جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

یورش اطلاعاتی به شرق


یورش اطلاعاتی به شرق
زلزله سیاسی- اقتصادی جهان را فرا گرفته است. شتاب حوادث و وسعت تحولات، حاکی از زیر و رو شدن نظام اقتصادی و سیاسی حاکمی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵ میلادی) به مدت ۶۰ سال در جهان مستقر شد. در این دگرگونی آنچه بیش از همه مشهود است، انحلال قدرت در بلوک غرب و انتقال آن به سوی شرق- چین و روسیه و هند از یک سو، و جهان اسلام با محوریت ایران و متشکل از کشورهایی نظیر اندونزی و ترکیه از سوی دیگر- می باشد. «غرب» که می گوییم اگر چه اروپا را هم شامل می شود اما عمدتاً متمرکز بر رژیم های آمریکا، انگلیس و اسرائیل است که پس از جنگ جهانی دوم رویکرد منسجم و متمرکزی را نسبت به مسائل جهانی و مدیریت آن اتخاذ کردند.
در این میان انگلیس اگر چه به تدریج- به ویژه از دهه ۷۰ میلادی- دچار افول و ضعف شد اما با فروپاشی شوروی و سپس روی کار آمدن نومحافظه کاران در آمریکا و قشون کشی به خاورمیانه، کوشید دوران قدرت خود را از طریق سوار شدن روی موج موافق آمریکا احیا کند. اکنون به نظر می رسد این قطب قدرت بیشترین لطمات را از زلزله سیاسی- اقتصادی- به وجود آمده در دنیا به خود دیده و مجبور است برای بقا تدبیر کند. شوخی نیست.
هفته گذشته توماس دیناپولی حسابرس کل ایالت نیویورک اعلام کرد فقط در این ایالت، املاک ۵۰ هزار خانوار آمریکایی به خاطر بحران اقتصادی اخیر و ورشکستگی بانک ها و شرکت های بزرگ سرمایه گذار مصادره می شود. تصور کنید این اتفاق در ایران یا چین یا روسیه رخ می داد و مثلاً به اندازه یک دهم آن رقم، خانه های شهروندان مصادره می شد. بلافاصله به خبر اول رسانه های غربی تبدیل می شد. جالب تر اینکه اخبار رسمی می گوید ایالت نیویورک با مصادره ۵۰ هزار خانه از ۵۰ هزار خانوار آمریکایی، در میان ۵۲ ایالت آمریکا در رتبه ۳۶ مصادره املاک قرار گرفته است و سایر ایالت ها وضع وخیم تری دارند. آیا این فاجعه کوچکی است که ۷۰۰ میلیارد دلار از جیب همین شهروندان بلاتکلیف برداشته و به شرکت های بزرگ به عنوان یارانه داده می شود تا خود را از ورشکستگی نجات دهند؟
موقعیت سیاسی آمریکا در جهان هم، از آمریکای لاتین گرفته تا گرجستان و سپس افغانستان و عراق و فلسطین و لبنان، وضعیت پرماجرای دیگری است خارج از حوصله این نوشتار. اکنون ایران و روسیه، غیر از به چالش کشیدن آمریکا در مناطقی چون گرجستان یا برخی کشورهای خاورمیانه، پای در حیاط خلوت سنتی کاخ سفید در آمریکای لاتین گذاشته اند و از آن طرف دولت نومحافظه کار بوش، صورت حسابی طولانی و گزاف برای دولت جدید و تازه کار اوباما به ارث گذاشته است.
رژیم صهیونیستی به مراتب وضع وخیم تری دارد. جریان پرنفوذ صهیونیسم جهانی که تا همین چند سال پیش آرزوی از نیل تا فرات را با گشودن دروازه های عراق، عملی شده می یافت و حتی خیال می کرد مرز فرات را می توان تا ماوراءالنهر و مرزهای چین و هند وسعت داد، امروز برای بقا و حیات در همان مرزهای فلسطین اشغالی می جنگد و اولمرت همان نخست وزیری که تابستان ۲ سال پیش با نخوت به جنوب لبنان از هوا و زمین یورش برد، می گوید «این سخنی دردناک و تلخ است اما اگر امروز قبول نکنیم با عقب نشینی به مرزهای سال ۱۹۶۷ به صلح با سوریه و فلسطینیان دست یابیم، فردا اوضاع ما وخیم تر از امروز خواهد بود» و سخنانی مشابه اظهارات وی را شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی در مجمع عمومی سازمان ملل و نیز در نشست ادیان در نیویورک (به میزبانی عربستان) بازگو می کند، حال آن که همه نیک می دانند این قبیل «تفاهم طلبی» و «صلح خواهی»ها مطلقاً به گروه خونی صهیونیست ها نمی خورد. این رژیم همچنین- بنابر گزارش اخیر روزنامه ها آرتص- «مهار ایران را در صدر و اولویت فعالیت های تشکیلات جاسوسی و اطلاعاتی خود قرار داد به طوری که بخش عمده بودجه موساد برای جاسوسی و فعالیت علیه ایران هزینه شد اما با این وجود اسرائیل در به شکست کشاندن برنامه هسته ای ایران ناتوان بوده و این برنامه با سرعت تمام پیش رفته است».
انگلیس در این میان حالت دوگانه ای دارد، هم به اعتبار پیوندهای سنتی و دیرین خود با آمریکا و رژیم صهیونیستی و اقتصاد کاپیتالیستی حاکم بر دنیا، ضررهایی مشابه را با تبعات کمتر شاهد بوده، هم تعهدی تاریخی نسبت به اسرائیل دارد (نظیر سخنان معروف تونی بلر مبنی بر اینکه ما مسئولیت و تعهد تاریخی نسبت به موجودیت اسرائیل داریم و نمی گذاریم ایران، هسته ای شود) و هم در عین حال کوشیده تا بحران و چالش پدید آمده را به گونه ای مدیریت کند که نهایتاً به احیای قدرت بریتانیای کبیر یاری رساند. بنابراین رد پای این دولت استعماری رو به زوال گذاشته را هم اینک می توان از افغانستان و عراق و هند و پاکستان (پرورش و مبارزه همزمان با تروریسم) گرفته تا ماجرای هسته ای ایران و صلح خاورمیانه مشاهده کرد.
حلقه صهیونیسم مسیحی با محوریت انگلیس و اسرائیل- که دو رژیم درهم تنیده و به هم بافته اند- در کنار نومحافظه کاران آمریکا که ضلع سوم مثلث را تشکیل می دهند، چنین تصور می کنند که دولت تازه کار و دموکرات آمریکا را باید در همان مسیر طی شده طی دهه اخیر (ضمن بازسازی تاکتیک ها) کانالیزه و هدایت کرد. محور پروژه، شعله ور نگاه داشتن «درگیری»ها در شرق و سوق «تروریسم» به این قلمرو جدید قدرت است. تروریسم اکنون به غول چراغ و آچار فرانسه غرب- صهیونیسم مسیحی زرسالار و زورسالار- در شرق اسلامی و غیراسلامی بدل شده تا
۱) اسلام رو به گسترش را در جهان، همچنان به عنوان یک تهدید هراسناک -و نه فرصت زیستن در صلح و آرامش دسته جمعی- معرفی کند و به عنوان مثال نفوذ فزاینده ایران را سد نماید
۲) مانع همگرایی کشورهای شرق نظیر هند و پاکستان یا همگرایی شیعه و سنی در خاورمیانه اسلامی شود
۳) به وقت ضرورت، مناطق حریف و هدف را ناامن کرده و ترمز شتاب اقتصادی آنها را -مانند آنچه در بمبئی هند رخ داد- بکشد.
۴) هر نوع توسعه طلبی خود را توجیه کند و دیگران را در فضای عاطفی و روانی برانگیخته شده مجبور به همراهی منفعلانه کند، نظیر آنچه در ماجرای ۱۱سپتامبر با موفقیت تمام رخ داد.
انگلیس در این میان با همراهی رژیم صهیونیستی نقش بسیار مخرب و نفاق افکنانه ای را ایفا می کند. در چالش هسته ای ۵ ساله با ایران، آنها همواره نقش تهییج کننده و بسیج گر را ایفا کرده اند. که آخرین آن تله گذاری برای کشورهای خلیج فارس است. در ماجرای افغانستان هم جزو پایه گذاران اصلی طالبان بودند که سود آن را برای سالها بردند و صورت حساب و زیان هایش را برای آمریکا- و دولت تازه کار اوباما- گذاشتند حال آن که از چند سال پیش مذاکرات و مراودات مخفیانه را با این جریان تروریستی متظاهر به «اسلام جهادی» از سر گرفته بودند و دنبال این بودند تا هم از توبره دولت کرزای و هم از آخور طالبان برخوردار باشند. و به نظر می رسد تمایلات زیاده خواهانه خود را تا پاکستان و هند- حیاط خلوت سنتی خود- هم امتداد داده باشند. می توان گفت صهیونیسم مسیحی و جریان زرسالار انگلیسی- یهودی در حال بازسازی تاکتیک های خود برای ایجاد دور تازه ای از تروریسم، ناامنی، درگیری، اختلاف و هرج و مرج در کانون های قدرت شرق است تا بتواند در دوران رخوت و فرتوتی خود، در برابر حریفان زمان بخرد و تهدیدها را از سر بگذراند و ضمن زمینگیر و مشغول داشتن رقبا بتواند کانون رو به تغییر قدرت جهانی را دوباره به قلمرو خود بازگرداند.
بی دلیل نیست که در این شرایط، بحران افغانستان به داخل مرزهای پاکستان امتداد می یابد، بی ثباتی سیاسی به پاکستان بازمی گردد، مناطق مرزی این کشور مورد یورش اشغالگران افغانستان قرار می گیرد و سپس به ناگهان، تروریسم با ابعادی پیچیده و وسیع از بمبئی -پایتخت اقتصادی هند- با ۱۹۵کشته و بیش از ۳۰۰زخمی سر برمی آورد. بلافاصله بازارهای بورس و بازارهای مالی هند به ویژه در بمبئی به تعطیلی می گراید و نام لشکر طیبه پاکستان یا القاعده به میان می آید.
همزمان فاکس نیوز- ارگان اختصاصی نومحافظه کاران پنتاگون- تحلیل می کند که «حملات بمبئی آزمونی تازه برای اوباما و دولت اوست» و سالی مریدور سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا از طریق همین شبکه تلویزیونی می گوید «حملات بمبئی جنگ اسلامگرایان علیه دموکراسی و آزادی در جهان است.» از آن سو سایت رسمی وزارت خارجه اسرائیل و «بی بی سی» مهاجمان را «تروریست های اسلامی» که به «توریست های بی گناه یهودی حمله کرده اند» معرفی می کند و از میان ۱۹۵کشته این حملات، فقط ۲۰تبعه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی در اخبار رسانه های دنیا برجسته می شود و باز رهنمود فاکس نیوز که «این، ۱۱سپتامبر هند به عنوان یکی از قوی ترین هم پیمانان آمریکاست.»
آیا عملیاتی با این وسعت و پیچیدگی که دولت و دستگاه های اطلاعاتی هند را غافلگیر کرده، کار چند تروریست تازه به دوران رسیده است؟ اتباع انگلیسی- که دولت هند رد پای آنها را در ماجرا یافته- این وسط چه کاره اند؟ حتی روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز که گرایش هایی به دموکرات ها دارد، بدگمان شده و می نویسد: «بی ثباتی و تیرگی روابط هند و پاکستان، مورد علاقه برخی سرویس های اطلاعاتی در غرب است. با توجه به اینکه هند رقیبی جدی است و پاکستان هم در همسایگی هند و چین است، بی ثبات سازی منطقه شبه قاره به معنی بی ثبات کردن دهلی، پکن و برخی دیگر از رقبای شماری از کشورهای غربی در این منطقه است.»
در چنان هیاهوی مهیبی که همه نگاه ها را در دنیا معطوف به خود کرد، آمیتاباچان هنرپیشه معروف و سمبل نقش های قدرتمندانه در سینمای هند گفت «برای اولین بار کاری را که هرگز تصورش را نمی کردم، انجام دادم. پیش از خواب هفت تیر پر از گلوله ای را که جواز نگهداری اش را دارم، زیر بالش گذاشتم و با هراس و نگرانی خوابیدم.» در چنان هیاهوی کابوس واری، جهان حق داشت نسل کشی جلادان اسرائیلی در قبال ۱.۵میلیون شهروند فلسطینی تحت محاصره کامل را از یاد ببرد، همچنان که امضای قرارداد(؟!) اجازه ادامه اشغال عراق از سوی دولت و مجلس تحت فشار عراق را. آیا خون گاوریل هولزبرگ خاخام اسرائیلی و همسرش به همراه ۶ اسرائیلی دیگر که در بمبئی کشته شدند، رنگین تر از خون میلیون ها قربانی اشغال و تروریسم در افغانستان و پاکستان و عراق و فلسطین و لبنان بود؟ راستی غول تروریسم را چه کسانی از چراغ بیرون کشیده اند و این غول کی به چراغ بازمی گردد؟!
محمد ایمانی
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید