یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


«داودنژاد» و ادامه دشمن شناسی سینما


«داودنژاد» و ادامه دشمن شناسی سینما
«داریوش مهرجویی را بسیاری از ما می شناسیم و می دانیم که فیلمسازی پیشگام و اثرگذار و تعیین کننده در شکل گیری سینمای ملی ایران بوده است.
او فیلم «گاو» را در شرایطی تولید کرد که سینمای ایران در زیر تسلط کلیشه های وارداتی پرپر می زد و حیات زنده و جاری ما ایرانیان به ندرت فرصت می یافت که رد پایی بر آثار سینمایی کشور برجا بگذارد.» «علیرضا داودنژاد» در ادامه یادداشت هایش پیرامون شگردشناسی دشمنان سینمای ایران، همزمان با عرضه نسخه قاچاق «سنتوری»، آورده است: «آیا سینمای ایران دشمن دارد؟ چه کسی دشمن سینمای ایران است؟ علت این دشمنی چیست؟
آن چه را می توان دشمنی با سینمای ایران خواند بیش از آن که ناشی از امیال و اراده های شخصی باشد، وابسته به گرایشاتی است که در حوزه «قدرت» به مفهوم معاصر آن قابل تعریف است. نفس قدرت امری گریزپا و معمولا به دور از دسترس عقل پژوهشگر است و آن چه را ما در قلمرو واقعیات روزمره می توانیم به معاینه دریابیم، بیشتر مربوط به نحوه موضع گیری در مقابل قدرت و شیوه های برخورد با آن است. مثلا در ایران رویکرد اغلب حاکمان به موضوع قدرت حاکی از گرایش آن ها به سلب اختیار از اراده عمومی و انحصار قدرت به صورتی متمرکز در دست پادشاه بوده است; و این درست برعکس آن چیزی است که ما در بعد از انقلاب از امام(ره) دیدیدم و آن تمایل به توزیع قدرت در بین همه آحاد ملت بود.
این امام(ره) است که فردیت انسانی را در گرو باور او به استقلال وجودی از دیگران می داند و کلید این استقلال را در عبودیت برای خداوند یکتا تعریف می کند.» این کارگردان معتقد است: «در واقع اراده های میلیتاریستی که از مالکیت کمپانی های اسلحه سازی نشات می گیرند و منافع خود را در آتش افروزی و سلطه جویی به دست می آورند جهان را در انحصار تصمیمات و علایق خود می خواهند و باید و نباید های حاکم بر مناسبات انسانی را بر همین پایه طراحی، تعریف و ترویج می کنند.
گرایش قدرت های میلیتاریستی به غلبه بر امر «سفارش» در تولیدات فرهنگی از همین خاستگاه سرچشمه می گیرد. آن چه «چارلی چاپلین» را در آمریکا مغضوب قدرت های انحصارطلب کرد، آزادگی این هنرمند و گرایش او به احترام برای بنی نوع بشر بود.
چنان که «براندو» نیز در هالیوود مغضوب واقع شد، چراکه از تنوع فرهنگی دفاع می کرد و ضمن مخالفت با براندازی فرهنگ های بومی با کلیشه های جعلی میلیتاریستی در معارضه و کشمکش بود.» داودنژاد نوشته است: «برای پی بردن به راز تولد و مرگ سینماهای ملی در همه جای جهان می توان از همین زاویه به ماجرا نگریست.
آن چه سینما می تواند در حوزه های فرهنگی انجام دهد و با اغراض جهان سلطه در تعارض است، راه دادن به حیات واقعی تاریخی ملت ها در قلمرو تولید کالاهای فرهنگی است. ملتی که بتواند آدم ها، روابط، برخوردها، حوادث و جریانات بومی خود را به طرزی زنده در آثار دیداری شنیداری بازسازی و ثبت نماید و نظام ارزشی خود را نه فقط در قالب های نظری و فلسفی بلکه به صورت عمل زنده فردی و اجتماعی ارایه نماید، در واقع گرمای حیات انسانی را ضمانت تاثیرگذاری و بقا» و دوام فرهنگی خود قرار می دهد و به این ترتیب بدیهی است که دشمنی سلطه جویان را برمی انگیزد و محکوم به مبارزه ای تمام عیار و همه جانبه و همیشگی با توطئه های آشکار و پنهان سلطه گران و سلطه مداران می شود.
اگر کسانی هستند که این گونه توطئه ها را درنمی یابند بهتر است نگاهی به تاریخ بیندازند و به عیان مشاهده کنند که چگونه سینماهای بومی و ملی در شمال آفریقا و کشورهای خاورمیانه تا ترکیه و ایران پامی گیرد و به محض رونق و تلالو توسط حکومت ها و مدیریت های وابسته به مسیر رکود و ورشکستگی و انقراض کشانده می شود.»
داودنژاد بیان می کند: «خانه نشین کردن نیروهای خوش قریحه و متخصص و خلاق، جدایی انداختن بین زندگی بومی و فیلم داخلی، سخت کردن امر تولید فیلم، کاهش پشتیبانی رسانه ای و تبلیغاتی، عقب نگاه داشتن سخت افزاری، واگذار کردن بازارهای ویدئویی و تلویزیونی و ماهواره ای به آثار خارجی و بالاخره غلبه بخشیدن به سلطه فیلم های خارجی در تالارهای نمایش داخلی روندی قابل شناسایی است که برای به زمین زدن هنر و سینما در هر کشور مبتکر و خلاقی توسط سلطه جویان طراحی و اعمال شده و می شود.» این کارگردان معتقد است: «ملتی که آوای خوش ندارد، به زیبایی سخن نمی گوید، رویاهای شیرین و دست یافتنی نمی آفریند، نور و سایه روشن و رنگ نمی فهمد، طراحی و معماری نمی شناسد و بالاخره از ایجاد تنوع در آیین های اجتماعی عاجز است، به فقر هنری و فرهنگی مبتلا می شود و چاره ای جز انفعال و تقلید و تسلیم در مقابل سلطه جویان پیدا نمی کند.
ما اکنون می شنویم که داریوش مهرجویی، بعد از ناکام ماندن از نمایش آخرین فیلم خود در سالن های سینمای کشور امروز باید شاهد باشد که دار و دسته های تبهکار و جانی همان فیلم را به تاراج می برند و با انتشار ویدیویی قاچاق آن می روند که به بهره برداری های میلیاردتومانی دست پیدا کنند و به دست خالی مهرجویی و دیگرانی که برای تهیه این فیلم از جان و مال مایه گذاشتند، بخندند.
شنیدن این خبر چه احساسی را در شما برمی انگیزد و چه اندیشه ای را از ذهنتان عبور می دهد؟»
منبع : روزنامه ابتکار


همچنین مشاهده کنید