پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ادبیات و ظرفیتهای نمایشی


ادبیات و ظرفیتهای نمایشی
تئاتر دفاع مقدس همواره موضوعات و دستمایه های کارش از وقایع و رویدادهای جنگ تحمیلی می گیرد. خاطرات، مستندات، رویدادها و حوادث دوران جنگ آنجا که با ذهنی تحلیل گر و داستان پرداز ساختار پیدا می کنند و تنظیم می شوند، می توانند یک اثر هنری و نمایشی را نتیجه دهند که تاثیرپذیرفتند از رویدادی موضوعی است و ریشه در اتفاقی واقعی دارد.
اما ادبیات نیز در کنار همه این دستمایه ها می تواند بسته های مناسب داستانی را در اختیار تئاتر قرار دهد و از این جهت تئاتر دفاع مقدس ظرفیتهای خوبی برای اقتباس کردن در اختیار دارد. یکی از این بسترها ادبیات و رمان است؛ به همین جهت در این یادداشت یکی از رمانهای خوب انتشار یافته در سالهای اخیر که از سوی منتقدان و صاحبنظران نیز مورد تایید قرار گرفته است با توجه به رویکرد ذکر شده مورد ارزیابی و تحلیل قرار می گیرد.
"شطرنج با ماشین قیامت" نوشته حبیب احمدزاده که توانست جوایز متعددی را از محافل مختلف ادبی از آن خود کند با مجموعه ای از رویدادها و اتفاقات مختلف داستانی، موضوعات متفاوت و شخصیتهای نمایشی متعددی را در اختیار قرار می دهد که هر یک از آنها با پرداختی مطلوب و مناسب می توانند دستمایه کار نمایشی قرار گرفته و تبدیل به داستانها و شخصیتهای تئاتری شوند.
این رمان مثل اثر قبلی حبیب احمدزاده به دوران جنگ تحمیلی و اتفاقات دوره جنگ پرداخته و حوادث آن را موضوع رویدادهای داستانی اش قرار داده است.
همانطور که همه ما می دانیم جنگ تحمیلی به عنوان یک جریان مهم اجتماعی تاثیرات زیادی بر جامعه گذاشته و در دوران وقوع و به ویژه بعد از آن هنرمندان و نویسندگان زیادی را تحت تاثیر قرار داده است. در حوزه تئاتر و سینما این جریان به واسطه تاثیر مستقیم همواره تاثیرات مهمی را برتابیده است، اما در حوزه ادبیات بیشترین تاثیر و بازتاب را پس از پایان جنگ شاهد بوده ایم.
ادبیات دفاع مقدس که بیشتر در جریان جنگ تحمیلی و ارتباط مستقیم با جبهه شکل گرفته است، به طور جدی پس از پایان یافتن جنگ و در پی تالیفات نویسندگانی که خودشان در جریان اتفاقات و رویدادهای جنگ تحمیلی بودند مطرح شد.
البته بخش اعظم این ادبیات بر خاطره نویسی دوران دفاع مقدس استوار بوده و از این منظر منابع مهم و مناسبی را هم در اختیار قرار داده است. اما در میان آثار نوشته شده ادبی حوزه دفاع مقدس شکل داستانی آن همواره از اهمیتی ویژه برخوردار بوده است. حبیب احمدزاده یکی از نویسندگانی است که در این زمینه فعالیت می کند. من احمدزاده را از زمانی می شناسم که در سال ۷۸ کارگاه فیلمنامه نویسی ای را در انجمن سینمای جوان بوشهر اداره می کرد. در همین سالها (۱۳۷۹) بود که کتاب "داستانهای شهر جنگی" او به عنوان بهترین کتاب دفاع مقدس انتخاب شد و بعدها دستمایه نگارش چند فیلمنامه قرار گرفت و به فیلم هم تبدیل شد. ضمن اینکه فعالیتهای سینمایی این نویسنده نیز در سالهای بعد بطور جدی تری دنبال گردید.
یکی از ویژگیهای مهم داستانهای شهر جنگی که آن را برای تبدیل به فیلمنامه هم دارای قابلیت ساخته بود وجود دیالوگ (بصورت دو سویه و یکسویه) بود. اما مشخصه دیگر آن که در رمان بعدی احمدزاده- شطرنج با ماشین قیامت- چند بعدی بودن روایت و گستردگی رویدادهاست. در واقع این دو اثر با فاصله گرفتن از شیوه خطی خاطره نویسی امکان وقوع حوادث داستانی را در گستره متن بوجود می آورند.
"شطرنج با ماشین قیامت" یک رمان کلاسیک است که احمدزاده در پرداخت آن قواعد و تکنیک های داستان نویسی را به خوبی رعایت کرده است.
داستان دارای نقطه شروع مشخص، کشمکش و درگیری درمیانه و نتیجه گیری در پایان است و نویسنده در پرداخت آن ضمن استفاده از واقعیت های باورپذیر جنگ تخیل منطقی داستانگویی را هم شرکت داده تا یک ساختار کامل و استاندارد شکل بگیرد.
راوی داستان که همان قهرمان است، از زاویه اول شخص داستان را روایت می کند. مهمترین این راوی بر خلاف قهرمانان دیگر آثار حوزه دفاع مقدس این است که شخصیتی ساده، صمیمی و باورپذیر است. احمدزاده در پرداخت و خلق این شخصیت خودش را درگیر کلیشه های محدود کننده قهرمان دفاع مقدس نکرده و در حقیقت حرکت قهرمان معمولی و باورپذیرش در سطح داستان را محور روایت قرار داده است.
همه چیز داستان در یک محدوده مشخص زمانی اتفاق می افتد و آغاز آن از وجود را داری به نام رسامبلین در ارتش عراق خبر می دهد که می تواند خط آتش ما را به دقت بررسی کند و هر موضعی را زیر آتش بگیرد. مسئله هم از اینجا شروع می شود که با این دستگاه چه باید کرد؟
قهرمان داستان که یک دیده بان است و به قول خودش جنگ را فقط از نوک مگسک می بیند همراه با این پیشامد در معرض حوادث و رویدادهایی قرار می گیرد که سبک بازشناخت دگرگونی زاویه دید او می شود. در واقع قهرمان از یک جوان هفده ساله با ویژگی های ساده و معمولی و دیدی محدود تبدیل به جوانی با زاویه نگاه وسیع تر می شود و این تغییر در پی تجربیاتی حاصل می شود که قهرمان در جریان جنگ و وظیفه جدیدی که به او محول شده به آن دست می یابد. راوی یا قهرمان در ابتدای رمان به شکلی باورپذیر و بدون قهرمان پروری هدایت شده معرفی می شود:
"آه، نه! باز هم صدای پرویز! نکنه این کفتر بازه دوباره برگرده و مسخره ام کنه: ماشین سرگرده؟! ارواح عمه ات. دیدی آخر کاری، تازه با ارفاق، کمک شوفر ماشین غذا شدی؟ تازه بدبخت! فردا دوباره نوبت بستنی یه!"
داستان در مجموع در بستر دو روایت مطرح می شود. روایت اول ماجرای جنگ و قضیه را دار عراقی ها را مطرح می کند و با به میان آوردن استراتژی اخفاء اطلاعات و تقابل مبارزه سطحی بیرونی از رویدادها را پیش می برد. این روایت محمل جریان روایت دومی است که از دل آن بر می آید و راوی را در خود دارد. در روایت اول بازی شطرنج و مبارزه مطرح می شود و در روایت دوم مهره سیاه شطرنج بازی را ادامه می دهد و هر چند به ظاهر گرفتار آمده اما در پایان موفق می شود که باز شناخت پیدا کند و متحول شود و در واقع نسبت به صفحه بازی شناختی وسیع تر پیدا کند:
- یعنی هیچوقت سیاه، سفید را مات نمی کنه؟
- در این کتاب ، نه! هیچ زمانی! من که ندیده ام. همیشه و همیشه ، سفید در سه حرکت سیاه رو مات می کنه...
روایت دوم از یک حادثه راه انداز شروع می شود. راوی برخلاف میل خود وظیفه جدیدی را برعهده می گیرد. (مسئولیت ماشین تقسیم غذا) همین وظیفه جدید او را از نگاه کردن صرف (دیده بانی) به پایان می آورد و در ارتباط با آدمهایی که قرار می دهد که زمینه تحول و دگرگونی درونی او را فراهم می کنند.
راوی – قهرمان در ارتباط و مواجهه با این آدمها گرفتار چالشی ایدئولوژیک می شود که بطور مستقیم (اندیشه) و مستقیم (عمل) در رابطه با جنگ امکان پیدا کرده است.
همین تقابل و مواجهه باعث حرکت روایت دوم، همراه با روایت نخست، می شود و داستان را از نقطه آغازین به نقطه پایانی می رساند.
ماشین تقسیم غذا به بهانه آشنایی قهرمان- راوی با دو کشیش، مهندس و گیتی تبدیل می شود و هر یک از این شخصیت ها قهرمان را با بخشی از حقیقت زندگی آشنا می کنند. کشیش ها حقیقتی مذهبی را در رابطه با دیدگاه ها و تصورات راوی به چالش می گذارند، گیتی به مسئله ای انسانی و اخلاقی دامن می زند و مهندس فلسفه زندگی و اهداف انسانی را به چالش می کشاند.
در مجموع زندگی و گذشته تاریک گیتی، نگاه ضد جنگ و مادی گرایانه مهندس و افکار مذهبی کشیش ها در جریان طرح و تقابل در داستان باعث شکل گیری یک حرکت پویا و موثر داستانی می شوند که ضمن تاثیرگذاری بر قهرمان خود نیز به گونه ای دیگر تاثیر می پذیرند.
در واقع همانگونه که ذکر شده همه این وقایع در ساختار یک داستان کلاسیک ارائه می شوند که همه اصول را به درستی روایت کرده است. این داستان از طرفی شروع، میانه و پایان مشخصی دارد. از طرف دیگر در یک محدوده زمانی کاملا معلوم (۳ روز) اتفاق می افتد و هیچگاه به گذشته یا آینده سرک نمی کشد. داستان در یک جغرافیا و مکان واحد اتفاق می افتد که جبهه است. و در کنار همه این قواعد موضوعی واحد و مشخص را با رعایت قواعد علت و معلولی طرح می کند. دشمن دستگاهی دارد که همه چیز ها را کنترل می کند، تقابل برای مبارزه آغاز می شود و حربه دشمن خنثی می گردد.
تغییر زمان و مکان البته در حد استاندارد و با رعایت توالی منطقی در رمان اتفاق می افتد اما این تغییر به خوبی با سایر عناصر داستانی ترکیب شده و هیچگاه بطور محسوس فهمیده نمی شود. پرداختن به جزئیات یکی از دلایلی است که مخاطب و خواننده را آنقدر به خود مشغول می دارد که گذر زمان و تغییر جغرافیا را متوجه نشود. مهارت در پرداختن به این جزئیات در کنار باورپذیری شخصیت های داستان را باید حاصل تجربیات نویسنده از دوران دفاع مقدس و وقایع آن دانست. احمدزاده با چنین ظرافتی این بخش از کارش را انجام داده که خواننده در بیشتر لحظات خودش را در فضای داستان قرار می دهد و در مواجهه با جزئیات و پدیده ها و رویدادهای آن قرار می گیرد.
فضای صمیمی و شوخی و طنز ظریف موجود در داستان را هم باید به این پرداخت اضافه کرد. در واقع احمدزاده به همان اندازه که در پرداخت تکنیکال داستان موفق بوده در ایجاد اتمسفر و فضای داستانی هم موفق نشان داده است.
مهدی نصیری
منبع : تئاتر مقاومت