شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تنیس بازی کردن شاه و گرفتاری‌ آمریکایی ها


تنیس بازی کردن شاه و گرفتاری‌ آمریکایی ها
هر چند که روابط ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب حمایت ۲۵ ساله و بی‌دریغ ایالات متحده از رژیم پهلوی به سرعت رو به تیرگی رفت و پاره‌ای دخالت‌های آشکار و پنهان آمریکا در امور داخلی ایران، دولت انقلابی و مردم ایران را سخت خشمگین ساخت، اما آنچه به‌طور مستقیم سبب‌ساز تصرف سفارت این کشور در تهران به وسیله دانشجویان پیرو خط امام شد، پذیرش شاه مخلوع ایران در خاک ایالات متحده بود.
از همان زمانی که در اوایل دی ۵۷ - اواخر دسامبر ۷۹ - شاه ایران تمایل خود را برای خروج از کشور اظهار کرد، آمریکا از طریق ویلیام سولیوان سفیر خود در ایران موافقتش را با پذیرش وی اعلام داشت. لیکن شاه پس از خروج از کشور برای آنکه تحولات را از نزدیک زیر نظر داشته باشد و در مواقع لزوم به سرعت به ایران بازگردد و یا برای اینکه ناخرسندی خود را از آمریکا (که گمان می‌برد در حمایتش کوتاهی کرده است) نشان دهد ابتدا به مصر و سپس به مراکش رفت. با پیروزی انقلاب و اشغال سفارت آمریکا در ۲۵ بهمن ۵۷ ،۱۴ فوریه ۷۹ رئیس‌جمهور آمریکا نماینده‌اش را به مراکش نزد شاه فرستاد و به او اطلاع داد که مسافرتش به آمریکا دیگر صلاح نیست و می‌تواند واکنش‌های تندی را در ایران به‌بار آورد. البته این تصمیم موقتی بود و آمریکا امید داشت که پس از فرو نشستن تب انقلاب با پذیرش شاه موافقت کند. در تیرماه ۵۸، ژوئیه ۷۹ که شاه برای سفر به آمریکا اظهار تمایل کرد، دولت آمریکا این مساله را با لینگن کاردار خود در تهران در میان گذاشت و او اعلام کرد اگر دولت آمریکا مایل به بهبود روابط با رژیم جدید ایران باشد، باید موضوع پذیرش شاه را «فعلاً» کنار بگذارد.در این هنگام در داخل هیات حاکمه آمریکا سایروس ونس (وزیر خارجه) و وارن کریستوفر و دیوید نیوسام (معاونان وی) مخالف مسافرت شاه به آمریکا بودند و گویا شخص کارتر هم همین‌ نظر را داشت.
او صراحتاً گفته بود که من نمی‌توانم اجازه بدهم شاه در اینجا تنیس بازی کند و آمریکائیان در تهران به‌خاطر او ربوده یا کشته شوند اما برژینسکی (مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور) طرفدار سرسخت پذیرش شاه به آمریکا بود و نظر وی در خارج از دولت آمریکا از جانب افراد متنفذی چون کیسینجر و دیوید راکفلر تایید می‌شد. حتی کار بدان‌جا رسید که کیسینجر اظهار داشت اگر دولت آمریکا خواهان پشتیبانی او در مورد قرارداد محدود ساختن سلاح‌های استراتژیک (سالت) است، باید تقاضای مسافرت شاه به آمریکا را بپذیرد. به هر روی در ماه ژوئیه مذاکرات برای پذیرش شاه به نتیجه نرسید و موضوع به دست فراموشی سپرده شد تا اینکه در مردادماه (اوت) شاه بار دیگر از طریق اشرف خواهر خود درخواست مسافرت به آمریکا را تکرار کرد.
در این زمان لینگن برای مشورت به واشنگتن آمده بود و با طرح موضوع مجدداً یادآور شد که زمان برای پذیرش شاه مناسب نیست. نظر لینگن کاملا درست بود و حوادث همان ایام صحت آن را نشان داد. در روز ۲۶ مرداد ۵۸، ۱۷ اوت ۷۹ سفارت آمریکا در تهران مورد حمله قرار گرفت و اگر چه خسارت‌های جانی به‌بار نیامد، اما ساختمان‌های سفارت حدود ۸۰۰۰ دلار خسارت دید. سه گروه «جنبش مقاومت مردم مسلمان انقلابی ایران»، گروه «۱۷ شهریور» و گروه «تل زعتر» مسوولیت این حمله را به عهده گرفتند. بدین ترتیب آمریکا بار دیگر از پذیرش شاه سر باز زد اما در ۶ مهر، ۲۸ سپتامبر از طرف دفتر دیوید راکفلر به وزارت امور خارجه اطلاع داده شد که شاه بیمار است و به دلایل پزشکی می‌خواهد به آمریکا مسافرت کند. این درخواست در ۲۶ مهر، ۱۸ اکتبر تکرار شد و این بار دولت آمریکا ناگزیر شد که موضوع را به طور جدی مورد بررسی قرار دهد. وارن کریستوفر (معاون وزارت خارجه) در این مورد پیشنهادهای ذیل را ارائه داد:
۱) در تهران به نخست‌وزیر بازرگان وضع وخیم مزاجی شاه و نیاز وی به بستری شدن و معالجه در آمریکا با توجه به اصول انسانی تفهیم شود.
۲) اگر واکنش دولت ایران خیلی تند و منفی نباشد، به شاه اطلاع داده شود که آمریکا با مسافرت او به نیویورک موافق است. در ضمن باید به وی تذکر داده شود که محل اقامت خود را در مکزیکو تخلیه نکند تا ترتیبات بعدی برای مدت اقامت وی در آمریکا و تاریخ مراجعت داده شود (لوپز پورتیلو، رئیس‌جمهور مکزیک روز نوزدهم اکتبر به شاه اطلاع داده بود که پس از معالجه می‌تواند به مکزیک بازگردد).
۳) با ترتیباتی که دیوید راکفلر برای بستری شدن شاه و معالجه او خواهد داد با مسافرت شاه به آمریکا موافقت شود.
۴) در جریان مسافرت شاه اطلاعیه‌ای صادر شود مبنی بر اینکه وی فقط به دلایل انسانی و برای معالجه به آمریکا پذیرفته شده است و مدت اقامت وی در آمریکا بسته به طول مدت معالجه وی باشد.
این توصیه‌ها از جانب کارتر پذیرفته شد و قرار شد که اگر تضمین‌هایی درباره حفاظت سفارت آمریکا در تهران گرفته شود، با مسافرت شاه به آمریکا موافقت گردد. از این‌رو در ۲۹ مهر
۵۸ ،۲۱ اکتبر ۷۹ لینگن کاردار سفارت آمریکا در تهران با بازرگان و دکتر یزدی ملاقات کرد و وخامت وضع مزاجی شاه و لزوم معالجه او را در آمریکا با آنان در میان گذاشت. درباره نتایج این ملاقات، لینگن گزارش داد که بازرگان و یزدی درباره احتمال تظاهرات ضدآمریکایی و لطمه خوردن به روابط دو کشور اعلام خطر کرده‌اند ولی سفارت تحت حمایت دولت قرار خواهد گرفت. آنها همچنین درباره چگونگی اعلام این مطلب از طرف دولت آمریکا و گرفتن تعهد از شاه و اطرافیانش مبنی بر اینکه در مدت اقامت در آمریکا دست به هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نزنند، تذکراتی دادند که حاکی از موافقت ضمنی آنها با پذیرفتن شاه و توانایی دولت در حفظ امنیت و مصونیت سفارت بود. تقویت پلیس محافظ سفارت از طرف دولت ایران در فردای آن روز نشانه دیگری بر آمادگی دولت موقت برای حمایت از سفارت در برابر واکنش‌های احتمالی پذیرفتن شاه به آمریکا بود.
بدین ترتیب راه برای ورود شاه به آمریکا باز شد و او در ۳۰ مهر ۵۸ ،۲۲ اکتبر ۷۹ وارد نیویورک شد و دو روز بعد تحت عمل جراحی قرار گرفت. همچنان که انتظار می‌رفت دولت آمریکا با صدور بیانیه‌ای دلیل تصمیم خود برای پذیرفتن شاه را مسائل انسان‌دوستانه و وخامت وضع مزاجی شاه عنوان کرد اما بلافاصله سخنگوی شاه سابق گزارش‌های مربوط به وخامت وضع شاه و دست به گریبانی او با مرگ را تکذیب کرد و گفت‌ که وی تنها برای انجام بعضی آزمایش‌ها وارد نیویورک شده است. از این رو اظهارات دولت آمریکا شدیداً مورد سوءظن قرار گرفت و هنگامی که به پزشکان ایرانی اجازه معاینه شاه داده نشد، بر شدت سوءظن‌ها افزوده گردید.
واکنش‌های اولیه به ورود شاه به آمریکا، راهپیمایی‌هایی در شهرهای مختلف ایران بود و حتی ایرانیان مقیم آمریکا نیز در برابر بیمارستانی که شاه در آن بستری بود، دست به تظاهرات زدند اما به نظر می‌رسد که ملاقات نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه ایران با برژینسکی در جریان برگزاری جشن‌های استقلال الجزایر، احساسات ضدآمریکایی را به صورتی مهارناپذیر افزایش داد. آنچنان که بعدها برژینسکی ادعا کرد (و گویا ادعایش تکذیب هم نشد) این ملاقات به درخواست طرف ایرانی صورت گرفته و طی آن درباره مسافرت شاه به آمریکا و بیماری وی گفت‌وگو شده بود اما مساله مهم در ایران محتوا و نتیجه مذاکرات نبود، بلکه اصل آن بود که در آن شرایط مذموم شمرده می‌شد.
این مساله برخی از محافل سیاسی را به این نتیجه رساند که دولت موقت رویه‌ای سازشکارانه دارد و نمی‌تواند حافظ منافع ایران در برابر آمریکا باشد و آنها خود باید راسا اقدام کنند. از میان این محافل عده‌ای از دانشجویان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های تهران به طرح‌ریزی اشغال سفارت آمریکا پرداختند تا هم آن کشور را وادار به استرداد شاه نمایند و هم موقعیت دولت موقت را تضعیف کنند. این عده برای آن که استقلال خود را نشان دهند و خصوصا از طرف دولت منتسب به گروه‌های چپ نشوند، عنوان «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» را برگزیدند و کوشیدند تا از طریق سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها، نماینده امام خمینی در سازمان رادیو و تلویزیون، نظر رهبر انقلاب درباره طرح خود را جویا شوند.
هر چند که موسوی خوئینی‌ها به دانشجویان گفت که طرح مستقیم موضوع با امام خمینی را صلاح نمی‌داند و مطلع ساختن وی را (از این جهت که امام در این گونه مسائل اظهارنظر صریح نمی‌کند) متضمن فایده نمی‌انگارد، لیکن دانشجویان پیام امام خمینی در ۱۰ آبان ۵۸ (نوامبر ۷۹) را مهر تاییدی بر اقدام خود و چراغ سبزی از جانب ایشان پنداشتند. رهبر انقلاب در بخشی از پیام خود که به مناسبت اولین سالروز کشتار در دانشگاه تهران در ۱۳ آبان ۵۷ صادر شده بود، اظهار کرد که:«بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان و محصلان علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند».این پیام آخرین تردید‌های دانشجویان برای تصرف سفارت آمریکا را برطرف ساخت و آنان در ۱۳ آبان ۵۸ (۴ نوامبر ۷۹) نقشه خود را عملی ساختند.
شاید اگر دولت موقت خود در برابر ورود شاه به آمریکا واکنش نشان داده بود، ماجرای اشغال سفارت آمریکا هیچگاه رخ نمی‌داد اما در این حادثه دولت آمریکا نیز دچار خطای محاسبه شد. این دولت میزان احساسات ضد آمریکایی ایرانیان و شدت آن را با وجود هشدارهای مکرر سفارت نادیده گرفت و با وجود آنکه از ناتوانی دولت موقت در مهار بحران‌های داخلی آگاه بود، به تعهد آن دولت برای حفاظت از سفارت و اتباع آمریکا اطمینان کرد.
حمیدرضا حسینی
پی‌نوشت‌های مقاله به سبب محدودیت‌ صفحه حذف گردیده و اصل آنها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید