جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

جایگاه فرا‌ اخلاق در فلسفه


جایگاه فرا‌ اخلاق در فلسفه
اخلاق فلسفه اخلاق حوزه‌ای از فلسفه است که با مطالعه اخلاق در معانی دیگرش ارتباط برقرار می‌کند. مهم است به‌یاد داشته باشیم که اخلاق‌شناسی فلسفی مستقل از دیگر حوزه‌های فلسفی نیست. پاسخ دادن به بسیاری از مسائل اخلاقی به پاسخ در مابعدالطبیعه و دیگر حوزه‌های معرفت بشری متکی است. علاوه بر این فیلسوفان به بسط پیوندهایی میان گستره اخلاقی زندگی و دیگر حوزه‌ها اندیشیده‌اند. پاره‌ای از فیلسوفان به دلایل فلسفی در باب اینکه آیا فلسفه بهترین رویکرد را برای مواجهه با اخلاق فراهم می‌کند یا نه، ایرادها و شک‌هایی روا داشته‌اند (‌به‌طور مثال ویتگنشتاین). حتی کسانی که باور دارند فلسفه مشارکتی جدی در این زمینه دارد ممکن است اذعان کنند که توجیه اخلاقی باید در خارج از فلسفه به باورهای عقل مشترک یا مثال‌های زندگی واقعی اشاره کند. به گزارش مهر، وظیفه محوری اخلاق‌شناسی فلسفی اما تدوین چیزهایی است که اخلاق یا اخلاقیات را می‌سازند. این طرح فرااخلاق نامیده می‌شود. آن چیست که دیدگاهی اخلاقی را در تقابل با دیدگاه‌های دیگر به‌وجود می‌آورد؟ پاره‌ای افراد از این نکته بحث کرده‌اند، آنچه اخلاق تجویز می‌کند همان است که عقل تجویز می‌کند در حالی‌که دیگران تاکید می‌کنند که اخلاقیات صرفا مبنایی برای دلایل به حساب می‌آیند.
با این همه افرادی هم هستند که می‌گویند همه دلایل برای علایق شخصی‌اند و توجه به دیگر افراد غیرمعقول است. هرچند که این افراد تاکید می‌ورزند این خوددوستی دشمن مفهوم اخلاق به حساب نمی‌آید چراکه یک نظام اخلاقی می‌تواند به عنوان سود مشارکت با دیگر افراد قلمداد شود. خود این دیدگاه اخلاقی اغلب به عنوان تصوری از احترام متقابل و برابر بسط می‌یابد. اما بحثی در باب اینکه اخلاقیات بی‌طرفانه ما را ملزم به چگونه بودنی می‌کند وجود دارد. مجموعه‌ای دیگر از مضامین هم در این باب که موقعیت اخلاقی انسان چیست وجود دارد، خواه این موقعیت دغدغه اخلاقی یا شیء یا عامل اخلاقی واقعی باشد. همچنین در این باب که چگونه فهم ما از سرشت انسانی بر تصور ما از اخلاق و عامل اخلاقی تاثیر می‌گذارد مباحثی جدی مطرح هستند. هنگامی که فهمی از چیستی فلسفه اخلاق داشته باشیم می‌توانیم پرسش‌هایی در باب خود اصول اخلاقی مطرح کنیم. اصول اخلاقی اغلب بر حسب آنچه وظیفه حکم می‌کند تعریف می‌شوند اما عکس‌العملی هم نسبت به این موضع وجود دارد. پاره‌ای از افراد این اصول را از مد‌افتاده می‌دانند و قوانینی قلمداد می‌کنند که مناسب جهان مدرن نیست. این در حالی است که پاره‌ای دیگر از افراد این تاویل را بر نمی‌تابند و آن را نتیجه تاکید زیاد بر قواعد در مقابل همدلی و مراقبت قلمداد می‌کنند.
این شک‌ها با تصورات کلی در باب نقشی که اصول باید در تفکر اخلاقی ایفا کنند ارتباط برقرار می‌کند. اخلاق‌گرایان قائل به موقعیت اذعان می‌کنند که شرایط می‌توانند لغو هر اصلی اخلاقی را اثبات کنند. جزء‌گرایان هم پیشنهاد می‌کنند این امر بدان جهت است که نمی‌توان اینگونه پنداشت که عقلی که در یک موقعیت به کار می‌رود در موقعیت‌های دیگر هم به کار رود. این سنت، معیارگرایی اصول اخلاقی را به کار برده است اما با تکیه بر این فهم که هیچ اصل برتری که در هنگام تعارض اصول تصمیم بگیرد وجود ندارد. در انتهای دیگر این طیف پاره‌ای از فیلسوفان در جست‌وجوی فهم اخلاقیات که با اصلی واحد ساخته می‌شوند هستند. نظیر این اصل که دروغ نگویید. وظایف همچنین به عنوان سازنده فقط بخشی از اخلاقیات به حساب آمده‌اند. این وظایف فرمان فراتر رفتن از وظایف را هم صادر می‌کنند. این امر مستلزم گستره‌ای از تصور وظیفه در دل اخلاقیات است.
همچنین مضامینی در ارتباط با حوزه‌ای از اصول اخلاقی که کلی‌تر هستند وجود دارند. آیا یک اصل اخلاقی مفروض در هر جا و در همه زمان‌ها به کار می‌رود؟ یا آیا اخلاقیات تا حدی با زمان و مکان محدود می‌شوند؟ این پرسش با این سوال که هنگامی که فردی اجازه می‌دهد اخلاقیات او را هدایت کنند چه رخ می‌دهد در ارتباط است؟ همچنین با این پرسش که چگونه قابلیت حکم اخلاقی به دست می‌آید؟ مربوط است. این دیدگاه که انسان‌ها حس اخلاقی ویژه‌ای را در اختیار دارند یا قابلیتی برای شهود در اختیار دارند اغلب با خودآگاهی معادل گرفته می‌شود. این رویکرد در میان شهودگرایان معاصر به‌وفور و به‌وضوح موجود است. شک‌گرایان در باب مدعیات اخلاقیات اما پیرو رویکردی هستند که هنوز در بین عده زیادی طرفدار دارد. در قرون اخیر دوگانگی و شکافی میان آنها که باور دارند اخلاقیات صرفا بر عقل متکی هستند و آنها که اجزایی غیرعقلانی چون خواست یا احساس را در امر اخلاقیات اثرگذار می‌دانند به‌وجود آمده است.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید