شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شمعی در تاریکی بیفروز


شمعی در تاریکی بیفروز
▪ از استیفن کینگ شروع می کنیم. یک از معدود نویسنده های دنیا است که به اندازه ستاره های سینما مشهور است. بر خلاف همه نویسنده های اینجایی، فقط از نوشتن پول در آورده است و البته پولش از پارو بالا می رود.
عین خیالش هم نیست که او را نویسنده ای عامه پسند بدانند. پانزده فیلم از روی رمان هایش ساخته شده است. اما شهرت او با دو فیلم آغاز شده است. یکی فیلم «کری» ساخته برایان دی پالما و دیگری «تلألو» است که هر کدامشان در زیر شاخه های ژانر ترسناک جزو فیلم های کلاسیک به حساب می آیند. کینگ در ایران نویسنده ای مهجور است که به دلایلی نا معلوم تا کنون ترجمه شایسته ای از روی آثارش انجام نشده است. شهرت کینگ در ایران بعد از تماشای دو فیلم فرانک دارابونت که از روی کارهای او اقتباس شده بود، بیشتر شد و نام او را در محافل سینمای به روی زبان ها انداخت. داستان های کینگ در مورد نیروهای شیطانی و ترس هایی روزمره انسانی است که در آثار او به شکلی اغراق شده در می آیند. رمان های او نفس گیر و خوش خوان هستند. شاید به همین دلیل است که سیزده میلیون نسخه از پنجاه رمان نوشته شده توسط او در کل دنیا به فروش رفته است.
▪ «رهایی از شاوشنک» یکی از بزرگترین فیلم های تاریخ سینما است. اما این را اعضای آکادمی اسکار در سال ۹۴ درک نکردند. آنان چنان واله و شیدای «فارست گامپ» شده بودند که ظهور یک قصه بزرگ در عالم سینما را نادیده گرفتند.
سازنده «رهایی از شاوشنک» فرانک داربونت بود؛ فیلمسازی که بسیار دیر فیلم سازی را شروع کرد و قبل از آن به عنوان فیلم نامه نویس درجه دو در هالیود کار می کرد. اما اقتباس او از داستان کوتاه اسیفن کینگ به اسم ریتا هیورث و «رهایی از شاوشنک» آغاز حضور جدی او در هالیوود بود. فیلم هایش هم مانند خودش دیر کشف شدند. بعد از ساخته شدن و نمایش «دالان سبز» (با بازی تام هنکس که این باز هم از روی آثار کینگ اقتباس شده بود) تماشاگران سینما را مبهوت خود کرد و به شهرت رسید. روایت دارابونت در این فیلم از وقوع معجزه نوعی بازخوانی تجربه تثلیث مسیح بود که در یک زندان ایالتی در دل آمریکا اتفاق می افتاد.
بسیاری از تماشاگران را در سالن سینما به گریه واداشت. بعد از این فیلم بود که «رهایی از شاوشنک» هم دیده شد و هر روز به تعداد طرفدارانش افزوده خواهد شد. کافی است نگاهی بندازید به نظر خواهی بزرگترین سایت سینمایی دنیا تا ببینید این فیلم چه رقابت سختی را با «پدرخوانده» فرانسیس فورد کاپولا برای اول شدن در لیست نظر خواهی انجام می دهد.
▪ دارابونت در سال گذشته فیلمی را روانه بازار سینماها کرد در حالی که تا قبل از آن با ساختن فیلم «مجستیک» تعداد زیادی از دوستداران خود را نا امید کرده بود. اما دارابونت پنج سال فیلمی نساخت و دنبال پیدا کردن یک داستان خوب بود.
او باز هم سراغ دنیای استیفن کینگ رفت و این بار برخلاف داستان های ماورایی کینگ یکی از رمان های ژانر وحشت او را برای ساخته شدن برگزید. «مه» آخرین ساخته فرانک دارابونت داستان کلیشه ای دارد. دیوید درایتون هنرمندی است که بعد از خسارت هایی که طوفان به خانه اش وارد آورده به همراه فرزندش و همسایه بد خلق خود به شهر می روند تا مایهتاج چند روزشان را تهیه کنند. در حین رفتن متوجه می شوند که بعد از طوفان مه ای از کوه ها پایین می آید و دارد به سمت شهر می آید. اما آنها بی توجه به شهر می روند.
در فروشگاه هستند که پیرمردی زخمی وارد فروشگاه می شود و از مردم می خواهد که وارد مه نشوند. مه جلوتر می آید و تمام شهر را در برمی گیرد. کسی جرات نمی کند وارد مه بشود. فیلم از این لحظه وارد کلیشه های مرسوم ژانر ترسناک می شود. ترس محتوم از موجوداتی که دیده نمی شوند. اما تلاش عده ای از آدم ها داخل فروشگاه بزرگ باعث می شود که مردم داخل فروشگاه بفهمند که با چه موجودات خطرناکی سر و کار داند. در این جا فیلم ساز به خوبی توانسته است با نشان ندادن موجودات و فقط نشانه های آنها، ترس و دلهره لازم را به ببینده منتقل کند. اما این کافی نیست. ببینده منتظر است که قهرمان خودش را نشان بدهد و راه صلاح و پیروزی در پیش گیرد.
اما فیلم دارابونت قهرمان ندارد. دیوید درایتون که محوری ترین شخصیت فیلم است. با دیگران تفاوتی نمی کند. در طرف دیگر داستان خانم کارمودی زنی یهودی متعصب و دیوانه ای قرار دارد که قرار گرفتن در این موقعیت را فرصتی از سوی خدا می داند تا رهبر مردم شود. او از موقعیت به دست آمده استفاده می کند و با موعظه هایی آخر الزمانی مردم را به خود فرا می خواند. فیلم ساز در این برهه از داستان دو قطب متضاد را در برابر هم قرار می دهد عده ای مردم معمولی که مانند غریقی که در حال غرق شدن است به یاد خدا افتاده اند و بر گرد خانم کارمودی گرد آمده اند و در طرف دیگر انسان هایی که گویی از دل سینمای هالیوود بیرون آمده اند و در عین ترسو بودن می خواهند بر قدرت اراده شان تکیه کنند و نجات پیدا کنند. فیلم تا یک چهارم پایانی حول کشمکش این دو گروه می گردد و در این بین موجودات مخوف شیطانی هر بار قربانی از مردم می گیرند تا بر وحشت فضای فیلم افزوده شود. تا اینکه عده ای به سرکردگی دیوید درایتون تصمیم می گیرند با تمام خطرات موجود، فروشگاه را ترک کنند و خود را به ماشین برسانند و نجات پیدا کنند.
▪ فیلم «مه» در بیشتر اوقات تماشایش، یک فیلم معمولی است که بر پای کلیشه های ساخته شده است. همه آن چیزهایی که یک فیلم ترسناک باید داشته باشد را دارد. از موجودات ترسناک تا فضا های بسته و تاریک و غافلگیری. اما فیلم بیش از آنکه متعلق به استیفن کینگ و دنیای ترس های خاص او باشد، فیلم دارابونت است. او توانسته است با ایجاد اتمسفر و نشان دادن ترس هایی که منشأ شان معلوم نیست بیننده را بترساند. او نیاز ندارد که هیولا ها را نشان بدهد. او به جای این کار به روانکاوی انسان مدرن می پردازد.
و نشان می دهد در موقعیت هایی این چنینی که ترس و نا امیدی از همه سو انسان ها را احاطه کرده است. چگونه انسانی که در دنیای مدرن آدم معمولی و سر به زیر بود تبدیل به هیولایی غیرقابل کنترل می شود. این سوال اساسی فیلم است که اعتقاد ما به وضعیت موجود تا کجا می تواند ادامه داشته باشد. دارابونت در ضمن بر این امر هم اشاره دارد که اعتقادات دنیای مردن چقدر سست و بی پایه هستند و آدمیزاد می تواند در اثر ترس چگونه به موجودی بدوی تبدیل شود. اما این همه فیلم نیست.
▪ تا اینجای داستان ما اثری از دارابونت همیشگی نمی بینم. نا امید شده ایم او هم در جریان تجاری هالیوود غرق شد و تبدیل به یک فیلمساز کلیشه ای شد.
از کسی که او را دیوید لین روزگار ما می خواندند چیزی باقی نمانده است جز یک فیلم ترسناک معمولی، اما این همه قصه نیست. دارابونت هنوز در اوج است و باید کمی صبور باشیم او در پایان بندی فیلم به همه مان ثابت می کند که چه کارگردان و فیلمنامه نویس بزرگی است. فیلمهایی در تارخ سینما هستند که جایگاه شان را با پایان بندی درست و به جایشان به دست آورده اند. و «مه» از همین دست فیلم هاست. دارابونت آگاهانه قهرمان داستانش را یک آدم معمولی انتخاب می کند و در ابتدای فیلم هم به ما نشان می دهد که او مثل بقیه انسان هاست، او ترسیده است. او به جای اینکه مانند کینگ در داستان «مه» هیولا ها را نتیجه گناهان اهالی شهر و مردم بداند دلایل وقوع چنین حادثه ای را بیان نمی کند و به جای آن روی هرچه تاریک تر و نا امیدانه تر نشان دادن اوضاع تاکید می کند. تماشاگر هم همراه شخصیت های داستان پیش می رود و نا امید تر و نا امید تر می شود. اما این دارابونت است که به همه رو دست می زند و حرفی را که با «رهایی از شاوشنک» زده بود این بار جور دیگر و در دل تاریک و با کوبندگی اعلام می کند.
▪ روزگاری دارابونت در یک مصاحبه نقل کرده بود که کار او به عنوان فیلم ساز نفرین زشتی و تاریکی نیست وظیفه او روشن کردن شمعی در دل تاریکی است. دارابونت فیلم ساز خاصی است و اصلا فیلم سازی و داستاهایی که تعریف می کند ربطی به دنیای بی ایمان امروز ما ندارد. او راه خودش را می رود و هر کجا که بتواند شمعی در تاریکی روشن می کند حتی اگر این بار شمعی در دل مه باشد.
محمد مقدسی
منبع : لوح


همچنین مشاهده کنید