شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کتاب و آگاهی


کتاب و آگاهی
● کتاب‌نوشتن آسان، کتاب‌خواندن سخت
برای اکثر مردم ما این مسئله هیچ باعث تأسف عمیق نیست که میانگین مطالعه سرانه در کشور ما سالانه دو دقیقه است. چون این آمار نشان‌دهنده این است که کمتر از یک درصد مردم اصولا اهل کتاب و مطالعه و این مسائل هستند. البته من این آمار را بر حسب یک نظرسنجی معروف بین اهل کتاب شنیده‌ام و شخصاً از مرجع رسمی صدور این میزان اطلاعی ندارم؛ ولی با اندکی تأمل در وضعیت کتاب و انس با کتاب‌خوانی در مملکت‌مان می‌شود گفت که این اظهارنظر هم باید خوشبینانه بوده باشد. و بارها شنیده‌ایم که میزان یادشده، شامل مطالعات غیرکتابی از قبیل روزنامه و مجلات مختلف و -به تعبیر سید مرتضی آوینی- «اطلاعات ساندویچی» هم می‌شود. تا پیش از رواج و گسترش فناوری چاپ و نشر به شیوه امروزین، کتاب تنها منبع ثبت دانش و دستاوردهای فکری بشر بود. با این همه، کتاب هم در سطحی از عظمت و ابهت و شکوه قرار داشت که هرکسی به خود جرأت وارد شدن به جرگه مولفان‌ و مصنفان نمی‌داد. این عظمت و شکوه، تا حدودی حاصل محدود‌بودن امکانات تحریر و نشر بود، ولی مهم‌تر از اینها شأن و منزلت نویسندگی بود که فقط به دانش‌وران و قلندران حقیقی دانش و دانایی اجازه نشر می‌داد. به‌طوری که نویسنده مورد حمایت حاکمان و امیران وقت قرار می‌گرفت و به او اجازه داده می‌شد به کتاب‌خانه‌هایی که در دارالاماره ترتیب یافته بود راه یابند و حتی به مناصب دیوانی و حکومتی نیز برسند. نمونه بارز آن بونصر مشکان استادِ ابوالفضل بیهقی و دبیر و رئیس دیوان رسالت در دربار محمود و مسعود غزنوی ‌است، و نیز خود بیهقی که با کتاب تاریخ خود، نمونه‌ای بی‌نظیر در نثر ادب فارسی محسوب است.
در روزگار غریب‌ ما به دلیل آسان‌شدن هزینه‌های مادی و معنوی نوشتن و چاپیدن و نشریدن، آن هیمنه و شکوه تالیف و تصنیف و تحریر از دست رفته و نابود شده است. دیگر برای نویسنده بودن لازم نیست منازل دشوار دانش و کسب فنون نوشتن و تراوش فکر پیموده شود و نیازی به آن نیست که دالان هزارتویِ کتاب‌خانه‌ها و اتاق‌های تحقیق و مطالعه درنوردیده گردد. در روزگار ما هر حرف بی‌مایه‌ای با یک طرح روی جلد پر آب و رنگ و یک نام شاعرانه می‌تواند از زیر دستگاه چاپ بیرون بیاید. این اتفاق که در روزگار ما رخ داده است تاریخش به اختراع ماشین چاپ برنمی‌گردد. منظورم از روزگار ما همین یکی دو دهه اخیر است. اگر بخواهم در مقام مقایسه بر‌آیم دهه‌های پایانی ختم‌شده به انقلاب اسلامی ایران، در نسبت با بلبشوی کتاب‌نویسی و کتاب‌خوانی کنونی، دوران زرینی به شمار می‌آید. نسلی که متعلق به آن دوره است در عرصه‌های مختلف فکری و اندیشه‌ای شاهد خلق آثار برجسته‌ای از سوی نویسندگان و متفکرانی برجسته بود. آثار تولیدی آن نسل از نویسندگان، تأثیر‌های پرقدرتی در جهت‌دهی و هدایت ذهن و فکر مخاطبان همروزگار خود گذارد. در آن روزگار کتاب نوشتن بسیار مشکل بود و کتاب خواندن در مقایسه با آن، مسئله آسانی به شمار می‌آمد. گویا در زمانه ما ورق برگشته است. نوشتن و چاپ کردن سهل است، ولی خاک نخوردن آن در انبار ناشر، و خوانده‌شدنش بسی سخت و مشکل شده‌است.
● عدم احساس نیاز به آگاهی حاصل توهمِ داشتن آگاهی
آیا امروز ایرانیان دیگر به کتاب نیازی ندارند؟ این جماعت را چه شده است که دیگر برای خواندن کتاب رغبتی نشان نمی‌دهند؟ به‌طور مسلم در کار دریافت دانش و اطلاعات چیزی به‌نام اشباع‌شدگی وجود ندارد و نمی‌توان گفت مردم ما از حیث اطلاعات اشباع گردیده‌اند. به‌نظر من باید این امر را در یک کلیت سنجید. اینکه بگوییم ملت ما بی‌حال و بی‌حوصله شده‌اند و نسبت به ارتقای آگاهی خود بی‌تفاوت هستند دیدن تنها یک گوشه کوچک از کلیت بزرگ بلای نا‌آگاهی است که بر جان ما افتاده است. مسئله، پرورش ذوق و روحیه آگاه شدن است. اصولا جامعه دیگر نیازی به آگاه‌شدن و آگاه بودن احساس نمی‌کند. آگاهی برای او تعریف نشده است. این واقیعت نیاز به یک تحقیق اجتماعی موشکافانه دارد. لکن از آثار و نشانه‌های جمعی که به صورت عادت مشترک این ملت درآمده است می‌توان به نتایج روشن‌کننده‌ای در این زمینه رسید. اینکه توده مردم در هر گروه سنی و هر طبقه اجتماعی و در هر موقعیتی زبان به انتقاد و سیاه‌بینی همه‌چیز و همه‌کس می‌گشایند علامت‌ چه چیزی می‌تواند باشد؟ مردم به خود اجازه می‌دهند یا بهتر بگویم خود را در جایگاهی می‌بینند که مسائل کلی را در کلان‌ترین شکل خود به نقد بکشند و این وضعیت به صورت یک بیماری فراگیر در‌آمده است. مردم مسائل کلان مملکت و جهان را در تاکسی‌ها و صف نانوایی‌ها به نقد و نظر می‌کشند. البته این روحیه مشترک آنها بسیار درونی و فردی بوده و انگیزه‌ای نیست که آنها را به سمت یک موضع‌گیری عملی خروج از بحران رهنمون شود؛ آنگونه که در انقلاب‌ها رخ می‌دهد. این «گروهِ همیشه و به همه‌چیز معترض» از روحیه سرکشی مشترکشان به یک آرمان مشترک دست پیدا نکرده‌اند. نه‌ اینکه آرمان ندارند، بلکه آرمان‌هایشان بسیار فردی و درونی و در عین حال به‌‌شدت سطحی است؛ در عین حالی که بسیار کلی و مبهم و گنگ است. اگر از این جماعت پرسیده شود آرمان شما چیست؟ اگر به‌پوچی و سرخوردگی نرسیده باشد، یکسری مسائل کلی و کلان مانند عدالت و مساوات را پیش خواهد کشید بدون هیچ توضیحی برای راهکارهای موفقیت آن شیوه‌. کسی که اینگونه بی‌محابا بر همه چیز می‌تازد و برای مشکلات بزرگ راه‌حل‌هایی چنین ساده ارائه می‌کند به‌طور قطع خود را در حدی از آگاهی می‌داند که می‌تواند چنین احکام جزمی‌ای را صادر نماید. او گمان می‌کند این آگاهی را از کجا به دست آورده‌ است؟ رشد روز افزون رسانه‌های جمعی در کشور باعث شده است مردم به سمت بسته‌های اطلاعاتی هجوم بیاورند. اکنون هم که شبکه‌های اینترنت و ماهواره به وسیله‌ارتباطی‌ای فراگیر بدل شده است آسانترین و دستیاب‌ترین طریق برای اقناع توهم‌آمیز نیاز به آگاهی از مسائل کلی و جزئی فراهم گردیده است. جامعه آتش نیاز خود به دریافت آگاهی را از طریق این رسانه‌ها فرومی‌نشاند.
● جذابیت و شیفته‌سازی «رسانه‌های تصویری» مانعی برای «رسانه‌های مکتوب»
در روزگار ما الگوسازی‌‌های کاذبی صورت‌ گرفته و چهره‌های غیراصیلی متولد شده‌‌اند که نسل حاضر را در الگوگیری از چهره‌های فرهنگی اصیل منحرف ساخته است. جامعه هنوز در ابتدای راه گذار به مدرنیزم قرار دارد. یکی از رهاوردهای مدرنیزم در دنیا و به تبع آن در جامعه ایران ورود تصویر متحرک به دنیای اندیشه است. عنصر «جذابیت» در سینما و تلویزیون به حدی است که -با اندکی غلو- می‌توان برای آن شأنی متافیزیکی قائل شد. افراد با نقش بستن تصویرشان در کادر رسانه تصویری می‌توانند انرژی زیادی از خود متصاعد کنند و از طریق این انرژی کاذب که در حقیقت به مدد جذابیت تصویر تولید شده است از لحاظ شخصیت اجتماعی به نوعی فربهی نابجا و غیراصولی دست یابند. این فربهی برای خود ایشان موهبت‌های مادی فراوانی به همراه دارد اما آفتی است که با اقناع میل جاه‌طلبی این گروه از انسان‌ها، جامعه را به‌سمت سطحی‌‌نگری و آسان‌پذیری سوق می‌دهد. فردی که از طریق این رسانه‌ها به‌اصطلاح «چهره» می‌شود وقتی در مجامع عمومی ظاهر گردد، مورد توجه واقع می‌شود. این البته همیشه در مواردی نیست که فرد صاحب‌ چهره شخصیت واقعا فاضلی باشد. یا مثلا تصویری که در رسانه از خود ارائه می‌دهد در راستای امری فاضلانه است و از نقش او در رسانه بشود به میزان فضل او پی برد. بلکه غالبا چهره‌هایی که ویژگی شغلشان آنان را به چهره تبدیل کرده نیز مورد توجه جماعت قرار می‌گیرند. شاید گویندگان اخبار مثال خوبی در این زمینه باشند. این امکان وجود دارد که بین این افراد، کسان باسواد و صاحب تحلیلی یافت شود ولی همگان می‌دانند که قرائت اخبار، گزارش‌ها و تحلیل‌ها چیزی را درباره خود آنان به اثبات نمی‌رساند. زیرا آنان باید متنی را که خود ننوشته‌اند فقط خوب و درست بخوانند. اگر بشود وجه متافیزیکی این قضیه را شکافت می‌توان علت این «مورد توجه ویژه واقع‌شدن» را جست. این قضیه به ویژگی دوگانه عینیت (ابژکتیویسم) و ذهنیت (سابژکتیویسم) در درک انسانی بازگشت دارد. تصویر به مثابه امری ذهنی یا سوژه است. وقتی این سوژه به مدت طولانی در منظر ذهن قرار گرفته باشد با اولین‌باری که به طور «عینی» ظاهر شود، در برابر ادراک انسانی، به صورت شیئی غریب نمودار می‌گردد. در واقع در ادراک ذهن انسان، نوعی شکست عادت روی می‌دهد. شاید بشود گفت «عین» و «حقیقت»، امری شبیه «مثال»‌(idea) افلاطونی است. «ذهن» یا «تصویر» هم، سایه‌های آن «عین-حقیقت-ایده» یا به تعبیر دیگر «طرح»-ی از آن است. قرار گرفتن در برابر «عینِ» یک «تصویر» چنان است که «عین» یا همان «ایده» از جایی «نه‌ در زمین» به زمین آمده باشد. گمان می‌کنم این است راز شیفته‌سازی و رمز جذابیت تصویر در جهان مدرن و نیمه‌مدرن.
● دوره‌ای زرین برای کتاب
اگر تولیدات مکتوب آن دوران را در همه زمینه‌های فکری لیست کنیم و با تولیدات یکی دو دهه نزدیک به خودمان بسنجیم، قضاوت بهتری می‌توانیم بکنیم: در "فلسفه اسلامی" از «بدایه‌الحکمه» و «نهایه‌الحکمه» علامه طباطبایی باید نام برد، که بدلیل جامعیت و موجز بودنشان به کتاب‌های درسی حوزه‌ها علمیه و دانشکده‌های فلسفه راه یافته است؛ همچنین کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» از همین دانشمند فرزانه. در "تفسیر"، کتاب بزرگی مثل «المیزان» علامه طباطبایی تولید شد‌ه‌است که ویژگی آن در بهره‌گیری علامه از تعمق‌های فلسفی در متن کتاب الهی این تفسیر را منحصر به ‌فرد کرده و شهره آفاق نموده است. آثار "مرتضی مطهری"، در تنوع موضوع‌های مختلف به طرز اعجاب‌آوری بی‌نظیر است و می‌توان ادعا کرد کتاب‌های او به تنهایی پایه‌های ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی را که او خود بیش از دو ماه و اندی از آن را درک نکرد، پی‌ریزی کرده‌است. مباحث و کتاب‌هایی از قبیل «نقدی بر اصول مارکسیسم، مقدمه و پاورقی مفصل بر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی که در پنج مجلد تصنیف شده است، اسلام و مقتضیات زمان، نظام حقوق زن در اسلام، پرداختن به مسائل مستحدثهٔ اقتصادی مانند ربا و بانکداری اسلامی، طرح مباحث کلامی در کتاب‌هایی از قبیل عدل الهی و...» تنها گوشه‌‌ای از این آثار ماندگار و تأثیرگذار است. این در حالی است که تنوع موضوعات در عین سادگی زبان و بیان مطهری وی را به چهره‌ای بی‌بدیل بدل ساخته است. در طرح مباحث کلامی آثار "محمدرضا حکیمی" نمونه‌ای روشن از نثر روان و ساده و در عین حال استوار و دانشمندانه به‌دست می‌دهد، ضمن اینکه وی با تألیف کتاب «الحیات» در ۶ مجلد در قامت حدیث‌پژوهی ارزنده‌ نیز ظاهر می‌شود. برادر وی محمود حکیمی در داستان «وجدان» تأثیرگذار بود. «مناظره دکتر و پیر» اثر شهید هاشمی‌نژاد در دوره خود در زمینه طرح "مباحث کلامی" با زبانی جوان‌پسند بسیار خوش درخشید و در بین مردم دست به دست می‌گشت. "شیخ علی صفایی" معروف به (عین صاد) در تنوع موضوعات مطروحه و نیز جسارت، نویسنده‌ای پرکار و کم‌نظیر است و تنها به دلیل برخی مسائل حاشیه‌ای گمنام‌تر از متفکری چون مطهری مانده‌است. آثار "دکتر علی شریعتی" که در زمینه‌‌ای احساسی و پرشور ایدئولوژی پیشنهادی خود را با محوریت عدالت و ولایت‌مداری عرضه می‌کند و در کنار نقد استعمار، استحمار توده را توسط اربابان «زور و زر و تزویر» به چالش می‌کشد و مخاطبان وی که به‌طور عمده از میان دانشجویان و طبقه روشنفکر کتابخوان با گرایشات مذهبی بودند تأثیر شایان‌توجهی از او گرفتند. یکی از کسانی که در جریان‌سازی مبارزه با «غربزدگی» در صف اول میدان بود "جلال آل‌احمد" است. او هم در مقاله‌نویسی و هم در داستان‌نویسی توانست ذهن و زبانش را برای بیان افکارش به سطحی شایسته برساند. داستان‌های جلال بازکاوی ارزنده‌ای از فرهنگ عامه در اختیار خواننده قرار می‌دهد. کتاب "غربزدگی" او به تنهایی، یک اتفاق در جریان دفاع از فرهنگ داخلی محسوب می‌شود که در حدود یک سده اخیر بزرگترین دغدغه جوامع مشرق‌زمین بوده است. "مهدی آذریزدی" که هم‌اکنون در یکی از شهرهای اطراف تهران با پیری و تنهایی دست‌به‌گریبان است با نوشتن«قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» در روزگاری که هیچ کار جدی‌ای در زمینه ادبیات کودک و نوجوان خلق نمی‌شد، توانست تا چند نسل از این گروه سنی را در امر مطالعه تغذیه‌دهی نماید. کتاب‌‌های آذریزدی پلی بود که متون مادر و اصلی ادبیات کهن فارسی و نیز متون دینی را با زبانی شیوا به کودکان منتقل می‌نمود. داستان‌های فولکولوریک صمد بهرنگی و نویسندگانی از این دست، «شازده‌ احتجاب» هوشنگ گلشیری، «سووشون» سیمین دانشور و داستان‌های دیگرش. در عرصه شعر: نیما یوشیج در نقش یک خط‌شکن، و پدیده‌هایی مانند «سهراب»، «شاملو»، «اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد»، «سیاوش کسرایی» که با شعر «آرش کمانگیر» -در زمینه‌ای کمرنگ‌تر- فردوسی زمانه خود شده بود؛ در نقد ادبی و تاریخی چهره‌هایی چون "رضا سیدحسینی" با «مکتب‌های ادبی» ، "دکتر عبدالحسین زرین‌کوب" با آثار فراوان و قلم بسیار زیبایش، سیروس شمیسا، شفیعی کدکنی، ابوالحسن نجفی، محمد جعفر محجوب، جلال همایی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، سعید نفیسی، حسین یوسفی، محمد قزوینی و در یک نسل عقب‌تر محمد علی فروغی با تصحیح متون کهن فارسی و با «کتاب سیر حکمت در اروپا»، داستان‌های "صادق هدایت" که داستان عصیان‌‌ ناشی از سرکوفتگی و ناامیدی جریان روشنفکری ایران در دوران خود است. "علی‌اکبر دهخدا" و "محمد معین" با تدوین «فرهنگ‌لغت»‌های کارساز برای اهل تحقیق، "محمد تقی بهار" با تألیف «سبک‌شناسی نثر فارسی»، در موسیقی "روح‌الله خالقی" با کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» و بسیاری آثار دیگر، به منزله مشعل‌هایی فروزان بودند که جامعه تشنه اطلاعات آن روزگار را که به ما خیلی هم نزدیک است روشن می‌ساخت.

از نقش‌ کار «ترجمه» در انتقال دانش بشری در زمینه علوم‌انسانی و ادبیات به نسل امروز، از فرهنگ‌هایی که حرفی برای گفتن داشتند، دریغ است بگذرم. برخی چهر‌ه‌هایی که پیش از این نام بردم ترجمه‌های درخشانی نیز در کارنامه نویسندگی خود دارند. محمد حسن لطفی (دوره آثار افلاطون در ۵جلد)، محمد قاضی (شازده‌کوچولو،‌‌‌‌‌‌ دن‌کیشوت، مادام‌بواری و...)، منوچهر بزرگمهر، عزت‌الله فولادوند (ترجمه کتاب‌‌های فلسفی)، داریوش آشوری (آثار نیچه و برخی نمایشنامه‌های شکسپیر) نجف دریابندری (رمان‌های ارنست همینگوی و...)، صالح حسینی و مهری آهی‌ (آثار نویسندگان روس)، و...
● برخورد حذفی با مظاهر مدرنیته
طرح مسئله جذابیت رسانه‌های تصویری به عنوان مانعی زیرشعاع‌قراردهنده بر سر راه جذابیت رسانه‌های مکتوب، به معنی پیشنهادی برای حذف تصویر از عرصه ادراک بشری نیست. این قلم نه در چنین جایگاهی قرار دارد و نه اگر در آن قرار داشت، چنین رویکردی را منطقی می‌پنداشت. برخورد حذفی با مظاهرِ مدرنیتهِ که هر یک به تنهایی برآیندِ نیازی از نیازهای بشر در هر دوره است دردی را دوا نمی‌کند که هیچ، بلکه طیف گسترده‌ای از طبقات اجتماع را سرگردان ساخته و درِ تغذیه اطلاعاتی را بر روی این طیف گسترده مسدود می‌کند. هرکس باید به اندازه وسع خود با بهره‌مندی از منابع آگاهی‌رساننده، از جهان پیرامون آگاهی کسب کند. اگر اعتراضی در این میان بر‌می‌خیزد به دلیل عدم برقراری توازن بین ایجاد جذابیت در انواع گونه‌گون رسانه‌های فرهنگی است. سخن بر سر این است که جذابیت رسانه مکتوب نباید به نفع رسانه تصویری مصادره شود. سینما و تلویزیون به مدد بسترسازی‌های فرهنگ‌سازانِ «کتاب‌خوانِ» طول تاریخ متولد شد و به یک رسانه با بُرد گسترده در تمام کره زمین بدل گشت؛ آگاهان تصریح می‌کنند با وصف این که رسانه‌هایی چون نشریات پرتیراژ، تلویزیون، سینما، ماهواره، اینترنت و... ظهور کرده‌اند و به رسالت رسانندگی خود می‌پردازند کتاب همچنان عمیق‌ترین و بهترین رسانه ثبت و انتقال دستاوردهای اندیشمندانه بشر است. فرهنگ و تمدن، به همت کتاب است که انسان‌های ژرف‌اندیش و بزرگ می‌پرورد. از اینترنت و ماهواره و حتی مجله‌های رنگین و غیررنگین جز اطلاعات بی‌تأمل و بی‌مایه حاصلی بر‌نمی‌خیزد.
● آیا این نسل حق ندارد که کتاب نخواند!
سخن از جذابیت به میان آمد. یک پرسش‌ دیگر در میان است، چرا کتاب‌‌ها دیگر جذابیت ندارند؛ در عین حالی که از لحاظ کمیت افزون‌تر از پیش شده‌اند؟ آیا واقعا همه قصورها به گردن تصویر و اینترنت است؟ یا اینکه باید پذیرفت یک ملت با پیشینه درخشان در فرهنگ مکتوب، به یک‌باره از رفتار پیشین خود کناره گرفته‌است؟ شاید بهتر باشد درباره این موضوع به‌نحو محتوایی بحث بکنیم. کتاب‌هایی که اینک چاپ می‌شوند چه محتوایی را بیش از همه‌چیز به بحث می‌گذارند. بنابر اعلام سازمان تبلیغات اسلامی در جشنواره کتاب دین که سال گذشته برای اولین بار در کشور برگزار شد، «موضوع‌ها و دستمایه‌های مذهبی و اسلامی» بیشترین سهم را در حوزه نشر دارند. در گذشته اسم‌های شناخته‌شده‌ای حوزه تالیف‌های دینی را در اختیار داشتند. همه آنها نام‌های شاخص بودند: فخرالدین حجازی، محمدرضا حکیمی، ناصر مکارم شیرازی، بی‌آزار شیرازی، مرتضی مطهری، علی صفایی، علی شریعتی، مهدی بازرگان، محمود طالقانی، عبد‌المحمد آیتی، جعفر سبحانی و...؛ (نویسندگان دیگری نیز بودند که زبان و دید سنتی‌تری داشتند و مخاطبان آنها را عموما همان پای‌منبری‌ها قدیمی و افراد بدون تحصیلات عالی تشکیل می‌دادند. «کتاب‌فروشی اسلامیه» پاتوق این دسته از نویسندگان بود و هنوز هم کتاب‌های این ناشر سنتی با حروف‌چینی و چاپ قدیمی در زیرزمین یا انبار و یا احیانا در کتاب‌خانه‌‌‌های پدر‌ها و کتاب‌خوان‌های قدیمی پیدا می‌شود.) ضمناً نسلی که مخاطبان آنان بودند هرگز فراموش نخواهند کرد که این نویسندگان فرهنگ‌سازان و روشنگران بزرگ دوره خود بوده‌اند. رد پای این طیف در میان کنش‌های اجتماعی‌ای که سرانجام به تغییر شالوده نظام سیاسی ایران در انقلاب سال‌های پایانی دهه پنجاه منجر شد، به‌وضوح دیده می‌شود.
فرزندان این نسل که اکنون مورد بحث این گفتار هستند آنگونه با کتاب رفتار نمی‌کنند که پدرها می‌کردند. کودکان در کتاب‌خانه‌های شخصی پدران با همان کتاب‌های نسل گذشته آشنا می‌شوند. آموزش متوسطه و عالی نیز بحث‌هایی فراتر از سطح یادشده در اختیار آنان در دوران دانش‌آموزی و دانش‌جویی قرار نمی‌دهد. ولی تفاوت فرزند با پدر در این است که تنوع رسانه‌های فرهنگی در این زمان با گذشته قابل مقایسه نیست. هر چند قصور نسل تنوع‌طلب امروز در به‌فراموشی سپردن میراث گرانسنگ گذشتگان قابل مؤاخذه و بازخواست است، اما اگر منصفانه به داوری بنشینیم تقصیرها بر گردن سیاستگذاری‌ها و بینش‌های نادرست فرهنگی است و دوری فرزندان از کتاب، گناهی بر آنان نخواهد بود، چون الگوهای موجود در طول دوره شکل‌گیری شخصیت آگاهی‌طلبانه‌شان الگوهای مطلوبی نبوده‌اند. آنها در ذهن خودشان این الگو را برای همه‌گونه کتابی تسری داده‌اند. لذا سایر ژانرهای علوم انسانی نیز در سبد فرهنگی این نسل جایی ندارد. این امر باعث شده است این نسل اصولا برای خواندن متن‌های طولانی تربیت پیدا نکند. انس او با مطالب موجز و دسته‌بندی‌شده و عنوان‌بندی‌شده بسیار بیشتر است. چیزی که در کتاب‌های موجود آنان را به خود جذب کند وجود ندارد.
محمدحسن حبیبی
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی


همچنین مشاهده کنید