جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
پدر حکمت و فلسفه معاصر
علامه سید جلالالدین آشتیانی پرچمدار حکمت صدرایی در دوران معاصر و شارح بزرگ مکتب فلسفه اشراق و عرفان اصیل اسلامی، بیگمان یکی از شخصیتهای استثنایی تاریخ و فرهنگ معاصر ایران زمین بود. نکتهای که درباره وی مورد اتفاق همگان است، این است که: علامهآشتیانی، انسانی متعالی و فیلسوفی والامقام در حد ملاصدرای زمان بود. زندگی او، زندگی فیلسوفی زبده و دانشمندی پرمایه است که فقط با عشق به علم و فلسفه و عرفان سپری شد و او هرگز از این عشق خود نیاسود و هیچ یک از تحولات کوچک و بزرگ روزگار سبب نشد که او راه و روشی را که برای خود برگزیده، ترک کند!
در این قسمت درنگی خواهیم داشت، درباره زندگی و آثار این شخصیت فرهیخته که یاد و خاطرهاش زنده و جاوید خواهد ماند. استاد آشتیانی طبق نقل در «زندگیخودنوشت» در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در خانوادهای معمولی در «قصبهآشتیان» از «مضافاتسلطانآباد اراک» پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش فردی مؤمن و کاسب عادی و مادرش بانویی خانهدار بود. جلالالدین دروس ابتدایی تحصیلی را در دوران ستمگرانه رضاخانی آغاز کرد و در مدارس جدید ، که به تازگی در ایران پاگرفته بود، حضور یافت.
وی پس از چندی با راهنماییهای یک روحانی پارسا که تا پایان عمرش از او به نیکی یاد میکرد، به تحصیل علوم دینی و مطالعات اسلامی روی آورد. نخستین گامهای این مسیر را که آموزش مقدمات زبان عربی بود، در زادگاه خود آشتیان برداشت. آشتیان با اینکه در آن زمان دهکدهای بیش نبود، اما در همان عصر هم عالمانی بزرگ و فیلسوفانی بینظیر را در دامن خود پرورده بود، آنهم درست در همان زمان که آشتیانی نوجوان به فراگیری «الهیات» میاندیشید در آفاق فکر و فلسفه در عالیترین حد ممکن میدرخشید. در این راستا، میتوانیم از دو فیلسوف بزرگ و علیالاطلاق نام ببریم که پسوند «آشتیانی» را در نام خود داشتند: علامه میرزا مهدی آشتیانی که استاد مسلم در میان فلاسفه عهد خود محسوب میشد و دیگری مرحوم میرزا احمدآشتیانی که فردی به ظاهر ناشناخته بود. یکی از بزرگان در پاسخ به این سؤال که مرحوم میرزا احمد چرا ناشناس و گمنام بود؟ گفته بود: «الناسالی اشباههم امیل»!
چندی بعد --- سال ۱۳۲۳ --- استاد آشتیانی در حالی که از نوجوانی چندان فاصله نگرفته بود، به قم رفت و در درسهای کسانی حضور یافت که بعدها هرکدام به ستارهای از ستارههای علم و فقه تبدیل شدند: شیخمحمدصدوقی یزدی و میرزا عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی.
در آن زمان، حوزه علمیه قم تازه استقرار یافته بود و با رفتن رضاخان از ایران، حوزه تحرکات علمی و فرهنگی خود را با جذب عملی و غیر ارادی استعدادهای توانمند که یکی از آنها استاد آشتیانی بود، آغاز کرده بود و میرفت که نقشی بزرگ در تاریخ علمی و عملی ایران و حتی همه جهان اسلام ایفا کند. استاد آشتیانی در همین دوران، چندی نیز به اصفهان رفت و در نزد حاجآقا «رحیمارباب» مکاسب خواند و آنگاه به صورت جدی وارد حوزه فلسفه و علوم عقلی گردید.
استاد حتی برای همین منظور به تهران سفر کرد تا محضر فیضبخش فیلسوف بزرگ میرزامهدی آشتیانی را درک کند، فیلسوفی بزرگ که به سن کهولت رسیده بود، و از دیگر سو با بیماریهایی طاقتفرسا دستوپنجه نرم میکرد، ولی وقتی اشتیاق طلبه همشهری خود را دید، وی را به حضور پذیرفت و اجازه داد که سؤالات خویش را مطرح نماید. نظر به اینکه فاضل جوان اساساً نیاز به زانو زدن در برابر استادانی برجسته داشت، و میرزا اغلب مریض و ناتوان بود، طی نامهای جلالالدین را به یکی از همدورههای خود در قم که منزوی بود، معرفی کرد. این شخص «میرزا مهدی مازندرانی» نام داشت که از حکمای بزرگ و ناشناخته به شمار میرفت.
او بنا به سفارش دوست حکیم خود --- میرزا مهدی حکیم آشتیانی -- از سید جلالالدین آشتیانی استقبال نمود و دروسی چون «شرحمنظومه» و «شوارقالالهام» را که از متون دست اول به شمار میرفتند، به صورت کامل به خاطر او تدریس نمود و پس از آن بود که مقام علمی و فلسفی این مرد حکیم که در گوشه انزوا میزیست، به آرامی کشف شد و مورد توجه دیگر فضلای جوان حوزه علمیه قم قرار گرفت و کسانی چون علامه محمدتقی جعفری و آیتالله سیدابوالحسن مولانا نیز از محضر وی استفاده نموده و درسها آموختند که در شرح زندگی و تاریخ حیاتشان ذکر شده است. جالب اینکه شهید آیتالله مرتضی مطهری نیز با اینکه خود فاضلی استاد دیده بود، زبان به تمجید مقام درخشان فلسفی مرحوم مازندرانی گشوده است...
علاوه بر این، همزمان، استاد آشتیانی از حکیم دیگر، میرزااحمدآشتیانی نیز بهره برد که نشان میداد برای فهم مسائل حکمت از هیچکوششی و تلاشی و درک محضر استادی فروگذار نمیکند.آشتیانی طبق نوشته خود در این ایام با مدرس بزرگ حوزه «حاجآقا خمینی» آشنایی نزدیک یافت. و مدتی نیز پای درس وی نشست... این آشنایی برای او امری کاملاً سرنوشتساز بود. این آشنایی که خود را در رفاقت و دوستی با فرزند بزرگ امام، مرحوم حاجسیدمصطفی خمینی نشان داد، بعدها عمق بیشتری یافت و تا آخرین روزهای حیات امام همچنان برقرار بود. تا آنجا که وقتی یک سال پیش از ارتحال امام، استاد برای معالجه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود، امام فرزند دیگرش را برای عیادت فرستاد و تمایل خود را برای تجدید دیدار به او ابلاغ نمود که استاد آشتیانی در چندین مصاحبه خود به این موضوع اشاره کرده است. آشتیانی مقام علمی و موقعیت والای فقهی و فلسفی مرحوم امامخمینی را میستود و حق استادی او را پاس میداشت؛ همچنان که به رفاقت و صمیمیت خود با فرزندش اشاره کرده و به آن افتخار مینمود. (مراجعه شود به مقاله وی «در رثای امام عارفان»)
در بیت آیتاللهبروجردی
یکی از شگفتیهای زندگی سیدجلال آشتیانی در این دوره حضور او در بیت مرجع بزرگ شیعه آیتالله بروجردی است. این حضور، در آن سن و سال، چنان پررنگ بود که انصافاً اسباب تعجب است که چگونه یک طلبه جوان آشتیانی در نزد مرجع بزرگ شیعه، آن اندازه دارای تقرب و اعتبار میشود که بعضی از مسائل مربوط به حوزه و حتی مسائل سیاسی را نیز با آن طلبه مطرح مینمود و عقل و درک او را میستود. اما مرحوم آشتیانی هرگز از این درجه قرب و نزدیکی خود به آیتالله بروجردی با آب و تاب یاد نکرد، در حالی که به آن افتخار میکرد و همین یک موضوع به تنهایی هم کافی بود تا برای او امتیازاتی خاص به بار بیاورد. ولی او به دنبال «امتیازات» نبود.
شاید تنها موردی که او از این موضوع یاد نموده، در قضیه روشن نمودن مسأله استمرار تدریس اسفار توسط علامه طباطبایی بود. برخلاف مشهور که گفته و نوشته شده است علامه طباطبایی مجبور شد درس اسفار خود را به امر آیتالله بروجردی تعطیل کند و اگر چنین نکند شهریه طلبههایی که در آن درس حضور مییافتند قطع خواهد شد! استاد آشتیانی به عنوان کسی که هر روز در بیت آیتالله حضور داشت و هر روز در ردیف اول پای منبر و درس خارج او مینشست، این موضوع را نفی میکند: «آیتالله بروجردی --- روحی فداه --- هر روز دست برشانههای من مینهاد و بر منبر جلوس مینمود. از دیگر سو ایشان میدانست که من به درس اسفار میروم؛ ولی هرگز از این موضوع نهی نکرد و تنها چند بار فرمود که آقای طباطبایی به تکلیف شرعی خودشان عمل کنند و من این موضوع را به علامه منتقل نمودم. ایشان نیز که مشغول نگارش تفسیر المیزان بود، درس اسفار را به درسی خصوصی تبدیل کرد، والا آیتالله بروجردی هرگز این درس را تعطیل نکرد و هرگز شهریه احدی قطع نشد، برخلاف آنچه آیتالله سیدمحمدحسین حسینی تهرانی نوشته است.»
از دیگر موارد قابل اشاره در خصوص روابط سیدجلالالدین آشتیانی جوان و آیتاللهالعظمی بروجردی، مسأله بهائیان ایران میباشد. زمانی که تبلیغات بهائیت اوج گرفت و با یک سلسله حرکات تبلیغاتی باعث کنشها و واکنشها در سطح کشور گردید، آیتالله بروجردی تحت فشار قرار گرفت و تا حد فتوا دادن بر ضد معامله باآنان پیش رفت. اینجا بود که نظر مشاور جوان خود را خواستار شد. آشتیانی بدون درنگ پاسخی میدهد و آیتالله به فکر فرو میرود و این تعبیر را برزبان میآورد: تو از همه این حضرات بیشتر میفهمی.(رجوع شود به مصاحبه استاد با کیهان فرهنگی در سال ۱۳۶۴، با حضور آقایان: خرمشاهی، دکتر غلامرضااعوانی، دکتر جلالالدین مجتبوی، و دیگران). به این ترتیب میتوان حدس زد که آیتالله بروجردی به عنوان مرجعی دوراندیش، در جبین این دانشآموخته جوان نوری میدید که سبب میشد در بسیاری از مسائل داخلی و خارجی با او مشورت نماید و این امر عجیب و فوقالعاده باید مورد توجه کامل قرار گیرد. در این خصوص خاطرات و مستندات فراوانی وجود دارد که شاید در جای دیگر به آن بپردازیم؛چه، استاد آشتیانی به صورت طبیعی رابطی بود بین آیتالله بروجردی و اغلب کسانی که به نحوی از انحا با بیت آن جناب که بیت اول مرجعیت محسوب میشد، میخواستند در تماس باشند.
در سالهای ۱۳۳۰ به بعد که مسئله ملی شدن صنعت نفت پیش آمد، این موضوع بیگمان علاوهبر دو قطب تعیین کننده ملی - مذهبی که در آیتالله کاشانی از یک سو و دکتر مصدق از سوی دیگر تبلور یافته بود، دارای هوادارانی هم بود که لزوماً طرفدار هر دو قطب نبودند، بلکه به صورت طبیعی یکی را بردیگری ترجیح میدادند. این موضوع زمانی حاد شد که میان رهبران نهضت شکاف و دو دستگی پیش آمد و بدین ترتیب اصحاب ترجیح دیدگاه، خود را آشکار نمودند. استاد آشتیانی در این دوره میکوشید نقشی «آشتیدهنده» ایفا کند و از بروز تنش تا حد ممکن جلوگیری نماید که متأسفانه به علت لجاجتها و خیانتها که مرحوم آیتاللهطالقانی در یک سخنرانی به آنها اشاره کرد، به نتیجه مطلوب نرسید و سرانجام با شکست نهضت به پایان رسید.
استاد آشتیانی پس از ارتحال آیتالله بروجردی باتوجه به شرایط سخت زندگی، مانند مرحوم آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی و فضلای دیگر، به تدریج به فکر حضور در عرصههای تدریس دانشگاهی افتاد. فراگیری دروس فقه و اصول از محضر آیتالله بروجردی، وی را از حضور در درس خارج دیگران بینیاز کرده بود؛ ولی تنها چیزی که وی را به ماندگاری در حوزه علمیه قم تشویق میکرد، حضور علامه طباطبائی بود. برخورد با علامه طباطبائی که از سالها قبل آغاز شده و به حضور همزمان در دروس مختلف او منتهی شده بود، عاملی بود که سبب میشد او همچنان در قم بماند و از حضور آن حکیم بزرگ استفاده کند. کتابهایی که استاد آشتیانی در محضر مرحوم علامه آموخت، عبارتند از: جلد دوم «کفایهالاصول» آخوند خراسانی --- استاد خود علامه طباطبائی در نجف اشرف ---- و «شفا»ی بوعلی و «اسفار» حکیم ملاصدرا ... و همچنین درس تفسیر که خلاصه آن دروس، در تفسیر ارزشمند و جاوید المیزان در ۲۰ جلد آمده است.
دکتر سیدحسین نصر نقل کرده است که پس از آشنایی با علامه طباطبائی و حضور در حلقه درسی وی، استاد آشتیانی به عمق فلسفه و عرفان اسلامی پی برد و این امر را جدی گرفت. همین موضوع کافی بود تا استاد آشتیانی در کنار و درس علامه طباطبائی بودن را افتخاری بزرگ محسوب نموده و همگام با آن جناب علاوه برحوزه علمیه در جلساتی که وی با اندیشمندان غربی نظیر هانری کربن در تهران داشت، شرکت بجوید.
حضور استاد آشتیانی در این مجامع طلیعهای بود که شکوفایی هرچه بیشتر وی را نوید دهد و در همین جلسات بود که وی با برخی از روشنفکران و عالمان دانشگاهی و عمدتاً غرب دیده، آشنایی یافت و به لحاظ نظام فکری متینی که براثر کثرت اطلاع از زوایای فلسفه اسلامی به دست آورده بود و همچنین توانایی و ممارست در شرح و بسط مسائل فلسفی و عرفانی، جهان شناسانی چون ابنعربی و حکیم ملاصدرا، مورد توجه و استقبال کسانی چون، هانری کربن و دانشمندان ایرانی دیگران واقع شود.
علیرغم تلمذ در محضر استادانی چون امام خمینی، علامه طباطبائی، میرزا مهدی آشتیانی و... علامه جلالالدین باز خود را بینیاز از استاد ندیده و با حادثهای که حادثه زندگیاش بود، روبرو شد و سر از قزوین درآورد و در درس فیلسوفی ناشناخته حضور به هم رساند. این فیلسوف بزرگ کسی جز مرحوم آیتالله علامه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی نبود که از سالها قبل در قزوین رحل اقامت افکنده و از علوم و معارف اسلامی تنها به تدریس فقه و اصول بسنده میکرد. حضور آشتیانی جوان کافی بود تا علامه رفیعی دیگر بار برسر ذوق بیاید و تشنگان معارف عمیق را سیراب کند.دکتر ابراهیمی دینانی به این نکته اشاره کرده و می گوید: مرحوم رفیعی زیربار تدریس معقولات نمیرفت، تا استاد آشتیانی به علت مشکلات معاش و پا پیش نهاد و واسطه این امر شد. و این مقدمهای برای کشف حکیم بزرگی بود که مقام فلسفی او - خصوصاً در تدریس اسفار - تا آن روز برای کسی روشن نشده بود.
□□□
با تصویب شدن قانونی که به دانشآموختگان حوزوی اجازه میداد در دانشگاهها به تدریس مشغول شوند، استاد آشتیانی به علت مشکلات معاش و با تشویق دوستانش مایل شد مقام استادی دانشگاه را بپذیرد. او تمایل داشت در دانشگاه تهران به این مهم مشغول شود و برای همین منظور با مرحوم فروزانفر نیز ملاقات نمود و او را به شگفتی واداشت. با وجود این، مسائلی پیش آمد که نتوانست علیرغم میل باطنی خود وارد دانشگاه تهران بشود (مراجعه شود به نامه استاد در مجله اطلاعات حکمت و معرفت شماره اول، سال دوم) و به طور اجبار به دانشگاه مشهد روی آورد و تا سالیان متمادی در آنجا به تدریس پرداخت. زمانی که وی قصد تدریس در دانشگاه را داشت با مانعی به اصطلاح قانونی، قرار گرفت و آن اینکه: چون ایشان دارای اثر علمی مکتوب نیست، نمیتواند در دانشگاه تدریس کند!
یا للعجب! استاد آشتیانی هم باید «امتحان» بدهد و هم رسالهای تالیف و ارائه نماید تا آقایان! اجازه بدهند که او تدریس کند! ولی استاد با سلاح علم و فلسفه به میدان آمد و پس از شنیدن طرح جدید ناشی از عدم معرفت مسئولان دانشگاهی و فرهنگی آن زمان، با منزلت علمی وی، در عرض بیست روز کتاب: هستی، از نظر فلسفه و عرفان را که یکی از عمیقترین مباحث فلسفی است، به رشته تحریر درآورد که با تقریظ آیتالله رفیعی، به زیور طبع آراسته شد. متن آن تقریظ، چنین است:
بسمالله وله الحمد/ کتاب مستطاب (هستی از نظر فلسفه و عرفان) که از افکار عالیه جناب مستطاب قدوهالعلماء الراسخین و سیدالحکماء المتألهین آقای سید جلالالدین آشتیانی دامت افاضاته تراوش نموده و به قلم بلاغت شیم معظمله نگارش یافته، مورد مطالعه حقیر قرار گرفت. پس از تأمل و تدبر در مطالب و محتویات آن بر هر شخص هوشمند و بصیر معلوم خواهد شد که کتاب مزبور بهترین کتابی است که در مباحث راجعه به وجود، نوشته شده است؛ چه آنکه اکثر مباحث مشکله و معضله را به تحقیق والا با بهترین اسلوب به مرحله وضوح رسانیده و جمیع نکات معنویه وصوریه را به کار بردهاند و در مقام رد اوهام قاصرین دقیقهای از ذکر حقیقت مطلب فروگذار ننمودهاند؛ لهذا برطالبین معارف حقیقیه لازم است که کتاب مزبور را قدردانی نموده و در استفاده از تحقیقات آن غفلت نفرمایند و هم از جانب مؤلف آن تقدیر و توقیر را به نحو کمال مراعات نمایند.
الاحقر ابوالحسن الحسینی القزوینی عفیعنه محرم ۱۳۸۰ قمری
□□□
البته علامه قزوینی، همزمان، اجازه اجتهاد جالب توجهی هم برای استاد جلالالدین صادر کردهاند که در نوع خود کمنظیر است و متن آن چنین است:
بسمالله الرحمن الرحیم/ الحمدلله الذی اءنزل علی عبده الکتاب و آتاه الحکمه` و فصلالخطاب منه البدو والیه المأب و صلیالله علی رسوله و خاتمانبیائه محمد و آله الا‡طیاب، و بعد: فالذی یهم بیانه ولاینبغی سره و کتمانه ان جنابالعالم الفاضل النحریر والمحقق المتأله الخبیر عماد الفقهاء والمجتهدین و سیدالحکما والمتالهین المولیالسید جلالالدین الآشتیانی بلغهالله سبحانه الی ا‡قصی کرائم الامال و فضائل الامانی ممن کرع و ارتوی فیالعلم والحکمه و تضلع بالفضل و غایهالمعرفه قرء علی الا ساتذه مافی عصره فیالمعقول والمنقول والمعارف الیقینه` والاصول العقلیه` والفقه` والاصول حتی بلغ نهایه` المأمول و قرء علی برهه من دهره فیعلم الفقه` و المعارف الحکمیه` والعلوم الحقیقیه` سیما کثیراً من معضلات مباحثالاسفار عظمالله قدر مصنفه العلاهه` و جد و اجتهد فیاستخراج حقایق العلوم العقلیه` والنقلیه` و دقائقها و استنباط رموزها و اسرارها حتی اءن صار بحمدالله عالماً نحریراً و محققا خرّیتاً. ما هرا عریقا فهنئیاً لجنابه تلک العطیه` الکبری والنعمه` العظمی واوصیه ونفسی الخاطئه بمراعات التقوی و اقتفاء آثار الائمه الطاهرین صلواتالله و سلامه علیهم اجمعین فهمالهداه` الیالله والادلاء الی مرضاته کماهو المشهود. من جنابه سّلمهالله تعالی و ان لاینسانی منالدعا فیالخلوات و مظان اجابه` الدعوات والله سبحانه هوالولی للخیرات و رافع الدرجات حرره بیمنیاه الداثره`.
● الاحقرابوالحسن الحسینی القزوینیفی شهر محرم عام ۱۳۸۰ ه- آغاز نهضت فلسفی
سپس مرحلهای دیگر از زندگی استاد آشتیانی آغاز شد که از آن میتوان به دوران تحقق شکوفایی پژوهشهای استاد تعبیر کرد. با آغاز این مرحله، وی تحقیقات عمیق خویش درتاریخ فلسفه اسلامی را آغاز نمود و به جستجو در اعماق متون ناشناخته و کمشناخته شده، همت گماشت. استاد با نظر به ضرورتی که احساس میکرد و از روی دانش و مطالعات گستردهای که داشت، احیای آثار حکمای الهی ایران را پس از تدریس، در اولویت کارهای پژوهشی خود قرار داد و با همتی والا شروع به کار نمود. بخشهایی از این کار سترگ با همکاری پروفسور هانری کربن همراه بود، و در واقع آن دو به صورت تنگاتنگ با همدیگر همکاری مینمودند. وقتی مجلدات نخستین این حرکت بزرگ علمی - فلسفی منتشر شد، اعجاب و تحسین همگان را بر انگیخت. انتشار آنها با مقدمه فرانسوی هانری کربن، گامی بود در جهت معرفی و نشر فلسفه اشراق - اسلامی در ممالک اروپایی که آثار مثبت و جالب و ارزشمندی در پی داشت. بسیاری از آگاهان بر این عقیدهاند که انتشار این کتابها زمینه را برای بسط آشنایی دوستداران فلسفه الهی و خصوصاً فلسفه اشراقی مهیا نمود. در این میان، کم نیستند کسانی که معتقدند زحمت اصلی کار خصوصاً به لحاظ شناسایی نسخ خطی و تطبیق میان نسخ و همچنین رفع مشکلاتی که در جریان کار وجود داشت و خصوصاً گرهگشایی از محتوای متون، عمدتاً بر دوش استاد آشتیانی بود که بیتردید کار دشواری بود، ولی مسئله اجرایی که بخش اساسی دیگری بود، به عهده پرفسورکربن بود که متأسفانه با درگذشت وی، تمام بار این کار بزرگ بر دوش استاد آشتیانی افتاد و او توانست این مجموعه را به سامان برساند. گرچه همه مجموعه بهطور کامل چاپ و منتشر نگردید.
در کنار احیای تراث و آثار و مآثر فلسفی که با عنوان «منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران» منتشر شد و داخل و خارج مورد استقبال اصحاب حکمت قرار گرفت، استاد به پژوهش در زمینههای مهم دیگر و احیا و شرح و تفسیر و تعلیقه زدن بر آثار بسیار معروف و یا مخطوط نیز همت گماشت که از آن جمله میتوان به تصحیح شرح فصوص الحکم جندی و مقدمه قیصری اشاره کرد. استاد آشتیانی در این اثر بزرگ و ارزشمند، بسیاری از نکات ناگفته را روشن و تبیین نموده و دیدگاههای مکاتب مختلف عرفان اسلامی را بر همدیگر عرضه نمود و به داوری پرداخته است. باید گفت: تسلط استاد آشتیانی در فلسفه و عرفان به وی اجازه میداد مجهولات و معضلات کوچک و بزرگ دنیای فلسفه را به مدد استدلالهایی نو و قلمی روان برای جویندگان راه سعادت روشن کند. البته باید اشاره کرد که علیرغم قابلیت والای استاد در عربی نویسی و توانایی بیتردید در تالیف به زبان عربی،او تنها به زبان فارسی نوشت؛ چه، او معتقد بود که لازم است زبان فارسی را که قابلیتهای فراوانی در زمینه ارائه و بیان معارف حکمی و فلسفی دارد، تقویت نموده و در جهان گسترش داد و از همه ظرفیتهای آن بهره برد.
دلیل دیگری که استاد آشتیانی را به این اهتمام وامیداشت، اهتمام خاص او برای تربیت دانشمندان جوان کشور بود. استاد آشتیانی نسبت به مهجور ماندن علوم عقلی و معارف عالی حساسیتی ویژه داشت؛ بنابراین یکی از وظایف خود را تربیت دانشجویانی میدانست که بتوانند در قلمرو این مسائل به مرحله جدید و حدی قابل قبول برسند.
جالب است که حجم بسیار زیادی از گفتارهای عمومی و نوعاً انتقادی او در خصوص نحوه گزینش دانشجوهای فلسفه و عرفان است. استاد آشتیانی از اینکه تنها برخی از استعدادهای خاص به دنیای فلسفه رهنمون میشدند و استعدادهای توانمند به رشتههای صنعتی و فنی اختصاص مییافتند، آشکارا ناخرسند بود. و ناخرسندی خود را به بهانههای گوناگون اعلام میداشت و با وجود عدم اجابت به خواست عقلانی وی، هرگز ناامید نشد و دست از کار نکشید.
همه کسانی که به نحوی با استاد ارتباط داشتند، میدانند که او در زمینه تربیت دانشجویان و طلاب و دارندگان استعداد، از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. رمز بسیاری از دوستیها و رفاقت های او با اهل فلسفه و دوستداران حکمت و حتی اهل قلم بهطور کلی، در این نکته نهفته بود که همواره دنبال استعدادهای فعال میگشت که در نفس جوانها پنهان بود. بیجهت نبود که او هرگز کسی را نمیراند و نسبت به رفاقت و مهربانی با طلاب و دانشجویان کمال اهتمام را داشت. کم نبودند جوانها و دانشجویان وطلابی که هرگز به لحاظ علمی و فلسفی و عرفانی درحد شاگردی او نبودند، ولی آشتیانی به گرمی از آنها استقبال مینمود و دستشان را با محبت و صمیمیت میفشرد و آنان را به تحصیل علوم عقلی و نقلی تشویق میکرد.
حضور او در دانشگاه مشهد کافی بود تا مشعل فلسفه را در آن خطه خاص شعلهور نگاه دارد. برای این منظور او در کنار حضور علمی در دانشگاه، تدریس در حوزههای علمیه مختلف مشهد را تجربه کرد و تا پایان عمر و چند سال پیش از ارتحال، هرگز درس و بحث حوزوی را ترک ننمود. هدف والای آشتیانی روشن نگاه داشتن مشعل حکمت در حوزهها بود و برای این هدف والا از هر وسیلهای کمک میگرفت. ارتباط او با جریانهای رسمی حکمت و فلسفه، نشان دهنده علاقه او به حرکتهای فکری بود و اگر نیز در مواردی در رابطه با بسط و توسعه فلسفه به خواستههای رجال مرتبط با حکومت، پاسخ مثبت میداد - که در شأن او نبود - علت شاگرد پروری و احترام به کاروانیان دانش بود، والاّ او چه نیازی داشت که با مجلهای تازه نفس و یا گمنام که فاقد شهرت بود، همکاری نماید و دهها صفحه مطلب در آن بنویسد و یا همکاری با فلان مقام رسمی را، در زمینههای علمی --- فلسفی بپذیرد؟ بلندنظری، در کنار وسعت روح سبب شده بود که نسبت به آنچه در پیرامونش میگذشت، بیاعتنا نباشد. نقدها و تحلیلهایی که از او درخصوص اشخاص و جریانها برجای مانده است، به خودی خود نشاندهنده این واقعیت تواند بود که استاد فقید همواره از جولان فکری و تحرک عقلی و نشاط علمی برخوردار بود. تأمل در اظهار نظرهای او در خصوص مسائل گوناگون نشاندهنده این موضوع مهم است که استاد همواره به رشد جامعه و تکاپوی همه جانبه میاندیشید و میکوشید تا به هر مقداری که میتواند، نقش خود را در سازندگی عناصر مفید ادا کند. شرح و بسط و تبیین این موضوع نیازمند نگارش مقالهای جداگانه است و به تنهایی میتواند بخش مهمی از حیات و هویت این فیلسوف بیهمتای معاصر را برای همگان روشن نماید، چه گفته شده است که مجالس عمومی او و گفتگوهای آزادش «درس خارج رجال» بود!
سهم او در ایجاد حرکت در بدنه فکر فلسفی معاصر در حوزهها و دانشگاهها، در داخل و خارج، علاوه بر کارهای ارزشمندی که انجام داد و امروز در آثار و نوشتههایش قابل مشاهده است، در حمایتها و ارشادها و مساعدتهایی قابل مشاهده است که درخصوص همه دارندگان استعداد و قابلیت به انجام رساند. این سهم بیش از آن است که در این اجمال به آن پرداخته شود؛ چه، به گواه آنچه در این مدت زمان کوتاه پس از فقدانش بر زبانها آمده و بر خامهها جریان یافته است، آشتیانی به عنوان «پدر حکمت و فلسفه معاصر در ایران» توانست یکی از عمیقترین و پایدارترین جریانهای روشنگرانه را به حرکت در بیاورد. در اینکه این جریان به فلسفه دیرپای اسلامی و خصوصاً آخرین نمود آن «حکمت متعالیه» تعلق داشت تردیدی نیست، موضوع این است که با وجود استاد آشتیانی، هرگز بهانهای برای بیاعتنایی و کماعتنایی به این فلسفه ژرف وجود نداشت و حضور او کافی بود تا کسی درخصوص حقانیت این حکمت تردیدی به خود راه ندهد و این نقش را هرگز نمیتوان دست کم گرفت؛ زیرا مردی پشت آن ایستاده بودکه با اخلاص کامل چندین دهه از مراحل زندگی خود را بر سر آن نهاد و تا پای جان کوشید و توانست در زمینه احیای نفوس و تحقیق و تصحیح متون فلسفی - عرفانی اصیل و شناساندن فیلسوفان زبده، یکی از گامهای بلند این مسیر را بردارد. و در احیای نفوس و تربیت عناصر مفید و ارجمند و همکاری با فرهیختگان دگراندیش، برای جلب و جذب آنها به سوی معنویت محض، پیشگام باشد.
یکی از این شخصیتهای فرهنگی درباره تاثیر معنوی آشتیانی زندگی علمی وی چنین مینویسد: سیدجلالالدین آشتیانی شاگرد علامه طباطبایی و قزوینی بود.
هرگز از تحسین فضایل فکری و والای قزوینی فرو نمیگذاشت و او را بزرگترین فیلسوف معاصر و ملاصدرای زمانه ما میدانست. رابطه من با آشتیانی بسیار روان بود. از آنجاکه فاصله سنیمان چندان زیاد نبود، میتوانستیم رابطهای صمیمانه و رفیقانه داشته باشیم. هرازگاه در مشهد به دیدارش میشتافتم. در دانشگاه مشهد استاد فلسفه بود. هر بار نیز که به پایتخت میآمد، با یکدیگر دیدار میکردیم و یک بار هم در خانه من اقامت کرد. به یاد دارم که در آن دوران درباره روابط هند و اسلام کار میکردم و باید فصوص الحکم ابن عربی را میخواندم و میفهمیدم. آشتیانی در درک اعماق باورنکردنی این اثر عمده عرفان نظری به من یاریها داد. منظماً در خانه یکی از دوستان به دیدارش میرفتم. چای مینوشیدیم، گپ میزدیم، و سپس وقتی به قسمتهای دشوار کتاب میرسیدیم، او آنها را به فارسی برمیگرداند و همزمان چنان تفسیرهای عالمانهای به آنها میافزود که معانیشان را در همه ابعاد میگسترد. استادی و احاطه او حیرتانگیز بود. همه کنج و کنارهای سنت را - از فلسفه ابن سینا تا سنت اشراق و تا مکتب ملاصدرا - خوب میشناخت. همچنین در متون فلسفی گمنامی که هنوز به شکل نسخه خطی بودند، تبحری عمیق داشت. از آن گذشته برده کار بود. تفسیرها، انتشارات، تصحیح و تنقیح متون پیچیده پشت سر هم از قلم او صادر میشدند. هنگامی که کربن طرح عظیم خود را برای تدوین تذکرهای از فیلسوفان ایرانی از قرن یازدهم هجری تا زمان معاصر درافکند، از آشتیانی دعوت به همکاری کرد. آشتیانی همه وقت و همت خود را وقف این کار کرد و اگر پرکاریاش نبود، این طرح هرگز به انجام نمیرسید. اگرچه مرگ کربن این طرح را متوقف کرد، بافت کلی اثر به پایان رسیده بود. دو جلد از کتاب منتشر شده، جلد سوم به پایان رسیده، و جلد چهارم در دست انجام بود.
از برکت این دیدارهای استثنایی و این دوستیهای سرشار از عصاره حکمت قدیم ایران، در گذار سالیان خود را از معنویت کشورم میانباشتم. باید بگویم که کار من از مقوله اسلامشناسی نبود؛ چنان که امروز خود را هندشناس نمیدانم. آنچه در این دیدارها برایم ارزش داشت، روح و نفس و همدمی این بزرگان بود که آن را به من میدمیدند. هیچ آرزویی جز فهمیدن نداشتم.»(کتاب «زیر آسمانهای جهان»، داریوش شایگان، چاپ سوم، نشرفرزان، تهران، ۱۳۸۶، ص ۷۴.) و این، البته یک نمونه بود.
● تالیفات و آثار
در بخش پایانی این قسمت از یادمان، بیمناسبت نیست که فقط به اسامی بعضی از آثار و تالیفات و تحقیقات استاد جلالالدین، - فهرستوار - اشارهای داشته باشیم:
۱) انوار جلیه، ملا عبدالله مدرس زنوزی
۲) اعجاز البیان فیتفسیر ام القرآن
۳) تفسیر فاتحه` الکتاب - از نویسندهای ناشناس
۴) مکاتبات عرفانی بین سید احمد کربلایی و شیخ محمد حسین غروی کمپانی
۵) شرح دعای عرفه حاجی فاضل خراسانی
۶) رساله بسیط الحقیقه` واحد من جمیع الوجوه
۷) وحدت وجود، آخوند ملا علی نوری
۸) رساله تحفه ملا نظر علی گیلانی
۹) مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض
۱۰) رسائل قیصری
۱۱) رسائل حکیم سبزواری
۱۲) رساله النصوص، محمد بن اسحاق
۱۳) مشرع الخصوص الی معانی النصوص
۱۴) لمعات الهیه ملا عبدالله زنوزی
۱۵) اساس التوحید آقا میرزا مهدی آشتیانی
۱۶) المظاهر الالهیه حکیم صدرای شیرازی
۱۷) اثولوجیای فلوطین با تعلیقات قاضی سعید قمی
۱۸) رساله در حرکت جوهری
۱۹) اللمعه` الالهیه` مرحوم مولی مهدی نراقی
۲۰) شرح زادالمسافر حکیم صدرا
۲۱) رسالهای در معاد
۲۲) کتاب النفس
۲۳) مصباح الهدایه` الی الخلافه` و الولایه` امام خمینی
۲۴) شرح رساله` المشاعر ملا محمد جعفر لاهیجی
۲۵) رسائل فلسفی (مسائل قدسیه)
۲۶) قره` العیون مولی مهدی نراقی
۲۷) رساله نوریه در عالم مثال، از بهایی لاهیجانی
۲۸) اصل الاصول، ملا نعیما طالقانی
۲۹) تحفه` المراد، شرح قصیده معروف میرفندرسکی
۳۰) هستی از نظر فلسفه و عرفان
۳۱) نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص عبدالرحمان جامی
۳۲) شرح فصوص الحکم
۳۳) اصول المعارف فیض کاشانی
۳۴) تمهید القواعد ابن ترکه
۳۵) شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
۳۶) شرح فصوص الحکم قیصری
۳۷) الشواهد الربوبیه حکیم ملا صدرا
۳۸) المبداء و المعاد صدرای شیرازی
۳۹) شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا
۴۰) نقدی بر تهافت الفلاسفه ابوحامد غزالی
۴۱) مجموعه آثار مرحوم عصار
۴۲) منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران در ۷ جلد که چهار جلد آن به چاپ رسیده است.
۴۳) شرح هدایه` ملاصدرا
۴۴) اسرار الآیات حکیم ملاصدرا.علاوه بر اینها، از استاد آشتیانی دهها مقاله در موضوعات مختلف علمی --- فلسفی بر جای مانده است که تعدادی از آنها در مجموعههایی چند، به زیور طبع آراسته شده است. مقدمه محققانه استاد بر کتاب «شکوه شمس» ---- اثر آن ماری شمیل ---- نیز از جمله آثار درخور یاد است.
□□□
وقتی در بررسی ابعاد پایانی زندگی استاد متمرکز میشویم، بزرگترین نکتهای که توجهمان را جلب میکند، این است که او به همه آنچه از سر عقل و قلب شناخته بود و به آن عشق میورزید تا آخر عمر وفادار ماند. آری او وفای کامل بود، به دور از هر نوع تردید و سرگشتگی و تحیر؛ امری که امروزه کمتر یافت میشود! استاد جلالالدین در آغاز سال ۱۳۸۴ خورشیدی بار حیات خود را به سر منزل مقصود رساند، تا مگر این شعله بیقرار دیگر بار از کانون نفسی دیگر فروزان شود و مایه اعتلای فرهنگ و تمدن انسانی و اسلامی این مرز و بوم گردد.
رحلت استاد آشتیانی بیگمان یکی از خسارتهای علمی بزرگی بود که حوزههای علمیه و مراکز فرهنگی و موسسات دانشگاهی با آن روبرو شدند. این استاد بزرگ با فقدان خود معلومات خویش را نیز با خود برد و آنچه اینک از او برای ما باقی مانده است، پس از آثار افتخار آمیزش، انبوهی از خاطرات نیک و درخشانی است که ذهن را همواره بهخود مشغول میدارد!رضوان حق جایگاه او باد.
نعمت الله موسوی
سیدهادی خسروشاهی
منبع : http://khosroshahi.ir/article/detail_art.php?artid=۱۳۱&flag=۱&merg=۱
سیدهادی خسروشاهی
منبع : http://khosroshahi.ir/article/detail_art.php?artid=۱۳۱&flag=۱&merg=۱
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب دولت رئیسی افغانستان دولت سیزدهم گشت ارشاد پاکستان توماج صالحی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
کنکور تهران سیل سیستان و بلوچستان هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی سلامت خراسان جنوبی شهرداری تهران پلیس اصفهان
خودرو قیمت خودرو آفریقا دلار قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو بانک مرکزی ارز ایران خودرو مسکن سایپا
خانواده موسیقی تلویزیون فیلم مهران مدیری ترانه علیدوستی سینمای ایران سحر دولتشاهی بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه رژیم صهیونیستی حماس ایالات متحده آمریکا اوکراین طوفان الاقصی طالبان
پرسپولیس فوتبال آلومینیوم اراک استقلال جام حذفی فوتسال بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران
هوش مصنوعی سامسونگ همراه اول ناسا بنیاد ملی نخبگان تسلا تیک تاک فناوری
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه