چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


ذوق لطیف ایرانی


بدیع‌الزمان‌ همدانی‌ ــ ادیب‌ مشهور ایرانی‌عصر آل ‌بویه ‌و نویسنده‌ كتاب‌ مقامات ــ نقل ‌می‌كند: در كودكی‌، همراه ‌پدرم‌، به‌ خدمت‌ صاحب‌ رسیدیم ‌و در حضور او زمین‌ ادب‌ را بوسه ‌دادیم‌. صاحب‌ به ‌من‌ فرمود: یا بنی‌ اقعد، كم‌ تسجد، كانك‌ هدهد؟!
یعنی‌، عزیزم‌ بنشین‌، تا چند زمین‌ را چونان ‌هدهد (شانه‌بسر) سجده ‌می‌كنی‌؟!
بدیع‌الزمان‌، چنانكه ‌گفتیم‌، خود از ادبای ‌بزرگ ‌عصر خویش‌ بوده ‌است‌. عوفی‌ می‌نویسد: زمانی‌ كه ‌مهارت ‌بدیع‌الزمان ‌در علم‌ و ادب‌ آشكار شد صاحب‌بن‌عباد او را نزد خود فراخواند تا ط‌بعش‌ را بیازماید. بدیع‌ در این ‌زمان‌۱۲ ساله ‌بود. در پیش‌ صاحب‌ دیوان ‌منصور منط‌قی ‌رازی ‌بود. دیوان‌را برگشاد و این‌ شعر آمد:
یك‌ مو بدزیدم ‌از دو زلفش ‌وقتی‌كه ‌همی‌ موی ‌زد به ‌شانه‌
و آن ‌موی‌، به ‌حیله ‌همی‌ كشیدم‌ چون ‌مور كه ‌گندم ‌كشد به ‌خانه‌
با موی‌ به‌ خانه ‌شدم‌، پدر گفت‌: منصور، كدام ‌است‌ اندر میانه‌؟!
به‌ بدیع‌ گفت‌: این‌ سه‌ بیت‌را به‌ عربی ‌برگردان‌! بدیع ‌گفت‌: فرمانبردارم‌. سپس لختی‌ اندیشید و آنگاه ‌گفت‌:
سرقت‌ من‌ ط‌رته‌ شعر حین‌ غدا یمشط‌ها بالمشاط‌
ثم‌ تدحرجت‌ بها مثقلاتدحرج‌ النمل ‌بحب‌ الحناط‌
قال ‌ابی‌: من‌ ولدی ‌منكما كلا كما یدخل‌ سم‌ الخیاط‌! (۱)
صاحب‌ كه‌ استعداد شگرف‌ بدیع‌الزمان ‌را دید، همت‌ به ‌تربیت‌ او گماشت‌ و وی‌ را تحت‌ سرپرستی‌ خاص‌ خود بركشید و پرورش‌ داد و به ‌اوج ‌رساند، بدین‌گونه‌، می‌بینیم‌ كه ‌ندیمان‌ صاحب‌ نیز، در فضل‌ و ادب‌ دستی‌ بلند داشته‌اند.
گویند:
یكی‌ از ندیمان ‌صاحب‌، روزی‌، دیرتر از موعد به ‌مجلس‌ او حاضر شد. صاحب‌ از علت ‌تاخیر وی ‌پرسید. او خواست‌ بگوید حمی‌ (یعنی‌، علت‌ تاخیر و دیرآمدنم ”تب“ بود). ولی ‌روی ‌دستپاچگی ‌و عجله‌، اشتباهاً گفت‌: حما. صاحب‌ گفت‌: قه (یعنی”حماقت“!) او فوراً گفت‌: وه ‌یعنی”قهوه“ علت‌ آن ‌شد! و با این‌ كلام‌، سرزنش‌ صاحب‌ را از خود دفع ‌كرد. صاحب ‌او را تحسین ‌نمود و خلعت ‌بخشید.
ابوالحسن‌ علوی‌ همدانی ــ‌ـ از سادات‌ زمانه ‌كه ‌ملقب ‌به ‌وصی‌ بود ـــ می‌گوید:‏ زمانی‌ كه ‌از خراسان‌ با گروهی‌ به‌ عنوان ‌سفارت ‌نزد صاحب‌ رفتم‌، برای ‌خوشنودی ‌وی‌ گفتم‌: (ما هذا بشرا ان‌ هذا الا ملك‌ كریم‌) (این‌آیه‌ ۳۱ از سوره‌ یوسف‌ است‌ كه‌ زنان ‌مصر پس‌ از دیدن ‌حضرت ‌یوسف‌، به ‌وی‌گفتند. یعنی‌، این ‌از جنس‌ آدمی ‌نیست‌ بلكه‌ فرشته‌ای ‌است ‌بزرگوار). صاحب‌گفت‌:
(انی‌ لاجد ریح‌ یوسف‌ لولا ان‌ تفندون‌) (آیه‌ ۹۴ از همان ‌سوره‌. یعنی‌گویا بوی‌ یوسف‌ را یافتم‌، اگر ملامتم ‌نكنید) و این ‌كلام‌، اشاره ‌به ‌ابوالحسن‌ بود. سپس ‌گفت‌: ــ مرحبا بالرسول ‌ابن‌الرسول‌، الوصی‌ ابن‌الوصی‌، یعنی‌مرحبا به ‌این ‌سفیر كه ‌فرزند پیغمبر (ص) است‌ و مرحبا به‌ این ‌وصی‌، كه ‌پسر وصی‌ پیامبر، علی‌ بن‌ابیط‌الب ‌علیهم‌السلام‌ است.
این‌ پاسخ‌ پندآمیز نیز از صاحب ‌شنیدنی ‌است‌. آورده‌اند (۲):
ابوهاشم ‌عبدالسلام‌ جبائی‌، از بزرگان ‌معتزله‌، و از دانشمندان ‌مشهور عصر آل‌بویه‌ می‌باشد، كه ‌آرا و نظ‌ریات ‌او و پدرش‌، ابوعلی‌، در كتب‌ مربوط‌ به‌ علم ‌كلام ‌آمده ‌است‌. اما ابوهاشم‌، پسری‌ همنام ‌پدرش‌ ــ ابوعلی ـ‌ـ داشت ‌كه ‌از علم ‌بی‌بهره ‌بود و مصداق‌ این‌ ضرب‌المثل ‌شمرده ‌می‌شد كه‌: ” از آتش‌، خاكستر به‌ عمل ‌می‌آید!“. گویند: روزی ‌فرزند ابوهاشم ‌به ‌مجلس‌ صاحب ‌درآمد كه ‌مجمع‌ افاضل‌ و دانشمندان ‌بود. صاحب ‌به ‌گمان ‌اینكه ‌او نیز مانند پدر و جد خویش‌، علم ‌و دانش‌ اندوخته ‌است ‌وی‌ را در صدر مجلس ‌نشانید و سپس ‌از او مسئله‌ای ‌علمی ‌پرسید. ابوعلی‌، به ‌حول ‌و ولا افتاد و در جواب‌گفت‌: ـ لا اعرف ‌نصف‌‏العلم‌! (یعنی‌، “نمی‌دانم‌“ نیمی ‌از دانش ‌است‌).
صاحب‌ فرمود: صدقت‌ یا ولدی‌، الا ان‌ اباك‌ تقدم‌ بالنصف‌ الاخر! فرزندم‌، درست‌ گفتی‌. ولی ‌بدان ‌كه ‌پدرت‌، به‌ خاط‌ر آن ‌نیمه‌ دیگر بود كه ‌از دیگران‌ پیش‌ افتاد و صدرنشین‌ محافل ‌گشت‌! (۳)
صاحب‌، اشعاری ‌در مدح ‌مولای‌ متقیان ‌علی (ع) و ذم‌ و بدگویی ‌از دشمنان ‌وی‌ (همچون‌ معاویه‌) دارد، كه ‌گذشته ‌از جنبه‌ هنری‌ و ادبی‌، حاكی ‌از ارادت‌ شایان ‌صاحب‌ به‌خاندان ‌عصمت‌ علیهم‌السلام ‌است‌.(۴) به‌ چند مورد از آن ‌اشعار اشاره ‌می‌كنیم‌:
الف‌) مدح ‌مولا (ع):
علی‌ حبه‌ جنقسیم‌ النار و الجن
وصی‌ المصط‌فی ‌حقا امام‌ الانس‌ و الجن (۵)
حب‌ علی‌ بن‌ ابی‌ط‌الب ‌هو الذی‌ یهدی‌ الی‌ الجن
ان‌ كان‌ تفضیلی‌ له‌ بدعفلعن الله علی‌السن! (۶)
ب‌) قدح ‌معاویه‌:
ناصب‌ قال ‌لی‌: معاویخالك‌، خیر الاعمام‌ الاخوال‌
فهو خال‌ للمومنین‌ جمیعا قلت‌: خال‌، لكن‌ من‌ الخیر خال‌! (۷)
و كان‌ صاحب‌ لی‌ بط‌نه‌ كالها و یكان‌ فی ‌امعائه‌ معاوی! (۸)
گفتنی ‌است‌ كه‌حكیم ‌سنایی‌، شاعر برجسته‌ قرن‌ ششم‌، در مذمت ‌پسر هند (معاویه‌) شعری ‌دارد كه ‌ظ‌اهراً با الهام ‌از صاحب‌بن‌عباد سروده ‌است‌:
پسر هند اگر چه‌ خال ‌من‌ است‌ دوستی‌ وی‌ام ‌به‌ كاری‌ نیست‌
ور نوشت‌ او خطی ‌ز بهر رسول ‌به ‌خط‌ش ‌نیز افتخاری‌ نیست‌
در مقامی ‌كه ‌شیرمردان‌اند به ‌خط ‌و خال‌ اعتباری ‌نیست‌
میرزا ابوالفضل ‌تهرانی‌، شاگرد صاحب‌ نام‌ میرزای ‌شیرازی (پرچمدار نهضت‌ تنباكو) و فقیه ‌و ادیب ‌توانای‌ عهد ناصری‌، در كتاب‌ “شفا الصدور“ با اشاره ‌به ‌ابیات‌ فوق‌، می‌گوید: مسیر حركتم‌ به ‌حج‌، از شام ‌می‌گذشت‌ و در اصنای‌ سفر، هنگام ‌عبور از دمشق‌، خلاصه‌ دو بیت ‌اخیر سنایی ‌را ـــ با رعایت ‌جناس‌ تام‌ و لزوم ‌ما لا یلزم‌ ــ در قطعه‌ای‌ به ‌زبان ‌تازی‌ ریختم:
قیل‌ لی‌: فبم‌ لا تعد ابن‌ هندلك‌ خالا؟ فقلت‌: لیس‌ بخال‌
و اذن‌هند جد و ابوسفــیان ‌جد و ذاك‌ اكذب‌ خال‌
و لئن‌ خط‌ للرسول‌ كتابا فهو خط‌ عن‌ السعاد خال‌
و اذا عدت‌ الفحول‌ المز ایالم ‌یكن‌ عبر بخط‌ و خال‌!

۱. جوامع‌الحكایات ‌و لوامع‌الروایات‌، سدیدالدین ‌محمد عوفی‌، به‌ كوشش‌ دكتر جعفر شعار (چ‌، سازمان ‌انتشارات ‌و آموزش‌ انقلاب ‌اسلامی‌، تهران ۱۳۶۷ش‌) صص‌۱۵۷ـ.۱۵۸.
۲. حاج ‌شیخ ‌عباس‌ قمی‌، هدی‏الاحباب‌، چاپ ‌امیركبیر، صص‌۱۳۴ـ ۱۳۵.
۳. داستانهای ‌منسوب‌ به‌ صاحب ‌را، جز آنچه ‌كه ‌در متن ‌به ‌ماخذ آن ‌اشاره ‌شده‌، از كتاب‌ گرانقدر “هدی العباد در شرح‌ حال‌ صاحب‌ بن‌عباد“ نوشته‌ مرحوم ‌آیت‏الله حاج ‌شیخ‌ عباسعلی ‌ادیب‌، صص‌۲۳۱ـ ۲۳۶ و ۲۵۶، گرفته‌ایم‌.
۴. برای‌ سخنان ‌كوتاه ‌و گزیده‌ صاحب ‌بن‌عباد در مدح ‌مولا (ع‌)، ر.ك‌، هدی العباد، همان‌، ص‌۵۰ به ‌بعد.
۵. حاصل‌ مضمون‌ آنكه‌: دوستی‌ با علی‌ علیه‌السلام‌، انسان‌ را از آتش‌ دوزخ ‌حفظ‌ می‌كند. او تقسیم‌كننده‌ و فرستنده‌ انسانها در روز رستاخیز به‌ بهشت‌ و دوزخ‌ بوده‌، و وصی‌ حقیقی‌ پیامبر و پیشوای ‌انسانها و جنیان‌ است.
۶. دوستی ‌با علی ‌بن‌ابیط‌الب‌، همان ‌راهی ‌است‌ كه ‌انسان ‌را به ‌بهشت‌ رهنمون ‌می‌سازد و اگر كسانی ‌می‌پندارند كه ‌برتر شمردن‌ مولای ‌متقیان ‌بر خلفا، “بدعت‌“ و كاری‌ ناروا است‌، من‌ می‌گویم ‌كه ‌لعنت‌ خدا بر ”سنت‌“ باد!
۷. ماحصل‌ مضمون ‌آنكه‌: یك ‌فرد ناصبی‌ و دشمن ‌خاندان‌ پیامبر، به‌ من‌ گفت‌: معاویه (از باب‌ اینكه‌خواهرش‌، میمونه‌ بنت ‌ابوسفیان‌، همسر پیامبر و بنابراین ‌در حكم‌ ام‏المومنین ‌بود خالو و دایی‌ توست‌ و بهترین ‌نزدیكان‌، خالوها هستند، و او خالو و دایی‌ همه‌ مومنان‌ است‌. بدو گفتم‌: بلی‌، معاویه‌ خالوی ‌ماست‌، اما خالویی ‌خالی ‌از هرگونه ‌خیر و خوبی‌! دوستی ‌دارم ‌پرخور ‏كه ‌شكمش‌ (از ‏بس‌ كه‌ می‌خورد) ‏به ‌سان ‌هاویه ‌است‌، ‏تو ‏گویی ‌در ‏میان ‏معده ‌و روده‌هایش‌ معاویه ‌جای‌ گرفته ‌است‌! ‏اشاره‌ به ‌پرخوری‌ معاویه‌ در غذا كه‌ ـ در نتیجه‌ نفرین‌ پیامبر ــ از كثرت‌ غذا خوردن ‌خسته‌ می‌شد ولی ‌سیر نمی‌گشت‌، و داستانش‌ در تاریخ‌ مشهور است‌ .
۸. دیوان‌ الحاج ‌میرزا ابی‌الفضل‌ الطهرانی‌، تعلیق ‌و تصحیح‌ محدث ‌ارموی‌، صص‌۲۷۹ـ.۲۸۰.

علی ابوالحسنی (منذر)
منبع : ماهنامه بهارستان