جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


شهر و شهرنشینی


شهر و شهرنشینی
۱) شهرهای باستانی
نمادشناسی دینی و کیهانی شهر به نخستین مرحله های فرهنگ انسان باز می گردد. چنین می نماید که در هیچ یک از فرهنگهای بزرگ باستانی شهرها را صرفاً زیستگاههای به شمار نمی آورده اند که به حکم تصادف و با شکلی ویژه در جایی ساخته شده اند؛ بلکه جایگاه و شکل شهرها را به گونه ای پنهان یا آشکار، با ساختار جهان در ارتباط می دانسته اند رایجترین شکل این نمادشناسی این باور است که شهرها نوع- نمونه های نجومی یا ربوبی دارند، یا حتی از آسمان به زمین آمده اند؛ گاهی، هم، تصور می شده که شهرها باجهان زیرین ارتباط دارند. اما، در هر دو صورت شهرها را به واقعیتی بیرون از کره خاک ربط می داده اند.
باور بر این بوده است که نوع نمون هر یک از شهرهای بابل یکی از صور فکلی است: سیپار و سرطان، نی نوا و خرس بزرگ (دب اکبر)، و آشور و سماک رامح. سناخریب(۱) نینوا را از روی «شکلی...که از دیرباز در آسمان ستارگان رسم شده بود» ساخته است. این الگو، که در منطقه ای آسمانی جای داشته، بر شهر زمینی تقدم دارد. شهر زمینی، که غالبا پرسشتگاه در مرکز آن جای دارد، گرته ای است از الگوی الاهی که بنا به فرمان خدایان ساخته شده است. این امر در حکمت سلیمان(۲) ۹:۸ بازتاب یافته است- «تو فرمان دادی که پرستشگاهی در کوه مقدس تو ساخته شود، و قربانگاهی در شهر اقامتگاه تو، گرته ای از خیمه مقدس تو که تو پیش از آغاز، آماده کرده بودی.»
فکرهای مشابهی هم، در هند وجود دارد. باور بر این است که شهرهای سلطنتی از روی الگوهای اسطوره ای ساخته شده اند. رابطه میان الگو و گرته، گاه، اشاره به معنایی مکمل دارد: در عصر طلا، پادشاه جهان در شهر آسمانی مسکن داشت؛ پادشاه زمینی که در شهری زمینی، ساخته شده از روی نمونه آسمانی، مسکن داد وعده باززایی عصر طلایی را می دهد.
باز، فکرهای بالنسبه مشابهی در فلسفة یونانی به چشم می خورد. شهر آرمانی افلاطون، هم، نوع نمون آسمانی دارد (جمهور). با اینکه «مثل» افلاطونی از الگوی سیاره ها پیروی نمی کنند، آنها، هم در مکانی فرازمینی و اسطوره ای جای دارند؛ و در پاره ای جاها، افلاطون به اجرام ستاره ای اشاره می کند (فدروس).
در سنت غربی، مشهورترین نمونه شهری که اصلی آسمانی دارد، اورشلیم است. بنا به گفته منابعی چند، این شهر را خدا پیش از آنکه آدمیان آن را بنا کنند، آفریده است. مکاشفه سریانی باروخ دوم (۴:۲) می گوید که اورشلیم آسمانی که با دستهای خود خدا ساخته شده، به آدم، پیش از آنکه گناه کند، نشان داده شده است. اورشلیم آسمانی الهام بخش پیامبران و شاعران عبرانی بوده است (مثلاً کتاب اشعیای نبی ۶۰ و بعد؛ توبیت [یا توبیای] ۱۳:۱۶ و بعد). خرقیال به کوهی بلند برده می شود تا خدا شهر اورشلیم را به او نشان دهد (کتاب حزقیال نبی ۴۰:۲). بنا به مکاشفه [ی یوحنا] ۲۱:۲ و بعد، اورشلیم نو را، که از سوی خدا، از آسمان به زیر می آمد، همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.» در سنتهای متأخر یهودی، شهر الاهی عملا آغازگاه آفرینش است. بنا به گفته یوما، «آفرینش جهان از صهیون»، شهر مقدس، «آغاز شد». آدم، هم در اورشلیم آفریده و مدفون شد، و بنا به سنتهای مشهور مسیحی، خون مسیح مصلوب توانست قطره قطره بر او بچکد و گناه او را بشوید.
مکان و موقعیت شهر هم می تواند معنایی کیهانی داشته باشد. گاه، در خاور نزدیک، شهر مکان تلاقی آسمان و زمین و دوزخ تصور می شده است. بابل باب- ایلانی(۳) بود، یعنی «دروازه خدایان» ،زیرا خدایان از آنجا به زمین فرود می آمدند. اما این شهر همچنین، روی «دروازه آپسو»(۴) بنا شده بود- آپسو یعنی آبهای بی نظمی و بی سامانی(۵) پیش از آفرینش. در جهان رومی، موندوس(۶) - یعنی خندقی ساخته به گرد مکانی که قرار بود شهری در آن بنیان نهاده شود- نقطه ای را تشکیل می دهد که جهان زیرین و جهان خاکی در آن،به هم می رسند. ماکروبیوس (ساتورنالیا کتاب نخست ۱۶، ۱۸) از قول وارو(۷) می گوید که «آن گاه که موندوس گشوده است، مانند این است که دروازه های خدایان تیره دوزخی گشوده باشد.»
یکی دیگر از شیوه های رایج اهمیت بخشیدن به جایگاه شهر این فرض است که شهر مرکز جهان را مشخص می کند. در پاره ای شهرهای هند، گفته می شود که سنگ بنای شهر روی سر ماری قرار دارد که جهان را نگاه می دارد؛ یا به زبان دیگر، درست در مرکز جهان قرار دارد. نقشه بابل شهر را در مرکز زمین دایره شکلی نشان می دهد که رودی آن را احاطه کرده و دقیقاً به همان صورتی است که سومریان بهشت را تصویر می کرده اند. این باور وارد دورانهای بعدی، هم، شده است. به درستی، گفته اند که زیارت شهرهای مقدس (مکه، اورشلیم) اشاره به زیارت مرکز جهان دارد (بنگرید به میرچیا الیاده).
