شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

همه تنهایی را در لبخندهای دنیا ضرب کن


همه تنهایی را در لبخندهای دنیا ضرب کن
تو كه از كنار گنجشك ها و قمری ها و كلاغ ها، آهسته رد می شوی تا مبادا آرامش لحظه ای شان به خاطر سهم كوچكی از آب و دانه، وسط شلوغی شهر به هم بریزد،
تو كه از كنار گربه ها آهسته رد می شوی تا تو را جای آدمهای بد نگیرند، نترسند، در نروند
تو كه از كنار درختان و شمشادها و گل ها آهسته رد می شوی مبادا به پر شاخه شان بخوری برگی بریزد و گلی پرپر شود،
تو كه از كنار پدر بزرگها و مادربزرگهای شهر آهسته رد می شوی نكند به تلنگری بیفتند
●از كنار این تصویر آهسته رد نشو:
شب، ساعت از ۹ گذشته، پسر بچه ۱۲-۱۰ ساله ای نشسته روی سكوی مغازه ای كه كركره اش را كشیده اند.
مثل اغلب مغازه های آن خیابان. سرد است؛ هوا، زمین، دل ها، نگاهها و... كاغذی را تكه تكه می كند. تكه های كوچك را می ریزد داخل ظرف فلزی كوچكی. لابد می خواهد آتش درست كند. در آن ظرف به آن كوچكی با آن تكه كاغذهای ریز؟
از تبار دخترك های كبریت فروش و پسرك های كبریت فروش است.
هر كه هست، تنهایی اش مانند یك نقطه روشن، مانند پیراهن روشن اش، می درخشد.
بی تردید، او معنی تنهایی را در شهری با چند میلیون جمعیت، خوب می داند. خیلی بهتر از اسم خیابانی كه گوشه ای از آن نشسته. خیلی بهتر از اسم مغازه ای كه جلویش نشسته، خیلی بهتر از اسم صاحب مغازه، جنس های توی مغازه و...
تنهایی را ما می توانیم برایش بخش كنیم. سه بخش است، می توانیم هجی كنیم. می توانیم نوشتن و خواندنش را یادش بدهیم... اما می توانیم این تنهایی را برایش پركنیم؟ می توانیم؟
خدایا، چرا ما آنقدر وسیع نیستیم كه تنهایی ها را ضرب در دوستی و لبخند كنیم؟ خدایا تو كه آن همه وسیعی، همه تنهایی ها را در همه دوستی ها و لبخندهای دنیا ضرب كن.
زرین رستمی وند
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید