پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

دیدگاه های ایدئولوژیکی ائتلاف اروپائی اتحادیه اروپا


دیدگاه های ایدئولوژیکی ائتلاف اروپائی اتحادیه اروپا
نظم نوینی که بعد از پیروزی سرمایه داری در سال ۱۹۱۷ آلترناتیوی جدید برای تنظیم جوامع از سوی سرمایه داری است.
بدینوسیله پیدایش اتحادیه اروپا بیان عصری جدید در زندگی سرمایه داریست. مسلما این تغییر عصر صلح آمیز اروپا را می توان تنها مدیون روندی دانست که از ائتلاف پیمان ناتو و پیمان ورشو شکل گرفت. ائتلافی که از پیش شرط های پیدایش اتحادیه اروپا در تاریخ ۲۱.۱۱.۱۹۹۰ بود. تاریخی که در آن منشور پاریس تغییر یافته و به فراموشی سپرده شد. بنابراین تاریخی هم که بنگریم خواهیم دید که اتحادیه اروپا خود تنها محصول و یا بهتر بگوئیم آلترناتیو صلح آمیز پیوند میان پیمان ورشو و پیمان ناتو است. اولین قدم این ائتلاف دو پیمان در اروپا این بود که سرمایه داری پیروزمندانه تلاش کرد در ابتدا به اختلافات شرق اروپا و غرب اروپا پایانی بخشد و با وجود اینکه در آغاز کار ارزش گذاری مشترکی به لحاظ ثبات و نظم در تک تک کشور ها بخصوص کشورهای شرق اروپا وجود نداشت اما در هر حال آنان موفق شدند اولین پایه های ائتلاف دولت های اروپائی را بنیان نهند.
مسلما حل اختلافات میان شرق و غرب اروپا به معنی تغییرات در پیمان ورشو بود. در تاریخ ۷ فوریه ۱۹۹۲ با وضع پیمان ماستریش اتحادیه اروپا پایه گذاری گشت. در این زمان ۱۲ کشور در این پیمان شرکت داشتند.سپس با ورود کشور های بیطرفی چون اطریش و فنلاند و سوئد در تاریخ ۱۱ ژانویه ۱۹۹۵ این ائتلاف ۱۵ کشور اروپائی را زیر پوشش خویش قرار داد. در حال حاضر تعداد کشور های عضو به ۲۴ رسیده است. البته قابل توجه است که تمامی کشور های زیر پوشش پیمان ورشو که در این فاصله عضو اتحادیه اروپا گشته اند در ابتدا قبل از اینکه از این شانس برخوردار باشند عضو اتحادیه اروپا گردند می بایست عضو پیمان ناتو بشوند. هم اکنون بلغارستان و رومانی با وجود اینکه عضو ناتو هستند اما در لیست انتظار عضو شدن در اتحادیه اروپا قرار دارند. تمامی کشورهای عضو ناتو باید همواره آمادگی خویش را برای خدمات نظامی در فضای استراتژی جغرافیائی امپریالیستی به اثبات رسانند( فرستادن سرباز و یا حضور نظامی در مناطق جنگی مانند عراق). طرح پیش نویس قانون اساسی جدید اتحادیه اروپا در صدد است قدرت نظامی جهانی را برای اروپا کسب کند. این طرح در مقاطعی با استراتژی قدرتی آمریکا همخوانی داشته و در مقاطعی در مقابل آن قرار می گیرد. سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا این مسئله را چنین بیان می کند:" ما بزرگترین قدرت تجاری جهان هستیم و بیشترین کمک مالی به کشور های در حال توسعه از صندوق ما جاری می شود. از این رو ما مدت هاست که قدرتی جهانی گشته ایم. تنها تا کنون ما در آکسیون های نظامی جهان به طور مستقیم شرکت نداشتیم اما این استراتژی را هم ما تغییر خواهیم داد و اگر بخواهیم از ارزش هایمان دفاع کنیم باید به لحاظ نظامی هم قدرت برتر باشیم. البته این به آن مفهوم نیست که ما بخواهیم با آمریکا وارد رقابت گردیم. به نظر سیبگنیو برژینسکی مشاور امنیتی اسبق جیمز کارتر دراستراتژی جغرافیای سیاسی، موضوع نه بر سر مقیاس های منطقه ای بلکه مقیاس های جهانی است. تسلط بر مجموعه قاره اروپا/آسیائی ، پیش شرط تبدیل شدن به قدرتی جهانی است. از این رو برای برژینسکی ، حفظ قدرت آمریکا در جهان بستگی به این مسئله دارد که چگونه و تا کی بتواند در مقابل این ائتلاف اروپا/آسیائی بعنوان قدرت برتر عرض اندام کند. در حال حاضر برای آمریکا مجموعه این قاره بعنوان قاره ای وابسته محسوب می شود وتا کنون از بسیاری از دولت هایش باج فراوان گرفته است. برخی از این دولت ها با کمال میل به واشنگتن وابسته بودند. اینکه این وابستگی و باج دهی چه مفهومی دارد را هلموت کل صدر اعظم اسبق آلمان و عضو حزب دمکرات مسیحی آلمان در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸ چنین توضیح می دهد که از آنجا که هیچ سرباز آلمانی حاضر به شرکت در جنگ خلیج فارس نیست ( جنگ اول عراق) پس آلمان باید ۲۰ میلیارد مارک سهم برای این جنگ بپردازد. برای برژینسکی این مسئله به وجه دستوری استراتژی جغرافیائی امپریالیستی تعلق داشته و از اختلاف و سر پیچی دولت های وابسته ، باج ده جلوگیری نموده و وابستگی آنان را در رابطه با "مشکل امنیت" حفظ می کند.. این دقیقا نشان می دهد که آمریکا چگونه طرح های نظامی خویش را با کمک اتحادیه اروپا و ناتو در فضای جغرافیای سیاسی مشخص به اجرا در می آورد. کنسرن های بزرگ اروپائی هم از آنجا که از قدرت نظامی مناسبی برخوردار نیستند ، مجبورند همواره به قول ملوانان" زیر باد بادبان های آمریکا قایقرانی کنند". دفاع از منافع جهانی آنها تنها از طریق جلب نظر آمریکائی ها امکان پذیر است و نه در دشمنی با آنان. اما با این وجود این مسئله باعث نخواهد شد که هدف رقابت در عملکردهای سیاسی ، نظامی میان آمریکا و اتحادیه اروپا محو شود و خود را بروز ندهد. برعکس این رقابت هم اکنون در رابطه با حمله آمریکا به عراق از همیشه واضح تر گشته است.
تغییر و دگرگونی در روسیه
ده سال پیش برژینسکی اعتقاد داشت که نفوذ ناتو در جغرافیای سیاسی خارج از اروپا و مشخصا به مرزهای روسیه، روندی است که با گسترش اتحادیه اروپا رابطه تنگاتنگ خواهد داشت. رابطه ای که باعث خواهد شد ثبات و امنیت در اوکرائین به وجود آید و یک اوکرائین با ثبات این خاصیت را دارد که در مقابل تلاش های امپریالیستی روسیه قرار می گیرد. . سه سال بعد وی اعلام داشت که نقش اوکرائین در استراتژی توسعه آمریکا و اتحادیه اروپا به هیچ وجه نقشی باز و روشن نیست. زیرا اوکرائین خود فضائی جدید و مهم در صحنه بازی اروپا/آسیائی پیدا کرده است و در واقع یک چرخش در استراتژی سیاس جغرافیائی است زیرا که وجود اوکرائین به عنوان دولتی مستقل باعث دگرگونی در روسیه خواهد شد. بدون اوکرائین ، روسیه دیگر قدرتی مهم در صحنه اروپائی/آسیائی نخواهد بود.البته این مسئله می تواند به آنجا ختم شود که روسیه قدرت مطلق آسیا شود. اگر مسکو بتواند تسلط بر اوکرائین را که از ۵۲ میلیون سکنه برخوردار است و مقادیر قابل توجه ای ذخایر طبیعی داشته و همچنین به دریای سیاه دسترسی دارد ، را دوباره بدست آورد، در این صورت روسیه خواهد توانست به عنوان قدرتی بزرگ در صحنه اروپا/آسیائی عرض اندام کند. ما هم اکنون شاهد این هستیم که آمریکا و اتحادیه اروپااز این استراتژی برای کشیدن اوکرائین به زیر تسلط خود استفاده می نمایند.
در شرایط کنونی در اتحادیه اروپا اختلافات بر سر چگونگی راه های گسترش حیطه قدرت اتحادیه اروپا از طریق عضویت ترکیه وجود دارد. بروز این اختلافات همچنین به رقابت با آمریکا و نقش ناتو در گسترش حیطه قدرت اتحادیه اروپا و استراتژی جغرافیائی سیاسی اتحادیه اروپا ربط پیدا می نماید.همزمان گسترش تسلط اتحادیه اروپا در خاور میانه و نزدیک از طریق مسلما ترکیه در برنامه اتحادیه اروپا قرار دارد. در این رابطه در یکی از روزنامه های کنزرواتیو آلمانی آمده است:" یک چنین استراتژی می تواند چشم انداز ورود اسرائیل و فلسطین را به اتحادیه اروپا ممکن سازد. زیرا یک چنین استراتژی کمک خواهد نمود که اروپای غربی برای اولین بار بعنوان یک آلترناتیو قابل قبول نسبت به آمریکا در نظام قدرتی سیاست منطقه ای عرض اندام نماید".
نقطه مورد اختلاف: حقوق ملت ها
از موارد مهم اختلاف میان آمریکا و اتحادیه اروپا سیاست آنها نسبت به سازمان ملل متحد و حقوق ملت هاست. یوزف جوفه این اختلاف را چنین تجزیه و تحلیل می نماید:" آمریکائی ها به قدرت خود متوصل می شوند، قدرتی که مشروعیت حقوقی ندارد. برعکس اروپائی ها به مشروعیت حقوقی می اندیشند اما قدرتی ندارند". اگون بار معتقد است :" تا زمانیکه اتحادیه اروپا از قدرت نظامی چون آمریکا بر خوردار نیست، می توان امیدوار بود که اروپا بر ضعف هایش فائق آمده و نقاط مثبتش رشد خواهد کرد و از طریق بستن قرار دادها و همکاری و مناسبات دیپلماسی ثباتی را حکمفرما خواهد شد که کمتر نیاز به عملکردهای نظامی خواهد داشت". در واقعیت هم در رابطه با حقوق ملت ها و مناسبات با سازمان ملل متحد ، بین آمریکا و اغلب دولت های اتحادیه اروپا تفاوت هائی وجود دارد. میشائیل مینکن ، سیاستمدار آلمانی که در حال حاضر در نیویورک زندگی می کند در این باره می گوید:" هم اکنون گروه هائی که در آمریکا بر سر کارند تصویری دشمنانه از سازمان ملل متحد در ذهنشان به وجود آورده اند. در حالیکه در سال های ۸۰ مرکز توجه دولت آمریکا در مرحله اول مبارزه بر علیه کمونیست ها بود و بعد سازمان ملل متحد. اما از سال ۱۹۸۹ نفرت از سازمان ملل متحد مقام اول را گرفته است. زیرا که از دید افکار مسیحیت، جامعه ملل تهدیدی است جدی در مقابل نظم نوین آمریکائی......".
برای اینکه نشان دهیم که در بیان این موضوع زیاده روی نکرده ایم به سخنان ریچارد پرله که یکی از بنیان گذاران افکار نئوکونزرواتیوی است با روزنامه بریتانیائی گاردین در تاریخ ۲۶.۳.۲۰۰۳ توجه می کنیم . وی در این مصاحبه در رابطه با شروع جنگ آمریکا در عراق می گوید:"خدا را برای مرگ سازمان ملل شکر می کنیم". همین ریچارد پرله در یکی از نشست های فورومی که از سوی بانک آلمان ( دویچه بانک) در رابطه با عدم توجه به منشور سازمان ملل متحد در باره جنگ فرا خوانده شده بود می گوید:" عملکرد ها و استراتژی های حقیر و عقب افتاده احتیاج به عکس العمل های سریع در مقابل تهدیدات ناشی از آن عملکرد ها خواهند داشت...... در سال ۱۹۸۱ اسرائیلی ها کاری کردند که ما باید از آنها تشکر کنیم. آنها یک مرکز اتمی در عراق را منهدم نمودند. آنها این کار را نکردند چون عراق تسلیحات اتمی خواهد ساخت. زیرا مشخص بود که در آنزمان حداقل تا یکسال بعد عراق نمی توانست به اینکار مبادرت نماید. حتی این مسئله به علت وجود خطر احتمالی از سوی عراق انجام نپذیرفت بلکه تنها به این دلیل بود که عراقی ها می خواستند سوخت اتمی وارد نیروگاه ها نمایند....... در آنزمان این حمله نظامی حتی به یک حمله احتمالی از سوی عراق به اسرائیل هم ربط پیدا نمی کرد. بلکه تنها به شرایطی ربط پیدا می نمود که اسرائیل را در حالتی قرار داده بود که دیگر نمی توانست راه حل های عاقلانه دیگری را انتخاب نماید. از این رو بنظر من این خود یک روش تفکر عاقلانه است".به عقیده چارمرز جونسون، آمریکا آنچیزی که نشان می دهد نیست در حقیقت آمریکا یک طرز فکر نظامی است که می خواهد خود را به جهان تحمیل کند.به همین خاطر هم آنان یک امپراطوری از مستعمره های خود به وجود نیاورده اند بلکه امپراطوری از پایگاه های نظامی شکل داده اند. در سال ۲۰۰۱ دولت آمریکا در حدود ۷۲۵ قرارگاه نظامی را که در محدوده جغرافیائی آمریکا قرار نداشت زیر پوشش خود داشت. در سال ۲۰۰۳ آنها تنها ۱۵۳ پایگاه نظامی در ۱۸۹ کشور عضو سازمان ملل متحد برقرار کرده بودند و در ۲۵ کشور حضور فعال نظامی داشته و با ۳۶ کشور پیمان های نظامی و امنیتی بسته بودند. توماس ریچرینگ منشی وزارت خارجه آمریکا در تاریخ ۱۰ فوریه ۱۹۹۹ قبل از حمله ناتو به یوگسلاوی در یک مراسم آکادمی نظامی آمریکا در وست پوینت در باره اختلاف نظر های میان آمریکا و متحدین اروپائیش در رابطه با حقوق ملت ها می گوید:" امروزه بیشتر از همه این خواست وجود دارد که قبل از هر عملکردی به لحاظ حقوقی امنیت های لازم را در نظر گیریم. برای مثال در فضای ناتو جائی که برخی از متحدین ما عمل می کنند یک قیمومیت از سوی سازمان ملل متحد در صورت دست یازیدن ناتو به عملکردهائی خارج از منطقه ائتلافیش، ضروریست. ایالات متحده آمریکا و دیگر متحدینش با یکدیگر در این مسئله توافق نداشته..... اگر ما تنها خود را به نظر و رای شورای امنیت محدود می کردیم می توانستیم وتوی چین و روسیه را بر علیه چنین آکسیون هائی از سوی ناتو قبول کنیم. این غیر قابل قبول است ...... ایالات متحد آمریکا به هیچ وجه از حق خویش برای اینکه به تنهائی عمل کند نخواهد گذشت".
"نظم نوین" جهانی.
با وجود تمامی تفاوت های موجود میان آمریکا و اتحادیه اروپا در نحوه برخورد به نظر سازمان ملل متحد در باره حقوق ملت ها و همچنین استفاده از ابزار و متد هائی که می توان برای اهداف سیاست خارجی استفاده کرد اما مابین ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا بر روی اساس و بنیان استراتژی جغرافیائی توافق وجود دارد که آن هم " نظم نوین" جهانی به نفع قدرتمندان جهانی و سلطه سرمایه داری از طریق حذف نظرات و عملکردهای ضد امپریالیستی و ضد استعماری و مبارزات آزادیخواهانه در قرن ۲۰ است. روزنامه کنزرواتیو فرانکفورت ( فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ)روزی که آمریکا به عراق حمله نمود چنین نوشت:" عراق باید به عنوان دشمن حذف گردد ومجددا از طریق ابزار های امپراطوری آمریکا از نو بنیان شود. انکار دوران نواستعماری جای خود را به یک استعمار نوین دمکراتیک می دهد ". امروزه دیگر همه می دانند که موضوع تنها بر سر خصوصی سازی مجدد ذخایر طبیعی جهان است. ذخایری که در نتیجه مبارزات آزادیبخش سال های ۷۰ دولتی گشته بودند. بطوریکه امروزه مثلا ما این مسئله را در اندازه قدرت اقتصادی کشور های عضو اوپیک می بینیم. جیمز وولسی رئیس سازمان سیا در سالهای ۱۹۹۳/۹۴ کمی قبل از حمله آمریکا به عراق از این هدف استراتژی سخن می گوید:" مسئله تنها بر سر وابستگی آمریکا به نفت نیست بلکه موضوع بر سر وابستگی تمامی جهان به آن است..... ما باید در خاورمیانه نفت را بعنوان اسلحه بر داریم و در دست خود داشته باشیم. ما امروز از عراق شروع می کنیم و بعد..............".
ریچارد هرسینگر هم درست از این منطق، جنگ در عراق را توجیح نموده و می گوید:" این جنگ ابزاری است برای ابراز وجود دمکرات های غربی و با اهدف نواستعماری دمکراتیک انجام می گیرد". ملت هائی که بعد از جنگ سرد مورد حمله این نظریات نواستعماری دمکراتیک قرار گرفته اند ، قدرت هائی را پیش روی خود می بینند که بر فراز مونوپل ها قرار گرفته اند . سمیر امین از ۵ مونوپل نام می برد که جهانی سازی امپریالیستی کنونی را رهبری می کنند: ۱- مونوپل تکنولوژی ۲- مونوپل کنترل بر جریانهای مالی ۳ مونوپل کنترل بر ذخایر طبیعی کره زمین ۴ - کنترل بر ارتباطات الکترونیکی جمعی و رسانه ها ۵ - مونوپل تسلیحات کشتار جمعی . سپس وی آمریکا و متحدینش را متهم می کند که افکار عمومی جهان را گول می زنند و مجبور می کنند که آنان به خود بقبولانند که غربی ها از ابزاری برخوردارند که می تواند سایر ملت ها را تهدید نمایند بدون اینکه خود مورد مخاطره قرار می بیند.
سمیر امین مردم جهان سوم را از سوی دولت های گ ۸ و گ ۷ و امپریالیستها( آمریکا ، اروپا و ژاپن) مورد مخاطره جدی می داند.
یک چنین تحلیلی هم نویسنده توانای هند خانم آروندا روی در این اواخر زمانی که خانم سدنی جایزه نوبل را دریافت می کرد، اعلام کرده است:" در حالیکه مبارزه برای کنترل ذخایر طبیعی جهان روز به روز جدی تر می شود ،اقتصاد استعماری با خشونت های نظامی دوباره به زندگی بر می گردد. .... دنیای مدرن و متمدن وارث برده داری، استعمار و تسلیحات کشتار جمعی می گردد و کنترل بر اکثر منابع نفت جهان ، اکثر تسلیحات جهان، اکثر ثروت و پول جهان ، اکثر رسانه های جهان و .... شروع می شود .
منبع : خبرگزاری آفتاب