جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

گذاری بر آرای تامس هابز در لــویــاتــان


گذاری بر آرای تامس هابز در لــویــاتــان
ریچارد تاک معتقد است لویاتان بزرگترین و نخستین اثر فلسفی سیاسی به زبان انگلیسی است و نیز اولین شرح جامع درباره دولت مدرن و ویژگی ها و کارکردهای آن. بویژه جدایی سیاست و دولت از کلیسا و مذهب به عنوان یکی از مهمترین ویژگی های دولت مدرن یکی از محورهای اساسی تحلیل هابز در سراسر لویاتان است، بنابراین موضوع اصلی بحث هابز در لویاتان دولت، قدرت و سیاست است، هابز با بهره برداری از تمثیل های ابزاروار و اندام وار، دولت را همچون انسان مصنوعی قلمداد می کند، به سخن دیگر تمثیل دولت به عنوان انسان مصنوعی که آمیزه ای از دو تمثیل اساسی مذکور است، مبنای علم سیاست جدید هابز به شمار می رود. لویاتان یا دولت به عنوان انسان مصنوعی ممکن است دچار انواع بیماریها گردد و یکی از علایق اصلی هابز تشریح کالبد دولت و توضیح بیماری های آن است، هابز در لویاتان روش ریاضی را در مورد سیاست به کار می برد، این کتاب در دفاع از سلطنت مطلقه نوشته شده و می باید آن را در متن جنگ های داخلی انگلستان در قرن هفدهم مطالعه کرد.
هابز در لویاتان به دو دستاورد بزرگ نایل آمده است نخست ترسیم چارچوب اساسی علم سیاست جدید و دستاورد دوم تحلیل او از ماهیت قدرت که همچون پدیده ای سیال و فراگیر اساس کل زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد و حوزه های مختلف زندگی همچون مالکیت اقتصادی، علم و دانش، اخلاق، قانون و حقوق و غیره همگی در پرتو آن شکل می گیرند و در حقیقت با آن همذات هستند.حاصل سخن هابز در لویاتان این است که اگر افراد بخواهند در جامعه از امنیت کامل برخوردار باشند و رعایت قوانینی که هدف آنها ایجاد امنیت است به زیانشان تمام نشود باید همه اختیارات خود را به یک فرد یا مجمعی از افراد واگذارند.
هابز در مقدمه لویاتان پس از توضیح این که همه دستگاه های خودکار دارای نوعی حیات مصنوعی هستند می گوید: در آن لویاتان عظیمی که کشور یا دولت ....خوانده می شود به کمک فن و صناعات ساخته شده است و صرفاً انسانی مصنوعی است، که از انسان طبیعی عظیم تر و نیرومندتر است و برای حراست و دفاع از او ایجاد گشته است و در آن حاکمیت همچون روحی مصنوعی است که به کل بدن زندگی و حرکت می بخشد و در آن (بدن مصنوعی) قضات و حکام و دیگر کارگزاران قوه قضائیه و مجریه همچون مفاصل مصنوعی هستند، پاداش و کیفر...رگها و اعصابی هستند که همان وظیفه را در بدن طبیعی انجام می دهند، ثروت و مکنت همه اعضای کشور در حکم قوت آنند، حفظ امنیت مردم ....کارویژه اصلی آن است، مشاورین که مطالب مورد نیاز را به اطلاع می رسانند در حکم حافظه آنند، عدالت و قوانین، عقل و اراده مصنوعی هستند، اجماع و توافق در حکم تندرستی و فتنه و شورش در حکم بیماری و جنگ داخلی در حکم مرگ آن موجود است ، سرانجام این که پیمان ها و میثاق هایی که به موجب آنها نخست اجزای این پیکر سیاسی ساخته و سپس ترکیب و یکپارچه شده اند. هابز در سراسر این کتاب خود این تمثیل را برای توصیه دستگاه دولت به کار می برد.برطبق این تمثیل «مجموعه ها» یا گروه ها و سازمان های اجتماعی در حکم اندام ها و عضلات پیکره دولت هستند.وی در جای دیگری توضیح می دهد که از بین این گروهها و سازمان ها گروههای قانونی همچون عضلات طبیعی و گروه های غیرقانونی همانند غده ها و مواد صفراوی و عفونت زایی هستند که به واسطه جریان و ترکیب طبیعی اخلاط در بدن تولید می شوند و یا همچون کرمهایی هستند که در روده های انسان طبیعی یافت می شوند. کارگزاران عمومی در حکم اعصاب و پی هایی هستند که اندام های مختلف بدن طبیعی را به جنبش در می آورند.آنان که از جانب حاکم جواز و اختیار دارند تا احکام صادر شده را اجرا کنند و فرامین حاکم را انتشار دهند و شورش ها را سرکوب نمایند، عمل شان همچون اعمال و خدمات دست در بدن طبیعی است و پول به عنوان وسیله ای که به واسطه آن کالاها در درون کشور دست به دست می شوند و از این سو به آن سو می روند و هر بخشی را تغذیه و سیراب می کنند، درحکم خون پیکره سیاسی و گردش آن همانند خون رسانی به کشور است.
پول از دو طریق یا مجرا انتقال می یابد، یکی مجرای انتقال به خزانه عمومی و دیگری مجرای خروج از آن خزانه برای پرداختهای عمومی، مجرای اول همچون رگ هایی هستند که خون را از بخش های مختلف بدن می گیرند و به قلب حمل می کنند و مجرای دوم همانند شرائینی هستند که خون را دوباره بیرون می فرستند تا به همه اعضا و جوارح بدن زندگی و حرکت ببخشند.
همچنین مشاورین دولت در حکم حافظه و پیکره سیاسی هستند.هابز در فصل بیست و نهم لویاتان در بحث از اسباب تضعیف و انحلال دولتها، نقطه ضعفهای آنها را با بیماریهای بدن طبیعی همانند می سازد، برخی از این نقطه ضعفها «ناشی از بنیاد و تأسیس ناقص و نارسای آنند و همانند آن نوع از بیماری های بدن طبیعی هستند که از زاد و ولد معیوب ناشی می شوند».دسته دوم امراضی هستند که «ناشی از زهرآئین ها و عقاید فتنه انگیزند و یکی از آنها این است که اشخاص خصوصی قاضی و داور اعمال نیک و بد باشند.» وجود دو مرجع حاکمیت مدنی و روحانی در کشور واحد یکی از امراض عمده پیکره سیاسی است که هابز آن را با بیماری صرع یا حمله در بدن طبیعی مقایسه می کند زیرا این نوع بیماری را عموماً به معنی جن زدگی می گیرند و هابز در بخش نتیجه گیری لویاتان حکومت روحانیون را به حکومت اجنه و ارواح تشبیه کرده است.هابز در توضیح این مرض می گوید: «زیرا همچنان که در این بیماری روحی غیرطبیعی، و یا بادی در سر راه می یابد و از فعالیت رشته اعصاب جلوگیری می کند... و بدین شیوه موجب بروز حرکات خشونت آمیز و نامنظم در آن قسمتها می گردد...، به همین سان در پیکره سیاسی دولت وقتی قدرت روحانی، اعضای دولت را از طریق ترس از مجازات و امید به پاداش....به شیوه ای متفاوت و مغایر با طریقه ای به حرکت درآورد که می بایست به واسطه قدرت مدنی... به حرکت درآورده شوند...، در نتیجه لاجرم مردم را دچار اغتشاش و آشفتگی می سازد. مرض دیگر ناشی از وجود چندین مرجع حاکمیت برابر یا معارض در کشور واحد است: «مثل وقتی که قدرت وضع و اخذ مالیات-که در حکم قوه مغذیه است-در اختیار مجمع عمومی باشد و قدرت هدایت و فرماندهی-که در حکم قوه محرکه است-متکی بر توافق اتفاقی آن دو و حتی طرف ثالثی هم باشد.»
به نظر هابز «چنین حکومتی اصلاً حکومت نیست، بلکه تجزیه دولت به سه دسته و جناح است و برخی هم آن را پادشاهی مرکب می خوانند» و در ادامه می گوید: «نمی دانم که این نوع بی سامانی در دولت را دقیقاً به چه مرضی در بدن تشبیه کنم.اما کسی را دیده ام که از پهلویش کس دیگری با سر و دست ها و سینه و شکم خاص خودش بیرون زده و در حال رشد بود، اگر کس دیگری هم از پهلوی دیگرش بیرون می آمد، در آن صورت تشبیه مورد نظر دقیق و کامل می شد» هابز همچنین دشواری در گردآوری پول برای مصارف ضروری دولت بویژه در راه جنگ را به واسطه خست مردم به مالاریا در بدن طبیعی تشبیه می کند».«گاه نیز دولت دچار مرضی می شود که به بیماری ذات الجنب شباهت دارد و آن وقتی است که خزانه دولت از مسیر جریان طبیعی خود خارج می شود و در دست یکی یا شمار اندکی از افراد....از طریق انحصارات و یا از طریق گردآوری عواید عمومی متراکم می گردد.به همان سان که خون در بیماری ذات الجنب به درون غشای پستان ها وارد می شود و در آنجا آماسی ایجاد می کند که با تب و سوزش های دردناک همراه است».
به طور کلی تمثیلی که علم سیاست جدید هابز بر آن استوار است تمثیل بسیار نیرومندی است و حتی می توان گفت که نظریه های سیستمی و سیبرنتیکی جدید در علم سیاست در حقیقت ادامه همان تمثیل اساسی هابز هستند و بر پایه همان استدلال استوارند.در خصوص نکته اصلی دوم یعنی تحلیل قدرت به عنوان پدیده ای سیال و فراگیر که اساس زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد نیز اشارات بسیاری در سراسر لویاتان پراکنده است.هابز در مقام پاسخگویی به ایراد احتمالی منتقدین به اصول عقلانی سیاستی که مورد نظر اوست، مبنی بر اینکه مردم عادی توانایی و صلاحیت کافی برای فهم آنها را ندارند می گوید: «اذهان مردم عادی، اگر به خاطر وابستگی به اصحاب قدرت مشوب نگشته و یا آرا و عقاید علما آنها را خط خطی نکرده باشد، همچون کاغذ سفیدی است که برای دریافت هرآنچه قدرت عمومی بر آن نقش بربندد، آمادگی دارد.آیا ملتها را به پذیرش سکوت آمیز رموز بزرگ مذهب مسیح که ماورای عقل اند، نکشانده اند».همچنین در خصوص رابطه حق، قانون و دولت می گوید: «قوانین، قواعدی برای تشخیص حق و ناحق اند، هرچیز که ناحق شناخته شود، مغایر با برخی قوانین است و به همین سان آشکار است که هیچ کس جز دولت نمی تواند قانون بگذارد، زیرا ما تنها نسبت به دولت مطیع و فرمانبرداریم... و بنابراین هرآنچه به حکم استنتاج ضروری از این تعریف منطقاً برآید، می باید به عنوان حقیقت پذیرفته شود.» بدین سان هابز میان قدرت دولتی و حق و حقیقت رابطه ای عمیق می یابد. همچنین در بحثی درباره مالکیت می گوید: «توزیع مواد و منابع تغذیه موجب پیدایش مال من و مال تو و مال او، یعنی در یک کلام مالکیت می شود، و مالکیت در همه دولتها متکی به قدرت حاکمه است.زیرا وقتی دولتی نباشد...جنگ هر کس برضد همسایه اش همواره جریان خواهد داشت و بنابراین هرکس مالک هرچیزی خواهد بود که بتواند آن را به زور به چنگ آورد و نگه دارد....بنابراین پیدایش مالکیت نتیجه دولت است.» همچنین در جای دیگری می گوید: «پیش از آنکه مفاهیم عدالت و بی عدالتی بتواند معنایی داشته باشد می باید قدرت اجبارگری در کار باشد تا همه آدمیان را به یک میزان به واسطه ترس از کیفری که عظیم تر از فایده مورد انتظار از نقض عهد باشد، به ایفای پیمان های خود وادار سازد...در جایی که دولتی در کار نباشد، هیچ چیز در آنجا ناعادلانه نیست.» همچنین در خصوص تأثیر قدرت دولتی بر شکل گیری شان و منزلت اجتماعی می گوید: «... تفاوت در قدر و ارزش کسان نتیجه هوش و ثروت یا تبار و نسب و یا کیفیت طبیعی دیگری نیست بلکه وابسته به اراده کسانی است که قدرت حاکمه را در دست دارند.». بدین سان در تحلیل عمیق هابز از قدرت سیاسی، حوزه های گوناگون زندگی از جمله مالکیت اقتصادی، مفاهیم اخلاقی، قانون، حقوق و معرفت در پرتو قدرت عمومی شکل می گیرند.
بابک اوجاقی
منبع : روزنامه ایران