جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


عصرانه‌ای به صرف شعر


عصرانه‌ای به صرف شعر
عصر یکی از همین روزهای داغ تابستان بود انگار. «انگار» که نه؛ حتماً! شاهدش غیبت بچه‌گربه‌های ساکن حیاط روزنامه؛ که حالا حتماً جایی زیر ماشین‌های پارک‌شده در حیاط، لم داده بودند.
ساعت سه‌ونیم، ده نفر از اعضای تیم شعر دوچرخه دور هم جمع شده بودند تا شعرخوانی و نقد و بحثی دیگر را از سر بگیرند. به ترتیب حروف الفبا: شقایق بهرامی، فرشته پیرعلی، سحر دیانتی، یاسمن رضاییان، فرشته سلیمانی، الهه صابر (و دوستش)، مریم عرفانیان، امیر معینی، مهدیه موسی‌زاده و نیلوفر نیک‌بنیاد.
نیم ساعت به صحبت‌های مقدماتی گذشت تا مهمان وقت‌شناس جلسه از راه رسید: بهروز یاسمی. اگر اهل شعر باشید حتماً او را با مجموعه شعرها (همان گناه همیشه و گزینه ادبیات معاصر) و غزل‌های زیبایش می‌شناسید؛ و البته با این مثنوی صمیمی و دلنشین:
«ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می‌اندیشم
به تو، آری! به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور...»
به نظر من که در همه جلسه‌های تیم شعر حضور داشته‌ام، این جلسه، یکی از پربارترین‌ها از آب درآمد. دلیلش حتماً تسلط کارشناس جلسه بر مباحث شعری و نقد شعر بود که با مهربانی دعوت دوچرخه را پذیرفت و در جمع نوجوانان شاعر دوچرخه‌ای حاضر شد. نوجوانانی که به عقیده او هرکدام با ویژگی‌های شعرهایشان، متناسب با دنیا، روحیات، دیدگاه و تجربه‌های خود، تعریف شخصی‌ای از شعر ارائه کردند.
در ادامه، گزیده شعرهای خوانده شده در جلسه را به همراه خلاصه نظرهای کارشناس جلسه می‌خوانید. البته هم نوجوانان بیشتری شعر خواندند، هم درباره شعرهای هم، نظرهای ارزنده‌ای دادند که متاسفانه به دلیل محدودیت جا، به چاپ همین‌ها قناعت کرده‌ایم!
سرفرصت/ باید دستی بکشم/ به سروروی باغچه/ دو سه تا پروانه/ گنجشک/ و کمی باران هم/ اگر بیاید/ یک جشن حسابی/ به افتخار چنار خسته/ شمشادهای غمگین/ و بوته‌های به ندرت گل/ سر فرصت/ باید از دل باغچه دربیاورم/ علف‌های قهر را/ آن‌وقت دوباره غافلگیر می‌شوم/ با همان گل‌های اتفاقی/ در درز دیوار/ اطراف پنجره/ یا گوشۀ حصار؟
▪ یاسمی: هرگز از اولین کلمه‌ای که به ذهنتان می‌رسد، برای بیان حرفتان استفاده نکنید. یکی از وظیفه‌های مهم شاعر در هنگام خلق اثر هنری، واژه‌یابی است. شاعر، واژۀ متناسب با مفهوم و حس خود را جست‌وجو می‌کند تا احساس ها و اندیشه خود را تمام و کمال منتقل کند. سطر «باید از دل باغچه دربیاورم» به شکل شاعرانه‌ای مصداق عینی پیدا کرده است؛ اما آوردن «قهر» در کنار «علف‌ها» از قوت شعر کم کرده است. گاهی شاعر، شعری می‌گوید که پر از ظرافت، ضرب‌المثل، خیال، تصویر و... است، ولی معادل بیرونی ندارد، یا اگر داشته باشد، خیلی اغراق‌آمیز است. در اینجا هم «قهر» چنین تاثیر بدی می‌گذارد. «علف» در اینجا واقعی و عینی است، ولی حضور «قهر» در کنار آن، موجب انتزاعی شدن شعر می‌شود.
نگاه‌ها صادق‌اند/ چه‌طور؟/ وقتی تا دنیا دنیاست/ کاسۀ چشم‌ها جای می‌گیرند/ زیر نیم‌کاسۀ پلک‌ها.
▪ یاسمی: هر شعر باید به نوعی مرز خود را با نثر مشخص کند. هرکدام از شما ممکن است به شکل منحصر به فرد و خاص خودتان این مرز را تعیین کنید. در واقع بر اساس هر شعر می‌توان مشخص کرد که با چه فاکتوری از نثر فاصله گرفته. در آخر شعر، تصویری که از «کاسۀ چشم‌ها زیر نیم‌کاسۀ پلک‌ها»، از پلک و چشم در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود -ضمن یادآوری ضرب المثل «کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است»- چیزی را به ذهن مخاطب منتقل می‌کند. چیزی که هم روشن است و هم نیست. یعنی تاریک‌روشنی که بازی شاعرانه‌ای در خود دارد.
▪ پاییز/ مهدیه موسی‌زاده
کبوتر جان چرا اینجا نماندی؟/ و شعر تلخ دوری را تو خواندی؟/ تو رفتی، آسمان، تنهاترین شد/ زمین هم ساکت و سرد و غمین شد/ به دور شمع دوری، شاپرک سوخت/ و چشمش را به راه قاصدک دوخت/ و بی‌تو قاصدک هم بی‌تپش ماند/ خبر هم تا ابد در سینه‌اش ماند/ تمام خاطراتم بی‌نشان شد/ و چشمانم دچار یک خزان شد/ تمام دلخوشی‌ها را زمان برد/ دلم هم مثل یک گلدان ترک خورد/ و دلتنگی به من بسیار بد کرد/ تمام لحظه‌هایم را لگد کرد/ نفس‌هایم چه آرام و صبورند/ نمی‌دانم، مگر از قصه دورند؟/ ولی آنها به فکر رفتن هستند/ و شاید زندگی را هم شکستند/ و یک شب بی‌صدا از جا پریدند/ به سوی رد پروازت دویدند
▪ یاسمی: در شعر کلاسیک، اصول و قواعد از فرط تکرار برای همه آشنایند. به همین دلیل افرادی که درک شاعرانه‌ای هم از شعر ندارند، می‌توانند متوجه ضعف یک شعر کلاسیک بشوند؛ بر خلاف شعر سپید که معیارهای زیبایی‌شناسی ناشناخته‌ای دارد. نوجوانان حاضر در جلسه، به درستی به بعضی از ضعف‌های این شعر مثل عدم ارتباط بعضی مصراع‌ها، زائدبودن «تو» در «تو خواندی» یا «غمین» که شکلی غیرامروزی دارد و... اشاره کردند. اما مصرع‌هایی مثل «تمام لحظه‌هایم را لگد کرد» زیبایند و زبان پالوده‌ و شسته و رفته‌ای دارند.
▪ یاسمی: ایجاز، به قوت شعر اضافه می‌کند، اما گاهی پاک‌شدن‌های بیش ازحد متن، موجب سردرگمی مخاطب می‌شود و سفیدی شعر، چیزی به او نمی‌دهد. ممکن است شما یک کلمه بنویسید و اسمش را با تسامح بگذارید شعر! مثل شعر اولی که خوانده شد و هزار جور برداشت از آن بکنید. برداشت‌هایی که ممکن است خود شاعر هم از شنیدنشان خنده‌اش بگیرد. به‌هرحال این‌طور پاک‌شدن‌ها، گاهی سرپوشی می‌شود بر ضعف شاعر. البته در این مورد خاص، با چند شعر بعدی‌ای که خوانده شد، متوجه شدیم که شاعر از شعر آگاهی دارد و ضمن مطالعه‌های شعری، استعداد بالقوه‌ای هم در سرودن دارد.
واقعیت است این/ که برهنه روبه‌رویم ایستاده/ چشمانش حتماً عریان‌تر شده‌اند/ که می‌ترسم/ خیره نگاهش کنم/ تنم که می‌لرزد/ لباس‌هایم می‌ریزد/ برهنه می‌شوم/ عریانی در برابر حقیقت عریان/ نه، در توانم نیست/ بیا با چند تکه خیال/ هیبتی بر این لباس ترسناک بپوشان
▪ یاسمی: ذهن شاعر باید به سمت ایجاز برود و به صورت خودکار، زواید را حذف کند. هرچه که شاعر در استفاده از واژه خسّت به خرج بدهد، موفق‌تر است. انسان امروز با آپارتمان، ساندویچ و... سروکار دارد، شعر هم به همین نسبت باید به سمت فشردگی و عصاره شدن پیش برود. شاعر، بزرگ ترین احساسات و عواطف را در کمترین واژگان به مخاطب القا می‌کند و هنر شعر هم همین است. درست به عکس نثر که نویسنده، مرتب توضیح می‌ دهد، تفسیر می‌کند و صفت‌های مشابه می‌آورد. در این شعر هم سطرهایی مثل «واقعیت است این» یا «نه، در توانم نیست» اضافی است و می‌تواند حذف شود.
یک منی/ خسته و صبور/ مات و غمزده/ گوشۀ اتاق خود نشسته است/ شاید از هزار چیز/ شاید از خودش شکسته است/ آنطرفتر از اتاق/ شنبه مثل آدمی است/ دست‌های استخوانی‌اش/ جمع می‌کند/ آن‌همه لباس عشق و خستگی/ می‌گذاردش درون کوله‌اش...
▪ یاسمی: قالب «نیمایی» قالب مظلومی است. از یک طرف، فدای جهل متعصبین شعر سنتی شده و از طرف دیگر، فدای تفریط روشنفکرانی که این قالب را برنمی‌تابند، ولی این قالب به چند دلیل دارای اهمیت است. هم محدودیت‌های قالب کلاسیک را ندارد، هم شاعر را از پریشان‌گویی و آشفتگی ذهنی دور می‌کند و نوعی انضباط ذهنی و زبانی به شعر می‌دهد. اما درباره شعری که خوانده شد، فکر می‌کنم بهتر بود کوتاه‌تر از این باشد. به‌خصوص که کل شعر یک نواخت بود و فراز و فرود خاصی هم نداشت. اگر شاعر فکر می‌کند که سه سطر شبیه به هم دارد، باید حتماً دو سطر عادی‌تر را حذف کند.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید