پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

پروژه جنگ روانی آمریکا علیه ایران


پروژه جنگ روانی آمریکا علیه ایران
تشكیلات و چارت مراكز سازماندهی، هدایت و كنترل عملیات روانی یك مقوله سری بوده و از سوی همه كشورها مخفی نگاه داشته می شود. سازمان های عملیات روانی عمدتا در ذیل مراكز نظامی، امنیتی و تحقیقات استراتژیك قرار گرفته و با سرویس های اطلاعاتی رابطه تنگاتنگی دارند.
مقارن اولین سال شركت دولت آمریكا در جنگ جهانی دوم قریب نه آژانس غیرمتشكل از نظامی و غیرنظامی هدایت و رهبری جنگهای روانی بر علیه دشمن را به عهده داشتند۱ ولی در سال ۱۹۵۰ برای نخستین بار یك سازمان منسجم توسط هاری ترومن تشكیل می شود و آن كمیسیون روان شناسی یا استراتژی روانی نام می گیرد. در همان مقطع دولت ترومن به منظور كسب آمادگی برای اجرای جنگ روانی در كره، پروژه ای را با عنوان «نبرد حقیقت» یا «تهاجم عظیم و قدرتمند روانی» با بودجه ای معادل ۱۲۱ میلیون دلار تصویب كرد. و در سال ۱۹۵۳ این شورا توسط آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریكا- كه معتقد بود «می بایست بدون خونریزی باعث اعمال اراده آمریكا بر جهان شد»- به كمیته دائمی عملیات روانی تبدیل می شود. ازآن زمان تاكنون، سازمان های عملیات روانی- تبلیغاتی آمریكا با توسعه ای روزافزون همواره به عنوان یكی از بازوهای اصلی آن كشور در جنگ و صلح عمل كرده اند.
در دنیای امروز كه تحولات تكنولوژیك در زمینه الكترونیك، بویژه تكنولوژی فضائی كه ابزار سلطه كشورهای پیشرفته صنعتی بر كشورهای جهان سوم را فراهم كرده، واحدهای روانی سازمان یافته آمریكا طیف وسیعی از رادیوها، تلویزیون ها، ماهواره ها، كتابخانه ها، بورس های دانشگاهی، خانه های فرهنگی، آژانس های تبلیغاتی و تحقیقاتی، مراكز فیلم سازی، واحدهای جنگ روانی نظامی، تشكیلات ستادی و امثال آنها را شامل می شوند.
ابزار عملیات روانی در جهان امروز «جهان ذهنی و غیرذهنی» را بدنیا مخابره می كند و تعیین می كند كه مثلا مردم دنیا امروز به كودتا در فیلیپین و فردا به لایه ازن و روز بعد به ایدز و هفته بعد به موضوع دیگری فكر كنند و همه این دستور جلسه ها از سوی كسانی برای مردم دنیا تعیین می شود كه كنترل خبرگزاری ها و رسانه های بین المللی را در دست دارند. در این خصوص، آسوشیتدپرس ۱۷ میلیون واژه، یونایتدپرس ۱۱ میلیون واژه، فرانس پرس ۳ میلیون و ۳۵۰ هزار واژه و رویتر یك میلیون و ۵۰۰ هزار واژه به جهان مخابره می كنند به عبارت دقیقتر این چهار غول روزانه چهل میلیون كلمه، كه ۲۸ میلیون كلمه آن از سوی دو خبرگزاری آسوشیتدپرس و یونایتدپرس متعلق به آمریكا، خدنگ وار به جهان شلیك می كنند.
با نگرش به اینكه عملیات روانی در طیف وسیعی اعم از زمان جنگ یا صلح در عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... بر علیه كشورهای هدف بكار گرفته می شود. از اینرو باید میان عملیات روانی كه بعنوان یك حلقه واسطه ای یا حمایتی از پازل یك راهبرد، برنامه و یا تاكتیك غیرروانی مثلا نظامی، اقتصادی و یا سیاسی انجام می گیرد، با عملیات روانی كه خود بعنوان هدف استراتژیك طراحی شده و اقدامات غیرروانی بصورت حمایتی یا تكمیلی در ذیل هدف استراتژیك روانی شكل می گیرد، تفكیك قائل شد. فلذا در این مقاله فقط در مقام تبیین عملیات روانی آمریكا علیه ایران از نوع دوم آن می باشیم.
● اهداف استراتژیك روانی آمریكا علیه ایران:
عملیات روانی آمریكا علیه جمهوری اسلامی ایران ازروز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۵۷ آغاز شد و در طول سه دهه گذشته به انحاء مختلف تداوم یافت، اما با توجه به ناكامی آمریكا در اعمال نظام تك قطبی از طریق سیاسی و اقتصادی بعد از فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی از یك سو، و تحكیم ثبات و امنیت، توسعه پایدار و رشد علمی فزاینده ایران اسلامی به سمت یك كشور قدرتمند و برخوردار از انرژی هسته ای و نیز ایفای نقش یك بازیگر مدبر، با نفوذ و تعیین كننده در عرصه روابط بین الملل منطقه ای و بین المللی، از سوی دیگر، و همچنین هزینه بر و پرمخاطره بودن رویارویی نظامی با ایران، بدنبال حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و شكل گیری روند رو به تزاید جنگ های نامتفارن، بر شدت وحدت عملیات روانی خود علیه جمهوری اسلامی افزود.
بطور كلی آمریكا علیه جمهوری اسلامی دارای پنج هدف استراتژیك روانی است كه در سه دهه گذشته ثابت باقی مانده، اگرچه در مقاطع مختلف زمانی به تناسب ماهیت و وزن متغیرها، از حیث حجم، نوع و تنوع تاكتیك ها و تكنیك ها تفاوت های جدی بین آنها مشاهده می شود.
اهداف استراتژیك روانی آمریكا علیه جمهوری اسلامی ایران عبارتند از:
۱) ارائه چهره مخوف از اسلام و جمهوری اسلامی در نزد افكار عمومی جهان بخصوص غرب
۲) ترسیم ایران محور شرارت در منطقه و جهان
۳) ناكارآمدی دین دراداره جامعه و چالش مشروعیت
۴) ارائه تصویر آرمانی ازارزش های آمریكایی و لیبرال دموكراسی آمریكا
۵) تلقین به بروز اجماع جهانی علیه ایران
اكنون به شرح اجمالی هر یك از اهداف استراتژیك روانی و ارائه تاكتیك ها و اقدامات آمریكا در دستیابی به اهداف استراتژیك روانی، می پردازیم.
الف) تصویر وارونه و مخوف ازاسلام:
رسانه های غرب همواره از اسلام تصویری افسانه ای ارائه داده اند، افسانه ای برگرفته از داستان های هزار و یك شب كه مملو از حرمسرا، كاخ های سربفلك كشیده، فرش های پرنده، ثروت های بی پایان، مبارزان و جنگجویان خشن و راهزنان بی رحم است. در تصویری كه رسانه های غرب از اسلام ارائه می هند، مسلمانان را افرادی بی رحم و با عقاید افراطی معرفی می كنند.
سالها پیش شایعه ای در گرفت كه به نقل از مایكل براون عنصر وازده سیا می گفت در اواخر دهه ۸۰ طرح مبارزه با تشیع و جان نثاری معنوی مسلمانان در این سازمان مخوف تدوین شده است. مهم نبود چقدر این شایعه صحت داشت، مهمتر تحقق این شایعه بود. جنبش جنگ طلب نو محافظه كار آمریكا زمان را مناسب دید. زمینه های تشكیل و تقویت طالبانی گری را طرح ریزی نمود. ملایان افراطی و سنگ صفتی كه آمده بودند تا چهره ای مخوف از اسلام ترسیم كنند. سناریویی كه بر مبنای آن می توانستند دشمن شماره یك برای آمریكا بتراشند. طالبان رشد نمود و این غده سرطانی عمق افغانستان را بلعید. حال هنگام نقطه اوج فیلم دلخواه آمریكایی فرا رسیده بود. یك نفر باید كلید را فشار می داد و ۱۱ سپتامبر این گونه آفریده شد. از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این سو آمریكا هرچه خواست كرد و برای پیشبرد مقاصد زورمدارانه خود تا توانست رعب و وحشت از اسلام را ریشه دار كرد. رویكرد مغرضانه رسانه های غربی باعث شده است تا مردم آمریكا و اروپا به اشتباه گروه های مسلح و تندرویی همچون القاعده را نمایندگان واقعی مسلمانان و دین اسلام بپندارند.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، رسانه های آمریكا علیه اسلام و مسلمانان تبلیغات منفی به راه انداخته و باعث گسترش دشمنی مردم غرب علیه این دین آسمانی شده اند. این مسئله زندگی مسلمانان و به خصوص اعراب ساكن كشورهای غربی را به خطر انداخته است. تبلیغات منفی رسانه های آمریكایی، درك غربی ها از اسلام را تحت تاثیر قرار داده و باعث گسترش جهت گیری منفی مردم آمریكا و اروپا علیه مسلمانان شده است.
غربی ها اسلام را معمایی ناشناخته و پدیده ای عجیب و غریب و مملو از افسانه تلقی می كنند. آنها عقیده دارنداسلام مشوق اعمال و رفتارهای غیرمنطقی و افراطی است. چنین برداشتی غیر از ارائه اطلاعات نادرست درباره اسلام و درك اشتباه از آداب و رسوم و فرامین این دین، دلیل دیگری ندارد.
