شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

کو صبح که بار شب کشیدم


کو صبح که بار شب کشیدم    در راه بلا تعب کشیدم
صبرم نکشید تا سحر زآنک    از موکب غم شغب کشیدم
جان هم نکشد به حیله تا روز    من تا به سحر عجب کشیدم
زنده به امید صبح ماندم    تا صبح بدین سبب کشیدم
دارم ز خمار چشم میگون    بی‌آنکه می طرب کشیدم
صبحا به گلاب ژاله بنشان    این درد سری که شب کشیدم
بر چرخ کمان کشیدم از دل    کز آتش دل لهب کشیدم
تیرم همه بر نشانه شد راست    هر چند کمان به چپ کشیدم
پر آبله شد لبم ز بس تف    کز سینه به سوی لب کشیدم
گویند لب تو را چه افتاد    این عذر نهم که تب کشیدم
کردم طلب و نیافتم اهل    اکنون قدم از طلب کشیدم
خاقانی‌وار خط واخواست    بر عالم بوالعجب کشیدم


همچنین مشاهده کنید