جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


درس هایی از ادبیات فرانسه-پل الوار


درس هایی از ادبیات فرانسه-پل الوار
وقتی جهان پوچ و بی معنی است
آسمان روشن و خاک تیره است
اما دود به آسمان می رود
آسمان آتش هایش را همه از دست داده
شعله بر زمین به جای مانده است...ہ
اوژن امیل پل گرندل در ۱۴ دسامبر ۱۸۹۵، در سن- دنی به دنیا آمد. مادرش ژان، خیاط و پدرش کلهمان در ابتدا دفتردار و در سال ۱۹۰۰، حسابدار همان دفتر شد. این کارمند متواضع به تدریج در کارش پیشرفت کرد و ارتقای شغلی گرفت. به همین دلیل بود که بعدها پل برای گذران زندگی خود، احتیاج به کار کردن نداشت. خانواده گرندل مدام اسباب کشی می کردند. طوری که کودک مجبور به تعویض مدرسه های مختلف، یکی پس از دیگری بود؛ از سن- دنی گرفته تا اولنی- سو- بوا و بالاخره پاریس. با وجود این سیر و تحول، اوژن نوجوان شاگرد بسیار خوبی بود و در ۱۴ سالگی توانست هم بورس تحصیلی بگیرد و هم وارد دبیرستان شود. او در ۱۶ سالگی فارغ التحصیل شد و دیپلم گرفت. اما این دانش آموز خوب از ریه هایی شکننده و ضعیف رنج می برد. بنابراین مادر و پسر پاریس را ترک کردند تا برای استفاده از هوای سالم به کوه های سوئیس پناه برند. تشخیص پزشکان، بیماری ریوی و سل بود؛ آنچه او را از ادامه تحصیل منع کرد. اینگونه بود که اوژن نزدیک به دو سال، یعنی تا فوریه سال ۱۹۱۴ در بیمارستان کلاوادل در سوییس بستری شد. این جوان هجده ساله، در طول درمانش، نه تنها منظره های پوشیده از برف و ناب که در پرتوهای نوری خالص گسترده شده بودند را درک کرد، بلکه با گالا، دختری روس با چشمانی زیبا، عشق را هم تجربه کرد و واله و شیدای او شد. او که از طرفی از شاعران مدرن (بودلر، نروال، لوترهامون و نیز شاعران رمانتیک انگلیسی و آلمانی) و از سویی دیگر از معاصران خود (ماکس ژاکوب و آپولینر) اشباع شده بود، در همان سال ها نخستین مجموعه شعر خود را سرود و در روز اول دسامبر ۱۹۱۳ یعنی در هجده سالگی، آن را با عنوان «نخستین شعرها» منتشر کرد. همان سال، پل و گالا تصمیم به ازدواج گرفتند، ولی هر دو خانواده مخالفت کردند. بنابراین مجبور شدند این فکر را کمی به تعویق بیندازند. این گونه شد که گالا به کشور محل تولد خود رفت و پل که ظاهراً معالجه شده بود، در فوریه سال ۱۹۱۴ دوباره به پاریس بازگشت. پنج ماه بعد، جنگ آغاز شد. پل جوان به بیست و یکمین قشون پیاده نظام اعزام شد و پس از مدتی در بیمارستانی که برای دفع و تهوع سربازان در نظر گرفته شده بود، به عنوان پرستار خود را جا زد. او که تا آن زمان با نام پولان، دوران سربازی اش را می گذراند، از ۱۰ شعر خود با عنوان بسیار معنی دار «وظیفه»، ۱۷ نسخه، چاپ و آنها را با نام پل الوار (نام مادربزرگ مادری اش) پخش کرد.
سال های ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۷پر از قتل عام و خونریزی، به خصوص در نبرد وردن گذشت. پس از مدتی ماندن در خط مقدم، شاعری که نمی توانست سرباز خوبی باشد، تلاش خود را در انجمن صلح آغاز کرد که به چاپ «وظیفه و نگرانی» در ژوئیه سال ۱۹۱۷ و «شعرهایی برای صلح» در سال ۱۹۱۸ انجامید. این مجموعه آخری مورد توجه خاص مدیر انتشارات ان. ار. اف. قرار گرفت که بعدها او را به عنوان یکی از بنیانگذاران سوررئالیست به مخاطبان معرفی کرد. در این بین، گالا به پاریس بازگشته و در سال ۱۹۱۶ در هیاهوی جنگ به پل ملحق شد. دقیقاً در اواسط درگیری که می رفت تا به تجزیه کامل اروپا منجر شود، پل و گالا در سال ۱۹۱۷ ازدواج خود را جشن گرفتند. در سال ۱۹۱۸، صاحب دختری به نام سسیل شدند که بعدها به دست مادربزرگ مادری اش سپرده شد.
در همین سال پیمان صلح موقت بسته شد و جنگ به پایان رسید. با وجود تسکین جهانی، نفرتی که از جنگ به ویژه نزد نسل جوان باقی ماند، سوالی در ذهن ها مطرح کرد با این عنوان؛ «دیگر نباید چنین اتفاقی بیفتد، اما چگونه؟» بدین ترتیب در یک کارخانه نوشابه سازی در زوریخ بود که شاعری رومانیایی به نام تریستان تزارا به همراه تعدادی از دوستانش جنبش «دادا» را بنیان نهادند؛ کلمه یی که با ریشخند و طعنه انتخاب شد. دادا که با همه چیز مخالف و اساسش نفی مطلق همه چیز بود، به حالتی از «سرخوشی» نسبت داده می شد که غم انگیز باشد (نه غمگین)؛ «وقتی جهان پوچ و بی معنی است، آن قدر پوچ گرا باشید تا به پوچی برسید.» این جنبش که در همه جای جهان به سرعت طنین انداز شد، در پاریس هم طرفداران خود را پیدا کرد. سه شاعر جوان آندره برتون، فیلیپ سوپو و لویی آراگون در مارس ۱۹۱۹ نشریه یی با عنوان «ادبیات» تاسیس کردند و در این نشریه با سرخوشی کامل به چاپ و نشر مطالب دادائیستی می پرداختند. الوار هم به نوبه خود بدون تاخیر به این گروه پیوست. تزارا هم بلافاصله به پاریس آمد و در شهری مقیم شد که شاعران شورشی ما با آغوش باز به استقبال او رفتند. در سال ۱۹۲۰ دادائیست ها بیشتر و بیشتر به تبلیغ خود پرداختند؛ چشم اندازهای محرک، اظهارات اغفال کننده، اعلامیه های پرهیاهو و جزوه های جسورانه. در این میان پل الوار هم بیکار نماند و مجموعه یی دادائیستی چاپ کرد؛ «جانوران و آدمهایشان، آدمها و جانورانشان». در کنارش نشریه مستقلی با عنوان«ضرب المثل» منتشر کرد. اما از آغاز سال ۱۹۲۲ گویی دیگر دادا نمی توانست پاسخگوی دنیای بیرون باشد. درست است که ضرورت وجود دادا احساس می شد، اما کفایت نمی کرد. اینگونه شد که لزوم اجرای طرح جاه طلبانه رمبو به اثبات رسید؛ «دگرگونی زندگی». و این «دگرگونی زندگی» برای گروهی که از این پس سوررئالیست ها نامیده می شدند، با «دگرگونی انسان» آغاز شد. و بالاخره پل الوار که با وفاداری تمام «برای اینجا زندگی کردن» شعر می سرود، به وضوح شایسته لقب شاعر سوررئال شد. اما از این لحظه به بعد، زندگی خانوادگی پل با سختی و ناکامی مواجه شد. ملاقات با ماکس ارنست نقاش آلمانی که عاشق گالا شد، حسادت الوار را برمی انگیخت. در مارس ۱۹۲۴، درست در شب انتشار «مردن از نمردن» که قرار بود آخرین کتاب او باشد، پل که بسیار حساس شده بود، تصمیم گرفت قید همه چیز را بزند؛ به قصد سفر به اقیانوس به سمت مارسی به راه افتاد. هیچ کس از او خبری نداشت. همسر و دوستانش فکر کردند او مرده است. اکنون وقت سفری بود که بعدها خودش با نام «سفر احمقانه» از آن یاد می کرد.
این سفر برای دوستداران الوار سفری مرموز باقی ماند، چرا که الوار به طرز عجیبی درباره این سفرش به دور دنیا، سکوت اختیار کرد و حتی هیچ ردی از آن در آثارش دیده نشد. در این بین، سال ۱۹۲۴ در تاریخ ادبیات، سال ارائه «اولین بیانیه سوررئالیسم» توسط آندره برتون شناخته شد. الوار نیز پس از هفت ماه غیبت مرموز، به انقلاب سوررئالیسم (نشریه بنیانگذاران سوررئالیسم) ملحق شد و تا پایان عمر، به عنوان یکی از اعضای مهم این جنبش باقی ماند. از مجموعه های او می توان به:
▪ پایتخت درد (۱۹۲۶)،
▪ اعماق یک زندگی یا هرم انسانی (۱۹۲۶)،
▪ عشق به مثابه شعر (۱۹۲۶)،
▪ زندگی بی واسطه (۱۹۳۲)،
▪ گل سرخ عمومی (۱۹۳۴)،
▪ چشمان بارور (۱۹۳۶)،
▪ سیر طبیعی (۱۹۳۸)،
▪ زنان بدگو (۱۹۳۸)، شعر و حقیقت(۱۹۴۲)
▪ تختخواب میز (۱۹۴۴) اشاره کرد.
از مجموعه همچون کوچه یی بی انتها، ترجمه احمد شاملو
پی نو شت؛
۱- شهری در استان موز در فرانسه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید