دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


دودیدگاه متفاوت به نقش و جایگاه ستارگان در سینما


دودیدگاه متفاوت به نقش و جایگاه ستارگان در سینما
یکی از ویژگی های سینمای حرفه ای یا صنعتی، ستاره سالاری است. به این معنی که آدم اصلی فیلم ستاره فیلم است. بقیه نام ها، حتی کارگردان در سایه نام او قرار می گیرند و دست کم برای مخاطب عام اهمیتی ندارند. این ویژگی مختص سینمای ایران نیست. در هر جای دنیا ستارگان جایگاه شناخته شده تری نزد مخاطبان عام دارند، در سینمای پیش از انقلاب ایران به ویژه تا پیش از پیدایش جریان موسوم به موج نو در اواخر دهه چهل کمتر فیلمسازی را می توان سراغ گرفت که از اهمیتی هم پای ستارگان فیلم ها برخوردار باشد.
به جز افراد معدودی مثل زنده یاد ساموئل خاچیکیان یا سیامک یاسمی، در اغلب موارد نام بازیگران سرشناس هم در پوسترها و پلاکاردها و هم در تیتراژ فیلم ها برجسته تر از نام کارگردان و سایر عوامل آورده می شد.
برای مردم عادی مهم نبود که چه کسی فیلم را ساخته، مهم این بود که فردین و ملک مطیعی و دلکش و بیک ایمانوردی و بهروز وثوقی در فیلم بازی می کنند. آنها به تماشای فیلمی از این بازیگران می رفتند. از اواخر دهه چهل بود که با ظهور پدیده ای مثل قیصر نام کارگردان اهمیت بیشتری پیدا کرد و مسعود کیمیایی خود به ستاره فیلم هایش تبدیل شد. بعدها مهرجویی، تقوایی، حاتمی، بیضایی و دیگران به چنین جایگاهی دست پیدا کردند. درباره اهمیت و نقش بازیگر در سینما دیدگاه های ضد و نقیضی وجود دارد.
گروهی بازیگری را هنر و گروهی هم آن را یک جور کسب و کار یا حرفه تلقی می کنند. مارلون براندو نام آورترین بازیگر تاریخ سینما درباره جایگاه بازیگری در سینما گفته است «بازیگری فقط گوش بری است. بعضی ها برای پول گوش می برند و بعضی برای قدرت. نمی خواهم این کار را تحقیر کنم. اما، از آنهایی که هم تقدیمش می کنند، خوشم نمی آید.»۱ این سخن کسی است که بازیگری اش از جنس هنر بوده و آنقدر نقش های ماندگار بازی کرده که او را باید یکی از مولفان سینما قلمداد کرد.
در راستای نظر مارلون براندو ،کلینت ایستوود بازیگر کهنه کار و فیلمساز مولف روزگار ما گفته است «در کل بازیگری اصلاً هنر روشنفکرانه ای نیست. کاملاً حیوانی است. از بخش حیوانی مغز سرچشمه می گیرد.»۲ شاید به همین دلیل است که ایستوود در میانسالی به فیلمسازی روی آورد تا به تعبیر خودش از حیوانیت فاصله بگیرد. چون به تعبیر رابرت دونیرو «بازیگری به عنوان هنر، واقعاً آنقدر که باید مورد احترام نیست.»۳ اما از آن سو کسانی هستند که بازیگری را هنری متعالی و گاه فراتر از کارگردانی می دانند.
هرچه هست، نمی توان سینمای حرفه ای را بدون حضور بازیگران نامدار تصور کرد. هنوز هم حضور یا عدم حضور ستارگان نامدار، موفقیت یا عدم موفقیت یک فیلم در نمایش عمومی را رقم می زند. بی سبب نیست که دستمزد بازیگران سینما در همه جا از دستمزد کارگردان بالاتر است و باز به همین دلیل است که در سینمای حرفه ای دنیا معمولاً بازیگران اصلی یک فیلم پیش از کارگردان انتخاب می شوند و حتی اغلب این بازیگران هستند که در مورد انتخاب کارگردان حرف اول را می زنند.
در سینمای تجاری پیش از انقلاب هم این رویه کم و بیش جاری بوده است. به استناد کتاب خاطرات بهروز وثوقی که دو سال پیش به همت ناصر زراعتی در امریکا منتشر شده و از نظر شکل و شمایل و نحوه ارائه بسیار کتاب بدی هم هست، این بازیگر نامدار سینمای ایران اغلب درباره انتخاب کارگردان برای فیلم هایی که درشان حضور داشت، حرف نهایی را می زده و در موارد بسیاری چنان اعمال نفوذ می کرده که کارگردان را تغییر می داده اند.
اما وقتی از هنر سینما حرف می زنیم، قضیه اندکی فرق می کند. پیش از آن لازم است به این پرسش ساده، بدیهی و تکراری پاسخ بدهیم که آیا اصولاً سینما هنر هست یا می تواند هنر باشد؟ وقتی که قائم به ذات نیست و موجودیتش وابسته به عوامل متعددی است؟
جالب اینکه در تقسیم بندی های پذیرفته شده جهانی هم وقتی واژه هنر یا Art به کار می رود، منظور و مقصود بیشتر هنرهای تجسمی، موسیقی و تئاتر است و سینما معمولاً در این تقسیم بندی جا نمی گیرد. با این وجود شاخه ای از سینما را با قاطعیت می توان هنر تلقی کرد. مگر می شود از هنر سخن گفت و آثار سینماگران برجسته ای همچون فلینی، پازولینی، دیسکا، برگمان، برسون، تارکوفسکی، کیارستمی، جیم جارموش و ده ها نام آور دیگر را در قالب اثر هنری ارزیابی نکرد؟
آثار این بزرگان یا دست کم اغلب آثارشان مستقل از بازیگری و دیگر عوامل دخیل در امر تولید فیلم به عنوان اثر هنری شناخته می شوند. چرا که ارزش شان نه از حضور ستارگانشان که از درونمایه، مفاهیم، زبان و فرم و ساختارشان سرچشمه می گیرد.
این نوع فیلم ها که به تعبیر کلی تر می توان از آنها به عنوان سینمای مستقل یاد کرد، اگرچه ممکن است از حضور ستارگان هم بهره بگیرند اما چنان نیست که مخاطبان بالقوه شان به خاطر ستارگان به تماشایشان اقدام کنند. به عنوان نمونه سینماگر غیرمتعارفی مثل لارس فون تریر اگر در داگ ویل از بازیگر ناشناسی هم به جای نیکول کیدمن بهره می گرفت، از ارزش فیلمش کاسته نمی شد. چون این نوع فیلم اصولاً وابسته به بازیگر ستاره نیست. هرچند بازیگری از آثار غیرمتعارف و مستقل بسیار دشوارتر است. نیکول کیدمن در این فیلم دیگر یک ستاره نیست. او زن جوانی است که نقشی را که به او محول شده، خوب بازی کرده است.
همچنین شان پن را در ۲۱ گرم به یاد آوریم که حتی شبیه شان پن هم بازی نمی کند. به عبارت دیگر سینمای مستقل یا هنری چون ماهیتاً هنر است، تنها به یک عنصر وابستگی تام دارد و بقیه عناصر در حاشیه قرار می گیرند و این عنصر کسی نیست جز سازنده آن اثر. از این زاویه سازندگان آثار مستقل هنری شباهت فراوانی به هنرمندان هنرهای تجسمی دارند که اثرشان به طور مستقیم و از درون خودشان سرچشمه می گیرد و بی واسطه تجسم پیدا می کند.
به هرحال در سینمای ایران اگرچه حتی نمونه های هنری آن هم تا رسیدن به استقلال کامل فاصله بسیاری دارند اما می توان سینماگران یا آثاری سراغ کرد که به تعریف کلی سینمای هنری و مستقل نزدیکند و در راس همه باید به عباس کیارستمی اشاره کرد که نه تنها بازیگران که حتی عوامل مهم و موثر دیگری مثل فیلمبرداران آثارش هم معمولاً در سایه حضور خود او به عنوان یکی از مولف ترین و خلاق ترین سینماگران معاصر امروز جهان قرار می گیرند.
در کمتر نقد و تحلیلی بر آثار او به نقش بازیگران یا فیلمبردارانش اشاره شده. نام هیچ فیلمبرداری در آثار کیارستمی بر سر زبان ها نیفتاده. چون خود او تمام قد در آثارش حضور دارد. پس از کیارستمی گروهی از سینماگران جوان که اغلب رهرو راه او هستند نیز طی دو، سه دهه اخیر کوشیده اند از معیارهای حرفه ای حاکم بر سینمای متعارف فاصله بگیرند و بکوشند به ذات هنری سینما نزدیک تر شوند.
سینماگرانی مثل ابوالفضل جلیلی، جعفر پناهی و گروهی دیگر که خوب یا بد، تلاش می کنند با فاصله گرفتن از فضای صنعتی سینما و با حذف ستاره ها از آثارشان در جایگاه رفیع هنر، نشستنگاهی برای خود بیابند. هرچند همه داستان به حذف بازیگر حرفه ای و بهره گرفتن از نابازیگر و دیگر شیوه ها و شگردها ختم نمی شود و برای دست یافتن به چنین جایگاهی ملزومات دیگری نیز لازم است.
بی سبب نیست که هرچه کیارستمی در روش فیلمسازی خود رادیکال تر می شود، رهروان او محافظه کارتر می شوند و مثلاً می کوشند با برخی معیارهای سینمای صنعتی از جمله بهره گرفتن از بازیگران نامدار و مطرح کنار آیند. این دو گرایش هیچ کدام به تنهایی حاوی فضیلتی نیستند و گاهی البته می توانند مکمل یکدیگر هم باشند.
به ویژه در شرایط بحرانی سینمای امروز ایران حضور ستارگان در برخی آثار غیرمتعارف می تواند به بالندگی هر دو سوی ماجرا کمک کند. حضور بازیگری مثل محمدرضا فروتن در فیلم هایی همچون باغ های کندلوس و به آهستگی که به رغم وابستگی سرمایه در زمره فیلم های مستقل هنری قرار می گیرند، همان قدر که باعث گسترش دامنه مخاطبان این نوع فیلم می شود، به اعتبار بازیگری فروتن هم می افزاید. این روشی است حرفه ای که در سینمای جهان هم جاری است.
به هر روی سینمای حرفه ای بدون حضور بازیگر حرفه ای یک عنصر اساسی را کم خواهد داشت. بخش عمده ای از جذابیت سینما به عنوان یک عامل سرگرمی به حضور ستارگان وابسته است. نمی توان به سینمای صنعتی یا حرفه ای فکر کرد و به ستارگان این صنعت فکر نکرد.
در غیر این صورت صنعت سینمای ایران چیزی خواهد بود شبیه وضعیتی که در سینمای کاملاً دولتی شوروی سابق وجود داشت و امروز هم نمونه اش را در برخی کشورها می توان سراغ کرد. چندی پیش به مناسبت سالگرد درگذشت زنده یاد محمدعلی فردین ستاره سینمای پیش از انقلاب نقل قولی خواندم با این مضمون که او- فردین- به مدت نزدیک به دو دهه با حضور خود صنعت سینمای ایران را در مقابل هجوم فیلم های خارجی بیمه کرد. باید صنعت سینمای ایران پابرجا می ماند تا نسل نوجویی سال ها بعد از دل آن بیرون آیند و با حضور خود جویبار تازه ای در کنار رودخانه ساکت و ساکن و نه چندان زیبای فیلمفارسی ایجاد کنند.
احمد طالبی نژاد
پی نوشت ها
۱ و ۲ و ۳؛ برخورد کوتاه (فرهنگ نقل قول های سینمایی)، نشر روزنه کار، سال ۱۳۸۱
منبع : روزنامه شرق