یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

غضب


غضب
غضب مقابل رضا یکی از شش عرض نفسانی، قوه‌ست دفع منافر مقابل شهوت که قوه جلب ملائم است تغییری است که هنگام غلیان خون قلب حاصل شود تا از آن سینه تشفی یابد (اقرب الموارد و تعریفات جرجانی) صاحب کشاف‌الفنون می‌گوید غضب حرکت نفس است و مبدأ آن حالت اراده انتقام می‌باشد و گفته‌اند آن کیفیت نفسانی است که حرکت روح را به خارج بدن برای طلب انتقام ایجاد می‌کند.
غضب شعله‌ای است که از آتش برافروخته جهنم اقتباس شده است تنها با این فرق که این آتش فقط بر دل‌ها افروخته می‌شود و چون آتش زیر خاکستر در درون دل جا گرفته و کبر مدفون در وجود، آن را از قلوب ستمگران لجوج ظاهر می‌کند همان‌گونه که سنگ آتش را از آهن خارج می‌کند ولی غضب مؤمنین جز با تعصب دینی بروز نمی‌کند.
سبب غضب، هیجان و اشتعال آتشی است که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده، اشتعال این آتش خون قلب را به غلیان می‌آورد و آن را در رگ‌ها پراکنده می‌کند و همانطور که آتش به طرف بالا زبانه می‌کشد و آب جوشان در دیگ به طرف بالا می‌آید، این خون جوشان به طرف قسمت‌های بالای بدن می‌رود و با شدت به رگ‌های صورت وارد می‌شود و پوست صورت به خاطر شفافیتی که دارد چون شیشه‌ای که رنگ محتویات خود را نشان می‌دهد رنگ خونی را که در رگ‌های صورت دویده نشان می‌دهد و لذا می‌بینیم که چشم و پوست صورت کاملاً سرخ می‌شود. البته ظهور کامل این حالت موقعی است که انسان بر زیر دست غضب کند و بداند که بر او مستولی است.
ولی در صورتی که بر بالاتر از خود غضب کند و از انتقام هم مأیوس باشد، خون منقبض می‌شود و از اطراف بدن به داخل برمی‌گردد و به حزن تبدیل می‌شود و لذا رنگ صورت به زردی می‌گراید.
و اگر بر کسی که هم‌شأن خود اوست غضب کند و در قدرت خویش بر انتقام شک داشته باشد خونش گاهی منقبض می‌شود و گاهی منبسط و به همین جهت رنگش گاه به زردی می‌گراید و گاه به سرخی و دچار اضطراب می‌شود.
پس معلوم شد که غضب همان غلیان و جوشش خون برای انتقام است و محل این قوّه قلب است.
کار قوّهٔ غضب این است که قبل از وقوع آنچه به حال انسان موذی و مضرّ است به دفع آنها اقدام می‌کند و در صورتی که واقع شوند غضب متوجه تشفّی و انتقام می‌شود.
غذای قوه غضب انتقام است و میلش به انتقام، غضب از انتقام لذّت می‌برد و جز با آن آرام نمی‌گیرد.
▪ مردم از نظر چگونگی این قوّه در وجود به سه دسته تقسیم می‌شوند:
۱. حالت تفریط .
۲. حالت افراط .
۳. حالت اعتدال .
تفریط قوهٔ غضب به آن است که کسی بطور کلی از این قوّه بی‌بهره باشد یا غضبش به حدّی ضعیف باشد که در موارد ضروری و لازم هم بروز نکند.
این حال ناپسند و مذموم بوده و از آن به بی‌تعصبی تعبیر می‌شود و از جمله ثمراتش بی‌غیرتی در مقابل حرام و تحمّل خواری و پستی و ضعف و انکسار و سکوت در مقابل فعل منکرات است.
و لذا خداوند متعال نیکان صحابه را به شدّت و تعصب توصیف کرده می‌فرماید:
پیروان پیامبر اسلام- بر کافران سخت و شدیدتر.
(اَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّار) (سورهٔ فتح، آیه ۲۹)
و به نبی اکرم دستور شدّت و غلظت داده می‌فرماید:
ای پیامبر با کفار و منافقین مبارزه کن و بر آنها سخت بگیر.
(یٰا اَیُّها اَلنَّبیُّ جٰاهِد الْکُفّٰارَ وَ الْمُنٰافِقِینَ وَ اغْلُطْ عَلَیْهِمْ) (سورهٔ توبه، آیه ۷۳)
می‌دانیم که شدّت “که در آیه اول آمده” و غلظت “که در آیه دوم آمده” هر دو از آثار قوهٔ غضب هستند.
● افراط در غضب
افراط در غضب آن است که قوهٔ غضب چنان بر صاحبش مسلط شود که از اختیار عقل و شرع خارج گردد، در این صورت بصیرت از انسان سلب شده و قدرت تفکر را از دست می‌دهد، اختیار نفس از کف او خارج می‌گردد و از دیدن عبرت‌ها کور و از شنیدن مواعظ کر می‌شود.
از جمله آثار ظاهری این حالت، تغییر رنگ، لرزش اعضاء، خروج افعال از ترتیب و نظام، اضطراب در حرکات و سخنان، باز شدن زبان به فحش و ناسزا و سخنان ناهموار و کتک‌کاری و حمله به دیگران می‌باشد. و لذا از نبیّ اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) روایت شده است که: غضب ایمان را فاسد می‌کند همانطور که سرکه عسل را (اَلْغَضَبُ یُفْسِدُ الاِیمٰان کَمٰا یُفْسَدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ)
از میسر روایت شده که نزد امام باقر (علیه‌السلام) نام غضب به میان آمد، حضرت فرمود: انسان گاهی غضب می‌کند و به هیچ چیز راضی نمی‌شود تا خود را مستحقّ آتش و عذاب کند، پس هر کس در حال ایستاده غضبناک شد فوراً بنشیند که این کار پلیدی شیطان را از او دور می‌کند و هرکس بر خویشاوند خود غضبناک شد با او تماس بدنی برقرار کند چه اینکه رِحِمْ وقتی تماس پیدا کند ساکت می‌شود.
ابوحمزهٔ ثمالی از آن حضرت روایت می‌کند: غضب شعله‌ای از شیطان است که در درون آدمی افروخته می‌شود، وقتی یکی از شما غضب کند چشمانش سرخ می‌شود، رگ‌های گردنش ورم می‌کند و شیطان خود را در آن رگ‌ها جای می‌دهد، پس هر کدام از شما از تسلّط شیطان خوف دارد به هنگام غضب فوری بنشیند که نشستن پلیدی شیطان را از او دور می‌کند.
اما صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
عضب کلید هر بدی است.
(اَلْغَضَبُ مِفْتٰاحُ کُلَّ شَرَّ)
و می‌فرماید:
هر کس غضبش را نگهدارد خدا عیب‌هایش را می‌پوشاند.
(مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللهُ عَوْرَتَهُ)
و می‌فرماید: در تورات نوشته شده: ای پسر آدم به هنگام غضبت مرا یاد کن تا به هنگام غضبم تو را یاد کنم و با کسانی که هلاکت می‌شوند هلاکت نکنم و هنگامی که مورد ظلم واقع شدی به یاری من راضی باش که یاری من از یاری خودت بهتر است.
و می‌فرماید: هرکس مالک غضبش نباشد مالک عقلش نیست.
(مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَهُ)
و می‌فرماید:
از جمله مناجات‌های خدای تعالی با موسی این است: ای موسی بر کسانی که تو را مالک آنها کردم اِعمال غضب نکن تا بر تو اِعمال غضب نکنم.
(یٰا مَوسیٰ اَمْسِکْ غَضَبَکَ عَمَّنْ ملَّکْتُکَ عَلَیْهِ اَکْفُّ عَنْکَ غَضبِی)
●اعتدال غضب
ریشه‌کن کردن اصل غضب از وجود انسان کاری است غیرممکن “و ما هم مکلف به آن نیستیم” بلکه آنچه ما تکلیف داریم “و ممکن هم هست” این است که صولت و قدرتش را بشکنیم و بطوری آن را ضعیف کنیم که در درون شدید نشود و آثارش در صورت هویدا نگردد، و در مرتبهٔ لایق خود یعنی تحت اشارت عقل و شرع بماند و در جایی که غضب لازم است، بروز کند و در جای که حلم لازم است انسان بتواند حلیم باشد و طوری نباشد که انسان را از حال اختیار خارج کند.
بالاتر از این ما هیچ تکلیفی نداریم و آنچه مورد رضای خداست همین است که غضب در اختیار انسان باشد و لذا خدای تعالی می‌فرماید:
وَاْلکٰاظِمینَ الْْغَیْظَ (و آنان که خشم خویش را فرو می‌برند. - سورهٔ آل عمران، آیه ۱۳۴) “در حالی که اگر نداشتن غضب پسندیده بود بایستی” بفرماید: “وَالْفاقِدینَ الغَیْظ” یعنی: آنهایی که هیچ غضبی ندارند.
● علل و اسباب و غضب
عواملی که باعث تهییج غضب می‌شوند عبارتند از:
۱. تکبر
۲. عجب
۳. شوخی
۴. استهزا
۵. ذلّ
۶. عیب‌جویی
۷. لجاج و مجادله
۸. مخالفت
۹. مکر و حیله
۱۰. شدت حرص بر مال و جاه زیاده از حدّ لازم
که همگی از اخلاق پست و نکوهیده به حساب می‌‌آیند.
تا وقتی که یکی از این عوامل در وجود انسان باقی است رهایی از غضب امری غیرممکن است، پس کسی که درصدد دفع غضب است چاره‌‌ای جز ازاله و رفع این عوامل به‌وسیلهٔ اضداد آنها ندارد. بنابراین سزاوار است که کبر خود را با تواضع، عُجب را با شناخت نفس، فخر را با علم به اینکه فخر از جملهٔ رذایل است و افتخار هر کس تنها به فضایل اوست، شوخی و بیهودگی را با جدّیّت در کسب فضایل و اخلاق حسنه؛ استهزا را به وسیله گرامیداشت نفس از آزار مردم، و حفظ آن از مسخره شدن؛ عیب‌جوئی را با دوری از گفتار زشت و حفظ نفس از جواب‌های نامناسب؛ حرص را با قناعت بر حدّی که برای کسب عزّت اسغناء و رهایی از ذلت نیاز ضروری است، معالجه کند.


همچنین مشاهده کنید