پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


چارلز دیکنز سینما؛ به یاد چارلی چاپلین


چارلز دیکنز سینما؛ به یاد چارلی چاپلین
كلاه، عصا، كفش های گشاد، سبیل نازك و كوچك و... این ها همه مشخصات ظاهری معروف ترین و محبوب ترین كاراكتر سینمایی تمام تاریخ سینماست. سر چارلز اسپنسر چاپلین در ۱۶ آوریل ۱۸۸۹ در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. پدرش كه خواننده ای موفق در لندن بود به دلیل افراط در مصرف الكل جان خود را از دست داد و مسئولیت چارلی و برادر بزرگترش سیدنی، به دوش مادر افتاد.
مادر نیز پس از مدتی دچار مشكلات روحی و جسمی شد و چارلی و سیدنی به نوانخانه ای در لندن فرستاده شدند. به این ترتیب چارلی تا سن ده سالگی، چنان مشقاتی را متحمل شد كه شاید بسیاری از ما تا پایان عمرمان نیز با یك دهم آن هم روبرو نشویم. چارلی كار نمایش را از نمایشخانه های لندن با اجرای نمایش های كمیك كوتاه آغاز كرد و سپس به گروه نمایشی فرد كارنو پیوست.
چاپلین سپس به آمریكا رفت و در تعدادی فیلم كوتاه كمدی نیز ظاهر شد تا اینكه بالاخره موفق شد تعدادی فیلم كمدی در كمپانی كیستون (به ریاست مك سنت) بسازد.
قابل ذكر است، نوع منحصر بفردی از كمدی كه چاپلین با آن معروف شده، در حقیقت نشات گرفته از آثار مك سنت می باشد و مك سنت را می توان به نوعی پدر معنوی چاپلین و این نوع كمدی دانست. چاپلین آرام آرام توانست فیلم های بلند تری بسازد و با خلق كاراكتر معروف (ولگرد) به محبوبیت بسیاری دست یافت.
در سال ۱۹۱۸ چاپلین فیلم دوش فنگ را در هجو جنگ جهانی اول ساخت و سپس فیلم زایر را در نقد تعصبات تند مذهبی كارگردانی كرد. چارلی چاپلین در سال ۱۹۲۱ موفق به ساخت یكی از معروف ترین آثارش شد. (پسربچه) كه یكی از شاهكارهای فراموش نشدنی اوست، در واقع حاصل تمام تجربیات تلخ او در دوران كودكی و در نوانخانه های لندن است. فیلمی گزنده و بسیار پراحساس كه خود چاپلین نقش معروف ولگرد را در آن ایفا كرد و هری گوگان كوچك نیز نقش پسربچه را به زیبایی تمام به اجرا درآورد.
رابطه شكل گرفته بین دو كاراكتر (ولگرد) و (پسربچه) در حقیقت فراتر از رابطه پدر و فرزندی می رود و این دو با هم به نوعی تكامل می رسند. گفتنی است كه گوگان آن چنان با نقش درگیر شده بود كه گاهی چاپلین را یاد دوران كودكی خودش می انداخت و حتی گاهی اشك را به چشمان استاد می آورد.
فیلم بعدی چاپلین، زن پاریسی (۱۹۲۳)، به دلیل عدم حضور چاپلین در آن به موفقیت قابل توجهی دست نیافت اما فیلم بعدی او، جویندگان طلا (۱۹۲۵) یكی از بهترین آثارش لقب گرفت. جویندگان طلا درباره مردانی است كه به وسوسه طلا گرفتار شده اند و با سختی فراوان و به امید پیدا كردن طلا، راه كوهستان كلوندایك را در پیش می گیرند. جویندگان طلا، فیلمی درباره طمع و وسوسه پول و ثروت، یكی از معروفترین صحنه های تاریخ سینما را نیز در خود دارد: آنجا كه هم اتاقی چارلی كه همراه او در برف گیر افتاده، از شدت گرسنگی چارلی را به مانند مرغی آماده طبخ می بیند و قصد جان چارلی را می كند!
فیلم بعدی چاپلین، سیرك (۱۹۲۸) تفاوت كوچكی با سایر آثار او دارد و آن پایان تلخ آنست. در سیرك چارلی برخلاف بسیاری دیگر از آثارش كه همه با خوبی و خوشی به اتمام می رسند، بدون اینكه به معشوقه اش برسد به سوی سرنوشتش می رود. فیلم بعدی چاپلین نیز به نوبه خود یكی از شاهكارهای چاپلین و یكی از بهترین آثار دهه ۱۹۳۰ به شمار می رود: روشنایی های شهر (۱۹۳۱) ملودرام احساساتی چاپلین در نقد و تقبیح كسانی است كه هنگامی كه مست می كنند تازه خوی مهربانی شان گل می كند (!)
و شروع به بذل و بخشش و محبت می كنند اما زمانی كه به حالت عادی بازمی گردند باز همان ثروتمند همیشگی اند. فیلم بعدی چاپلین كه به عقیده نگارنده بهترین اثر او به شمار می رود در سال ۱۹۳۶ ساخته شد. عصر جدید، كه اثری است در نقد جامعه مدرن و صنعتی و نقد ماشینی شدن، جانمایه و عصاره تمام تفكرات چاپلین را در خود دارد.
چاپلین در عصر جدید خطر ماشینی شدن و میكانیكی شدن را در صحنه ای به یاد ماندنی گوشزد می كند: آنجا كه چارلی كه كارش در كارخانه بستن پیچ و مهره است، بدنش ناخودآگاه این حركت را انجام می دهد و دستانش می خواهند هر چیزی را مانند پیچ و مهره سفت كنند! انسانی كه زندگی ماشینی او را نیز ماشینی كرده و كنترلی بر اعضای بدنش ندارد. در سال ۱۹۴۰ كه نازی ها و فاشیست ها دنیا را عرصه تاخت و تاز خود می دیدند، چاپلین فیلم دیكتاتور بزرگ را در تقبیح آنان ساخت و البته منفور آنان نیز شد. چاپلین در فیلم نقش سربازی را بازی كرد كه به اشتباه و تنها به دلیل شباهت ظاهری با دیكتاتور معروف (آدولف لینكل) به جای او قرار می گیرد و اینگونه اعمال هیتلر و موسولینی را به سخره می گیرد.
چاپلین در پایان دیكتاتور بزرگ بیانیه ای را می خواند كه به نوعی بیانیه خودش در ارتباط با نگاهش به دنیا و انسان هاست. چارلی چاپلین در حقیقت نماد وجدان بیدار انسانی قرن بیستمی است كه همچون چارلز دیكنز بزرگ، فقر، بدبختی، بی عدالتی و ظلم را به چشم دیده و از آن می نالد. چاپلین درد كشیده، كه دیگر تاب تحمل بی عدالتی را ندارد، زبانی بهتر و گزنده تر از طنز پیدا نمی كند و با تیغ تیز آن به تمام ثروتمندان، دیكتاتوران و سایر كسانی كه دنیای صنعتی آن ها را به خواب خرگوشی برده، زخم می زند
. تا شاید برخیزند و به دنبال نسیمی از انسانیت بروند. برای پایان این نوشته، نه كلمه، بلكه تصویری مناسب است. تصویری كه اگر عصر جدید را دیده باشید، كافیست آن را در ذهن مجسم كنید: نمای پایانی عصر جدید كه ولگرد كوچك ما را نشان می دهد كه با معشوقه اش به سوی غروب می روند و شاید به سوی فردایی بهتر كه انتظارشان را می كشد. سر چارلز اسپنسر چاپلین در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۷۷ برای همیشه نام خود را در ردیف تمام آنان كه به نوعی برای انسانیت مبارزه می كنند قرار داد.
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم