جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

یک رئیس جمهور غریزی


بروس بارتلت مشاور سیاست داخلی در دوران رونالد ریگان كه در زمان ریاست جمهوری بوش اول یكی از مقامات خزانه داری بود به من گفت: «اگر بوش روز سوم نوامبر دوباره انتخاب شود در حزب جمهوریخواه جنگ داخلی به راه می افتد.» و ماهیت اصلی این درگیری از نظر بارتلت همان چیزی است كه سراسر جهان را فرا گرفته است: جنگ میان تجددطلبان و بنیادگرایان، خشك اندیشان و مومان واقعی، منطق و مذهب.
بارتلت می گوید: «فكر می كنم تنها در چند ماه گذشته برای افرادی كه نزدیك بوش زندگی می كنند نوری به افول رفته است: این غریزه ای كه او مدام از آن سخن می گوید نوعی از عقاید عجیب است و او می گوید فكر می كند كه خدا آنها را به او گفته است.» بارتلت، ستون نویس ۵۳ ساله ای است كه خود را جمهوریخواه آزادیخواه معرفی می كند كه این روزها در راس جمهوریخواهان سنتی كه نگران روش بوش هستند قرار گرفته است. او می گوید: «به همین دلیل است كه جورج دبلیو بوش در مورد القاعده و اسلام گرایان افراطی چنین دیدگاه روشنی دارد. او فكر می كند باید همه آنها را كشت.
در مورد افراط گرایان كه دیدگاه سیاهی دارند نیز همین طور است. او آنها را می فهمد چرا كه دقیقاً مثل آنها است. او واقعاً فكر می كند كه برای خدا ماموریتی انجام می دهد. چنین ایمانی لزوم هر گونه تحلیلی را از بین می برد. ایمان او در اصل باور چیزهایی است كه هیچ مدرك تجربی ای برای اثبات آن وجود ندارد.» وی ادامه می دهد: «اما نمی توان با چنین ایمانی جهان را رهبری كرد.»
در ماه مارس حدود ۴۰ سناتور دموكرات برای صرف ناهار در سنا جمع شدند. من دعوت شده بودم تا در آنجا سخنرانی كنم. جو بیدن سناتور دموكرات داستانی در مورد رئیس جمهور تعریف می كرد: «چند ماه پس از ورود به بغداد در اتاق بیضی بودم و از نگرانی هایم با رئیس جمهور حرف می زدم» بوش تنها به بیدن نگاه كرد. طوری كه گویی مطمئن بود آمریكا راه درستی در پیش گرفته و همه چیز روبه راه است. در نهایت بیدن به او گفت: «آقای رئیس جمهور چطور می توانید از این مسئله مطمئن باشید در حالی كه خوب می دانید كه به حقیقت واقف نیستید؟»
بوش بلند شده و دست روی شانه سناتور گذاشت و گفت: «غریزه ام» بیدن سرش را پائین انداخت و همه جا را سكوت فراگرفت. او گفت: «اما آقای رئیس جمهور غریزه شما كافی نیست.» سناتور بیدن بعدها هم آنچه را كه به اصلی ترین همكاران بوش گفته شده بود می شنید _ از اعضای دولت مثل پل اونیل، كریستین تاد، ویتمن و كالین پاول گرفته تا ژنرال هایی كه در جنگ عراق شركت داشتند _ طی سال ها زمانی كه هر یك از آنها در مورد تصمیم گیری های رئیس جمهور و سیاست های او كه متناقض به نظر می رسید سئوالی مطرح می كرد بوش جواب می داد كه برای هدایت آمریكا به «غریزه» یا ناخودآگاه خود اعتماد كرده و دعا می كند. بارتلت كه اهل اندیشه و تكیه بر حقایق است آوازهایی مذهبی هم می شنید كه به خاطر لائیك ها آرام و زیرلب زمزمه می شد. بوش تا جایی پیش رفته كه گروهی از انجیلیون اطراف او فكر می كنند كه او پیام آور خدا است. در اولین مناظره تلویزیونی بوش و كری نیز برای اولین بار كری مسئله این همه اطمینان بوش را مطرح كرد. در واقع اطمینان، مذهب، غریزه و ناخودآگاهی كه بوش از آن سخن می گوید در یك كلمه یعنی «ایمان» خلاصه می شود. بوش به همه جهانیان گفته است كه ایمان به یك باره جهت زندگی اش را تغییر داده است و این ایمان در انتخاب مجددش نیز عمیقاً تاثیرگذار بوده است. اما این ایمان بی قید و شرطی كه بوش به هواداران، همكاران دو دستیارانش تحمیل می كند در تصمیم گیری های عجولانه اش به كمكش می آیند. او همه چیز را با این مسئله توجیه می كند. لبخندهای كوچك رضایت آمیزی كه بوش در اولین مناظره اش با كری بر لب داشت برای همه كسانی كه در دولت یا كنگره از او خواسته اند در مورد مواضعش توضیح بدهد بسیار آشنا است. پس از ۱۱ سپتامبر این درخواست ها كمتر و كمتر شده است. بوش پس از این حادثه نسبت به افرادی كه دچار تردید هستند كم طاقتی نشان می دهد و این مسئله آنقدر تشدید شده است كه حالا كمتر كسی جرات می كند از او سئوال كند. پدران بنیانگذار آمریكا كه بر مذهب اروپا خرده می گرفتند دیواری میان مذهب و اتوریته سیاسی ایجاد كرده بودند. اما بوش به ناگاه تغییر مسیر داد و نوعی ریاست جمهوری مبتنی بر ایمان را در آمریكا شكل داد و البته این شیوه او به همراه مدل با ما یا علیه ما برایش بی اندازه موثر بود و او توانست به خوبی كاخ سفید را در وضعیتی كاملاً سری نگه دارد. اظهارات ریچارد كلارك رئیس سابق مبارزان با تروریسم نیز این مسئله را آشكارتر كرد. وقتی پل اونیل وزیر سابق خزانه داری می گفت: «بوش مثل كوری است كه در اتاقی پر از افراد كر قراردارد» و من این موضوع را در كتابم (رمان سیاه كاخ سفید) آوردم نمی خواستم كاخ سفید را این چنین ارزیابی كنم، اما وقتی تلفنم شروع به زنگ زدن كرد و دموكرات ها و جمهوریخواهان فشارهایی را كه ایمان و اطمینان بوش بر آنها وارد می كرد برایم تعریف كردند تصمیم به نوشتن این مقاله گرفتم.
مقاماتی كه در اتاق بیضی با آنها گفت وگو كردم و همچنین مسئولان دیگر معتقد بودند كه بوش این رویه را در پیش گرفته تا روی ناتوانی و عدم ظرفیت خود در مسائل مختلف سرپوش بگذارد. اما افرادی مثل كارل لوین سناتور دموكرات میشیگان نگرانی هایی فراتر از حسن نیت او دارند: «عدم هوشیاری او در مورد مسائل پیچیده است كه مرا ناراحت می كند.» با این حال شنیده ام كه بعضی ها در مورد اطمینان فوق طبیعی بوش سخن می گویند.
در دسامبر سال ۲۰۰۲ رئیس جمهور در اتاق بیضی با برخی سناتورها و اعضای كاخ سفید(دموكرات و جمهوریخواه) دیدار داشت. در آن زمان خیلی ها امیدوار بودند «نقشه راه» كه آمریكا از آن دفاع می كرد به نتیجه برسد. اما مشكل این بود كه برخی كشورهای اروپایی مثل فرانسه و آلمان نیروهایی داشتند كه هر دو طرف اسرائیل و فلسطین به آن اعتماد نداشتند. تام لانتوس، یكی از اعضای كنگره كه اصلیت مجاری دارد گفت كه كشورهای اسكاندیناوی مثبت تر به نظر می رسند و ارتش سوئد می تواند برای برقراری صلح در نوار غزه و كرانه باختری مناسب تر باشد. سوئد ارتشی ۲۵ هزار نفری و آماده دارد. بسیاری از حاضران به خاطر می آورند كه رئیس جمهور به او نگاه كرده و به نظر می رسید براندازش می كند. بعد گفت: «نمی دانم چرا از سوئد حرف می زنید. آنها بی طرف هستند. آنها ارتش ندارند.» لانتوس با تعجب و مودبانه گفت: «آقای رئیس جمهور شما حتماً فكر كرده اید از سوئیس حرف می زنم. چون آنها به طور تاریخی بی طرف هستند و ارتش ندارند.» و سپس توضیح داد كه سوئیس برای حفظ كشور از حملات، گارد ملی دارد و بوش گفت: «نه، نه، سوئد ارتش ندارد.» سكوت همه جا را فرا گرفت تا اینكه كسی موضوع را عوض كرد. چند هفته بعد اعضای كنگره و همسرانشان به همراه مسئولان دولتی و... به مناسبت عید نوئل در كاخ سفید جمع شدند. بوش لانتوس را دید و شانه هایش را در دست گرفته و گفت: «حق داشتید. سوئد ارتش دارد.»
منبع : باشگاه اندیشه