جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

می‌شد سر زلف در زمین کش


می‌شد سر زلف در زمین کش    چون شرح دهم تو را که آن خوش
از تیزی و تازگی که او بود    گویی همه آب بود و آتش
پر کرده ز چشم نرگسینش    از تیر جفا هزار ترکش
زیر قدشم هزار مشتاق    از مردم دیده کرده مفرش
جان همه کاملان ز زلفش    همچون سر زلف او مشوش
روی همه عاشقان ز عشقش    از خون جگر شده منقش
گل چهره و گل فشان و گل بوی    مه طلعت و مه جبین و مهوش
صد تشنه ز خون دیده سیراب    از دشنه‌ی چشم آن پریوش
گه دل گه جان خروش می‌کرد    کای غالیه زلف زلف برکش
عطار ز زلف دلکش او    تا حشر فتاده در کشاکش


همچنین مشاهده کنید