جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


در جست و جوی روز از دست رفته


در جست و جوی روز از دست رفته
● نگاهی به«بازمانده روز» نوشته «کازوئو ایشی گورو»
بارها شده وقتی یاد گذشته می کنیم افسوس می خوریم که چه کارها که نکرده ایم، چه حرف ها که نزده ایم و چه زمان ها و آدم هایی که از دست نداده ایم. حتی شده آدم هایی را ببینیم که از بس درگذشته غرق شده اند «آنچه را که از روز باقی مانده» را هم از دست می‌دهند. «بالاخره ساعت را که نمی شود به عقب برگرداند.» افسوس مان بیشتر می شود وقتی آنچه را که یاد می کنیم آدمی باشد که بسیار دوستش می داشتیم و در دوست داشتنش غفلت کرده باشیم.
اینکه روزی بوده می توانسته ایم به او بگوییم «دوستت می دارم»؛ اما از بس فکر کرده ایم که همیشه زمان وجود دارد و هیچ گاه دیر نمی شود برای گفتن؛ آن را به فردایی معوق کرده ایم که هرگز نیامده. «بازمانده روز» حکایت همین ماجراست.
«بازمانده روز» در اصل یادداشت هایی است که آقای استیونز در طول شش روز سفر به غرب بریتانیا و در نهایت دیدار دوباره میس کنتن پس از گذشت سالیان سال در هتل محقر رزگاردن در دهکده لیتل کامتن، کورنوال نوشته است.
استیونز در میان سفر یاد گذشته هایی می کند که در سرای دارلینگتن داشته و هر وقت که مجالی پیدا می کند آنها را به صورت خاطراتی می نویسد. به همین خاطر فصل های کتاب هم به جز نخستین فصل که «پیش درآمد» سفر است؛ به نام روزهایی است که سپری کرده؛ «روز اول - شب»؛ «روز دویم - صبح» تا «روز ششم - شب».
«بازمانده روز» سومین رمان از هشت کتابی است که کازئو ایشی گورو نویسنده پنجاه و سه ساله انگلیسی ژاپنی تبار نوشته است؛ کتابی که به عقیده اغلب منتقدان جهان باعث شد نام کازوئو ایشی گورو در لیست نویسندگان مهم و تاثیرگذار بریتانیا و جهان قرار بگیرد. هر چند بیشتر رمان های ایشی گورو برنده یکی از جوایز مهم ادبی انگلستان شده اند اما «بازمانده روز» که جایزه بوکر سال ۱۹۸۹ را از آن نویسنده خود کرده و از روی آن فیلمی هم ساخته شده؛ نسبت به دیگر آثار او با اقبال جهانی بیشتری روبه رو بوده است.
ایشی گورو را بیشتر تحت تاثیر نویسندگانی همچون سلمان رشدی و جین آستن می دانند؛ حال آنکه خود معتقد است بیشتر از مارسل پروست فرانسوی و داستایفسکی روسی تاثیر گرفته است. با این همه «بازمانده روز» لااقل در عنوان کتاب شباهتی جزیی با اثر به یادماندنی مارسل پروست دارد.
عنوان کتاب، به قول نجف دریابندری «پیچشی» در خود دارد که مشکل بتوان در زبان فارسی عبارتی پیدا کرد که همه وجوه پنهان آن را در خود داشته باشد. ابهامی که نویسنده به قصد ایجاد کرده تا دو معنای متفاوت از آن برداشت شود. طوری که عنوان کتاب را هم می توان «بازمانده روز» و هم «ویرانه های روز» ترجمه کرد. اولی به این معنا که باید «طرز نگاه مثبت تری اتخاذ و سعی کرد بازمانده روز را دریافت»؛ گذشته را فراموش کرد و افسوس چیزهایی را نخورد که دیگر از دست داده ایم و به جای آن تلاشمان این باشد که اشتباهات گذشته مان را در آینده تکرار نکنیم. همچون «بازمانده روز» که گویی همان شب است و وقت استراحت و آرامش. یا باید افسوس روزی را خورد که ممکن است تباه کرده باشیم؛ یا می توان از آن عبرت گرفت و فردا را همچون دیروز سپری نکرد.
معنای دوم اما مفهومی منفی دارد؛ آدم را یاد چیزهایی می اندازد که در گذشته ویران کرده است؛ چه دوستی ها، چه احساس ها و چه آرزوها. چنین ابهامی را نیز می توان در عنوان اثر جاویدان پروست دید، «در جست وجوی زمان از دست رفته» یا «در جست وجوی زمان گمشده»؟ که گویی معلوم نمی کند «زمان»ی که راوی داستان در گوشه و کنار خاطراتی که به یاد می آورد، از آن حرف می زند و در عبارات طولانی و مشکلی که آن را می نویسد، از دست داده و تباه کرده؛ یا تنها آن را گم کرده و باید آن را پیدا کند.
در پایان کتاب «بازمانده روز» آقای استیونز از دیدن «ویرانه» ای که برای خود ساخته به گریه می افتد و تصمیم می گیرد باقی روز را دریابد؛ اما هیچ گاه ایام از دست رفته را نیز از یاد نمی برد. به همین خاطر است که خانم بن می گوید؛ «چه اشتباه وحشتناکی با زندگی خودم کردم... آن وقت آدم به زندگی دیگری فکر می کند، زندگی بهتری که می توانسته داشته باشد. مثلاً من به آن زندگی فکر می کنم که ممکن بود با شما داشته باشم آقای استیونز.»
«بازمانده روز» نمونه موفقی است از ادبیاتی که می توان آن را به زعم مترجم کتاب در ژانر «باتلر» یا با اغماض همان «پیش خدمت» به حساب آورد. ادبیاتی که به آداب و رسوم طبقه پیش خدمت می پردازد و از مشکلات و دغدغه های آنها حرف می زند.
«بازمانده روز» در بستر همین ادبیات خلق شده است؛ و این موضوع به خصوص در لحن راوی داستان نمایان می شود. داستان از زبان آقای استیونز روایت می شود؛ پیش خدمتی که مدت هاست عادت کرده به زبان فاخر درباریان و نجیب زادگان انگلستان سخن بگوید؛ همان زبانی که نجف دریابندری در ترجمه آن به فارسی مجبور شده به سراغ زبان کمابیش فراموش شده قاجاری برود و از آن کمک بگیرد؛ زبانی که در آن «نسبت به» فلان کار «اقدام می شود»؛ یا «به انجام آن مبادرت می ورزند.» شخصیت های کتاب های کازوئو ایشی گورو در هر یک از کتاب هایش لحن و کلام خود را دارند و ایشی گورو بخشی از موفقیت خود را مدیون همین تبحر زبانی است.
آقای استیونز نه تنها به زبانی فاخر و به دور از هرگونه احساس و هیجان سخن می گوید که به همان زبان هم فکر و زندگی می کند.
به همین خاطر است که شاید خودش هم نداند که تمام سفر کردنش به غرب تنها به خاطر دیدار میس کنتن بوده؛ معشوقه ای که گذشت سال ها نه تنها یادش را از ذهن استیونز دور نکرده که جزئیات اولین دیدارش را هم به خوبی به یاد می آورد. آقای استیونز عادت کرده که هیچ چیزی را جدی نگیرد؛ حتی خودش را. عادت کرده که گریه نکند، کسی را دوست نداشته باشد و تنها مثل جسم بی جانی که چیزی را نه می شنود و نه می بیند در اتاق ارباب و در محفل های خصوصی او رفت و آمد کند و به وظیفه اش عمل کند.
«بازمانده روز» اما تنها از یک لایه داستان تشکیل نشده؛ لایه های مختلفی دارد که هر کدام در زمان و مکان خودشان اتفاق می افتد و ما را نه تنها در شناخت بهتر آقای استیونز کمک می کند که در فهم و درک بهتر دوره و سالیانی که داستان در بستر آن می گذرد نیز یاری می دهد. نویسنده در همین اثنا که در جلد کاراکتر «پیش خدمت» رفته؛ ماجراهایی را از اوضاع و احوال سیاسی بریتانیا خصوصاً هنگام سیطره آلمان ها بر اروپا روایت می کند.
ماجراهایی که هیچ کس بهتر از یک «پیش خدمت» که ناظر محافل مهم کشورش است، نمی تواند تصویر کند. کازوئو ایشی گورو به خصوص از آن جهت که ژاپنی است و هر چند سال هاست در انگلستان زندگی می کند اما به واسطه زندگی در خانواده ای شرقی توانسته نگاه سیاسی و متفاوت تری به وضعیتی بیندازد که دیگران درباره آن زیاد حرف زده اند اما در تصویرکردنش آنچنان موفق نبوده اند.
رمان «بازمانده روز» خواننده را به یاد گذشته هایی می اندازد که نابود کرده؛ زمان هایی که از دست داده و به خصوص آدم هایی که گم کرده است. همچنین به آدم این نوید را می دهد که هر قدر هم که روز تمام شده باشد بازمانده آن یعنی شب هنوز نیامده.
«برای عده زیادی از مردم شب شیرین ترین قسمت روز است... چه حاصلی دارد که مدام به پشت سرمان نگاه کنیم و خودمان را سرزنش کنیم که چرا زندگی مان آن طور که می خواستیم از آب درنیامده؟» آقای استیونز رمان «بازمانده روز» شاید درجست وجوی «روز»ی باشد که از دست داده؛ یا حتی گم کرده اما به بازمانده آن هم امید دارد؛ «آن چه که از روز باقی مانده.»
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید