شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شهد اما شوکران یا تلخ اما شوکران


شهد اما شوکران یا تلخ اما شوکران
خواندن و شنیدن واژگانی گاه در یک آن دو طعم توامان را به مذاق هوش منتقل می کند. «شوکران» چنین تیره یی دارد. تلخ است اما ذاتش آگاهی دهنده و سقراطی است. پس در همین آغاز پارادوکس «شهد اما شوکران» نام کتاب جناب «مهدی مظفری ساوجی» که گزینه غزل های اجتماعی از عهد مشروطه تا دهه هفتاد - ۱۳۸۰ - را به انتخاب ایشان شامل است، مکث ام می دهد تا نه از پسند شخصی، که از درک حسی - معنایی این ترکیب حرفی زده باشم. به باور من نام این کتاب که مجموع شدن اش تلاش بی دریغ جناب مظفری ساوجی را در پی داشته است، باید «تلخ اما شوکران» می بود تا گویایی درونی شده تری با محتوای کتاب داشته باشد، چرا که ترکیب شهد اما شوکران با فریبی که در پارادوکس خود دارد، معنارسان گستره نظرگاهی نیست که جناب مظفری به تماشا نشسته اند. شعر اجتماعی شوکرانی است که سراینده، آگاه از تلخی زهرآگین آن، افتخار نوشیدنش را برای خود فراهم می کند. به همان اعتبار که جناب ساوجی در پیش بخش اول، تحت عنوان «درباره این مجموعه» می نویسد؛ «شیوه انتخاب غزل ها بیشتر بر مبنای آثاری صورت گرفته است که از نظر ساختار معنوی، اندیشه و آرمانی اجتماعی به سود توده ارائه کرده اند. به عبارت دیگر نگاه صاحب این قلم بیشتر معطوف به آثاری بوده است که نقد کاستی ها و کارشکنی های نظام سیاسی - اجتماعی کشور را در حوزه اندیشه و آرمان عاطفه و خیال خود مدنظر داشته اند.» (درباره این مجموعه، ص ۳۳)
شاید هم انتخاب نام «شهد اما شوکران» برای این مجموع، باوری باشد که جناب مظفری از شعرهای اجتماعی دارند و می فرمایند؛ «این کتاب را شاید بتوان آینه تمام نمای صداها و چهره های درون خسته و دردمند یک صد سال اخیر غزل اجتماعی - مردمی ادبیات فارسی به شمار آورد.» (درباره این مجموعه، ص ۳۳)
من با این باور نمی توانم همسویی داشته باشم و نمی پذیرم که صدای خسته بتواند اثری تاثیرگذار ارائه دهد. تفاوت شعر اجتماعی با شعار اجتماعی در عصیان و خستگی است. شعر عصیان، گویای حضور شاعر در عرصه زندگی و خستگی شعار شده نشان بی حضوری اوست. و اما مجموع شدن چنین آثاری می تواند کارستانی به شمار آید، چرا که ماخذ شدن اندیشه های اجتماعی آن هم در حوزه شعر، ارزش بی توصیفی دارد و کاش جناب مظفری بیش از آنکه به حجم کتاب اندیشیده اند به انتخاب اشعاری می اندیشیدند که به قبول همگان و به استناد فضای کلی شعر، در زمره اشعار اجتماعی محسوب آید و نه آنکه بیتی از غزلی آن هم بی پیوند با توالی ابیات، حرفی یا اشاره یی فاصله گرفته از تغزل در خود داشته باشد. همانند غزل نخست کتاب «چون غنچه خون جگر می خور...» سروده سیداحمد ادیب پیشاوری که برخلاف اشاره جناب ساوجی که می فرمایند؛ «معیار انتخاب غزل های این مجموعه را آثاری تعیین کرده است که در وهله نخست از زبان و بیانی سنجیده و درخور تامل برخوردارند» نه غزل سخته یی است و نه بیان آشکار و پنهانی از شعر اجتماعی در کلیت غزل با خود دارد. غزل دوم ادیب پیشاوری نیز از غزل اجتماعی شدن پرهیز دارد. غزل جواد ادیب نیشابوری را هم تنها در بیت؛
آنچه نتوان گفت جز بالای دار آن گفته ایم
و آنچه نتوان کرد جز در زیر تیغ آن کرده ایم (ص ۱۴۷)
آن هم به صورت تک بیت خوانی می توان برداشتی اجتماعی از آن داشت، وگرنه در توالی ابیات این بیت نیز دلیلی روشن بر تغزل باوری شاعر است و نه اجتماع اندیشی او. برای من روشن نیست که جناب مظفری با چه پسند و انتخابی غزل معروف «آخرین منزل هستی» پروین اعتصامی را که همه می دانیم چه تعداد غزل اجتماعی به نام ایشان ثبت است، غزلی اجتماعی پنداشته اند و به راستی تعجب می کنم وقتی غزل «امروز نیز» سیدکریم امیری فیروزکوهی را شاید تنها به دلیل بیت اول غزل؛
آزاده را جفای فلک بیش می رسد
اول بلا به عاقبت اندیش می رسد
غزلی اجتماعی به حساب می آورند - غزلی که خود شاعر در ادامه می فرماید؛
از هیچ آفریده ندارم شکایتی
بر من هر آنچه می رسد از خویش می رسد (ص ۱۵۷)
و چرا این غزل را باید در کنار غزل «آه از آن دادستانی که...» عبدالعلی برومند (ادیب) و شعرهای اجتماعی بهار و... چاپ کرد. امیدوارم جناب مظفری لحن صریح مرا ببخشند، که تقدس واژه شوکران و حرمت شعرهای اجتماعی، بیش از آن است که من در پرهیز از نوشتن را به ملاحظه وادارد. گرچه می اندیشم بی ملاحظه نویسی موجب توجه بیشتر خواننده به کتاب خواهد شد.
محمدعلی بهمنی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید