جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

قسمت هفدهم (۲)


گفتم که دلا تو در بلا افتادی    گفتا که خوشم تو به کجا افتادی
گفتم که دماغ دوا باید، گفت    دیوانه توئی که در دوا افتادی
٭٭٭
گفتم که کدامست طریق هستی    دل گفت طریق هستی اندر پستی
پس گفتم دل چرا ز پستی برمد    گفتا زانرو که در درین دربستی
٭٭٭
گفتند که هست یار را شور وشری    گفتم که دوم بار بگو خوش خبری
گفتا ترش است روی خوبش قدری    گفتم که زهی تهمت کژ بر شکری
٭٭٭
گفتی که تو دیوانه و مجنون خوئی    دیوانه توئی که عقل از من جوئی
گفتی که چه بی‌شرم و چه آهن روئی    آئینه کند همیشه آهن روئی
٭٭٭
گوهر چه بود به بحر او جز سنگی    گردون چه بود بر در او سرهنگی
از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست    جز صبر که از صبر ندارم رنگی
٭٭٭
گوئی که مگر به باغ رز رشته‌امی    یا بر رخ خویش زعفران کشته‌امی
آن وعده که کرده‌ای رها می‌نکند    ور نی خود را به رایگان کشته‌امی
٭٭٭
کی پست شود آنکه بلندش تو کنی    شادان بود آنجا که نژندش تو کنی
گردون سرافراشته صد بوسه زند    هر روز بر آن پای که بندش تو کنی
٭٭٭
کیوان گردی چو گرد مردان گردی    مردی گردی چو گرد مردان گردی
لعلی گردی چو گرد این کان گردی    جانی گردی چو گرد جانان گردی
٭٭٭
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی    نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی
جرم را همه عفو کنی بی‌سببی    وین جرم مرا تو دست و پائی نهی
٭٭٭
مادام که در راه هوا و هوسی    از کعبه‌ی وصل هردمی باز پسی
در بادیه‌ی طلب چو جهدی بنمای    باشد که به کعبه‌ی وصالش برسی
٭٭٭
ما را ز هوای خویش دف زن کردی    صد دریا را ز خویش کف زن کردی
آن وسوسه‌ای را که ز لاحول دمید    در کشتی ما دلبر وصف‌زن کردی
٭٭٭
ماننده‌ی گل ز اصل خندان زادی    وز طالع و بخت خویش شادی شادی
سرسبز چو شاخ گل و آزاده چو سرو    سروی عجبی که از زمین آزادی
٭٭٭
ماه آمد پیش او که تو جان منی    گفتش که تو کمترین غلامان منی
هر چند بدان جمع تکبر می‌کرد    می‌داشت طمع که گویمش آن منی
٭٭٭
مائیم در این زمان زمین پیمائی    بگذاشته هر شهر به شهر آرائی
چون کشتی یاوه گشته در دریائی    هر روز به منزلی و هرشب جائی
٭٭٭
مائیم و هوای روی شاهنشاهی    در آب حیات عشق او چون ماهی
بیگاه شده است روز ما را صبح است    فریاد از این ولوله‌ی بیگاهی
٭٭٭
مردی که فلک رخنه کند از دردی    مردی که خداش کاشکی ناوردی
غبن است و هزار غبن کاین خلق لقب    آن را مردی نهند و این را مردی
٭٭٭
مرغان ز قفص قفص ز مرغان خالی    تو مرغ کجائی که چنین خوشحالی
از ناله‌ی تو بوی بقا می‌آید    می‌نال بر این پرده که خوش می‌نالی
٭٭٭
مست است خبر از تو و یا خود خبری    خیره است نظر در تو و با تو نظری
درهم شده خانه‌ی دل از حور و پری    وز دیده تو از گو شککی می‌نگری
٭٭٭
من با تو چنین سوخته خرمن تا کی    وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی
این کار به کام دشمنانم تا چند    من در غم تو، تو فارغ از من تا کی
٭٭٭
من بادم و تو برگ نلرزی چکنی    کاری که منت دهم نورزی چکنی
چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم    صد گوهر و صد بحر نیرزی چکنی
٭٭٭
من بی‌دلم ای نگار و تو دلداری    شاید که بهر سخن ز من نازاری
یا آن دل من که برده‌ای بازدهی    یا هر چه کنم ز بیدلی برداری
٭٭٭
من پیر فنا بدم جوانم کردی    من مرده بدم ز زندگانم کردی
می‌ترسیدم که گم شوم در ره تو    اکنون نشوم گم که نشانم کردی
٭٭٭
من جان تو نیستم مگو جان غلطی    من جان جنیدم و سری سقطی
کی باشم جان هر خری کوردلی    کو باز نداند سقطی از سخطی
٭٭٭
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی    مقصود از این عمر خرابم تو بسی
من میدانم که چون بخواهم رفتن    پرسند چه کرده‌ای جوابم تو بسی
٭٭٭
من خشک لب ار با تو دم تر زدمی    در عشق تو عالمی به هم برزدمی
یک بوسه اگر لبم توانستی داد    بر پای تو دستک ز بر سر زدمی
٭٭٭
من دوش به خواب در بدیدم قمری    دریا صفتی عجایبی سیم‌بری
امروز بگرد هر دری میگردم    کز یارک دوشینه چه دارد خبری
٭٭٭
من دوش به کاسه‌ی رباب سحری    می‌نالیدم ترانه‌ی کاسه‌گری
با کاسه‌ی می درآمد آن رشک پری    گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خوری
٭٭٭
من ذره بدم ز کوه بیشم کردی    پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی    سرمستک و دستک زن خویشم کردی
٭٭٭
من من نیم و اگر دمی من منمی    این عالم چو ذره بر هم زنمی
گر آن منمی که دل ز من برکنده است    خود را چو درخت از زمین برکنمی


همچنین مشاهده کنید