جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


طالعِ تو در دست توست


طالعِ تو در دست توست
اگر واقعاً در جستجوی خوشبختی هستید و حقیقتاً می‏خواهید خوشبخت شوید، در دوردستْ آن را جستجو نکنید؛ چون خوشبختی، نزدیک شماست و با شما فاصله‏ای ندارد. اصلاً خوشبختی، خارج از شما نیست تا آن را جدای از خود جستجو کنید. بلکه منبع همه خوشبختیها خود شما هستید.
اراده مصمّمتان، تفکّر خلّاقتان و اندیشه سازنده‏تان، همان خوشبختی است. مگر غیر از این است که همه سعادتمندان عالم با سعی و اراده آهنین به این گوهر ارزشمند، دست یافته‏اند؟ آیا آنها خوشبختی را از دیگران طلب کرده‏اند؟ یا از ثروت و قدرت، تمنّای سعادت داشتند؟ نه دیگران و نه ثروت و نه قدرت، برای خوشبختی کافی به نظر نمی‏رسد. آنها خوشبختی را در خود دیدند، یافتند و به دست آوردند. بنابراین، آن کسی که باید سعادت را به ما هدیه کند، کسی جز خود ما نیستیم. باید آستین همّت را بالا بزنیم و با اراده‏ای محکم و تلاشی شکست‏ناپذیر، به دنبال خوشبختی برویم؛ چرا که خوشبختی ما فقط و فقط دست ماست نه هیچ کس دیگر؛ امّا....
● موانع خوشبختی
... امّا خوشبختی هم مانند خیلی چیزهای دیگر، مشکلات و موانعی دارد که شناختن آنها مطمئناً در رسیدن به گوهر خوشبختی به ما کمک شایانی خواهد کرد. حتماً می‏پرسید چه موانعی؟
آیا همین فکر که «رسیدن به خوشبختی، کاری سخت و دشوار است» نمی‏تواند مانع خوشبختی محسوب شود. چون بعضی از مردم به اشتباه، این‏گونه فکر می‏کنند و یا حتّی از این هم پا را فراتر می‏گذارند و معتقدند که رسیدن به خوشبختی، غیرممکن است. مثلاً آنتوان چخوفِ ادیب می‏گوید: «خوشبختی میلی است محقَّق نشدنی» و یا گفته می‏شود: «سعادت، شَبَح بزرگی است که همه در جستجوی آن هستند، ولی آن را ندیده‏اند یا: «سه چیز است که مردمْ آن را جستجو می‏کنند، ولی نمی‏یابند: خوشبختی، سلامتی، و راحتی»
شما چه‏طور؟ آیا شما هم خوشبختی را تا این اندازه دست نیافتنی می‏دانید؟ به نظر نمی‏رسد این افکار، کمکی به جز دور کردن انسان از تلاش و فعّالیت در جهت رسیدن به خوشبختی داشته باشد، و فقط خلّاقیت در فکر و عمل را از انسان می‏گیرد. ما با توجّه به منابع دینی‏مان این‏گونه نیستیم؛ چون دائماً به ما توصیه به امید داشتن و امیدوار بودن می‏شود و همین حالتِ امید است که راه را بر این‏گونه تفکّراتِ غلط می‏بندد. در فرهنگ فارسی ما نیز «جوینده» را «یابنده» معرفی کرده‏اند.
آیا به نظر شما این خود یکی از بزرگ‏ترین موانع خوشبختی به حساب نمی‏آید؟ و آیا همین یک مانع را می‏توان برای خوشبختی جستجو کرد؟
در پاسخ باید گفت: مادرِ همه موانع، همین تفکّر غلط است؛ امّا موانع کوچک و بزرگ دیگری را نیز می‏توان برشمرد که تا اندازه‏ای راه را بر طالب سعادت، تنگ می‏کنند، از قبیل: احساس گناهکاری، حسادت، چشم و همچشمی، ملامت و سرزنش، و....
به عنوان مثال، حسادت را تصوّر کنید. فردی در دوران کودکی، همبازیهایی داشت که بیشترِ آنها از نظر مادّی از او بهتر بوده‏اند و همیشه در مقابل آنها احساس حقارت و کوچکی می‏کرده و به همین دلیل، حسّ حسادت در وجودش پدیدار گشته و این حس، همچنان تقویت شده و او را مدام در نگرانی و پریشانی نگه داشته است؛ چون نتیجه حسادت، چیزی جز این نیست. همچنان که احادیث ما جایگاه حسود را به خوبی به ما معرفی کرده‏اند. مثلاً از حسود به عنوان کسی که کمترین لذّت را از زندگی می‏بَرد، یاد شده‏ و گفته شده که حسود، هیچ‏گاه رنگ عزّت و بزرگی را نمی‏بیند.
با کمی دقّت می‏توان دریافت که دقیقاً به همان اندازه که سعادت و خوشبختیِ ما به دست خودمان است، شقاوت و بدبختی ما نیز به دست خودمان است. نباید عواملی از قبیل: بدشانسی، فقر، عدم شهرت، نداشتن موقعیّت اجتماعی، و... را علّت بدبختی خود بدانیم و در حقیقت، تمام استعدادهای خود را کنار گذاشته، تسلیم این گونه مسائل شویم.
نتیجه اینکه: «خوشبختی چشمه‏ای است که همه، آن را جستجو می‏کنند امّا راه رسیدن به آن را نمی‏دانند».
● پایگاه محکم خوشبختی
مطمئناً هر انسانِ سعادتمندی، خوشبختی خود را بر پایه‏های محکمی استوار کرده که در صورت از بین رفتن این ستونهای محکم، در حقیقت، خوشبختی‏اش از بین می‏رود.
یکی از مهم‏ترین پایه‏های سعادت در هر کار، «میل» و «رغبت» شماست؛ یعنی شما تا زمانی که طالب خوشبختی نشده‏اید هیچ کس و هیچ چیز نمی‏تواند در این زمینه به شما کمک کند.
شاید از خود بپرسید: مگر کسی هم وجود دارد که رغبتی به خوشبختی نداشته باشد؟ در پاسخ باید گفت: بله. افراد زیادی هستند که به خاطر مشکلات و سختیهایی که در راه رسیدن به خوشبختی وجود دارد، علی رغم میل باطنی‏شان، خود را راغب به خوشبختی نشان نمی‏دهند و همان وضعیّت کسل‏کننده موجود را ترجیح می‏دهند، و شاید برای این کارِ خود، دلیل‏تراشی هم بکنند و همان‏طور که در قسمت موانع گفته شد، رسیدن به خوشبختی را محال بدانند. در هر حال، باید «خواستن»ی در کار باشد تا بتوان گفت «توانستن»ی به دنبال دارد.
امّا پایه دوم، این است که برای رسیدن به این آرزو، یا بهتر بگوییم، به این خواسته باید «تلاش» کرد؛ تلاشی بی‏وقفه که شکستهای پی‏درپی هم نتواند شما را از این تلاش باز دارد. همین‏که می‏گویند: «من باید این کار را انجام دهم»، نشانه همین تلاش است.
شما که انتظار ندارید همای سعادت، بدون هیچ دردسری از آسمان بر شانه‏تان بنشیند و ناگهان و بدون هیچ زحمتی شما را خوشبخت کند! پس برخیزید و تلاش را از همین حالا شروع کنید تا نتیجه دلچسب آن را لمس کنید و از خوشبختی‏ای که در انتظارتان نشسته است، لذّت ببرید.
و سرانجام، سومین پایه و اساس برای خوشبختی، تلاش همراه با «اندیشه» و «تدبیر» است؛ تلاشی هدفمند، برنامه‏ریزی شده و گام به گام، نه تلاشی از روی احساس که آنی می‏آید و آنی هم می‏رود؛ تلاشی که شما را آرام آرام به هدفتان نزدیک کند، تا به این ترتیب، از آن همه کوشش و پویش، خسته نشوید و خود را ملامت نکنید و نگویید: «من می‏دانستم که نمی‏توانم!»؛ چون ملامت کردنِ خود، یکی از موانع اساسیِ راه پرفراز و نشیب خوشبختی است.
● شاهراهِ خوشبختی
شاید شما برای رسیدن به خوشبختی، راههای زیادی را رفته باشید و یا از این راههای گوناگون، اطلاع پیدا کرده باشید؛ امّا مطمئناً خوشبختی یکی نیست و مسلّماً یک راه هم ندارد. به اقتضای خوشبختیِ شما، راه مناسب آن نیز وجود دارد.
به نظر می‏رسد که در بین همه این راهها، یک راه وجود دارد که می‏توان آن را حقیقتاً «شاهراه خوشبختی» نامید؛ همان راهی که مطمئن‏ترین راه است و منتهی به خوشبختی حقیقی، ابدی، و زوال‏ناپذیر می‏شود. کدام راه؟ راه «ایمان».ایمان به چه کسی؟ ایمان به خدای یگانه، خدای خوشبختیها، خالق سعادت و سعادتمندان. خدایی که یادِ او آرام‏بخش دلهاست‏ و دوری از او موجب سختی و تنگی زندگی است.خدایی که قادر مطلق است. غنی مطلق است، و ثروت و قدرت واقعی را باید از او طلب کرد. و آن ثروت و قدرتی که سعادت‏بخش است، همین ثروت و قدرت است، نه قدرت دنیایی و ثروتی که زوال‏پذیر است؛ چون زوال‏پذیر، هیچ‏گاه خوشبخت کننده واقعی نیست. اصلاً هر چیزی که رنگ خدایی ندارد، فانی است و فقط خداست که باقی و ماندنی است.
پس نه ثروت، نه قدرت، نه لباس، نه زیبایی، و نه شُهرتِ من، هیچ کدام مرا به سرمنزل آرامش‏بخش خوشبختی نمی‏رساند، مگر اینکه همه اینها را خداوند عطا کند و از او طلب کنیم.
حال به روشنی درمی‏یابیم که شاهراه خوشبختی، همان راهی است که ما را به خداوند، نزدیک کند و فطرت ما را بیدار سازد؛ چون در وجود ما چیزی است بزرگ‏تر از همه عوامل مادّی خوشبختی که ما باید در جستجوی آن باشیم و آن، روح خداجو و خدایی ماست؛ روحی که نه پیر می‏شود و نه پیری بر او تأثیر می‏گذارد؛ روحی که اگر در این شاهراه افتاد، هیچ آفتی نمی‏تواند آن را از بین ببرد، و مرگ هم برایش پایان خوشبختیها نیست. چون او سعادت ابدی را یافته است؛ سعادتی که با مردن، تمام نمی‏شود و با بیماری، از بین نمی‏رود و با فقر، تعارضی ندارد؛ چرا که او «حیات طیّبه (زندگی پاک)» و آرامش و رفاه جاودان را یافته است.
● نشانه‏های خوشبختی
خوشبختی می‏تواند نشانه‏های فراوانی داشته باشد و مطمئناً نمی‏توان همه آنها را نام برد؛ امّا با استفاده از متون دینی‏مان به چند گزینه اشاره می‏کنیم که آنها را موجب سعادت دانسته‏اند.
یکی از این نشانه‏ها «تحرّک داشتن» است و گفته شده که خوشبختی، هیچ‏گاه با سکون و بطالت به‏دست نمی‏آید.
دیگر نشانه خوشبختی، «عمل کردن به دانسته‏ها»ست و توصیه می‏شود که با این‏کار، خوشبخت شوید.
«همنشینی با دانشمندان و عالمان»، یکی دیگر از نشانه‏هاست. دین مقدّس اسلام، توصیه‏های زیادی در این زمینه دارد و ارزش و بهای فراوانی برای علم و دانش، و علما و اندیشه‏مندان قائل شده است، تا آنجا که خوشبختی را در گرو تعامل با دانشمندان می‏داند.
ایمان، محاسبه نفس، کوشش در راه اجرای فرمانهای خداوند و... را نیز می‏توان از این نشانه‏ها دانست. عجیبْ اینجاست که در میان این نشانه‏ها، «چشیدن سختیها و تلخیها» نیز وجود دارد؛ چرا که تا سختی نباشد، راحتی معنا ندارد و تا بیماری نباشد، ارزش سلامتی شناخته نمی‏شود.
سید مصطفی باقری
http://hadithezendegi.mihanblog.com


همچنین مشاهده کنید