مسلمانان اخیرا شاهد توهین رسانه های غرب به اسلام و پیامبر مسلمانان بودند كه تحت عنوان آزادی بیان و مطبوعات انجام گرفت. در اواخر سال گذشته میلادی رسانه ها از چاپ تصاویر اهانت باری از پیامبراسلام خبر دادند. یك روزنامه دانماركی، بی توجه به باور و عقاید مسلمانان كه به تصویر كشیدن چهره پیامبرشان را مجاز نمی دانند، كاریكاتورهایی از وی به چاپ رسانده بود. پس از آنكه یك نویسنده اعلام كرده بود كسی جرئت چاپ تصویر پیام اسلام را ندارد، مسئولان روزنامه دانماركی Jyllauds-Posten با دعوت از كاریكاتوریست های كشورشان از آنها خواستند تا از چهره پیامبر اسلام چندین كاریكاتور ترسیم كنند. ۱۲ كاریكاتور تحت عنوان «آیا ترس از خشم مسلمانان می تواند آزادی بیان را از بین ببرد؟» چاپ شد.
ارائه تصویر مخوف از اسلام و مسلمانان با تاكتیك ها و تكنیك های مختلفی بوقوع پیوسته و بعدها نیز در شكل و شمائل دیگر تداوم خواهد یافت. برخی از شگردهایی كه تاكنون مطرح شده عبارتند از تحریف در تاریخ، معرفی غیرواقعی از پیامبر(ص) نظیر آیات شیطانی سلمان رشدی، ساخت فیلم های مستهجن، غیراخلاقی و خشن از زندگی مسلمانان، خلق طالبان و معرفی آن بعنوان اسلام، بدیل سازی عملیات تروریستی انتحاری بجای عملیات استشهادی، ساختن كارتون ها و بازی های انیمیشن با هدف ضرورت كشتن و نابود كردن مسلمانان و...
ب) ایران محور شرارت:
از اواخر دهه ۸۰ به این سو آمریكاییان به عنوان دارنده گواهینامه دخالت در امور جهان هر ترفندی را تمهید كردند تا دشمنان فرضی خود را گسترش دهند. جنگ صلیبی كفار از استراتژی انگلیسی «تفرقه بینداز و حكومت كن» به راهبرد آمریكایی «تفرقه بینداز و نابود كن» تغییر یافت. مستندات چنین رویكردی بسیار است. جنگ غرب علیه اسلام چند سالی است كه می رود با یاری ابر رسانه ها به جنگی تمام عیار تبدیل شود. مقامات كاخ سفید در صدد بودند كه در مناسبات خود با تهران با سامانه جدیدی ایجاد كنند، سامانه ای با وضعیت ویژه:
۱) ترسیم تصویری از جمهوری اسلامی ایران كه نه تنها مخالف آمریكا بلكه مخالف اروپا و سایر قدرت های جهانی است.
۲) از طریق تداوم وضعیتهای فوق، مقدماتی را فراهم كند كه در آینده استفاده از خشونت علیه ایران در افكار عمومی مردم آمریكا و نیز مردم جهان قابل توجیه باشد.
در اسفند سال ۱۳۷۱ وزیر خارجه آمریكا وارون كریستوفر در كمیته خارجی سنای آن كشور، ایران را كشوری قانون شكن توصیف و ادعا كرد كه ایران در نقاط مختلف جهان به گروه های تروریستی كمك می كند. و سلاح های كشتار جمعی می خرد. آمریكایی ها به بهانه حراست از ملل جهان و امنیت و ثبات منطقه ای، موقعیت خود را دراین خلیج همیشه فارس تثبیت كردند. طی سالیان گذشته هر جا كه نیاز به فتح داشتند واژه تروریسم و خطر جهانی را به میان آوردند و هركسی را كه خواستند با این دستاویز به بند كشانیدند.برنامه دولت بوش در مورد ایران وارد كردن اتهامات بی اساس به این كشور است. فیلیپ جرالدی، افسر اطلاعاتی سابق ارتش آمریكا و افسر دایره مبارزه با تروریسم سازمان سیا در شماره ماه اوت نشریه «امریكن كانزروتیو» مقاله ای نوشت كه در آن آمده بود دیك چنی، معاون رئیس جمهور، به نیروی هوایی دستور داده است برای حمله هوایی به سایت های هسته ای ایران آماده شوند. جرالدی دراین مقاله اظهار داشته است: كلیه شواهد حاكی از آن است كه ایران به سرعت درحال پیشروی به سمت دستیابی به توانایی هسته ای تجاوزكارانه است. جمهوری اسلامی ایران درحال حاضر با در اختیار داشتن بیش از ده سایت هسته ای كه بسیاری از آنها مخفی و شدیداً مستحكم می باشند، كلیه مقدمات را برای ساخت تسلیحات اتمی مهیا كرده است. دولت ایران با جدیت بر روی تبدیل پلوتونیم و غنی سازی اورانیم كار می كند كه هر دو از جمله مراحل ساخت بمب اتمی می باشند. همچنین مدارك فراوانی از توسعه مخفیانه فعالیت های هسته ای در دست است كه شاهد آن تعامل دیپلماتیك غیرشفاف با آژانس بین المللی انرژی اتمی و «پاكسازی» سایت های مشكوك پیش از انجام بازرسی ها بوده است.
بنابر ارزیابی سازمان امنیتی شین بت رژیم صهیونیستی در اوایل سالجاری، حزب الله بیش از پنجاه هسته تروریستی فلسطینی را در سال ۲۰۰۴ هدایت می كرده كه نسبت به سال ۲۰۰۲ هفت برابر شده است.
حزب الله- طی دوسال گذشته، محموله های بزرگ موشك از ایران- با همكاری سوریه- كه برای حزب الله لبنان ارسال شده، خطر این سازمان را برای اسراییل افزایش داده و این احتمال را شدت بخشیده كه تهران در صورت بروز بحرانی سیاسی یا نظامی، جبهه جدیدی را از شمال رژیم صهیونیستی علیه آن خواهد گشود.
● عملیات روانی رادیویی آمریكا در تلاش روانی خود علیه ایران از چهار موضوع فراملی
۱) حمایت از تروریسم
۲) تلاش برای تولید سلاح های هسته ای
۳) مداخله در امور كشورهای دیگر
۴) عامل تشنج خاورمیانه؛ استفاده كرده است. آن دستگاه طی ۳۲ ساعت برنامه رادیویی ۵۴ مرتبه از چهار موضوع مذكور استفاده كرده است و ۲۳ مرتبه ادعا كرده است كه «ایران درپی دستیابی به سلاح های كشتار جمعی است». در همین رابطه، همكاری این كشور با سوریه و حزب الله لبنان معنی پیدا می كند. با توجه به این موضوع است كه هر زمان در تحولات خاورمیانه كوچك ترین نفوذپذیری از ایران دیده می شود دستگاه های تبلیغاتی با بوق و كرنا سعی می كنند آن را به شدت بزرگنمایی كنند. موضوع كشتی كارن- آ كه رژیم صهیونیستی در ماه ژانویه ۲۰۰۲ آن را در بندر عقبه توقیف كرد نشانه بارزی بر دیدگاه فوق است. رژیم صهیونیستی ادعا می كرد كه آن كشتی حامل ۵۰ تن اسلحه برای فلسطینی ها بود. دستگاه تبلیغاتی آمریكا براساس ادعاهای این رژیم تبلیغات عریض و طویلی را علیه تهدید جمهوری اسلامی به راه انداختند. و نیز به مخاطبان این طور القا می كند كه اولا ایران مسئول نتیجه بخش نبودن روند صلح میان رژیم صهیونیستی و اعراب است و ثانیاً، بدون حمایتهای مختلف ایران، فعالیتهای گروه حماس، جهاد اسلامی، حزب الله لبنان و... علیه این رژیم اصلا صورت نمی پذیرفتند.
صورت دیگر جنگ روانی غرب و بخصوص آمریكا علیه ایران، استفاده از حوادث پر سر و صدا و جنجال برانگیز برای منحرف كردن ذهن مردم جهانی جهان از برخی پدیده های مهم سیاسی است. مثل هواپیماربائی، انفجار بمب در فلان نقطه جهان، مسئله حقوق بشر و نظایر آنها توجه مردم دنیا را به این گونه حوادث معطوف داشته و در همه این موارد لبه تیز حمله و اتهام متوجه ایران است.
ج) ناكارآمدی و بحران مشروعیت:
شاخص های رفتاری و فرهنگ سیاسی ایران در برابر اقدامات هجومی و عملیات نظامی در سال های گذشته نشان داده است كه خطرپذیری مقامات و جامعه ایرانی گسترده و فراگیر است. گراهام فولر در این باره می گوید: «تصور بر این است كه ایرانی ها درباره نقش بیگانگان در فرهنگ و سیاست خود حساسیت دارند. این نگاه به قدرت بیگانه، به نوعی بدبینی به ماهیت قدرت منجر می گردد. در چنین شرایطی ممكن است اشغال نظامی ایران كار ساده ای باشد، اما آرام سازی و ثبات سازی آن كار دشوار و پرمخاطره ای تلقی می شود... به قول معروف، بلعیدن ایران آسان، اما هضم آن دشوار است. تاخت و تازهای یونانیان به فرماندهی اسكندر مقدونی، فتوحات اعراب، هجوم های مغولان و تركان و تهاجم غرب در قرن نوزدهم و بیستم همگی به تعبیری در فرهنگ سیاسی ایران جذب شده و یك فرهنگ كاملا پیچیده را به وجود آورده است... به گفته یك ایرانی، شكست ما را سخت تر می كند.» حتی در سال ۱۹۸۰ كه اوج تعارض ایران و آمریكا بود و از سوی دیگر قابلیت های منطقه ای آمریكا بیشتر از دوران موجود بوده است، این كشور از عملیات نظامی پردامنه استفاده نكرده و برای محدودسازی قدرت ایران از ابزارهای غیرمستقیم و جنگ نیابتی (Proxy war) بهره گرفته است.
استراتژیست های آمریكایی شكل جدیدی از معادله قدرت را طراحی كرده اند. آنان معتقدند ویژگی های جنگ بزرگ (Grand war) با تغییراتی همراه گردیده است. «جوزف نای» این پرسش ها را مطرح می كند كه مشخصه پیروزی در عملیات نظامی و اقدامات امنیتی كدام است؟ آیا می توان حجم آتش مورد استفاده در جنگ را نمادی از جنگ بزرگ دانست؟ وی در پاسخ به این سؤالات می گوید، مشخصه پیروزی بزرگ آن نیست كه كشوری در اقدامات نظامی خود بتواند ارتش كشور دیگری را مغلوب و یا آن كه مجموعه ابزارها و ساختارهای نظامی را نابود كند. مشخصه جنگ بزرگ را باید در این امر دانست كه عملیات نظامی علیه كشوری خاص چه نتایجی را به وجود می آورد و چه موقعیت هایی را می آفریند؟ جنگ عراق صرفاً معادله امنیت و قدرت در خاورمیانه را با ابهام بیشتری همراه ساخت. بنابراین بعید به نظر می رسد كه آمریكا الگوی مشابهی را در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران مورد استفاده قرار دهد. در چنین شرایطی، آمریكا ترجیح می دهد از الگوهای كم هزینه تری در مواجهه با ایران استفاده كند، به طور كلی هزینه های سیاسی و امنیتی اشغال ایران بی نهایت گسترده و فراگیر است.
از اینرو فعال سازی عملیات روانی و بهره گیری از قدرت نرم علیه ایران در روند جدید، عملیات روانی و اقداماتی كه مبتنی بر جلوه هایی از جنگ نامتقارن است از اهمیت و مطلوبیت بیشتر و فراگیرتری برخوردار شده است.
عملیات نامتقارن آمریكا علیه جمهوری اسلامی ایران دارای ویژگی های مشتركی با جنگ كم شدت است. این گونه اقدامات مبتنی بر نبرد غیرمستقیم است و در نتیجه آمریكایی ها در سطح فراگیر خود را درگیر اقدامات نظامی و عملیاتی نمی كنند. الگوی رفتاری آمریكا در شرایط موجود مبتنی بر بهره گیری از تكنیك های نرم افزاری است. كشورهایی كه از قابلیت نظامی مؤثر برخوردارند، اما بهره گیری از این ابزارها منجر به ظهور چالش هایی برای آنان می شود، از نبردهای نامتقارن استفاده و در نتیجه تلاش می كنند تا هزینه های عملیاتی خود را كاهش دهند. در این روند، آمریكا تمایلی به بهره گیری از ابزارهای نظامی نشان نمی دهد و در نتیجه تلاش می كند تا اهداف خود را در روند طولانی تری تحقق بخشد. در چارچوب عملیات نامتقارن علیه ایران می توان اجرایی سازی طرح «دمكراسی در ایران» را مورد ملاحظه قرار داد.
یكی از مراكزی كه در چارچوب عملیات نامتقارن علیه ایران فعالیت می كند، مؤسسه آمریكایی اینترپرایز است. در این مؤسسه افرادی همانند مایكل لدین، برنارد لوئیس و سام براون بك فعالیت می كنند. افراد یاد شده بر ضرورت تعارض با ایران تأكید دارند اما در شرایط موجود بهره گیری از ابزارهای نظامی را غیرمطلوب و غیرمؤثر می دانند. مؤسسه یاد شده در صدد طراحی انقلاب مخملی در ایران است.
برنامه ریزان عملیات نامتقارن اعتقاد دارند كه هرگونه اقدام سرعتی و عملیات سریع منجر به شكل گیری فرایندهایی می شود كه امكان مهار آن وجود نخواهد داشت. بنابراین اقدامات نامتقارن، برخلاف عملیات نظامی برای دوران طولانی، سازماندهی شده است. هرگونه تعجیل در اقدامات امنیتی می تواند نتایج مخاطره آمیزی را به وجود آورد.
بررسی برنامه های دو شبكه رادیو فارسی آمریكا، (رادیو صدای آمریكا و رادیو فردا) كه به مدت دو هفته ضبط شد. سپس با استفاده از روش تحلیل محتوا، موضوعات و روشهای عملیات روانی و انواع عوامل و مخاطبانی كه از آن رادیوها استفاده می كردند، تحلیل انجام شد و نتایج نشان داد كه آمریكا در عملیات روانی خود علیه ایران، به لحاظ موضوع، عوامل و روش متنوع و متكثر است.
▪ از جمله آنها:
۱) جنگ قدرت بین مسئولان كشور
۲) پنهان كاری مسئولان كشور
۳) بی كفایتی مسئولان كشور
۴) تبعیض جنسی در ایران
۵) تمامیت خواهی حكومت
۶) آموزش و پرورش ناكارآمد
۷) گروههای فشار
۸) نهادهای نظامی
۹) نهادهای انتصابی
۱۰) مردمی نبودن حكومت
۱۱) ۰القای ناكارآمدی نظام اسلامی
۱۲) تقویت روحیه گروههای اپوزیسیون
۱۳) ایجاد نگرش منفی در مردم نسبت به نظام
۱۴) تضعیف ارزشها و هنجارهای دینی
۱۵) ایجاد نگرش منفی در مردم نسبت به مسئولان نظام
۱۶) القای یأس و ناامیدی در مردم
۱۷) تهییج اقوام علیه نظام
۱۸) تهییج اقلیتها علیه نظام
۱۹) ترغیب مردم به انجام كنشهای اعتراض آمیز
۲۰) تضعیف روحیه نیروهای حامی نظام
۲۱) ایجاد اختلاف بین نظامیان
۲۲) تشدید اختلاف گروههای درون نظام
۲۳) ترغیب مردم به عدم مشاركت سیاسی
۲۴) ایجاد نگرش منفی در مردم نسبت به روحانیتدستگاه عملیات روانی آمریكا در عملیات رادیویی خود علیه ایران از میان موضوعات، از سه موضوع زیر بیش از بقیه استفاده كرده است.
▪ مردمی نبودن حكومت
▪ بی كفایتی مسئولان كشور
▪ جنگ قدرت بین مسئولان كشور. عملیات روانی رادیویی آمریكا تلاش كرده است تا به مخاطبان خود القا كند كه:
۱)جمهوری اسلامی ایران فاقد مشروعیت مردمی است و این حكومت اساسا در پی برآوردن امیال و خواسته های مردم خویش نیست.
۲)مسئولان ایرانی فاقد مهارت و توانایی كافی برای اداره كشورند، آنان در اداره كشور از روشهایی بهره می برند كه فاقد كارآیی و اثربخشی اند.
۳)مسئولان كشوری بیش از آنكه در پی تحقق خواسته های مردم و گشودن گره از مشكلات مردم باشند، درگیر تنش، چالش و كشمكش با یكدیگرند. به تعبیر رادیو فردا «هر گروه از مسئولان حكومت اسلامی می كوشد تا به هر قیمتی خود را در قدرت نگه دارد، به همین خاطر آنان گاهی آنچنان با یكدیگر در چالش اند كه مردم را فراموش می كنند.» بیشترین حجم عملیات روانی رادیویی آمریكا علیه ایران به موضوع حقوق و آزادیهای مردمی مربوط است. به گونه ای كه از بین پنجاه موضوع، ۱۵ موضوع به این مؤلفه اختصاص یافته است.
▪ فراوانی تكرار موضوعات مربوط به مؤلفه آزادیهای مردمی:
۱) نقض حقوق بشر
۲) زندانیان سیاسی
۳) نقض حقوق اقلیتها
۴) نبود آزادی بیان
۵) سركوب آزادی خواهان
۶) محدود ساختن مطبوعات
۷) نارسایی قانون اساسی
۸) خشونت طلبی
۹) سركوب اهل هنر
۱۰) روشنفكر ستیزی
۱۱) حجم زیاد زندانیان
۱۲) سرویسهای مختلف اطلاعاتی
۱۳) فیلترینگ
۱۴) محدودیت اساتید
۱۵) انتخابات غیر دمكراتیك
دو رادیوی مورد بحث در عملیات روانی خود علیه ایران تلاش كرده اند تا به مخاطبان خود القا كنند كه: در ایران آسیبهای اجتماعی به اوج خود رسیده است، مردم از عملكرد متولیان نظام ناراضی اند، حكومت ایران با محدودكردن آزادیهای اجتماعی، عرصه را بر مردم تنگ كرده است.
خلاصه نتایج به دست آمده، نشان می دهد بالاترین توافق بر سر (ایجاد اختلاف بین جناحها و گروه های درون نظام) است. پس از آن بالاترین توافق مربوط به (ایجاد نگرش منفی نسبت به مسئولان نظام)، و بعد (القای ناكارآمدی نظام اسلامی در اداره جامعه)، آنگاه (ایجاد نگرش منفی نسبت به كل نظام) و نهایتا (ایجاد نگرش منفی نسبت به روحانیت) است.
د) آرمان ارزش های آمریكایی:
جوزف نای عضو تحریریه پژوهشگاه مركز بلفر وابسته به دانشگاه جان اف كندی، اخیرا در مقاله ای با نام «بوش در جنگ با تروریسم، قدرت نرم را فراموش كرده است» به طرح دیدگاه ضرورت جنگ نرم و استفاده از ابزارهای فرهنگی (تهاجم فرهنگی) در مقابله با تروریسم پرداخته است. این مقاله در نشریه دیلی استار شماره ۲۵اكتبر منتشر شده است. و می نویسد، بوش، رئیس جمهوری آمریكا، اخیرا جنگ علیه تروریسم خود رابا جنگ سرد مقایسه كرد. ... اما بوش در مقایسه خود یك جنبه را از نظر دور داشت و آن اهمیت جنگ نرم فرهنگی است. آمریكا جنگ سرد را با استفاده از تركیبی از قدرت نظامی كه توانست مانع از تعدی شوروی سابق شود- و جذابیت فرهنگ و دیدگاه های غرب به نفع خود به پایان رساند. در سال ۱۹۸۹ آنچه كه دیوار برلین را از میان برداشت آتش توپ خانه نبود، بلكه كلنگ و بلدوزرها آن را تخریب كردند. اما به نظر می رسد كه امروزه بوش در «جنگ علیه تروریسم» خود تاثیر جنگ نرم را از یاد برده است.
بین سال های ۱۹۵۸ و ۱۹۸۸ حدود پنجاه هزار توریست (نویسندگان، روزنامه نگاران، مسئولان دولتی، موسیقی دان ها، ورزشكاران و دانشگاهیان) از كشور شوروی به ایالت های مختلف آمریكا سفر كردند. الكساند یاكوولف كه هفته پیش درگذشت، به شدت تحت تاثیر نتایج پژوهش هایی قرار گرفت كه در دانشگاه كلمبیا در سال ۸۵۹۱ به انجام رسانده بود.
وی یكی از اعضای دفتر سیاسی حزب كمونیست در شوروی بود و در تغییر مشی سیاسی و فكری میخاییل گورباچف تاثیر به سزایی داشت.
اولگا كالوگین، كه سابق بر این افسر ارشد پلیس مخفی شوروی بود، در نگاهی به چشم انداز جنگ سرد گفت: «تبادلات فوق (علمی و دانشگاهی) در آن زمان همانند اسب تروا، باعث سقوط حزب كمونیست شد. این تبادلات در فروپاشی شوروی نقش مهمی داشته و طی سالیان مدید افراد بیشتر و بیشتری جذب آن شدند.» با این وجود می بینیم كه دولت بوش امروزه مقررات سختگیرانه ای برای صدور روادید وضع كرده و همین امر موجب كاهش چنین تبادلاتی (به خصوص با كشورهای اسلامی) می شود.
حتی موسیقی پاپ «راك اند رول» نیز در فروپاشی شوروی نقش داشت. یكی از مشاوران گورباچف بعدها فاش كرد كه آثار گروه «بیتلز» اساس مبارزات پنهان ما با سیستم حكومتی را تشكیل می داد. مقامات حزب كمونیست چك در دهه ۱۹۵۰ گروهی از جوانان را به دلیل گوش كردن به «موسیقی فاسد آمریكایی» زندانی كردند كه این كار نتیجه عكس به دنبال داشت و به ضرر این حزب تمام شد. در سال ۱۹۸۰ بعد از به قتل رسیدن جان لنون، (رهبر گروه بیتلز)، مجسمه یادبودی از وی در پراگ نصب شد و هر سال در روز مرگ او تظاهراتی برپا می شود كه در آن مردم پیام صلح طلبی و آزادی خواهی خود را به گوش همه می رسانند. در سال ۱۹۹۸ نیز «انجمن صلح لنون» تاسیس شد كه خواستار خروج نیروهای شوروی از پراگ شد. در حقیقت لنون بر لنین پیروز شد!
جنگ سرد با تركیبی از جنگ نرم و جنگ سخت به پیروزی رسید. منابع جنگ نرم تنها توسط آمریكا تامین نمی شد، بلكه نهادهایی مثل شبكه بی.بی.سی و گروه بیتلز نیز در این امر نقش داشتند. نویسنده برای بسط تئوریك نگرش خود ضمن مظلوم نمایی و حق طلبی استفاده از تمام ابزارها را مورد بررسی قرار می دهد و چنین نتیجه می گیرد كه ما باید از طریق ترویج فرهنگ آمریكایی و با استفاده از ابزارهای فرهنگی دشمن را به زانو درآوریم و جنگ نرم را با دستیابی به اهداف به پایان رسانیم. ظاهرا در جنگ نرم مورد اشاره برای مقابله فرهنگی، آمریكاییان از سكس، خشونت، لاابالی گری و ترویج فرهنگ ابتذال غربی استفاده خواهند كرد.
طبق تحقیق چهار ماهه یی كه از سوی دیوید كاپلن روزنامه نگار روزنامه US news انجام شده «واشینگتون ده ها میلیون دلار به تاثیرگذاری بر جوامع مسلمان اختصاص داده است.» طبق این گزارش دولت آمریكا از دوران جنگ سرد برای رسیدن به این هدف مبارزه ای را با ابزارهای سیاسی نامتناسب با استفاده از تیم های تخصصی عملیات روانی، عملیات سری سیا، متفكران و رسانه های آمریكایی آغاز كرده است.
استراتژی واشینگتون در تاثیرگذاری بر تفكر مسلمانان در طرح «حوزه پوشش جهان اسلام» منعكس شده است. این طرح عظیم كه از حمایت جرج بوش، رییس جمهور آمریكا، برخوردار است به كلیه شاخه های دولت توزیع شده است. هدف این استراتژی انتشار «ارزش های» آمریكایی در زمینه «دمكراسی، حقوق زنان و بردباری» به كل جهان اسلام و تقویت سبك زندگی غربی است به نحوی كه مسلمانان اصولگرا از میانه رو جدا شوند. در همین حال سیا به تضعیف و بی اعتبار كردن رهبران دینی و احزاب اسلامی مخالف این رویه می پردازد.
مقامات كاخ سفید درصدد بودند كه در مناسبات خود با تهران سامانه جدیدی ایجاد كنند، سامانه ای با وضعیت ویژه كه تصویری از آمریكا را برای مردم ایران بسازند كه نه تنها قابل اعتماد و تكیه كردن بلكه بخشنده و منصف است. در این تبلیغات خودستایانه، مردم و دولت آمریكا، دولت برتر و منتخب خداوند برای رهبری جهان معرفی می شوند. دولت آمریكا در تبلیغات خود، تمدن ایالات متحده و مردمان آن را خیر و دشمنان آن را شر معرفی می كند؛ بنابراین، نبرد خود را جنگ بین ظلمت و روشنایی می داند و برای استیلای این فرهنگ برتر از هیچ كوششی دریغ نمی كند.
پس ضروری است ملل مسلمان با هشیاری شبیخون فرهنگی دشمن را دفع كرده و با تقویت بنیان های اخلاقی جامعه و استحكام فكری و معنوی مسلمانان قدرت بینش جهان شمول اسلام را به رخ كشند.
۵) شكل گیری اجماع جهانی:
دولت آمریكا با ترساندن كشورهای منطقه و نیز كشورهای اروپایی از گسترش چیزی كه آنها بنیادگرایی اسلامی می نامند، و دست یابی به انرژی هسته ای و چرخه سوخت و توان ساخت بمب اتمی، و نیز ارائه چهره ای از ایران بعنوان كشوری نامطلوب برای امنیت بین الملل، در صدد ایجاد فضای روانی القای شكل گیری اجماع جهانی برعلیه جمهوری اسلامی می باشند.
به باور اغلب ناظران منطقه ای در حالی كه جنگ افروزی آمریكا در افغانستان و عراق تا حدی با هدف مرعوب كردن ایران صورت گرفت اما تهران به برنده بزرگ این جنگ ها تبدیل شد. همان طور كه آناتول لیون تحلیلگر موسسه آمریكای جدید اظهار می كند: «دو دشمن بزرگ ایران یعنی رژیم بعث عراق و رژیم افراط گرای سنی افغانستان سرنگون شدند بدون این كه ایران یك تیر شلیك كند.» همچنین حضور ۱۶۰هزار نیروی نظامی آمریكا پشت مرزهای ایران، آنچنان كه جنگ طلبان آمریكایی تصور می كردند، ایران را مرعوب نكرد. گذشته از اینها، توان ناگفته ایران در مشكل كردن اوضاع برای بسیاری از همسایگان خود همواره اهرم فشاری در اختیار آن قرار می دهد. لذا سیك می گوید: «نگرانی من این است كه ایرانی ها به این نتیجه برسند كه لازم نیست چندان نگران باشند و این بسیار خطرناك است. آنها باید همچنان نگران همسایگان خود كه در حال حاضر آمریكا نیز جزو آنها محسوب می شود، باشند.»
لذا دولت آمریكا وقتی با زورگویی به ۳۵ عضو آژانس انرژی اتمی در رای گیری توانست ۲۲ رای مثبت راه را برای هموار كردن ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل به دست آورد. برنامه دولت بوش این بود كه با سوق دادن ایران به سمت اتخاذ رفتار انعطاف ناپذیر و سرسختانه، آن را مجبور كند كه با كاستن از سطح همكاری های خود با آژانس در برابر زورگویی بایستد.
بوش جمهوری اسلامی را متهم به پیگیری برنامه تسلیحات هسته ای می كند. سپس موضوع را به شورای امنیت ارجاع می دهد و تقاضای اقدام این شورا علیه ایران را می كند. سخنگوی وزارت امور خارجه آمریكا در همان روز اعلام كرد، «برای ما مهم است كه ایران به تعلیق ادامه دهد (در مورد كلیه فعالیت های مرتبط با غنی سازی از جمله تبدیل اورانیم)، تابع توافقنامه پاریس باشد و هیچ اقدامی كه ناقض آن باشد، انجام ندهد. اگر ایرانی ها این توافقنامه را نقض كنند، واكنش بعدی ما ارجاع موضوع از سوی آژانس انرژی اتمی به شورای امنیت خواهد بود.»
منبع : روزنامه کیهان