چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

افغانستان در آرزوی شاه مسعودی دیگر


افغانستان در آرزوی شاه مسعودی دیگر
احمدشاه مسعود، فرمانده نامدار مجاهدین در دره پنجشیر در نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ با انفجار انتحاری دو عضو شبكه القاعده كه خود را خبرنگار نامیده بودند، در خواجه بهاالدین ولایت تخار ترور شد.
«در تاریخ معاصر افغانستان از احمد شاه مسعود به عنوان یك شخصیت برازنده نظامی سیاسی نام برده می شود. مسعود یك فرمانده نظامی مبتكر و یك سیاستمدار زیرك بود. سخنی از وی نقل شده كه گفته بود: «سیاستمدار ناكام كسی نیست كه از پیش بینی آینده عاجز است، سیاستمدار ناكام كسی است كه تحلیل منطقی، روشن و واقع بینانه از شرایط موجود ندارد».
از نظر موضع گیری های سیاسی، چهار دوره در تحول زندگی مبارزاتی احمد شاه مسعود قابل توجه است: عضویت در تحریك اسلامی و قیام علیه رژیم داودخان، ایستادگی در برابر اشغال افغانستان توسط شوروی، جنگهای داخلی و مقاومت علیه طالبان.
● مسعود در آغاز تحریك اسلامی
تحریك اسلامی در سال ۱۳۴۸ شمسی از دانشگاه كابل آغاز شد و احمد شاه مسعود نیز به آن پیوست.
پس از كودتای داود خان در سال ،۱۳۵۲ او به پاكستان رفت. مسعود در قیام سال ۱۳۵۴ علیه رژیم داود خان عضو گروهی بود كه در پنجشیر دست به قیام مسلحانه زدند. این قیام سركوب شد. او از این معركه جان سالم بدر برد و توانست فرار كند.
شكست این قیام كه باید در چند ولایت به صورت همزمان صورت می گرفت، موجب دودستگی میان تحریك اسلامی شد.
گلبدین حكمتیار علی رغم شكست، از این قیام جانبداری می كرد و آن را یك موفقیت می پنداشت اما احمدشاه مسعود از منتقدین این حركت بود.این نقطه آغاز اختلاف میان مسعود و حكمتیار بود كه با گذشت زمان ریشه دارتر شد.
مسعود در آغاز این دوره از حیات سیاسی اش به تندروی تمایل داشت اما پس از شكست قیام سال ۵۴ تمایل بسوی اعتدال از وی به مشاهده رسید.
برخی ها ریشه جنگهای پس ورود مجاهدین به كابل را ناشی از همین اختلاف میان مسعود و حكمتیار می دانند.
● اشغال افغانستان
مسعود در دوران جهاد (جنگ علیه حضور شوروی در افغانستان) نه تنها یك فرمانده نظامی موفق بلكه یك سیاستمدار زیرك بود كه حتی توان بهره گیری از نیروی دشمن را علیه خودش داشت.
معاهده آتش بس كه وی با روسها در دوران جهاد امضا كرد، یكی از ابتكارات دلیرانه او در زمانی بود كه چنین كاری را بسیاری از رهبران مجاهدین بدعتی كفرآمیز می پنداشتند.
اما مسعود با این كار، روسها را وادار كرد تا مجاهدین را به عنوان یك قدرت و یك جهت در معادلات سیاسی نظامی افغانستان رسما قابل توجه و اعتنا به شمار آورند.
او با این ابتكار، مشروعیت دولت كابل را حتی در ذهن هوادارانش نیز زیر سؤال برد.
از نظر گرایش های فكری، مسعود در این دوره یك مسلمان تا حدی بنیادگرا به شمار می آید ولی با افراطی گری های معمول آن زمان میانه ای ندارد.
● حكومت مجاهدین
در هنگام سرنگونی دولت نجیب الله، نیروهای تحت امر مسعود نخستین گروه مجاهدین بودند كه وارد كابل شدند ولی بزودی جنگ میان احزاب مختلف مجاهدین آغاز شد. مسعود در این دوره درگیر جنگی شد كه خصلت قومی داشت و او قهراً به جهت گیری و دفاع از منافع یك قوم خاص متهم شد. یكی از خصلت های این جنگ این بود كه هر قومی قهرمان خود را از قوم خود برگزید.
به باور منتقدان، مسعود در این دوران محبوبیت خود را تا حدی از دست داد.
او ناتوان شد و تسلیم این خواست بعضی از رهبران مجاهدین گردید كه اجازه دهد تا اسامه بن لادن از سودان به افغانستان برگردد. به این امید كه وی میان مجاهدین و طالبان وساطت كند و جنگ به پایان برسد. طرحی كه در ۱۹۹۶ عملی شد اما نتیجه كاملا معكوس ببار آورد. این مرحله با سقوط كابل بدست طالبان به پایان رسید.
● مقاومت علیه طالبان
چهارمین مرحله از مبارزه مسعود، مقاومت وی در برابر طالبان است. او در این دوره نه تنها با تاكتیكهای خاص رزمی خود، طالبان و القاعده را پنج سال درگیر جنگ خسته كننده و فرسایشی كرد و آنها را در شمال كابل زمینگیر ساخت، بلكه در این دوره، وی از نظر سیاسی با چهره ای كاملا متفاوت ظاهر شد.
مسعود این دوره از ضرورت دموكراسی، آزادی های فردی و ایجاد نهادهای جامعه مدنی برای افغانستان فردا سخن می گوید و در عین حال حضور القاعده در افغانستان را كه در دوران جهاد از یاران مجاهدین به شمار می آمد، خطری بزرگ برای جامعه جهانی می خواند و در این مورد هشدار می دهد. او تلاش پیگیر در جلب حمایت غرب از این مقاومت داشت ولی غرب به این خواست او جواب مثبت نداد.
● ترور مسعود
بعضی ها بر این باورند كه ترور احمد شاه مسعود با واقعه یازدهم سپتامبر در رابطه است و در این توطئه جای پای سازمانهای بزرگ استخباراتی (جاسوسی) در سطح بین المللی را مشاهده می كنند.
آنها حتی دست داشتن كسانی در داخل جبهه متحد را نیز در این ماجرا منتفی نمی دانند. اما این گونه تحلیل ها تا زمانی كه متكی به یك تحقیق بی طرفانه و همه جانبه نباشد، بخاطر موارد ابهامی كه در آن نهفته است، مبالغه آمیز به نظر می رسد.
قرابت زمانی نهم با یازدهم سپتامبر با توجه به اینكه انتخاب زمان مصاحبه با مسعود در اختیار دو «تروریست» نبود، بیشتر می تواند ناشی از تصادف باشد.
● ترور مسعود برای نجات اسامه از تنگنا
تصمیم به ترور احمد شاه مسعود زمانی گرفته شد كه اسامه بن لادن از یك طرف تحت فشار عناصری در صف طالبان قرار گرفت كه از نحوه فعالیت های وی در افغانستان انتقاد داشتند و از جانب دیگر او به مشكلات مالی مواجه شد.
فشارهای آمریكا موجب شد تا اسامه از دسترسی به بخش مهمی از منابع مالی كه قبلا داشت، محروم شود. مدتها بود كه وی نمی توانست به طالبان در جنگ، كمك مالی كند. با تشدید فشارهای آمریكا بر رژیم طالبان كه از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحد اعمال شد، در میان طالبان این فكر روز به روز قوت می گرفت كه وجود اسامه جز ایجاد مشكل، ثمر دیگری برای آنان ندارد.
كسانی در صف طالبان در ابتدا خواهان آن بودند كه اسامه از تماس و سخن گفتن با رسانه ها خودداری كند، به عنوان مهمان، آداب مهمان بودن را نگهدارد و برای میزبان مشكل آفرین نباشد. اما اسامه می دانست كه این آغاز روندی است كه می تواند برای وی در آینده خطرات جدی در قبال داشته باشد و شاید در آینده، كسانی از طالبان ضرورت خروج وی از افغانستان را هم به عنوان یك مصلحت برای بقای نظام مطرح كنند و این مساله موجب دو دستگی در میان طالبان گردد. او مجبور بود برای بیرون آمدن از این موقعیت دشوار، راه موثری را جستجو كند. پس تصمیم گرفت تا هدیه ای به طالبان بدهد و آنان را برای همیشه مدیون خود كند.
اگر احمدشاه مسعود از میان برداشته می شد، با توجه به اینكه در صف جبهه متحد، چهره بارز دیگری كه بتواند به خوبی و تدبیر او مقاومت علیه طالبان را سامان دهد وجود نداشت، تمام افغانستان به چنگ طالبان می افتاد و جنگ به پایان می رسید.
اسامه بخاطر این خدمت بزرگ به طالبان، می توانست از فشار آنها رهایی یابد.
● رابطه ترور با یازدهم سپتامبر
اسامه بن لادن پس از یازدهم سپتامبر در تاریخ ۱۶ رجب ۱۴۲۲ (آن زمان طالبان تقویم رسمی افغانستان را به هجری قمری تغییر داده بودند) نامه مفصلی به ملا محمد عمر نوشت.
در این نامه ضمن سایر پیش بینی ها در مورد احتمال حمله آمریكا به افغانستان و پیامد های آن، مطلبی هم ذكر شده كه رابطه ترور احمدشاه مسعود با واقعه یازدهم سپتامبر از دید القاعده را نشان می دهد.
او در این نامه گفته است: «... در شمال باید روی مخالفین فشار وارد شود و آنان قبل از اینكه در اطراف یك رهبری قوی مانند رهبر قبلی خود احمدشاه مسعود یكجا جمع شوند، از میان برده شوند. زیرا در شرایط فعلی یگانه تكیه گاه آمریكا همین مخالفین و پادشاه سابق محمد ظاهر شاه است كه در حقیقت تكیه گاه ضعیفی است».
بدشانسی القاعده این بود كه دو تروریست در انتظار ملاقات با مسعود تصادفاً مدت طولانی معطل نگهداشته شدند و موفق به دیدار با مسعود و پیاده ساختن طرح خویش در مدت زمان كوتاه نشدند.
اگر این كار مثلا دو ماه جلوتر عملی می شد، القاعده و طالبان می توانستند از ضعف روحیه جبهه متحد به نفع خود سود ببرند اما دو روز بعد از این ماجرا، واقعه یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد.
با این جریان مشخص بود كه آمریكا در صدد گرفتن انتقام از طالبان است و این خود روحیه جبهه متحد را در مقاومت علیه طالبان قوی نگهداشت.
به نظر می رسد كه اگر رابطه ای هم میان واقعه یازدهم سپتامبر و ترور مسعود وجود داشته، ناشی از این نگرانی رهبران القاعده بوده كه مبادا آمریكا از احمدشاه مسعود و تجارب وی در جنگ، علیه طالبان و القاعده در افغانستان بهره گیرد.
منبع : روزنامه ابرار