شکل شهرهای موجود باستانی (که در حفاریهای باستان شناسی پیدا شده اند)، همواره با مجموعه گسترده نمادشناسی دینی هماهنگی ندارد. پاره ای مفاهیم بنیادی طراحی شهر به هزار سوم ق.م باز می گردد. کهنترین الگوی شهری طراحی شده، طرح شبکه (یعنی، خیابانهای راست و موازی که با زاویه راست گوشه خیابانهای راست و موازی دیگری را قطع می کنند) در شکلی اندکی بی قاعده، در هند یافت می شود (موهنجو- دارو، حدود ۲۵۰۰ ق.م.) این الگو، احتمالا، از اجرای «جهت بخشی» نتیجه شده، یعنی برقرار ساختن پیوندی میان ساختارهای ساخته انسان و نیروهای آسمانی. الگوی شبکه در بین النهرین، هم، به چشم می خورد، و در مص،ر اخناتون در بنای پایتخت خویش از آن پیروی کرده است (حدود ۱۳۷۰ ق.م.)
در یونان، فکرهای طراحی شهری پیش از سدة پنجم ق.م. وجود ندارد. بنای آکروپولیس، یعنی هسته اصلی شهر یونانی، از بستگاهی مستحکم آغاز شده، و اغلب از انضمام شکلهای بی قاعده و حجمهای پراکنده تشکل می شده است. تفکر معماری یونانی، همان گونه که بیشتر دانشوران پذیرفته اند، به ساختن ساختمانهای منفرد توجه داشته، نه به کل شهر. به همین ترتیب، هنرمندان یونانی بیشتر به حجم و ساختار اجسام علاقه داشته اند، تا فضایی که اشکال را در میان می گیرد.
گام تعیین کننده به سوی آرایه منتظم کل شهر، بنا به سنت با هیپوداموس ملطی (دوران فعالیت از ۴۷۰ تا ۴۳۰ ق.م.) ، «هومر طراحی شهری» نیمه افسانه ای پیوند دارد. «نظام هیپوداموسی»، در اساس، طرح شبکه است. همراه با تأکید ویژه بر طبقه بندی فضا و گرایش به تقارن. ارسطو «نظام هیپوداموسی» را خلاف شیوه کهن ساختمان سازی بدون نقشه می داند. شاید این نظام، در اصل، تحت تأثیر تفکر ریاضی آن عصر قرار داشته، و شاید، همچنین، از پاره ای سنتهای نمادین دینی متاثر بوده است؛ اما، به نظر می رسد که مزیتهای اقتصادی وملاحظات عملی بهداشتی در رواج آن نقش بزرگتری داشته اند. ظاهرا، در یونان، هیچ گونه قواعدآیینی برای بنیانگذاری و آرایش سکونتگاههای تازه وجود نداشته است.
رومیان توجه ژرفتری به کل شهر نشان داده اند، و سهمی برجسته و پایدار در طراحی شهر داشته اند. رشد شهرهای رومی، عمدتاً از کاستروم آغاز می شده، یعنی الگویی اساسا شبکه ای که با دو محور اصلی، یعنی کاردو و دکومانوس، به چهار بخش اصلی تقسیم می شده است. در محل تقاطع دو محور میدانی ساخته می شده است. هم، ساختمانهای عمده، و هم، میدان، به معنای ویژه، موقعیتی محوری داشته اند. رومیان در برپایی سکونتگاههای دائمی نظامی، که در طول مرزهای رو به گسترش خود می ساخته اند، از همین الگو پیروی می کرده اند (که به کاسترا استانیوا مشهور شده است). یکی دیگر از ویژگیهای شهر رومی این است که از چشم انداز اطراف خود جدا بوده است (برخلاف پیوستگی شهر به چشم انداز در یونان).
با اینکه ملاحظات کارکردی، به روشنی، نقش پراهمیتی درتثبیت الگوها ایفا می کرده، طرح شهر و بنیانگذاری شهرها معنای نمادین خود را از دست نداده اند. پولی بیوس مورخ و هوگینوس گراماتی کوس جغرافیدان (اوایل سدة دوم میلادی) آرایة رایج شهر کاستروم را توصیف می کنند، اما، همچنین «جهت دهی» شهرها و آیینهای تبرک سکونتگاههای نوبنیاد را به تفصیل موردبحث قرار می دهند. پلینی می گوید که ابعاد و تناسبهای کاستروم بر بنیاد «اعداد مقدس» استوار بوده، اما، تاکنون هیچ گونه مدرک قاطع باستان شناختی در این زمینه به دست نیامده است.
ویژگیهای عمده ای که رومیان وارد شهرسازی کردند، حساسیت به انتظام دقیق،سامان دهی شهر در نواحی گسترده، و شکل دهی استوار فضا (که بهترین نمود آن در الگوی میدانها دیده می شود)، همراه با سقوط امپراتوری، از میان رفت.
۲) شهر «ارگانیک» سده های میانه
رویکرد قرون وسطایی به شهر، که در روزگار از هم پاشیدگی فرهنگ شهرنشینی پدیدار شده، رویکردی پیچیده و متعارض است. یکی از ویژگیهای رویکرد متقدم قرون وسطایی قطع ارتباط میان ایده های شهر زمینی و شهر آسمانی است. شاید صریحترین بیان این رویکرد را بتوان در اثر مشهور آگوستین، شهر خدا یافت. در این اثر ،تصویر شهر بسیار کنایی است، و واژه «شهر» به اشتراکی معنوی اشاره می کند، نه شهر مادی. اگوستین، حتی در استعاره های خود، به ندرت به نقشه شهر، به عناصر معماری (دیوار، دروازه، میدان و مانند اینها)، یا به شهرهای موجود اشاره می کند (به استثنای روم و اروشلیم، که هر دو معنایی شدیداً نمادین دادند.) بنیاد «شهرها» ارزشهای اخلاقی یا ایده های مابعدالطبیعی هستند: بنیاد شهر زمینی «عشق به خود است»، در حالی که شهر آسمانی بر بنیاد «عشق به خدا» استوار است (کتاب چهاردهم، ۲۸: بنگرید به کتاب یازدهم، ص ۱ و کتاب دهم، ص ۲۵). این دو شهر، یعنی شهر زمینی و شهر آسمانی، نه تنها ربطی به هم ندارند بلکه میان آنها تعارضی هم، وجود دارد. شهر خداوند «شهر زائری روی زمین» است (کتاب بیست و هشتم، ص ۵۴)؛ ساکن شهر آسمانی «به لطف خدا، غریبه ای در زمین، و به لطف خدا، شهروندی در آسمان» است (کتاب پانزدهم، ص۱). قابیل (براساس کتاب آفرینش ۴:۱۷) بنیانگذار شهری زمینی خوانده می شود، در حالی که هابیل که تصویر پیشینی است از مسیح، «از آنجا که ساکن سپنجی [زمین] بود، شهری بنا نکرد» (کتاب پانزدهم، ص۱).
اگوستین، مانند متفکران خاور نزدیک، به شهری در زمین و شهری در آسمان باور داشت اما، در حالی که در خاور نزدیک شهر زمینی را گرته ای از شهر آسمانی می دانستند، اگوستین این دو شهر را با هم بیگانه می داند. این دو شهر، حتی از جهت اخلاقی، با هم تعارض دارند: آدمی یا به این تعلق دارد یا به آن. و بدین ترتیب رویکرد خصمانه ای نسبت به شهر (زمینی) در وجود می آید، رویکردی که مقدر است نقش بزرگی در تفکر قرون وسطایی بازی می کند، و در همین مرحله آغازی به روشنی تدوین می شود.
این رویکرد را می توان تظاهر فرآیند تاریخی گسترده ای دانست که احتمالا در تحول شهرهای قرون وسطایی و شمایل انگاری از شهر در هنر قرون وسطایی بازتاب یافته است.
نکته شایان توجه این است که در سده های میانه که آن همه آکنده از نمادگرایی بود، توجه چندانی به نمادگرایی طرح شهری، تا آنجا که به شهرهای موجود مربوط می شود، به چشم نمی خورد. سامان دهی کل شهر، علی القاعده، از سوی بنایان قرون وسطایی نه درک می شد و نه مطلوب آنان بود. نتیجه این بی علاقگی شکلهای بی قاعده و مشهور شهرهای قرون وسطایی بود. حتی در شهرهایی که از گسترش شهرهای رومی ساخته شدند، بخشهای افزوده شده و دگرگونیهایی که در سده های میانه ساخته شده اند، بدون توجه به آرایة اصلی رومی صورت پذیرفته اند. بدین ترتیب شهر قرون وسطایی نمونه تقریباً، کاملی است از شهر «خودرو»، «در بر ابر شهر «طراحی شده». کوچه های پیچ در پیچ و باریک شهرهای قرون وسطایی و نمادهای زیبا، اما، پیش بینی نشده ساختمانهای آنها را می توان نمود «زندگی انداموار»ی گرفت که نویسندگان رمانتیک آن را هویت زندگی قرون وسطایی می دانستند.
«رشد ارگانیک» صفت کلی شهر قرون وسطایی است و این واقعیت که بویژه در سدة سیزدهم، چند شهر تازه (villes neuves) براساس طرحی از پیش فراهم آمده ساخته شده اند و گونه ای قاعده مندی را به نمایش می گذارند (مانند اگ مورت(۸) که سن لویی در ۱۲۴۰ ساخته؛ و مون پازیه(۹) که ادوارد اول، پادشاه انگلیس در ۱۲۸۴ ساخته) دگرگونی بنیادی در این صفت پدید نمی آورد. این «شهرهای تازه» همواره استثنایی مانده اند.
برخلاف بی قاعدگی شهرهای موجود قرون وسطایی، تجسمهای بی شمار «اورشلیم آسمانی» و دیگر شهرهای مقدس در هنر سده های میانه، اغلب، قاعده مندی و ترتیب متقارنی را به نمایش می گذارند که به شدت، به تصویر شهری «طراحی شده» دلالت می کند. در نخستین تجسم های مسیحی (مثلاً، موزاییکهای سده پنجم در سانتا ماریا ماجوره و مقدسان پودنسیانا)، اورشلیم آسمانی در دیوار مستدیر ساده ای خلاصه شده است، اما در آثار بعدی (بنگرید به سانتا چه چی لیا(۱۰) ) پرنقش ونگارتر، و گاه آراسته به برج شیروانی، و ستون شده است. اما، با وجود به کارگیری چنین عناصر بالفعل معماری، ترکیب کلی شهر مقدس قاعده مندی شایان توجهی را حفظ می کند. بدین ترتیب، در موزاییکی از سدة نهم در سان مارکوی ونیز، شهر بیت لحم شکل بیضی روشنی دارد. هنرمندان سده های میانه، حتی در نمایش اورشلیم زمینی (یعنی در تجسمهایی که یقینا نمادی هستند، نه ضبط های مستند)، گرایش به شکلهایی با حدود واضح و با قاعده داشتند.
شمایل سازی شهر در هنر سده های میانه هنوز به گونه ای منظم مطالعه نشده است، اما مروری بر انبوه مواد موجود نشان می دهد که رویکرد خصمانه به شهر تأثیری سازنده بر تخیل هنرمندانه داشته است. از سده های یازدهم و دوازدهم به بعد، شهر، نه تنها با عناصر معماری (دیواره، دروازه، برج) بله با چهره ها و منظره های ذاتاً جنبشی که نمونه های زندگی شهری به شمار می آیند، به گونه ای نمادی تصویر می شود. منظره شهر، همچون مکان وسوسه های نفسانی، سرگرمی های تباه و آزمندیها با تصاویر شعبده بازان و بندبازان و زنان هرزه و خسیسان و ، در اواخر سده های میانه، با منظره قمار در برابر پس زمینه ای شهری تصویر می شود. در هنر سده های میانه، شهرها، اغلب، مسکن آفریدگان شیطانی هستند چنین صورتها و منظره هایی که گاه در حاشیه متون مقدس ظاهر می شود، به تواتر، پیشاهنگ واقع گرایی ویژه هنری شهری هستند.
۳) تصورهای عصر رنسانس از شهر
شهر، هم در مقام واقعیت اجتماعی و، هم در مقام محیط زیستی ساخته دست انسان، نقش پراهمیتی در تفکر و هنر عصر رنسانس ایفا کرده است. شاید به دلیل این واقعیت که فرهنگ رنسانس در شهرها پرورش یافته، و پدیداری تماماً شهری بوده است (حتی علاقه تازه مکشوف به زندگی روستایی و در خانه ای روستایی به این ویژگی اساسا شهرنشینی گواهی می دهد). آشنایی با منابع ادبی باستانی علاقه به شهر را افزایش داد و پولیس (polis= شهر یونانی) به موضوع مطالعه و تقلید بدل شد. اما با اینکه مولفان عصر رنسانس، اغلب به پولیس استناد می کردند، ویژگیهای آن را به دولت- شهرهای دوران خود نسبت می دادند. بدین ترتیب، لئوناردو برونی، در ستایش شهر فلورانس(۱۱) و دیگر نوشته های خود، فلورانس را نمونه شهر آرمانی عدالت، شهری منظم، هماهنگ و زیبا، که تاکزیس و کیهان بر آن حاکم است. توصیف کرده است. برونی می گوید که نهادها و معماری فلورانس، هر دو، بخردانه و کارآمد هستند: «هیچ چیز در آن [فلورانس] سردرگم نیست، هیچ چیز نابجا نیست، هیچ چیز بی دلیل نیست، هیچ چیز بی پایه نیست؛ هر چیز جای خود را دارد، نه تنها جای معین، بلکه مناسب و در همان جایی که باید باشد. دیوانها برجسته اند، داوریها برجسته اند، نظمها برجسته اند.» ساختار معماری با بخردانگی ساختار اجتماعی وسیاسی برابری می کند. شهر در ساحل رودخانه ای ساخته شده و مقیاس شهرنشینی به گونه ای پیوسته در معماری آن به کار رفته است. مانند آنچه در پولیس هست، کاخ حاکم(۱۲) و «پرستشگاه»، یعنی «جفت» (یا دوگانه(۱۳) ) در مرکز شهر جای دارند.
در این مرحله آغازی با یکی از صفات ویژه تفکر شهرنشینی عصر رنسانس روبه رو می شویم: شهر آرمانی، دست کم از پاره ای جهات می تواند با شهری واقعی یکی و یکسان گرفته شود. مورخان گفته اند که سدة پانزدهم، به جای ساختن آرمانشهرها، ستایشگری(۱۴) از شهرهای موجود و نسبت دادن تمامی فضیلتهای سکونتگاهی آرمانی را به آنها بنیان نهاده است. ونیز و فلورانس را به گونه ای توصیف می کردند که انگار تجسم تفکر سیاسی باستانیان هستند.
شاید نخستین نمود روح رنسانسی در طراحی عملی شهر دربارة ساختمان(۱۵) اثر لئون باتیستا آلبرتی باشد که در فاصلة ۱۴۵۰ تا ۱۴۷۲ نوشته شده است. دیدگاههای شهرسازی آلبرتی همچنین ارزشهای زیباشناختی و اخلاقی او، به روشنی، در این رساله بازتاب یافته اند. تازگی شیوه آلبرتی در این است که طرحی برای ساختن شهری کامل پیشنهاد می کند. با اینکه به مسائل معماری بناهای خصوصی وهمگانی توجهی دقیق دارد، در طرح شهرسازی او همة جزئیات تحت الشعاع طرح کلی شهره قرار می گیرد. او این رسم قرون وسطایی را که هر خانواده ای کاخی و برجی از آن خود، بدون ملاحظة همسایه خود می سازد و به چیزی جز همچشمی نظر ندارد، سخت نکوهش می کند (کتاب هشتم، ص ۵).
آلبرتی بر عناصر بخردانه و «کارکردی» تأکید دارد. زمین شهر باید سالم و در جایی معتدل باشد، موقعیت آن برای تأمین آب مناسب دفاع از آن ساده باشد. آسودگی و وضوح اصول تعیین کنندة طرح شهری او هستند. شهر باید آرایة روشنی داشته باشد، و خیابانهای اصلی به گونة مناسبی با پل و درگاه به هم وصل شوند؛ خیابانها باید بدان اندازه پهن باشند که راه آنها بسته نشود و پهنای آنها باید بدان اندازه باشد که بیش از حد داغ نشوند (کتاب چهارم، ص۵). اصل مسلط زیباشناسی، اصل تقارن است که، بویژه، درارتباط با ترکیب ردیف دوگانه خانه ها در دو طرف خیابان به چشم می خورد (کتاب هشتم، ص ۶).
با اینکه شاید آلبرتی نخستین مؤلف دوران نوین بوده که این رویکرد را شرح کرده، گرایشهای مشابهی را می توان در معماری بالفعل ایتالیا در دورة او دید. در میدان سان مارکوی ونیز طرحی معیاری دور میدان تکرار شده و همین روند را می توان در میدان جلوی اس اس. آنوندزیاتا در فلورانس دید همین روح بر طرحهای پیوس دوم برای پی نیدزا(۱۶) ، و طرح نیکلاس پنجم برای اتصال [کلیسای] سن پیر و کاستل سانتانچلو در روم دید (آلبرتی، شخصا در طرح دومی دخالت داشته است).
فیلارته(۱۷) که با آلبرتی ارتباط نزدیک داشت و احتمالا از او تأثیر پذیرفته بود، در ۱۴۶۰ تا ۱۴۶۴ رسالة معماری (Trattato di architettura) را نوشت. این رساله همان گونه که دانشوران دریافته اند، در قالبی نیمه رمانتیک نوشته شده که آن را به هیپ نه روتوماکیا پولی فیلی(۱۸) نزدیک می کند، که چند سال پس از آن نوشته شده و به استناد آن، مولف آن را، گاه، «رمانتیک» می خوانند. بخشی از این رساله، شهری خیالی، یعنی اسفورتسیدا،(۱۹) را توصیف می کند. فیلارته شرحی از نمایش باشکوهی که در زمان آغاز ساختمان شهر برگزار می شود وبراساس مشاهدات نجومی انتخاب شده، به دست می دهد. اما در پس این جزئیات «رمانتیک» روح خردگرایی هست که با توصیف نقشه شهر به روشنترین بیان خود می رسد.
شهر آرمانی فیلارته شکل کلی ستاره ای هشت ضلعی را دارد که میدانی دایره ای شکل در مرکز آن است و خیابانهایی در امتداد شعاعهای دایره از آن جدا می شوند. فیلارته از ته دل ضدقرون وسطایی است، یعنی یکی از منقدان بنیادنگر شهر «خودرو» است. در رسالة خود بر باقاعدگی و اهمیت میدانهای بزرگ تأکید بسیار کرده است. در نظر او شهر پیشنهادی اسفورتسیندا ساختاری صنعتی نیست، و باور دارد که این شهر عینی «شهر روشن»(۲۰) نوزایی، «زیبا و نیکو و کاملاً هماهنگ با نظم طبیعی است.» در عین حال، آرمانی رسم کرده است: این شهر بهداشتی نزدیک دریا یا کنار رودخانه ای ساخته شده (به گونه ای که آب فضولات را با خود ببرد)، و روی دو کفه بنا شده که با پلکان به هم مربوط می شوند. در کفة بالایی «نجیب زادگان»(۲۱) ، و در کفه پایینی تهیدستان(۲۲) زندگی می کنند. راههای رفت و آمد و خدمات در کفه پایینی ساخته می شوند. اصول زیباشناختی حاکم بر نقشه شهر، بیشتر کارکردی هستند. زیبایی شهر از شکل کارکردی و بنیادهای ریاضی آن پیروی می کند. بدین ترتیب، تناسبی مفروض باید بلندی خانه ها و پهنای خیابانها را تعیین کند. در عین حال، شهر باید «بر بنیاد اندازه های انسانی» بنا شود، و این مفهومی است مشهور در عصر نوزایی، که در زمینه طراحی شهر، در رساله فیلارته، هم یافت می شود، وبعدها به گونه کامل از سوی فرانچسکو دی جورجو بیان می گردد.
پس در تفکر سدة پانزدهم شهر آرمانی پیش از هر چیز ساختاری است بخردانه (و حتی در مطالعة الگوهای باستانی، بر عناصر بخردانه تأکید می شود). افزون بر این، تفکر سدة پانزدهمی شهر نمونه، با اینکه پاره ای عناصر نمادشناسی کیهانی را در خود دارد، بیشتر به مسائل زندگی مدنی توجه دارد و اینکه چه گونه می توان عدالت و خرد را به گونه ای موثر در جامعه عملی، و آنها را به روشنی با معماری شهری بیان کرد. دیگر اینکه، شهر آرمانی سدة پانزدهم، روی هم رفته در زمین است؛ و با هیچ شهر «آسمانی»ای ادغام نمی شود یا در کنار آن قرار نمی گیرد.
تفکر شهرنشینی در سدة شانزدهم دگرگونی بزرگی را از سر می گذراند: گونه های متفاوت نمادشناسی در خطوط کلی طراحی شهر نسبت به سدة پانزدهم، برجستگی بیشتری پیدا می کند، و پیوندهای میان شهر آرمانی و شهر واقعی کمتر می شود. با اینکه این فرآیند به تأثیر ضدروشنگری صورت می پذیرد، هیچ بازگشتی به رویکردها یا الگوهای سده های میانه صورت نمی گیرد نمادهای انسان انگارانه چیرگی می یابند، اما اغلب دگرگون شده اند و معنایی تازه یافته اند و به قلمروی تازه پیوند خورده اند. اصیلترین دستاورد این دوره در طراحی آرمانی شهرها به چشم می خورد. شهرهایی که در آرمانشهرها توصیف می شوند از شهرهای واقعی جدا هستند؛ و نه در آسمان، بلکه در مناطق دوردست جای دارند. جداافتادگی جغرافیایی یکی از ویژگیهای رایج توصیفهای آرمانشهری است. کارکردهای شهری با اینکه به تفصیل توصیف می شوند، اغلب در ترسیم شکل کلی طرح شهری اهمیت کمتری از جنبه های نمادی دارند. معماری ،بیشتر، معماری با قاعدگی تجریدی است.
نوشته های آرمانشهری به شهرهای آرمانی اشاره می کنند، و مفصلترین توصیف طرح شهری در شهر خورشید نوشته توماسو کامپلانلا، آمده که در ۱۶۰۲ نوشته شده و نسخه لاتینی آن، نخستین بار در ۱۶۲۳ انتشار یافته است.
با اینکه کامپانلا راهبی بود پرورش یافت در صومعه دومینیکن ناپل، شهر آرمانی او (که آن را در جزیره ای دوردست فرض می کند) تحت حکومت دینی خورشیدی قرار دارد و آیینهای ستاره ای در آن اجرا می شود. کامپانلا کل شهر و بنای مرکزی آن را شکل کامل دایره فرض می کند. شکل کلی شهر خورشید دایره ای است. خانه ها همچون دیوارهایی دایره ای، یا giri مرتب می شوند که با دایره مرکزی که پرستشگاه در آن واقع است، متحدالمرکز هستند. کامپانلا می گویند که خود پرستشگاه «کاملاً گرد و بدون گوشه است. و ستونهایی آراسته آن را نگه می دارد. این گنبد، که اثری تحسین برانگیز واقع در مرکز یا «قطب» پرستشگاه است... در وسط خود و درست بالای محراب یگانه، در مرکز، روزانه ای دارد... در محراب هیچ چیز نیست جز دو کره، یکی بزرگ که کره آسمانی است و دیگری کوچکتر که کره زمینی است.»
شکل مستدیر، یعنی یکی از نمادهای کهن کمال، تاریخ شایسته توجهی در طراحی شهرهای آرمانی دارد، و به توات، هم، در قالب آرایه مرکزی با شعاعهای بسیار و، هم، متحدالمرکز [در این طرحها] به کار گفته می شود. سرچشمه بی واسطه آن در دوره های نوزایی و باروک، طرح مرکزی در معماری دینی است.
«شهر خورشید» کامپانلا نظامی دایره المعارفی است که اصل سازمانی آن «آسمانی» است. روی دیوارهای پرستشگاه تمامی ستاره های آسمان و ارتباط آنها با چیزهای زمینی نقش شده است. دیوارهای خانه ها نقش اعداد ریاضی، جانوران و مشاغل گوناگون انسان را دارند؛ روی بیرونی ترین دایره یا دیوار پیکره های مردان بزرگ، رهبران اخلاقی، و بنیانگذاران دینها به نمایش گذارده شده است. «شهر خورشید» به راستی (همان گونه که کامپانلا می خواسته) همچون «کتاب»ی درک شده و تأثیر برجسته ای بر تفکر تربیتی داشته است. تصویر جهان(۲۳) کومه نیوس، به روشنی، از شهر خورشید کامپانلا الهام گرفته است.
تفکر آرمانشهری، روی هم رفته به نقادی جامعه ای تعبیر می شود که آرمانشهر در آن نوشته می شود؛ آنچه را که نویسنده در محیط اجتماعی خود، بد یا غایب می یابد در آرمانشهر خود تصحیح می کند یا حاضر می سازد. همین حکم را می توان دربارة طراحی شهر آرمانی، هم، صادق دانست. شهرهای آرمانی با طراحی شدگی دقیق و قاعده مندی کامل خود، نقادی شهرهای «خودرو»یی هستند که مؤلفان در آنها می زیسته اند. گذرگاه های تنگ و آرایة سردرگم بیشتر شهرهای قرون وسطایی از راه نمایش اضداد آنها، همچون شکل آرمانی و کامل، موردانتقاد قرار می گیرند. از این جهت، طراحی شهرهای آرمانی فصل دیگری از تاریخ مناقشه میان شهر طراحی شده و شهر خودرو را تشکیل می دهد.
طرح بخردانه و درک شدنی شهر خیالی به دیدگاههای مولف دربارة ساختار مطلوب کل جامعه، هم، ربط دارد. طراحی شهر ظاهراً، بویژه در مورد کامپانلا، بیان ساختار کاملاً منظم و تمرکز یافته جامعه ای است که او بدان نظر داشت. بدین ترتیب، طرح شهر آرمانی تصویر جامعه آرمانشهری می شود.
۴) طراحی نوین شهری
دگرگونیهای تب آلود و افزایش شتابان جمعیت شهرنشین در دوران نوین به آگاهی بیشتری از مسائل اجتماعی و اقتصادی شهر انجامید. رویکردهای اخلاقی به سکونتگاههای شهری، هم، در وجود آمد؛ شهر را یا مکان شرارت می دانستند و آن را نکوهش می کردند، یا نوید آینده ای درخشان، و آن را می ستودند. چنین افکار و رویکردهایی در طراحی عملی شهر بیان می شد و شکل می گرفت.
روشنگری شهر را مکانی برتر تصور می کرد. ولتر لندن، یعنی شهر نمونه روزگار خود را مادر رضاعی آزادی وتحرک اجتماعی، در برابر سلسله مراتب ساکن جامعه روستایی، می دانست. او تذکر داده است که حتی اشرافیت، که از دیرباز با زمین پیوند داشته، به شهرها می آید و فرهنگ را برای شهریانی که تاکنون ناهنجار و بی فرهنگ بوده اند، به ارمغان می آورد. آدام اسمیت که رویکرد او به شهر غیرمقطعی تر از ولتر بود، هم از شهر در قیاس با روستا دفاع می کرد اما، پاره ای نارساییهای اخلاقی زندگی شهری را، هم، می دید، بویژه «غیرطبیعی بودن و وابستگی» آن را. همان غم غربت از زندگی روستایی که بعدها بخشهای شایان توجهی از تفکر اجتماعی انگلیس را متأثر ساخت، از سوی آدام اسمیت بیان می شود. در آسمان، که شهر بزرگی در آن وجود نداشت انسان انگاران بنیادنگر آرمان اشتراک گرای(۲۴) دولت- شهر یونانی را می ستودند؛ اما، همچنین، شهر قرون وسطایی در نظر نخستین رمانتیکها، عاملی فرهنگ ساز و جایگاه فضیلتهایی چون وفاداری، شرف وسادگی بود. متفکران آلمانی اوایل سدة نوزدهم (شیلر ، فیخته، هولدرلین) ویژگیهای پولیس یونانی و شهر قرون وسطایی را به هم می آمیختند و از آن بورگر(۲۵) - شهری می ساختند که الگوی جامعه ای اخلاق گرا بود.
ایدة شهر «طراحی شده» بر طراحی شهری این دوران به روشنی مسلط بود، هرچند که بیشتر شهرها، در جهان واقعی، از روی نقشه ای کلی ساخته نمی شدند یا گسترش نمی یافتند. علم نوپای طراحی شهری بیشتر بدان فرا خوانده می شد که ضرورتهای جامعه ای صنعتی تر و مکانیکی تر را برآورده سازد. این امر بدین تصور انجامید که کل شهر «ساخته»ای یکپارچه است. روابط فضایی آن، سازمان آن و قالبها و سطوح فعالیت در آن ایجاب می کند که شهر «بنا گردد».
در نخستین مرحله دوران نوین، کلود- نیکولا لودو(۲۶) (۱۸۰۶-۱۷۳۶) معمار رؤیابین، طرح مفصلی برای شهری «بنا شده» ترسیم کرد. طرحی اجرایی که با دعوت از او، در ۱۷۷۳، به دادن پیشنهادهایی برای انجام پاره ای بهبودها در محله های مسکونی شهری کوچک و تولیدکنندة نمک آغاز شد، در تمام عمر او ادامه یافت و به انتشار معماری در ارتباط با هنر، اخلاقیات و قانون گذاری (۱۸۰۴) انجامید. لودو پنج مجلد را در نظر داشت، اما تنها یک مجلد را کامل کرد. لودو، آکنده از علاقه ای شورمندانه به روسو و به امید نظم بهتر اجتماعی، شهر آرمانی خود را در ذهن ساخت و طرحهایی برای آن ترسیم کرد، و بدین ترتیب، با جسارت الگوهای دیرینه را با دستمایه های تازه ترکیب کرد. شکل شهر آرمانی او نیم دایره ای است که کارخانه در مرکز آن و ساختمانهای مهم آن در میدانچه هایی قرار دارند. او بدین ترتیب پیشاهنگ «باغ- شهر» ابه نه زر هاوارد(۲۷) و شهر روشن(۲۸) لوکوربوزیه(۲۹) شد. استعداد شاعری لودو، بویژه، در طرحهای او برای ساختمانهای منفرد آشکار شد ،که هرچند در قالب شکلهای ساده هندسی طرح شده اند، اما غرق در نمادشناسی شخصی و ذهنی هستند.
آغازگاه کار لودو بالنسبه نوین بود (کارگاه نمک سازی شو(۳۰) ) اما راه حلهایی که او پیشنهاد کرده، او را در قلمرو سنت طراحی شهر آرمانی جای می دهد. او مانند کامپانلا و دیگر مؤلفان آرمانشهرها بر اصل شهر طارحی شده تأکید داشت و مانند ایشان شکل دایره ای را ترجیح می داد.
رویای شهر آرمانی دراواخر سدة نوزدهم، همچنان جذابیت داشت، اما، اکنون می بایست به مسائل برخاسته از شرایط اقتصادی وفنی بیشتر توجه شود. گونه ویژه ای از شهر «بنا شده» از سوی ابه نه زر هاوارد (۱۹۲۸-۱۸۵۰) معماری لندنی پیشنهاد شد که عمیقاً تحت تأثیر دیداری دراز از ایالات متحده قرار گرفته بود. هاوارد به منظور رفع انباشتگی صنعتی شهرهای نوین (بویژه در انگلیس) مفهوم باغ- شهر را پدید آورد. او پیشنهادهای خود را در فردا: راهی صلح آمیز به اصلاح (۱۸۹۲) و چاپ دیگر آن با عنوان باغ- شهرهای فردا (۱۹۰۲) مطرح ساخت. هاوارد شهری خودبسنده را در نظر داشت که بزرگی (حدود ۳۵۰۰۰ نفر ساکن) و طرحی دقیقاً از پیش تعیین شده داشته باشد. تناسبی متعادل میان ناحیه شهری و زمین کشاورزی ضرورت دارد. مسئله افزایش جمعیت باید با ساختن اقماری، که هیچ یک نباید کمتر از چهار مایل با شهر اصلی فاصله داشته باشند، حل خواهد شد. طرح شهری باغ- شهر دین بسیار به لودو و در نهایت، به سنت آرمانشهری دارد. شهر تصوری هاوارد دایره ای است و کارخانه ها و خانه ها روی کمبرندهایی از زمین باز قرار دارند تا مزیتهای شهر و روستا را با هم ترکیب کنند. (شاید از این جهت ویژه، برخی صاحبان صنایع انگلیسی و امریکایی که کارخانه های خود را به بیرون شهرها بردند و بر گرد آنها دهکده هایی ساختند، پیشاهنگ هاوارد به حساب آیند). از نکات شایان توجه طرح هاوارد این است که به شادمانیهای ویژه زندگی شهری توجه کرده و برای تأمین آنها تدبیرهایی اندیشیده است. بدین ترتیب، در طاق نمای شیشه ای وسیعی (که «کاخ شیشه ای» خوانده شده) در نزدیکی پارکی بزرگ، آن گونه از «خرید کردن» صورت می گیرد «که شادمانی سنجش و گزینش را به همراه دارد». باغ- شهر هاوارد فضای بزرگی را به طبیعت اختصاص می دهد (بیش از یک ششم کل زمین شهر نباید به ساختمانها اختصاص داده شود)، اما شهر او، شهری است «بنا شده» ،که بولوارها و توزیع ساختمانها و مانند اینها، در آن به دقت تعیین شده است. حتی طبیعت هم، که در اساس، زمین تفریح است، طراحی شده است و ارتباط نزدیک هاوارد را با آن چیزی که «باغ انگلیسی» خوانده می شود، آشکار می سازد.
طراحی شهری در سده بیستم، هرچند که بیشتر روی کاغذ می ماند، دگرگونیهای ژرفی را در تفکر شهرنشینی نشان می دهد. اغلب مسائل طراحی شهری معاصر را تونی گارنیه(۳۱) (۱۹۱۴-۱۸۶۹) در نخستین طرح خود برای شهری صنعتی در ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴، پیش بینی کرده بود. او در طرحها و کارهای بعدی و کتاب خود، شعر صنعتی(۳۲) (۱۹۱۷) از طرحهای خود به تفصیل سخن می گوید. با تمایز روشنی که میان کارکردهای گوناگون شهر (زیستن، کار، فراغت، آموزش، رفت و آمد) قائل می شود، می کوشد شهری را طرح کند که نیازهای انسان را در عصری صنعتی برآورده سازد. گارنیه که در زمینه استفاده از مواد و شکل ساختمان منفرد مبتکری جسور است (و هندسه ای ساده و بی پیرایه را ترجیح می دهد)، در زمینه ساماندهی کل شهر هم، بسیار مبتکرانه عمل می کند: پیاده رو و سواره رو را از هم جدا می کند، منطقه ای مسکونی بدون حیاطهای بسته طرح می کند که فضای سبزی پیوسته و یکپارچه دارد، و مرکزی برای گرد آمدن مردم طرح می کند که پیشاهنگ مراکز جمعی معاصر است.
یکی دیگر از معماران و طراحان شهری که مسائل و شکلهای شهر نوین را پیش بینی کرده آنتونیو سانته لیا(۳۳) (۱۹۱۶-۱۸۸۰) است که گاه با فوتوریستها(۳۴) پیوند می یافت. سانته لیا بشدت مجذوب پاره ای ویژگیهای تمدن امریکای شمالی بود، بویژه جنبه های رمانتیک پیشرفت فنی آن و گسترش شتابان کلان شهر صنعتی. طرح شکوهمند او برای شهر نوین(۳۵) به سال ۱۹۱۴ در میلان به نمایش درآمد. در فهرست راهنمای نمایشگاه سانته لیا بیانیه ای را دربارة ضرورت قطع ارتباط با گذشته انتشار داد. «شهر نوین» باید با ذهنیت انسانهایی که از بندهای سنت و قراردادها رها شده اند، سازگاری داشته باشد. در ترسیمهای بسیار او، موضوع اصلی معماری کلان شهری است که نتیجه جامعه ای فن آورانه و صنعتی شده است. سانته لیا در طراحی ساختمانهای بلند با آسانسورهای بیرونی، جاده های چند طبقه، و کارخانه های خیالی («نشانه های شکوهنمند شهر آینده»)، این شکلهای نوین را به سطح ناد برکشیده است.
گارنیه و سانته لیا بر لو کوربوزیه تأثیر نهادند. کار لو کوربوزیه در زمینه شهرسازی از شمار بزرگ کتاب و مقاله و طرحهای فراوانی برای طراحی شهری تشکیل می شود. تنها،بخش کوچکی از این طرحها تحقق یافته اند (از پراهمیت ترین آنها، «بلوک مارسی» در ۱۹۵۲ است). لوکوربوزیه گامی بزرگ فراتر از گارینه و سانته لیا برداشت. در حالی که گارنیه هنوز در فکر شهرهای کوچک و محدود به ۳۵۰۰۰ ساکن بود که همگی در کار صنعت باشند، و رویاهای سانته لیا در حد طرح باقی ماندند، لوکوربوزیه طرحهای تفصیلی برای شهری با ۰۰۰/۰۰۰/۳ ساکن فراهم آورد. او از همان آغاز به مسائل «شهر چند منظوره» (نامی که بعدها به آن داد) توجه داشت، یعنی کلان شهری با کارکردهای متفاوت که باید از هم جدا شوند.
بخش برجسته ای از پژوهشهای نظری لوکوربوزیه در مسئله شهرسازی، پذیرش نقادانه شهرهای گذشته، بویژه، گذشته متأخر، و راه حلهایی است که برای این مسئله پیشنهاد شده است. بدون آنکه هرگز به خود اجازه آن را بدهد که تحت تأثیر «رنگ محلی» یا زیباپرستی قرار گیرد، کاستیها و زشتیهای شهر نوین را رد و انکار کرد، یعنی آن جنبه هایی از شهر که به خوبی با کارکردهای گوناگون خود سازگار نشده اند. لوکوربوزیه، همچنین فکرهای آرمانشهری محدود کردن اندازه شهرها را رد کرده، و برخلاف فرانک للوید رایت،(۳۶) که ازپخش شدن جماعتهای شهری دفاع می کرد، با گسترش افقی مجموعه شهری مخالف بود.
کارلو کوربوزیه در زمینه شهرسازی نشان از خردگرایی و تصوری فلسفی از انسان دارد. خردگرایی او به تحلیل کارکردهای متفاوت شهر، و اختصاص دادن فضاهایی جداگانه به هر کارکرد می انجامد. برقراری رابطه ای منظم میان راههای رفت و آمد از سویی، و نواحی کاری و مسکونی، از سوی دیگر در کار او اهمیتی بنیادی دارند. یکی از نتایج مشهور این رویکرد سلسله مراتب جاده ها (نظافت هفت v است) که با یک v آغاز می شود، یعنی شبکه بزرگ راههای که رفت و آمد بین المللی و بین شهری را تأمین می کند تا به هفت v می رسد که نظامی است در هر ناحیه که اختصاص به بچه ها و مدرسه ها دارد. ویژگی تحلیلی حتی در کوچکترین جزئیات به چشم می خورد. «توجه لوکوربوزیه به سازمان دهی منطقی چنان زیاد است که در طراحی پایتخت پهناور کاندیگار، رُستنیها را چنان از هم جدا می کند که در شش گروه به کار گرفته شود و هر یک از آنها کارکردی دقیق داشته باشد».
لوکوربوزیه تحلیل کارکردهای شهر را با تصویری فلسفی از انسان در هم می آمیزد که شهر برای او ساخته می شود .با اینکه بویژه بر شرایط نوین زندگی شهری تأکید می کند (میلیونها ساکن در کلان شهری یگانه، و نقش تعیین کننده گذرگاهها) و راه حلهای، بویژه نوین پیشنهاد می کند («آسمان خراش دکارتی»، گذرگاههای کمربندی)، عمیقا مدیون سنت انسان انگاری است. تفکر آرمانشهریان (بویژه تفکر شال فوریه اهمیت بزرگ و ویژه ای در کار او دارد. این امر حتی در زبان او بازتاب می یابد: اصطلاحهایی چون «شهر روشن»، و «معماری نیک بختی» در نوشته های او متواتر ومشخص کننده فکرها و رویکردهای او هستند.
او در کار خود، چه در زمینه ساختمانهای منفرد وچه در زمینه شهرسازی می کوشد به «سازگاری با مقیاس انسانی» دست یابد: در ساختمانهای منفرد، از راه به کارگیری «مقیاس» (مقیاس تناسبهای معماری که با تناسبهای بدن انسانی ارتباط دارد و اختراع خود اوست)، و در طراحی شهر کامل با فرض کردن مسافتی که با پای پیاده در مدت یک ساعت پیموده می شود، همچون واحد بنیادی شهرسازی. در کار شهرسازی خود بر مرکز شهر تأکید می کند: در مقیاسی کوچک این مرکز مرکز گردهمایی است (مانند سن دیه(۳۷) ، ۶-۱۹۴۵) و در مقیاسی بزرگ بنایی است گنبددار (مانند کاندیگار، در کلان شهر پنجاب که در ۱۹۵۰ آغاز شده است). «منشور آتن» تحت تأثیر لوکوربوزیه در ۱۹۳۳ از سوی سازمان بین المللی معماری (CIAM) انتشار یافته که داد ه ها و ضرورتهای مربوط به طراحی شهرهای نوین را تحت پنج عنوان تعیین کرده است: مسکن، تفریح، کار، ترابری، بناهای تاریخی.
کار لوکربوزیه نشان می دهد که در سدة بیستم، مانند دوره های گذشته، طراحی شهر، نه تنها، کار فنی بسیار پیچیده ای است بلکه فکرهای فلسفی و آفرینش یا به کارگیری شکلهای دیرینه و نمادین را هم، در بر می گیرد.
نویسنده: موشه - باراش
مترجم: مهبد - ایرانی طلب
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول ۱۳۸۵
پی نوشت:
۱. Sennacherib
۲. Wisdom of Solomon
۳. Bab-ilani
۴. Apsu
۵. chaos
۶. mundus
۷. Varro
۸. . Aigues-Mortes
۹. Montpazier
۱۰. Santa Cecilia
۱۱. Laudatio Floentiae urbis
۱۲. Palazzo dei Signori
۱۳. Duomo
۱۴. laudationes
۱۵. Dere dedificatioria
۱۶. Pienza
۱۷. Filarete
۱۸. Hypnerotomachia polifili
۱۹. Sforzida
۲۰. ville radieuse
۲۱. gli vomini gentili
۲۲. la poveraglia
۲۳. Orbis pietus
۲۴. communitarian
۲۵.burgher در آلمانی به معنای شهرنشین و معادل بورژوآی (bourgeoi) فرانسه است. م
۲۶. Claude-Nicolas Ledoux
۲۷. Ebenezer Howard
۲۸. cite radieuse
۲۹. Le Corbusier
۳۰. Chaux
۳۱. Tony Garnier
۳۲. Une cite industrielle
۳۳. Antonio Sant&#۰۳۹;Elia
۳۴. Futurists
۳۵. Citta Nuova
۳۶. Frank Lioyd Wright
۳۷. St. Die
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید