خانه موسیقی با شما تماسی مبنی بر همکاری شما با این خانه گرفته شده است؟
- آقایان گنجه ای و روشن روان از دوستان من هستند و اگرچه ما دیدارهایی با یکدیگر داشته ایم ، اما این دیدارها بیشتر شخصی بوده است و تاکنون به عنوان مدیر یا مسئول خانه موسیقی با من تماس نگرفته اند. اگر مسئولی بخواهد که من برای سخنرانی در مکانی حضور پیدا کنم باید دعوت کتبی از من به عمل آورد، وگرنه به واسطه تلفن و ... نمی روم، چون می دانم که بعداً ایجاد مشکل خواهد کرد.
اما اگر بگویند که از سابقه و تجربه هنری شما می خواهیم در فلان بخش کمک بگیریم و برای این کار، شما راجع به فرهنگ و... صحبت کنید، می روم، اما به شرطی که فردی که بالاترین مسئولیت را داشته باشد از من دعوت کند. واحدهای کوچک برای من ایجاد دردسر می کنند، ولی وقتی مقام مسئولی از بالا از من چنین درخواستی می کند مسئولیت بعدی آن هم با خود اوست.
* به این پرسش من پاسخ ندادید که خانه موسیقی از شما دعوت کرده است یا نه؟
- تاکنون کسی مستقیماً از من دعوت نکرده است.
* در مورد برنامه های آینده می خواستم بپرسم آیا کار جدیدی را درقالب کاست و... از شما شاهد خواهیم بود؟
- در حال حاضر کارهای گذشته را با طرح جدید و شناسنامه جدید بیرون می دهیم و من متنی را در آن اضافه کرده ام که خاطرات آن ساخته ها است که به دو زبان کار خواهد شد. تا الان ۸ کار از کارهای گذشته بیرون آمده است و یک کار جدیدی دارم که کنسرت فستیوال رادیو فرانسه است که در سالنی با جمعیت یک هزار و ۵۰۰ نفر اجرا شده است. این کار را برای یکی از دوستان معروف موسیقیدان گذاشتم. از من پرسید در این سالن آدم هم وجود دارد؟ گفتم: «بله؛ یک هزار و ۵۰۰ نفر»، اما به قدری سکوت برقرار بود که شنونده حس می کند کار در خلأ و استودیو ضبط شده است. این کار خموشانه نام دارد که اجرای سه تار با اشعار حافظ و غزل مولانا است. کار دیگر یک کمانچه است که برای اولین بار ارائه کردم. کنسرت من در سوئیس است که در کلیسا اجرا شده و حال و هوای خوبی دارد و نشان می دهد که کمانچه چه قابلیت هایی دارد. سعی کردم شیوه قدیم محجوبی و اسماعیل زاده را در آن پیاده کنم و با بهاری آن را آمیخته ام و احساسات خودم را هم که درگیر بوده است به کار اضافه کرده ام . کار دیگری با نام «پیام دل» است که کار جدیدی است. این کار در ماهور و دشتی است که در سفر بعدی بیرون خواهد آمد. یک آپارتمان ۳۷۰-۳۶۰ متری هم برای هنرستان خریده ایم. اجازه مکتبخانه هم گرفته ایم که آقای افشارنیا مدیریت آن را به عهده خواهد گرفت.
* مواد درسی هنرستان شما نوشته شده؟
- بله؛ دفترچه ای خواهیم داشت که هدف از این آموزش در آن مشخص است. هر کلاسی درس بندی شده، در ماه و در سال برنامه آنها مشخص است. انتهای سال امتحان گرفته خواهد شد و در پرونده فرد ثبت خواهد شد. هر ۳ سال مدرکی در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. دوره ۹ ساله دیپلم خواهیم داد و گواهی می شود که قادر به تدریس در هر جایی هستند.
بعداً وزارت علوم هم می تواند این مدرک را تأیید کند که اینها مستلزم هماهنگی هایی است. کار دیگر من ردیف نوازی است که در همنوازی شیدا بخش شور آن را شنیدید. در بخش بعدی ماهور آن بیرون خواهد آمد. پس تا اینجا سه دسته کار ارائه خواهیم داد؛ یک بداهه نوازی من، دو کارهای گروهی و سه کارهای شخصی که با ارکستر اجرا خواهد شد و مدرن تر است. آقایان فخرالدینی و شهبازیان بعضی از کارهای مرا تنظیم کرده اند. آهنگسازان دیگری چون ارسلان کامکار، احمد پژمان و... هستند که ذوق خوبی برای تنظیم کارهای من دارند؛ با آنها هم کار خواهم کرد.
کیفیت برای من بسیار مهم است، حتی اگر این ارکستر امکان آن را نداشته باشد، نوازنده از بیرون می آوریم. امکانات وجود دارد و می توان کار را کامل ارائه داد. من اعتقادی به کار ناقص ندارم.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید