پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کاش ‌این فاصله را کم کنی


کاش ‌این فاصله را کم کنی
تجـدیـد حیات فـرهنگ دینـی و احیای ارزش‌های متعالـی انسـانـی و رویكرد مجدد بشر به كرامت‌های اخلاقی و معنـوی كه در قهر بی‌رحـم تمدن صنعتـی از آن روی گردانده بـود یكـی از ثمرات نهضت اسلامی‌حضرت امام‌خمینی(ره) بود.
بیشتریـن نقـدها و كج فهمی‌ها در مـورد دیدگاه اسلام نسبت به زن و تبییـن شخصیت زن در سیـره حضـرت امـام، گذشته از عدم تــوجه به مبانـی اعتقادی، ناشـی از تفاوت دیدگاه‌ها در زمینه مباحثـی است كه به بخشی از آن اشاره می‌شود.
اسلام انسان را خلیفه خدا در زمیـن می‌داند كه تسخیر طبیعت و عمارت زمیـن را به او واگذار نموده و او را بر سرنوشت خـویـش حاكـم قرار داده است. حضرت امام می‌فرماید: «حق تعالـی به مقام اسـم جامع و رب الانسان بر صراط مستقیـم است. چنانچه فرماید: ان ربی علی صراط مستقیـم... و مربـوب آن ذات مقدس بدیـن مقام نیز بر صراط مستقیـم است... آن بر وجه ظاهریت و ربـوبیت و‌ایـن بر وجه مظهریت و مربـوبیت. و دیگر موجودات و «سائریـن الی الله» هیچ یك بـر صراط مستقیـم نیستند بلكه اعوجاج دارنـد یا به جانب لطف و جمال و یا به طرف قهر و جلال. و مومنیـن، چـون تابع انسان كامل هستند و از پیـش خود قدمی‌ بر ندارند و عقل خود را در كیفیت سیر معنـوی الـی الله دخالت ندهنـد از‌ایـن جهت صـراط آنها نیز مستقیـم و حشـر آنها بـا انسان كامل و وصـول آنها به تبع وصـول انسان كامل است.» ولـی «در اندیشه سكـولاریسـم مساوات میان انسان‌ها به عنـوان یك ارزش به مثابه مساوات میان خدا و انسان و طبیعت ظهور یافت چـون سكـولاریسـم به جای خـدا انسان را در مركز منظومه معرفتـی خـود قـرار داد و به جای آنكه ساختـار ذومـراتب هستـی از خلال مفاهیـم تـوحید و استخلاف انسان و تسخیر و آبادانی طبیعت و جهان (خدا سپس انسان و سپـس طبیعت تدریجی) مشاهده شـود همچنان كه در دیدگاه تـوحیـدی چنیـن است عالـم وجـود در یك سطح افقـی و متشكل از سه اقـانیـم و اصـول متساوی (خـدا ـ انسـان ـ طبیعت) دیده شد.‌ایـن نـوع نگاه به عالـم هستی در اندیشه غربی ‌رفته رفته به مـرگ خـدا و در جهان غرب عملا به نابـودی انسـان و تخریب طبیعت انجامیـد. چنیـن نتیجه‌ای در مفهوم مساوات میان مرد و زن نیز انعكاس یافت و فقدان مرجعی مستقل از دو طرف ـ خـداوند ـ در نهایت به حـاكمیت و حكمیت واقعیت و سیطـره روابط قـدرت به اشكـال مختلف در میـان زن و مـرد انجـامید.» در انـدیشه تـوحیدی بنای بر كمال و سیر الـی‌الله است نه‌اینكه حاكـم و محكومی‌باشد، یكی فرمانروایی كند و دیگری فرمانبری ولی «از آنجا كه جنگ و ستیز، ارزش حاكـم بر نظم معرفتـی غربی‌است آثـار و شعارهـای زن سـالاری مـوجب شـد متقــابلا عده‌ای به معارضه برخاسته و بر بـرتـری مـرد تاكیـد كننـد و در اثبات فضلیت او بكوشند.
دلایل و حجت‌های ‌ایـن تفكر متنوع بـود، برخی آرای خود را بر مبانی دینی استـوار كردند، گروهی كـوشیدند از نظر زیست‌شناسی و روانـی بـرتـری مـرد را ثابت كننـد و بعضـی نیز با استناد به نمونه‌های تاریخی سعی كردند پست تر بـودن زن و ناتـوانی او را در خلاقیت و نـوآوری به اثبـات بـرسـانند.» بایـد به ‌ایـن اصل اساسـی نیز اعتـراف كـرد كه در نگرش وحـی تشـریعی و تبییـن احكام تكلیفـی از لحظه‌ای كه انسان مـورد خطاب مستقیـم یا غیـرمستقیـم الهی قـرار می‌گیـرد تا لحظه محاسبه و پاداش بیـن زن و مرد فرقـی نیست و هر حكمی‌كه بـرای مرد آمـده نسبت به زنان هـم جاری بوده و هر خطابی كه به زنان شده نسبت به مردان هـم جاری بـوده است و آنچه در خطاب‌های تشریعی نقـش ندارد جنسیت است و استثناهایـی كه در مـوارد خاص دیـده می‌شـود ـ اگر واقعیت داشته باشد و مشمـول جهل و غرض‌ورزی‌ها و اشتباه بیـن اصل و فرع و خلط بیـن ماده و تبصره نباشد ـ به دلیل تفاوت‌های زیستی و روانی بـوده كه طبیعتاً قـوانیـن ویژه را نیز نیاز دارد. زیرا یك سری تفاوت‌های زیستـی و به تبع و تناسب آنها تفاوت‌های روانـی و روحی بیـن زن و مرد وجود دارد كه نه تنها وجـود آنها خالی از حكمت نیست بلكه نشان اعتدال نظام آفرینـش و آگاهی و قانـونمندی حكیمانه آن و برای تداوم نسل بشر ضروری بـوده و گرچه هیچ یك از زن و مرد به‌طـور یك جانبه مزیت چشمگیری نسبت به دیگـری ندارنـد ولـی‌ایـن تفاوت‌های زیستـی و روانـی مـوجب تفاوت‌هایی در جایگاه اجتماعی و رفتار و زندگـی شـده است كه از آنها نیز گریزی نیست. غربیانی كه اساس زندگـی اجتماعی را قراردادهای اعتباری می‌شمرند و از مقررات تشریعی هماهنگ با فطرت محروم شده یا خـود را محروم نمـوده‌اند هر‌گـونه محدودیت قانـونـی را به معنای سلب بخشـی از حقـوق فردی دانسته و متقابلاً از مواردی كه الزامات قانونی وجـود ندارد به نام آزادی و امتیاز نام می‌بـرنـد و قانـون و مقـررات الزامی ‌ـ تكلیفـی‌ـ را تحـدیـد مـرز آزادی می‌پنـدارند. در صـورتـی كه وضع قـوانیـن ـ محـدودكننده یا تـوسعه دهنده ـ در فرهنگ اسلام با نگرش غربی‌ تفاوت دارد.
در اسلام وضع قانـون برای كمال انسانی و در جهت رشد و هدایت او و برای حفظ حریـم و احقاق حق اوست؛ اعطای حق است نه سلب حق و حفظ حـریـم است نه دخـالت در حریـم و قـوانیـن تـوسعه‌دهنده نیز تنها به معنای رهایـی از الزام و تكلیف نیست بلكه میدانـی برای شكـوفایـی و رشـد اخلاق و امتحان و ابتلاست.
منبع : روزنامه تهران امروز