پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


نقدی بر مفهوم و نحوه مطالعه سرمایه اجتماعی


نقدی بر مفهوم و نحوه مطالعه سرمایه اجتماعی
● چکیده
”سرمایه اجتماعی“ از جمله مفاهیمی است که در سال‌های اخیر وارد حیطه علم اقتصاد شده است. هدف از مطرح شدن آن در حوزه علم اقتصاد، نشان دادن اهمیت مسائل اجتماعی و فرهنگی است. با وجود مطالعات تجربی و گسترده در این حوزه هنوز ابهاماتی در مفهوم و نحوه مطالعه آن وجود دارد. این ابهامات باعث شده است تا شاخص‌سازی و مطالعات تجربی در مورد تأثیر سرمایه اجتماعی با مشکلاتی روبه‌رو شود. هدف از تحقیق حاضر، روشن کردن مفهوم و نحوه مطالعه سرمایه‌ اجتماعی است و برای رسیدن به این هدف، این موضوع از سه منظر مورد بررسی قرار می‌گیرد:
۱. بررسی جامع بودن تعاریف سرمایه اجتماعی
۲. نحوه جهت‌گیری مطالعات تجربی در مورد سرمایه‌ اجتماعی نسبت به مسئله ساخت‌ اجتماعی
۳. نقش مطالعات در حوزه سرمایه اجتماعی در آشتی دادن افکار اقتصاددانان نئوکلاسیک و نهادگرایان.
در نهایت در این پژوهش نتیجه‌گیری می‌شود که تعاریف مربوط به سرمایه‌ اجتماعی جامع نیستند، مفهوم سرمایه‌ اجتماعی هویت انتزاعی پیدا کرده و ساخت اجتماعی جوامع را در نظر نگرفته است و همچنین مطرح شدن این مفهوم نتوانسته است افکار اقتصاددانان نئوکلاسیک و نهادگرایان را به‌هم نزدیک کند.
کلید واژه: سرمایه اجتماعی، ساخت اجتماعی، اقتصاد نهادگرا، اقتصاد نئوکلاسیک، اجتماع.
● مقدمه
اقتصاددانان کلاسیک، تنها سه عامل، نیروی کار، زمین و سرمایه‌ مادی، را به‌عنوان عامل تولید می‌دانستند. هر چند اقتصاددانانی چون آدام اسمیت، کارل مارکس و تورستاین ویلن به اهمیت مسائل اجتماعی و فرهنگی در تولید اقتصاد اشاره‌ای کرده بودند، اما همواره آن سه عامل نقشی غالب در تحلیل‌های اقتصادی دارند. در دههٔ ۱۹۶۰ گری بکر و شولتز مفهوم سرمایه انسانی، یعنی میزان مهارت‌ها و آموزش‌های جذب شده توسط نیروی کار، را وارد تحلیل‌های اقتصادی کردند (Akcay ۲۰۰۳:۱۲۳-۳۴). در سال‌های اخیر کلمن مفهومی به‌نام ”سرمایه اجتماعی“ را وارد تحلیل‌های اقتصادی کرده که به معنی تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی بر عملکرد اقتصادی است (Coleman ۱۹۸۵:۹۵-۱۲۱). از زمانی‌که کلمن ”سرمایه اجتماعی“ را وارد تحلیل‌های اقتصادی کرده تاکنون مطالعات تجربی گسترده‌ای در مورد تأثیر سرمایه اجتماعی بر توسعه و رشد اقتصادی انجام شده است. در اکثر مطالعات در این حوزه مفهوم، تعریف و هویت سرمایه اجتماعی به‌طور روشن و واضح بیان نشده است. این مسائل باعث شده، ابهاماتی در مطالعات تجربی و فهم ”سرمایه اجتماعی“ به‌وجود آید. هدف از این پژوهش، روشن کردن مفهوم و رسالت سرمایه اجتماعی است و در آن ابهامات موجود در مورد سرمایه اجتماعی، در سه قسمت بررسی می‌شود:
- بررسی جامع یا غیرجامع بودن تعریف سرمایه اجتماعی.
- انتزاعی شدن مفهوم سرمایه اجتماعی و نادیده گرفتن ساخت اجتماعی.
- بررسی تغییر فاصله فکری اقتصاددانان مکتب نهادگرایان با نئوکلاسیک‌ها، با مطرح شدن مفهوم ”سرمایه اجتماعی“ در حوزه اقتصاد.
در سطور بعدی به ترتیب به این سه قسمت می‌پردازیم.
الف - بررسی جامع یا غیرجامع بودن تعریف سرمایه اجتماعی
اصطلاح ”سرمایه اجتماعی“ ترکیبی از دو واژه ”سرمایه“ و ”اجتماعی“ است. ”سرمایه“ در ادبیات اقتصادی به ”سهم مثبتی که عوامل در فعالیت‌های تولیدی دارند“ اطلاق می‌شود (Wikipedia). علی‌رغم کاربردهای فراوان واژه ”اجتماع“ هنوز تعریف دقیقی از آن ارائه نشده است اما نباید آن را با انبوهه و توه انبوه یکسان در نظر گرفت. ”اجتماع“ را می‌توان از نظر تداوم، روابط پیچیده اجتماعی و تقسیمات درونی از انبوهه و توده جدا کرد (رابرتسون ۱۳۷۴: ۳۹۴، ۴۰۴). آبرل پیش‌شرط‌های لازم را در تشکیل جامعه چنین بیان می‌کند:
۱. تمهید مناسبات درست با محیط و همچنین به‌وجود آمدن تعادل از نظر جنسی
۲. تفکیک نقش‌ها و تفویض آنان
۳. ایجاد یک نظام ارتباطی
۴. انتظام شیوه‌های تجلی عواطف
۵. وجود یک نظام در جامعه‌پذیری افراد
۶. تعبیه شیوه‌های مؤثر در کنترل اشکال رفتاری مخل نظم. بنابراین ”اجتماع“ را می‌توان تجمعی از افراد دانست که با هم در ارتباط هستند و دارای رفتار و سلوک‌های معین می‌باشند (با تومور ۱۳۷۰: ۱۰۶-۱۰۲)، ترکیب دو واژه ”سرمایه“ و ”اجتماعی“ به این معنی است که سرمایه به‌صورت یک امر اجتماعی می‌باشد یا در نتیجه تجمعی از افراد که با هم در ارتباط هستند و رفتار و سلوک‌های معینی دارند به‌وجود می‌آید یا سهم مثبتی است که جمعی از افراد مرتبط با هم و با رفتارها و سلوک‌های معین، در فعالیت‌های تولیدی دارند. ترکیب ”سرمایه مادی“ و ”سرمایه انسانی“ را می‌توان به این‌صورت تحلیل کرد: سهم مثبتی که اشیاء مادی و ویژگی‌های انسانی در فعالیت‌های تولیدی دارند.
بنابراین در سرمایه مادی و انسانی عواملی که سهم مثبتی در تولید دارند به ترتیب از خصلت مادی و انسانی برخوردار هستند در حالی‌که در سرمایه اجتماعی، عاملی که سهم مثبتی در تولید دارد دارای خصلت جمعی است. برطبق چنین تحلیلی از ”سرمایه اجتماعی“ عواملی که بر فعالیت‌های تولیدی تأثیر دارند باید به شکل روابط میان افراد باشند تا مشمول تعریف سرمایه اجتماعی شوند. در یک محیط فرضی که تنها یک نفر وجود دارد، می‌توان تشکیل سرمایه مادی و انسانی را تجسم کرد ولی تجسم سرمایه اجتماعی غیرممکن است، زیرا هیچ ارتباط جمعی صورت نگرفته و روابطه‌ای به‌وجود نیامده است. براساس تحلیل فوق دستورات دینی و اخلاقی را زمانی می‌توان در قالب تعریف ”سرمایه اجتماعی“ قرارداد که صرفاً منجر به تقویت روحیات فردی - الهی نشود. اگر در توصیه‌های اخلاقی دینی کار را فقط برای افزایش ”عظمت خدا“ توصیه کنند نمی‌توان این روحیه را در تعریف سرمایه اجتماعی قرار داد ولی اگر طبق بیانات لوتر تقسیم کار به حرفه‌های مختلف به‌مثابه ”عشق به همنوع“ باشد (وبر ۱۳۸۲: ۳۳ ـ ۱۲۲). در قالب تعریف سرمایه اجتماعی قرار می‌گیرد.
ماکس وبر معتقد است سرمایه‌داری که فقط در غرب، آن هم در ادوار نسبتاً متأخر ظهور پیدا کرده مشخصه‌ای اخلاقی است که در واقع مستلزم یک انضباط شخصی غیرمعمول می‌باشد. انباشت بی‌وقفه ثروت به خاطر نفس این عمل و نه به خاطر منافعی مادی که می‌تواند به بار آورد، جوهرهٔ روح سرمایه‌داری جدید را تشکیل داد. به عقیده وبر روح سرمایه‌داری جدید با ظهور مذهب پروتستانتیسم و کالوینیسم و با تغییر بینش، نسبت به کار و تبدیل آن به ”شغل به‌مثابه تکلیف“ در ”ریاضت‌کشی این جهانی“ ایجاد شده است. از نظر او مفهوم ”شغل به‌مثابه تکلیف“ در عهد باستان یا در الهیات کاتولیکی وجود نداشته است؛ این مفهوم را جنبش اصلاح کلیسا عرضه کرد و اساساً حاکی از این عقیده است که عالی‌ترین شکل تعهد اخلاقی انجام وظیفه در امور دنیوی است (وبر ۱۳۸۲: ۶ ـ ۴). اخلاق پروتستانی، اگرچه تأثیری مثبت بر فعالیت‌های تولیدی داشت و اعطاء عنوان ”سرمایه“ برای آن لازم است ولی اطلاق سرمایه اجتماعی برای آن مناسب نیست چون یک فرد جدا از محیط اجتماعی‌اش می‌تواند روحیه ”شغل به‌مثابه تکلیف“ را در خود تقویت کند و به انباشت سرمایه بپردازد. شاید عنوان ”سرمایه اخلاقی“ برای نشان دادن تأثیر این موارد بر فعالیت‌های تولیدی مفید باشد. روحیه کاری مثبت رابینسون کروزو در جزیره مشهورش، نمی‌تواند تحت عنوان سرمایه اجتماعی باشد، اگرچه سهمی در فعالیت تولیدی او دارد و شاید عنوانی دیگر از سرمایه را به خود بگیرد. پس تمامی عوامل غیرمادی، غیرانسانی، غیرمالی و غیرطبیعی که در فعالیت‌های تولیدی نقشی دارند در قالب مفهوم سرمایه اجتماعی قرار نمی‌گیرند. شرط لازم اطلاق ”سرمایه اجتماعی“ به هر عامل، ماهیت جمعی و اجتماعی بودن آن و نیز شرط کافی، نقش مثبت آن در فعالیت‌های تولیدی است.
از نتایج تحلیلی واژه ترکیبی ”سرمایه اجتماعی“ برای مشخص کردن جامع و غیرجامع بودن تعاریف متعارف سرمایه اجتماعی استفاده می‌شود. برای جامع بودن یک تعریف یا تبیین. دو شرط لازم است: نخست اینکه ”جامع افراد“ باشد و دوم ”مانع اغیار“. جامع افراد بودن؛ یعنی، تعریف یا معیاری که ارائه می‌شود نباید آنقدر بسته باشد که به‌دلیل محدودیت‌های نسنجیده راه را برای افرادی که تحت پوشش آن معرف می‌باشند، مسدود کند. یعنی به‌دلیل حد و حصرهای زیادی که در تعریف جا داده شده افراد مشمول نتوانند وارد شوند و به‌اصطلاح ”تونرو“ نباشد. ”مانع اغیار بودن“ یعنی مجموعه‌ای از آزادی‌های بی‌جا به‌وجود آید و افرادی که مشمول این تعریف نیتسند نیز بتوانند وارد حیطه این تعریف شوند. این دو ویژگی باید در هر تعریفی رعایت شود (فطورچی ۱۳۸۳). در تعاریف متداول سرمایه اجتماعی نیز باید این شروط رعایت شوند تا تعاریف جامع و کاملی حاصل گردند. معیار مناسب برای تشخیص ”افراد“ و ”اغیار“ روش تحلیلی اصطلاح ”سرمایه اجتماعی“ است. در این قسمت چندین تعریف از سرمایه اجتماعی از پژوهشگرانی که در این زمینه مطالعه کرده‌اند، ارائه می‌شود و سپس جامع بودن یا نبودن آنها مورد بحث قرار می‌گیرد.
کلمن سرمایه اجتماعی را این‌گونه تعریف می‌کند:
... سازمان اجتماعی سرمایه اجتماعی را تشکیل می‌دهد که راه رسیدن به اهدافی را هموار می‌کند، اهدافی که در غیاب آن دست‌نیافتنی‌ هستند یا تنها با هزینه‌ای بالاتر می‌توان به آنها رسید (Coleman ۱۹۹۰:۳۰۴).
پاتنم و همکارانش سرمایه اجتماعی را چنین بیان کرده‌اند:
... سرمایه اجتماعی ... ویژگی‌هائی از سازمان اجتماعی است، از قبیل اعتماد، هنجارها و شبکه، که می‌توانند کارآئی جامعه را بهبود بخشند (Putnam ۱۹۹۳: ۱۶۷).
هر دو تعریف بر اثرات سودمند متصور سرمایه اجتماعی بر انبوهه‌های اجتماعی تأکید می‌کنند. بر طبق این تعاریف، سرمایه اجتماعی نوعی اثر برونی گروهی مثبت است. تعریف کلمن به این نکته اشاره می‌کند که این اثر برونی از طریق سازمان اجتماعی به‌وجود می‌آید، اما تعریف پاتنم بر شکل‌های غیررسمی ویژه‌ای از سازمان اجتماعی مانند اعتماد، هنجارها و شبکه‌ها تأکید می‌گذارد. سرانجام، فوکویاما، در تعریف خود از سرمایه اجتماعی معتقد است که فقط باید ارزش‌ها و هنجارهای مشترک مشخصی را به‌عنوان سرمایه اجتماعی دانست. او می‌نویسد:
سرمایه اجتماعی را می‌توان صرفاً به‌عنوان وجود مجموعه مشخصی از قواعد و هنجارهای غیررسمی مشترک میان اعضاء یک گروه که همکاری میان آنها را امکان‌پذیر می‌سازد، تعریف کرد. قواعد و هنجارهای مشترک به تنهائی سرمایه اجتماعی ایجاد نمی‌کنند. زیرا ممکن است ارزش‌ها ارزش‌های نادرستی باشند.. هنجارهائی که سرمایه اجتماعی ایجاد می‌کنند... باید واقعاً دربرگیرنده فضایلی نظیر راستگوئی، انجام تعهدات، و عمل متقابل باشند“ (Fukuyama ۱۹۹۷:۳۷۸-۳۷۹).
”گروه علاقه‌مندان سرمایه اجتماعی“ در نشست سالانه خود سرمایه اجتماعی را چنین تعریف کرده است:
همان‌طور که منشاء سرمایه مالی، سرمایه انسانی و سرمایه مادی به ترتیب بازارهای مالی، تحصیلات و افزایش مهارت‌ها و کالاهای مادی است که در فرآیند تولید استفاده می‌شوند. منشاء سرمایه اجتماعی، جامعه و روابط اجتماعی می‌باشد.
- روابط اجتماعی به‌صورت مجموعه رفتار و سلوک‌های افراد، در جهت ارتباط با گروه‌ها و اشخاص دیگر به خاطر کنش‌هائی که دارند تعریف می‌شود - زمانی این روابط اجتماعی عنوان ”سرمایه اجتماعی“ به خود می‌گیرند که در قالب رفتارهای احساس همدلی تعهد که به‌صورت پایدار و مکرر منافع بالقوه را تضمین کنند، حاصل شوند (Social Capital Interest Group ۲۰۰۰:۵۸۰).
تعاریف دیگری سرمایه اجتماعی را نه از نظر نتایج بلکه از نظر روابط یا وابستگی متقابل بین افراد توصیف می‌کنند.
پاتنم در مطالعات پژوهشی متأخرتر سرمایه اجتماعی را چنین تعریف می‌کند:
”ارتباط بین افراد - شبکه اجتماعی و هنجارهای عمل متقابل و قابل اعتماد بودن - که از آنها ناشی می‌شود“ (Putnam ۲۰۰۰:۱۹).
بوردیو سرمایه اجتماعی را چنین تعریف می‌کند:
”مجموع منابع واقعی و بالقوه‌ای که در ارتباط با اعضاء گروه می‌باشد و برای اعضاء گروه یک سرمایه تصاحب شده جمعی ایجاد می‌کند“ (Akcay ۲۰۰۳:۱۲۳-۱۳۴).
سه نکته اساسی از این تعاریف به‌دست می‌آید:
۱. سرمایه اجتماعی اثرات برونی مثبتی برای اعضاء گروه ایجاد می‌کند.
۲. این اثرات از طریق ارزش‌ها، اعتماد و هنجارهای مشترک که در نهایت بر رفتارها تأثیر می‌گذارد، نمایان می‌شوند.
۳. ارزش‌ها، اعتماد و هنجارهای مشترک به‌صورت غیررسمی توسط ارتباطات و شبکه اجتماعی به‌وجود می‌آیند.در مطالعه ”سرمایه اجتماعی“ در واقع به بررسی نتایج سودآور هنجارها و اعتماد بر پایه شبکه اجتماعی پرداخته می‌شود. از نظر بعضی پژوهشگران سرمایه اجتماعی، این سه مورد جزء اساسی مفهوم سرمایه اجتماعی هستند. چنانکه از قلم انداختن یکی باعث لطمه به مفهوم سرمایه اجتماعی می‌شود. برای مثال، آنها ادعا می‌کنند که پدیده‌های مختلفی را می‌توان نام برد که دارای اثر برونی مثبت هستند، اما وقتی عنوان سرمایه اجتماعی به خود می‌گیرند که همراه ارزش‌ها و هنجارهای مشخصی باشند (Duraluf and Fafchamps ۲۰۰۴:۹ - ۱۰). از تحلیل واژه ”سرمایه اجتماعی“ به این نتیجه می‌رسیم که هر عاملی که خصلت اجتماعی و سهمی در تولید داشته باشد عنوان سرمایه اجتماعی به خود می‌گیرد. در اکثر تعاریف سرمایه اجتماعی به وجه غیررسمی ایجاد سرمایه اجتماعی اشاره شده است. در حالی‌که فعالیت‌های نهادهای دولتی بدون چارچوب اجتماعی بی‌معنی است. دولت‌ها با ایجاد یا حمایت از نهادهای اجتماعی می‌توانند کارآئی فعالیت‌های تولیدی را افزایش دهند، بنابراین نهادهای دولتی که به‌طور رسمی شکل گرفته‌اند و بر فعالیت‌های تولیدی تأثیر می‌گذارند، طبق تعریف سرمایه اجتماعی، عنوان سرمایه اجتماعی به خود می‌گیرند. کریشنا و شِرِدِر این نکته را مورد توجه قرار دادند و سرمایه اجتماعی را در دو سطح کلان و خرد بررسی کردند. سطح کلان چارچوب‌های نهادی و رسمی را دربر دارد. حکومت قانون، سطح تمرکز، نوع رژیم، چارچوب قانونی و سطح مشارکت در سیاست از عوامل اساسی سرمایه اجتماعی در سطح سطح کلان هستند (Krishna and Shrader ۱۹۹۹:۹-۱۰). چون بعضی از فعالیت‌های نهادهای رسمی از دو شرط لازم و کافی بیان شده در تعریف تحلیلی سرمایه اجتماعی برخوردار هستند، بنابراین اطلاق سرمایه اجتماعی به آن درست است. چنانکه در تعاریف متداول، به این نکته توجه نشده است. این مطلب نشان می‌دهد که تعاریف متداول سرمایه اجتماعی جامع افراد نیست. به‌طوری که آنقدر بسته هستند که راه را برای ورود افرادی که تحت پوشش آن معرف می‌باشند، مسدود می‌کنند و سرمایه اجتماعی را که ناشی از روابط رسمی می‌باشد در نظر نمی‌گیرند.
علاوه بر مطالعات فوق، مطالعات گرانووتر در مورد بازار کار نشان داد که چگونه شبکه‌های اجتماعی فعال می‌شوند تا اطلاعات مربوط به بازار کار را با همدیگر مبادله کنند و بدین‌وسیله جست‌وجو برای یافتن شغل را راحت‌تر می‌شود و کارآئی فرآیند استخدامی بالا می‌رود. این فرآیند، به خودی خود، مستلزم وجود هنجارها و ارزش‌های مشترک نیست (Granovetter ۱۹۷۵). پس تعاریفی که در مورد سرمایه اجتماعی ارائه شده جامع نیستند زیرا یکی از شروط جامع بودن تعاریف را یعنی جامع افراد بودن را نقض می‌کنند.
ب - انتزاعی بودن مفهوم سرمایه اجتماعی و نادیده گرفتن ساخت اجتماعی
اگرچه مفهوم سرمایه اجتماعی به خاطر برجسته ساختن اهمیت مسائل اجتماعی و فرهنگی وارد حیطه اقتصاد شد، اما در نحوه تعریف و کاربرد آن برخی از ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی نادیده گرفته شده است. در مطالعات تجربی، سرمایه اجتماعی مفهوم انتزاعی پیدا کرده و فارغ از ساخت اجتماعی جوامع مختلف مورد بررسی قرار می‌گیرد.
تعاریف متعددی از ساخت اجتماعی ارائه شده است که جامع‌ترین آن به گینسبرگ تعلق دارد. او ساخت اجتماعی را مجموعه گروه‌های اجتماعی و نهادهای عمده‌ای می‌داند که سازنده جوامع هستند. جوامع مختلف به خاطر داشتن نهادها و گروه‌های اجتماعی متفاوت، دارای ساخت اجتماعی متفاوتی هستند. چون در تحقیقات تجربی مربوط به ساخت اجتماعی دشوار است که بتوان بین مطالعه گروه‌ها و نهادها، مرز مشخصی قائل شد، بنابراین برای روشن شدن مفهوم ساخت اجتماعی از تعریف ”گروه‌ها“ استفاده می‌شود (باتومور ۱۳۷۰: ۱۱۰ ـ ۱۰۲). ”یک گروه اجتماعی را می‌توان به‌عنوان مجموعه‌ای از افراد تعریف کرد که در آن:
۱. بین افراد تشکیل‌دهنده روابط معینی وجود دارد.
۲. هر فردی از خود گروه و نمادهای آن آگاه است. به‌عبارت دیگر یک گروه اجتماعی دست‌کم دارای یک ساخت و سازمان اصلی شامل: قواعد، مناسک و غیره و یک مبنای روانی در شعور اعضاء خود می‌باشد. به این معنی می‌توان خانواده، دهکده، اتحادیه‌های کارگری با یک حزب سیاسی را گروه اجتماعی دانست“ (باتومور ۱۳۷۰: ۱۰۴). براساس رابطه بین اعضاء گروه می‌توان گروه‌های اجتماعی را به طبقات مختلف تقسیم کرد. در این مورد، معروف‌ترین تفاوت‌گذاری تمایزی است که الوین بار توسط تونیس بین اجتماع و جامعه پیشنهاد شده است. تونیس اجتماع را همزیستی صمیمانه، خصوصی و انحصاری تعریف می‌کند و به‌عنوان نمونه گروه‌هائی که بر این نوع روابط مبتنی هستند، از خانواده یا گروه‌های خویشاوندی، همسایگان (اجتماع روستائی)، و گروه دوستان نام می‌برد. او ”جامعه“ را زندگی عمومی یا چیزی که مردم آگاهانه به آن وارد می‌شوند، تعریف می‌کند و به‌عنوان نمونه بیش‌تر از گروه‌هائی نام می‌برد که با منافع اقتصادی سروکار دارند (کوئن ۱۳۷۲: ۱۳۳-۱۳۱). تونیس در تعریف اجتماع و جامعه دو ضابطه عمده به‌کار می‌برد: ”نخست اینکه، در ”اجتماعات“، افراد به‌عنوان اشخاص کاملی شرکت می‌کنند و می‌توانند تمامی یا بیش‌تر مقاصد بی‌شمار خود را در داخل گروه برآورده سازند، حال آنکه در ”جوامع“ افراد به‌عنوان اشخاصی کامل شرکت نمی‌کنند، بلکه درصد برآورده کردن هدف‌های خاص و معین می‌باشند. دوم اینکه یک اجتماع، در اثر نوعی توافق احساس یا عاطفه افراد وحدت می‌یابد، در صورتی‌که یک جامعه با توافقی عقلانی در مورد منافع به یگانگی می‌رسد“ (باتومور ۱۰۵:۱۳۷۰). کولی تمایز مشابهی را بین گروه‌های اجتماعی مطرح می‌کند. او گروه‌های اجتماعی را به دو گروه اول و دوم تقسیم‌بندی می‌کند. کولی می‌نویسد ”منظور من از گروه‌های اجتماعی اول گروه‌هائی هستند که با تجمع و همکاری صمیمانه و مستقیم مشخص می‌گردند. از نظر روانی، نتیجه این تجمع صمیمانه نوعی حل شدن افراد در کل مشترکی است به‌صورتی که دست‌کم در مورد بسیاری از هدف‌های زندگی فردی هر کس با زندگی و هدف‌های گروه آمیخته می‌گردد... این امر متضمن نوعی هویت‌پذیری متقابل و همدردی است که واژه ”ما“ طبیعی‌ترین بیان آن است“ (باتومور ۱۰۵:۱۳۷۰). از نظر کولی گروه دوم آگاهانه و مطابق با مصالح زندگی ایجاد می‌شود.
دورکیم نیز گروه‌های اجتماعی را از نظر نوع همکاری، به دو دسته تقسیم‌بندی می‌کند. ”گروهی که از همکاری خودبه‌خود برخوردار باشد، دارای انسجام ماشینی است و گروهی که بر همکاری آگاهانه دست یابد، انسجام ارگانیک خواهد داشت. مطابق دریافت وی، در جامعه‌های ابتدائی کارهای گروهی تنوع چندانی ندارد، و از این رو همه اعضاء گروه، تقریباً در همه کارها شرکت و همکاری می‌کنند. ولی در جامعه‌های متمدن، در نتیجه پیدایش تخصص، تقسیم کار صورت می‌گیرد، و در اثر آن اعضاء گروه در دسته‌های متفاوت قرار می‌گیرند، و هر فردی، خودبه‌خود، رفتار دیگران را سرمشق قرار می‌دهد و در هر کار، به‌طرزی ماشینی، از دیگران تقلید می‌کند. اما در جامعه متمدن، هر فرد یا دسته به‌کار مستقلی می‌پردازد و در عین استقلال، هوشیار است که کار او مکمل کار دیگران باشد. بنابراین همکاری در جامعه ابتدائی همکاری خودبه‌خودی، و همکاری در جامعه متمدن، همکاری آگاهانه و همراه با میل و اراده است“ (آگ برن و نیم کف ۱۴۲:۱۳۵۳).
این مطالعات در مورد طبقه‌بندی گروه‌های اجتماعی توسط تونیس، کولی و دورکیم نشان می‌دهد روابط غیرشخصی، آگاهانه، عقلانی و حساب شده که تقابل‌های آنی را نیز مدنظر دارند، در گروه‌های دوم مسلط و روابط عاطفی، ناآگاهانه و صمیمانانه در گروه‌های اول غالب هستند. با توسعه و ظهور جوامع صنعتی و گسترش شهرنشینی روابط غیرشخصی و عقلائی گسترش پیدا می‌کنند و جایگزین روابط عاطفی، احساسی و مبتنی بر همدلی در جوامع سنتی و روستائی می‌شوند. علاوه بر اینکه در جوامع صنعتی گروه‌های دوم بر گروه‌های نخستین غالب هستند گروه‌های دوم بر خصلت گروه‌های اول نیز تأثیر گذاشته‌اند. چنانکه خانواده‌های جدیدی غربی محصول صنعتگرائی است و تا حدودی متفاوت با خانواده‌ها در جوامع سنتی می‌باشند دگرگونی روستاها نیز به همان سان مدیون تغییرات کلی‌تر جامعه‌ای است که آنها را دربرمی‌گیرد. بنابراین علاوه بر تعدد گروه‌های نخستین در جوامع صنعتی نسبت به جوامع سنتی و روستائی، خصلت این گروه‌ها نیز متفاوت خواهد بود (رابرتسون ۱۴۵،۱۳۷۴-۱۴۳).
حال اگر به تعاریف ”سرمایه‌ اجتماعی“ که توسط پژوهشگران متفاوت ارائه شده مراجعه کنیم، درمی‌یابیم که اکثر این تعاریف بر اعتماد، همدلی، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک بین اعضاء گروه اشاره می‌کنند. به‌جز همدلی که مختص گروه‌های اول است، اعتماد، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک در هر دو گروه اول و دوم (اجتماع و جامعه) دیده می‌شوند. حال با مطرح کردن مفهوم شعاع همکاری و تعاون فوکویاما، موضوع روشن‌تر می‌شود. فوکویاما بیان می‌کند که هر گروه اجتماعی دارای شعاعی از همکاری و تعاون میان اعضاء خود است. هر چه این دایره گسترده‌تر باشد، میزان سرمایهٔ اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود (Fukuyama ۱۹۹۹:۳). در جوامع سنتی و روستائی، گروه‌های اول، گروه‌های غالب هستند، در این گروه‌ها دایرهٔ همکاری و تعاون بسیار کوچک و ورود به این گروه‌ها بسیار مشکل است به‌طوری که دایرهٔ همکاری و تعاون به‌سختی گسترش می‌یابد. در این نوع گروه‌ها، معمولاً هر گروهی در نظر اعضاء خود سیمائی آشنا و آرامش‌بخش دارد، ولی برای اعضاء گروه‌های دیگر، اجنبی و ناخوشایند است. این امر سبب خودمداری گروهی یا گروه‌مداری می‌شود، به این معنی که معمولاً هر کس خود را درون‌گروه می‌شمارد و می‌پسندد و گروه‌های دیگر را برون‌گروه محسوب می‌دارد و مورد بی‌اعتنائی قرار می‌دهد (آگ برن و نیم کف ۳۱:۱۳۵۳)، اگر چه در این نوع از گروه‌ها اعتماد، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک وجود دارد، اما از ویژگی‌ شعاع همکاری و تعاون کم‌تری برخوردار هستند. گروه‌های دوم دارای روابط غیرشخصی و عقلائی و گروه‌های غالب در جوامع شهری و صنعتی هستند. در این گروه‌ها دایرهٔ همکاری و تعاون متحرک است و داخل شدن به این نوع گروه‌ها احتیاج به ایجاد صمیمیت و روابط عاطفی ندارد. چنانکه افراد در چارچوب منافع‌شان به یکدیگر وفادار می‌مانند. افراد داخل این گروه‌ها در یک برخورد با یک تازه‌وارد از سنجش عقلائی برخوردار هستند و تمام خصوصیات تازه وارد برای آنها اهیمت ندارد. با توجه به مباحث بالا هر دو گروه دارای اعتماد، ارزش‌ها و هنجارهائی هستند، اما در گروه‌های اول، شعاع همکاری و تعاون محدود است و شبکهٔ اجتماعی چندان ‌گسترده نیست، ولی در گروه‌های دوم شعاع همکاری و تعاون و نیز شبکهٔ اجتماعی گسترده می‌باشد. آنچه به‌نظر می‌رسد این است که اعتماد، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک نمی‌توانند صرفاً بیان‌کننده تعریف سرمایهٔ اجتماعی باشند و باید ساخت اجتماعی، شبکهٔ اجتماعی و شعاع همکاری و تعاون نیز در تعریف سرمایهٔ اجتماعی در نظر گرفته شده‌اند و تحویل جوامع و گروه‌ها در طی زمان نادیده گرفته شده است. جوامع در طول زمان از حالت سنتی (که گروه اول گروه‌های غالب هستند) به جوامع شهری و صنعتی (که گروه‌های دوم غالب هستند) انتقال پیدا می‌کند.تدقیق تعریف سرمایهٔ اجتماعی در محیط‌های مختلف اجتماعی، در مطالعات تجربی بسیار مهم است زیرا بر حسب این تعریف شاخص‌سازی صورت می‌گیرد و مطالعات تجربی گسترش پیدا می‌کند. پاتنم دو مطالعه در مورد تأثیر سرمایهٔ اجتماعی بر توسعه در کشورهای ایتالیا و ایالات‌متحده انجام داد و نتایج متفاوتی را به‌دست آورد. او در این مطالعات تعداد اعضاء انجمن‌ها و باشگاه‌ها را به‌عنوان شاخصی از سرمایهٔ اجتماعی در نظر گرفت و با تکیه بر این شاخص سرمایهٔ اجتماعی، علل توسعه‌ یافتگی شمال ایتالیا را به‌خوبی توضیح داد و گفت که یکی از عوامل عمده توسعه‌نیافتگی در جنوب ایتالیا، کمبود سرمایه اجتماعی لازم است. پاتنم مطالعه‌ای شبیه به مورد بالا (از نظر مدل اقتصادسنجی و شاخص سرمایهٔ اجتماعی) را برای ایالت‌های مختلف آمریکا از ۱۹۵۰ به بعد انجام داد. او مشاهده کرد که سرمایهٔ اجتماعی اندازه‌گیری شد در آمریکا از ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ رو به کاهش است و مهم‌تر از آن هیچ رابطهٔ معنی دارای بین سرعت کاهش سرمایهٔ اجتماعی و عملکرد اقتصادی پیدا نکرد و حتی در دوره‌های کوتاه‌مدت برای مثال در دههٔ ۱۹۹۰، بین رشد اقتصادی آمریکا و سرمایهٔ اجتماعی رابطهٔ منفی مشاهده کرد (Duraluf and Fafchamps ۲۰۰۴-۱۱-۱۳). با وجود اینکه پاتنم دو شاخص یکسان را برای هر دو جامعه استفاده کرده اما نتایج کاملاً عکسی به‌دست آورده است. در جامعهٔ ایتالیا تعداد اعضاء انجمن‌ها و باشگاه‌ها تأثیر مثبت بر رشد اقتصادی و در جامعهٔ آمریکا تعداد اعضاء انجمن‌ها و باشگاه‌ها تأثیر منفی بر رشد اقتصادی داشتند. تفسیر این تفاوت را می‌توان از مطالب ذکر شده در مورد ساخت اجتماعی بیان کرد. در جامعه ایتالیا که جامعه‌ای سنتی‌تر از جامعهٔ آمریکا است، گروه‌های اول غالب هستند. در این جوامع همان‌طور که بیان شد. برای ایجاد سرمایهٔ اجتماعی، تنها ارزش‌ها و هنجارهای گروه‌های اجتماعی کافی نیست بلکه ارتباط بین گروه‌های اجتماعی نیز بسیار مفید است. در ایتالیا انجمن‌ها و باشگاه‌ها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و موجب گسترش دایرهٔ همکاری و روابط بین گروهی می‌شوند و سرانجام این عامل باعث گسترش سرمایهٔ اجتماعی می‌شود. ولی در جامعهٔ آمریکا که یک جامعهٔ صنعتی است، گروه‌های دوم گروه‌های غالب هستند و شعاع همکاری و تعاون و شبکهٔ اجتماعی گسترده است و لزومی برای ایجاد باشگاه‌ها و انجمن‌ها برای گسترش روابط بین گروهی و دایرهٔ همکاری و تعاون وجود ندارد. شاخص تعداد اعضاء انجمن‌ها و باشگاه‌ها هر چند می‌تواند شاخص خوبی برای سرمایه اجتماعی در جوامع نسبتاً سنتی باشد، اما برای جوامع صنعتی شاخص مفیدی نیست. یکسان گرفتن برای جوامع مختلف ناشی از انتزاعی شدن مفهوم سرمایه اجتماعی است.
فافچامپس و مینتن به مطالعهٔ تأثیر سرمایهٔ اجتماعی بر سود بازرگانان کشاورزی در ماداگاسگار پرداختند. این بازرگانان لوبیا، برنج و سیب‌زمینی مرغوب را از کشاورزان می‌خرند و به بازار عرضه می‌کنند، در این مقاله متغیر وابسته درآمد تجار و مقدار فروش آنها هست، معیار سرمایهٔ اجتماعی که در این مقاله در نظر گرفته شده است عبارت است از تعداد آشنایان بازرگانان و تعداد خویشاوندان در تجارت کشاورزی، آنها بعد از یک تخمین اقتصادسنجی مقطعی به این نتیجه رسیدند که مقدار خویشاوندی تجار و آشنایان آنها تأثیر معنی‌دار و مثبتی بر روی درآمد و مقدار فوش‌شان دارد (Fafchamps and Minten ۲۰۰۲:۵۴,۱۷۳-۲۰۰۶). اگر همین شاخص را فافچامپس و مینتن برای یک جامعهٔ صنعتی انجام دهند شاید به نتایج متناقضی برسند. به دلیل اینکه در جوامع صنعتی میزان ثروت و اعتبار بازرگانان است که در تعیین سود آنها نقش دارد نه شبکه فامیل و آشنایان. بنابراین باید در تعریف سرمایهٔ اجتماعی به ساخت اجتماعی جوامع توجه شود تا شخص‌سازی سرمایهٔ اجتماعی با توجه به ساخت اجتماعی انجام شود.
ج - بررسی تغییر فکری اقتصاددانان مکتب نهادگرایان با نئوکلاسیک‌ها با ورود مفهوم سرمایهٔ اجتماعی به حوزه علم اقتصاد.
نئوکلاسیک‌ها وارثان نظریه‌های اقتصادی هستند که بنیان آنها را فلسفهٔ اجتماعی و اخلاقی آدام اسمیت، روش قیاسی و صرفاً منطقی ریکاردو و مسائل روانی جوونز پی‌ریزی کرده‌اند. گرچه آدام اسمیت تحلیل انتزاعی و دکارتی ارائه نداد اما مریدان او بر پایهٔ نظام فکری او، تحلیل‌‌های اقتصادی را از بسترهای تاریخی و اجتماعی جدا کردند، به‌طوری که آن را به‌صورت یک علم تقریباً خودمختار و بی‌اتکا به سایر علوم درآوردند (کاتوزیان ۳۹:۱۳۷۴ - ۲۰). کلاسیک‌ها و نئوکلاسیک‌ها به خاطر بی‌توجهی به مسایل نهادی و فرهنگی، همواره مورد انتقاد مکاتب دیگر از جمله مکتب تاریخی آلمان مارکسیست‌ها و نهادگراها قرار گرفته‌اند.
ویلیمام داگر معتقد است که اقتصاددانان تمایل دارند خود را در حول‌وحوش دست‌کم سه مجموعه کاملاً متفاوت از پیش‌فرض‌ها دسته‌بندی کنند: دستهٔ اول نئوکلاسیک‌ها، دسته‌ٔ دوم نهادگرایان و دستهٔ سوم مارکسیست‌ها. نهادگرایان افکار خود را متمایز با افکار مارکسیست‌ها و نئوکلاسیک‌ها قرار دادند. اینان نه مانند مارکس به‌دنبال پیش‌گوئی، بودند و نه مانند نئوکلاسیک‌ها به‌دنبال پیش‌بینی. بلکه علاقه‌مند بودند رفتار انسان‌ها را در قالب چارچوب‌های اجتماعی و واقعی بررسی کنند. چنانکه معتقد هستند عدم توجه به مسائل اجتماعی و فرهنگی، نظریه‌های اقتصادی را به‌ موجودات صرفاً خیالی تبدیل می‌کند (Dugger ۱۹۹۵:۳۳۹-۳۴۰). دربارهٔ اهمیت توجه به مسائل نهادی رمون‌بار می‌نویسد: ”علم اقتصاد به‌عنوان یک علم اجتماعی تنها یک برش سطحی از رفتارهای بشری را جدا می‌کند و به مطالعهٔ آن می‌پرازد“ (بار ۳۱:۱۳۶۷). او معتقد است که اقتصاددانان باید به مطالعهٔ ساختارهای محیطی که محدودهٔ فعالیت‌های اقتصادی را تعیین می‌کنند، بپردازند. اگرچه بررسی اینگونه ساختارها بیش‌تر در قلمرو موضوعات علمی دیگر قرار دارد، اما اقتصاددانان نمی‌توانند به آن بی‌توجه باشند (بار ۲۳۰:۱۳۶۷ - ۲۰۰)، گونار میردال یکی از اقتصاددانان توسعه در کتاب ”عینیت در پژوهش‌های اجتماعی“ می‌نویسد: ”دریافتم مسائل اقتصادی، مسائل جامعه‌شناسی و مسائل روان‌شناختی به‌طور جدا، در واقع امر وجود ندارد بلکه، هر چه است آمیخته‌ای از همهٔ این مسایل است“ (میردال ۱۸:۱۳۵۷ - ۱۷). پرسشی که ما در این قسمت از تحقیق حاضر سعی در پاسخ گفتن به آن داریم، این است که آیا مطالعات تجربی که در مورد سرمایه اجتماعی انجام شده است، توانائی آن را دارد که ضعف‌های نئوکلاسیک‌ها مبنی بر عدم توجه به مسائل نهادی و فرهنگی را از بین ببرد؟ و همچنین مطرح شدن این مفهوم در حوزهٔ اقتصادی تا چه حدی می‌تواند عقاید اقتصاددانان نئوکلاسیک‌ها را با عقاید اقتصاددانان نهادگرا نزدیک کند؟
برای مشخص شدن رویکرد نئوکلاسیک‌ها در مورد مطالعهٔ سرمایهٔ اجتماعی، بررسی مطالعات تجربی انجام شده در این زمینه لازم است. چون تعریف مشخصی برای سرمایهٔ اجتماعی ارائه نشده، معیارهای متعدد و متفاوتی برای اندازه‌گیری آن به‌کار رفته است. تنوع در اندازه‌گیری سرمایهٔ اجتماعی باعث شده که گستره و دامنهٔ مطالعات تجربی در این زمینه وسیع شود. روش متداول در مطالعات تجربی سرمایهٔ اجتماعی، اقتصاد و جامعه‌شناسی، ایجاد یک مدل اقتصادسنجی است که متغیر وابسته را بر روی یک‌سری متغیرهای کنترل و شاخصی از سرمایهٔ اجتماعی تخمین می‌زننند. انتخاب متغیر وابسته، بستگی به علاقهٔ محقق و حوزهٔ تحقیق او دارد. این متغیر می‌تواند در سطح کلان باشد مانند رشد اقتصادی یا در سطح فردی باشد؛ مانند عملکرد دانش‌آموزان در مدارس (Duraluf and Fafchpms ۲۰۰۴-۲۷-۳۷). آنچه در این مقاله مورد توجه می‌باشد بررسی سرمایهٔ اجتماعی در مدل‌های مربوط به عملکرد اقتصادی است. به این سبب از مطالعات مربوط در سطح کلان برای پاسخ گفتن به سؤال‌های ذکر شده استفاده می‌شود. مطالعات تجربی سرمایهٔ اجتماعی در سطح کلان، بر داده‌های کلان و هم‌فزون متمرکز می‌شوند. اکثر مطالعات در این مورد به بررسی رابطهٔ بین رشد بازده سرانه سرمایه با سرمایهٔ اجتماعی پرداخته شده است.
در این نوع مطالعات سرمایهٔ اجتماعی در کنار سایر متغیرهای کنترل بخشی از رشد بازدهٔ سرانه سرمایه را توضیح می‌دهد. هدف از این مطالعات فقط بیان اهمیت شاخص سرمایهٔ اجتماعی به‌کار گرفته شده در عملکرد اقتصادی است. سرمایهٔ اجتماعی مانند سایر متغیرهای مستقل تنها به‌صورت مجرد وارد مدل می‌شود. اگر ضریب شاخص سرمایهٔ اجتماعی در مدل معنی‌دار باشد. محقق به هدف خود نائل شده است. این نوع رویکرد به مسائل اجتماعی با رویکرد نهادگرایان تفاوت زیادی دارد. در روش‌شناسی نهادگرایان، انسان‌ها همیشه آن چیزی را که دوست دارند، ممکن است نتوانند انجام دهند بلکه آنچه را که مجبور هستند انجام بدهند نیز دوست دارند. آنچه نهادگرایان در روش‌شناسی خود بدان توجه دارند تأثیر نهادهای رسمی و غیررسمی در نحوهٔ گزینش و انتخاب افراد است. نهادهای حاکم بر جامعه با ایجاد نظام‌های انگیزشی بر نحوهٔ انتخاب و گزینش افراد تأثیر می‌گذارند، اما اقتصاددانان نئوکلاسیک معمولاً به سلیقه و ترجیحات فردی به‌عنوان عامل برونی که در طول زمان نسبتاً ثابت است، می‌نگرند.
ممکن است با وارد کردن نهادها در تحلیل‌های اقتصادی، واضح‌ترین مسائلی که در اقتصاد مدنظر قرار می‌گیرد، مانند نظریه رسمی و مرسوم عرضه و تقاضا، زیر سؤال برود (اسمل سر ۹۳:۱۳۷۶-۸۹).
داگلاس نورث می‌نویسد ”محدودیت‌های نهادی مرز فعالیت اقتصادی‌ای را دیکته می‌کنند که سازمان‌های اقتصادی و افراد در آن کار می‌کنند، و به این ترتیب کنش متقابل بازی و رفتار کنشگران صحنه فعالیت اقتصادی را قابل فهم می‌کنند. دلیل اینکه سازمان‌ها و افراد تلاش‌های خود را به فعالیت‌های بی‌ثمر تخصیص می‌دهند آن است که محدودیت‌های نهادی ساختار انگیزشی لازم برای این قبیل فعالیت‌ها را فراهم نمی‌کند“ (نورث ۱۷۴:۱۳۷۷). او در مورد وارد کردن نهادها در نظریات حاکم اقتصاد می‌نویسد ”الحاق خودآگاهانه نهادها“ دانشمندان علوم اجتماعی را به‌طور اعم و اقتصاددان‌ها را به‌طور اخص وادار خواهد کرد تا به مدل‌های رفتاری که پایه و اساس رشته‌های علمی آنهاست به دیدهٔ تردید بنگرند“ او در جای دیگر می‌نویسد ”الحاق تحلیل نهادی به نظریهٔ ایستای نئوکلاسیک مستلزم آن است که پیگرهٔ نظریهٔ موجود اصلاح شود“ (نورث ۱۷۵:۱۳۷۷ و ۱۷۷).
سرمایهٔ اجتماعی به‌عنوان نوع خاصی از ویژگی‌های عملکرد نهادها، با تأثیر بر نظام‌های انگیزشی بر دایرهٔ انتخاب و گزینش افراد و سازمان‌ها تأثیر می‌گذارد. بنابراین مطالعهٔ سرمایهٔ اجتماعی بدون توجه به نقش آن در تعیین انتخاب‌ها و گزینش‌های افراد و سازمان‌ها بی‌فایده است. صرفاً وارد کردن سرمایهٔ اجتماعی به‌صورت متغیر مستقل در مدل‌اهی اقتصادی کافی نخواهد بود و جایگاه آن را در نحوهٔ انتخاب‌ها و گزینش‌ها باید جست. وارد کردن سرمایهٔ اجتماعی در مدل‌های اقتصادی بر طبق روش‌شناسی نهادی موجب می‌شود بعضی از ویژگی‌های نظریه‌های جاافتاده تغییر پیدا کنند. در مطالعات تجربی و نظری در مورد سرمایهٔ اجتماعی باید به هزینهٔ مبادلاتی و تغییرات انگیزشی که سرمایهٔ اجتماعی مسبب آن است، توجه کرد.
گروه‌های اجتماعی به نوعی تشویق‌کننده و گسترش‌دهندهٔ اعتماد هستند. اعتماد از طریق کاهش هزینهٔ مبادلاتی، به امر تولید کمک می‌کند. بحث اعتماد را می‌توان وارد مدل‌های اقتصادی کرد که یکی از این مدل‌ها نظریه عرضه نیروی کاری است. زمان و منابع از دست رفته به‌خاطر بی‌اعتمادی، به‌عنوان نَشتِ نظام تولیدی در نظر گرفته می‌شود. در مدل‌های متداول اقتصادی، که دنیائی بدون اصطکاک است (نورث ۲۰۶:۱۳۷۷)، هر فرد حداکثر ساعاتی (مثلاً ۲۴ ساعت در روز یا ۸۷۶۰ ساعت در سال با احتساب ۳۶۵ روز در سال) در اختیار دارد که می‌‌تواند صرف کار کردن یا فراغت (استراحت و تفریح) کند (رحمانی ۳۹:۱۳۷۹-۲۰). اما در دنیای واقعی دقیقاً چنین نخواهد بود، بخشی بیشتر از ساعات هر فرد به‌کار کردن و استراحت، بخشی دیگر بر اثر ناکارائی یا عدم وجود نهادهای لازم (رسمی و غیررسمی) از چرخهٔ مفید تولید خارج می‌شود. هر قدر در جامعه نهادها (رسمی و غیررسمی) ضعیف و ناکارآمد باشند مقدار نَشت منابع ار چرخه تولید افزایش می‌یابد. معادله (۱) کل ساعت در اختیار فرد و تخصیص آن به سه جزء را نشان می‌دهد. (۱) h=hw+hJ+hDh حداکثر ساعات در اختیار فرد است (۲۴ ساعت در روز) که مقداری است ثابت hw مقدار ساعتی است که صرف کار کردن می‌شود hj مقدار ساعتی است که صرف استراحت و فراغت می‌شود. hD مقدار ساعتی است که به خاطر ناکارائی یا عدم وجود نهادهای لازم رسمی و غیررسمی) تلف می‌شود. هر چه ناکارائی یا عدم وجود نهادهای رسمی و غیررسمی لازم بیش‌تر باشد. مقدار hD نیز زیادتر خواهد شد، hD از یک جزء متغیر تشکیل شده است، جزء ثابت به تعامل و فعالیت‌های افراد وابستگی ندارد، اما جزء متغیر به میزان تعامل و فعالیت اجتماعی افراد وابسته است.
افزایش hD از دو جنبه بر کارائی اقتصادی تأثیر می‌گذارد. نخست از نظر کمی، زمان تخصیص یافته به کار و استراحت را کم‌تر می‌کند [طبق معادله (۱) افزایش hD موجب کاهش hJ و hw می‌شود]. همچنین از نظر کیفی، انگیزهٔ لازم برای کارائی و نوآوری را کاهش می‌دهد. با افزایش مقدار hD، افراد با توجه به تابع مطلوبیت خود اقدام به کاهش میزان hj و hw می‌کنند. چون مخارج افراد تقریباً چسبنده است و هزینهٔ این مخارج از کار روزانه تأمین می‌شود. در مرحلهٔ اول افراد اقدام به کاهش hj خواهد کرد. این عامل اعث خستگی جسمی و روحی افراد می‌شود و انگیزهٔ نوآوری را از افراد می‌گیرد. بنابراین تحلیل عرضهٔ نیروی کار پیچیده و مشکل‌تر می‌شود و در این حالت ممکن است بدون تغییر نرخ دستمزد مورد انتظار شیب منحنی عرضهٔ نیروی کار دچار تغییر شود.
اقتصاددانان یکی از دلایل وجود دولت را باز توزیع مواهب می‌دانند. آنها برای توجیه وجود دولت از معمای زندانی استفاده می‌کنند (Muller ۲۰۰۳:۹-۱۵). طبق این معما در صورتی‌که دولتی وجود نداشته باشد که از حقوق مالکیت حمایت کند تعادل نش در یک سطح پائین‌تری برقر خواهد شد و حالت (عدم همکاری، عدم همکاری) به‌وجود خواهد آمد، اما دولت با ایجاد نهادهائی که از حقوق مالکیت حمایت می‌کنند تعادل را از تعادل نش به تعادل بهینه پارتو می‌رساند. [از خانه ۴ به ۱ منتقل شود]. کنشگران این نوع مدل‌ها، صرفاً انسان‌های انتزاعی و خودخواه اقتصادی هستند. اگر بخواهیم مدل را تا حدودی واقعی‌تر کنیم باید مسائل اجتماعی مانند هویت گروهی را نیز وارد مدل کنیم. سرمایهٔ اجتماعی از طریق هویت گروهی بر ترجیحات افراد تأثیر می‌گذارد. سرمایهٔ اجتماعی از طریق ارزش‌ها و هنجارهای مشترک بر حس نوع‌دوستی و گروه‌مداری افراد گروه تأثیر می‌گذارد و نگرانی دربارهٔ کالای مشترک ایجاد می‌کند. در این موقع در تابع مطلوبیت آنها، مطلوبیت افراد دیگر نیز وزن پیدا می‌کند. اگر دستاورد فرد iوjת باشد و دستاورد طرف مقابل jת در نظر گرفته شده باشد، آنگاه تابع مطلوبیت فرد i چنین خواهد بود:
jתi+aת (Uj=(۱-a
a>۰ که در آن ضریب نوع‌دوستی است.
در این حالت تعادل نش (همکاری، همکاری) خواهد بود، اگر:
a+۱/b+a>a>(b-۱)/b+a
وقتی بازیگران وزن‌هائی به پرداخت‌های دیگران در تابع مطلوبیت خود می‌دهند. آنها دیگر تنها نگران رفاه کل، یعنی چیزی به‌نام کالای مشترک هستند. در این حالت تعادل همیشه بهینه پارتو می‌باشد.
●عدم همکاری
a و b پرداخت‌هائی هستند که در حالتی ‌که استراتژی‌های ناهمگون انتخاب می‌شوند، حاصل می‌آیند.
وارد کردن سرمایهٔ اجتماعی که بر ترجیحات تأثیر می‌گذارد موجب تغییر نتیجه مدل می‌شود. نقش و توجیه وجودی دولت در جوامعی که دارای سرمایهٔ اجتماعی بیش‌تری است، کم‌تر می‌شود. سرمایهٔ اجتماعی با جایگزین نهادهای دولتی شدن و ایجاد شبکه کارآمد غیررسمی، ضعف ناشی از فقدان بعضی نهادها را جبران می‌کند. اگر بخواهیم که مدل‌های اقتصادی تا حدودی واقعی‌تر شوند باید به‌ محیطی که فعالیت‌های اقتصادی در آن جریان دارد نیز توجه کنیم. رفتارهای انسان‌ها را بدون توجه به ساخت اجتماعی (نهادها و گروه‌های اجتماعی) نمی‌توان به‌درستی تبیین کرد. با توجه به مطالب فوق نتیجه‌ای که در این قسمت گرفته می‌شود چنین خواهد بود: مطالعات تجربی که در مورد سرمایهٔ اجتماعی انجام شده است، ضعف‌های نئوکلاسیک‌ها را در عدم توجه به مسایل نهادی و فرهنگی از بین نمی‌برد و همچنین مطرح شدن این مفهوم در حوزه اقتصاد نتوانسته است بین عقاید نئوکلاسیک‌ها و عقاید نهادگرایان آشتی‌ برقرار کند.
نتیجه‌گیری
برای انجام دقیق و منسجم مطالعات تجربی در مورد تأثیر سرمایهٔ اجتماعی بر عملکرد اقتصادی لازم است که مفهوم و نحوهٔ مطالعه آن مورد موشکافی قرار گیرد تا ابهامات موجود برطرف شد. در تحقیق حاضر از سه قسمت برای روشن کردن مفهوم و نحوه مطالعه سرمایه اجتماعی استفاده شده است که نتیجه‌گیری به‌دست آمده در هر قسمت به این صورت است:
الف - تعاریف سرمایهٔ اجتماعی جامع نیستند و مانع افراد می‌باشند. چنان‌که آن قدر بسته هستند که راه را برای ورود افرادی که تحت پوشش آن معرف می‌باشند، مسدود می‌کنند.
ب - با توجه به رسالتی که سرمایهٔ اجتماعی در علم اقتصاد دارد، اما در مطالعات تجربی مربوط به سرمایهٔ اجتماعی، سرمایهٔ اجتماعی فارغ از ساخت اجتماعی و زمان در نظر گرفته می‌شود.
ج - مطالعات تجربی انجام شده در مورد سرمایه اجتماعی سطحی هستند و تأثیر آنها بر ترجیحات و نحوهٔ انتخاب افراد نادیده گرفته شده‌اند و این نحوه مطالعه نهادگرایان را که مشتاق تحلیلی عمیق‌تر هستند، قانع نمی‌کند.
مهدی آذری
منبع : مسافران