جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


راز موفقیت فریدمن به عنوان یک اقتصاددان


راز موفقیت فریدمن به عنوان یک اقتصاددان
در طی دو قرن گذشته تفکر اقتصادی همواره تحت سیطره مفهوم انسان اقتصادی (Homo economicus ) بوده است. این انسان اقتصادی فرضی می داند که چه می خواهد، ترجیحات او می تواند در قالب تابع مطلوبیت و به شکل ریاضی بیان می شود و انتخابهای او در نتیجه محاسبات عقلایی ناشی از حداکثر ساختن تابع مطلوبیت بدست می آید. مصرف کننده تصمیم می گیرد که کدام کالا را مصرف نماید، سرمایه گذاران تصمیم می گیرند که پول خود را در کجا سرمایه گذاری نمایند: به بازار سهام بروند یا اوراق قرضه دولتی بخرند. تصمیمات همه آنها بر پایه این فرض اتخاذ می شود که آنها به مقایسه مطلوبیت نهایی گزینه های مختلف در دسترس خود می پردازند.
پل کراگمن می گوید به راحتی می توان به این قضیه خنیدید. هیچکس و نه حتی برندگان نوبل اقتصاد واقعا تصمیمات خود را بر اساس این روش اتخاذ نخواهند کرد. اما بیشتر اقتصاددانان – و حتی خود من (کراگمن)- معتقدند که فرضیه انسان اقتصادی بسیار مفید است، چرا که انسان اقتصادی مورد نظر اقتصاددانان شکل ایده آل آن چیزی است که آنها به آن فکر می کنند. افراد ترجیحاتی دارند، حتی اگر ترجیحات آنها واقعا نتواند به طور دقیق توسط تابع مطلوبیت بیان شود، آنها معمولا تصمیمات معقولی اتخاذ می کنند حتی اگر آنها مطلوبیت خود را نیز حداکثر نکنند. البته ممکن است این سوال پیش آید که چرا اقتصاددانان انسان را آنگونه که هست مطالعه نمی کنند؟ پاسخ این است که انتزاع یا همان ساده سازی استراتژیک تنها روشی است که اقتصاددانان می توانند برخی نظم های فکری را بر پیچیدگی زندگی اقتصادی واقعی تحمیل نمایند و در این راه فرضیه رفتار عقلایی یک ساده سازی کاملا پر ثمر است.
فریدمن در مقاله ۱۹۵۳ خود با نام "روش شناسی اقتصاد اثباتی" بحث کرد که نظریه های اقتصادی باید مورد قضاوت قرار گیرند اما نه با واقع گرایی روانشناسانه بلکه با توانایی آنها برای پیش بینی رفتار عوامل اقتصادی. دو تا از بزرگترین پیروزی های فریدمن به عنوان یک نظریه پرداز اقتصادی از کاربرد فرضیه رفتار عقلایی و سوال از اقتصاددانانی که در ماورای این فرضیه می اندیشیدند بدست آمده است.فریدمن در کتاب ۱۹۵۷ خود به نام نظریه تابع مصرف بحث می کند که بهترین روش برای پس انداز و خرج نمودن روش کینز یعنی توسل به نظریه پردازی روانشناسانه نیست بلکه بهترین روش این است که افراد را به گونه ای در نظر بگیریم که در مورد اینکه ثروت خود را در طول زندگی خود چگونه هزینه نمایند تصمیمات عقلایی اتخاذ می کنند. همین به کاگیری فرضیه انسان عقلایی نظریه مصرف فریدمن را جاودانه ساخت.
تلاش فریدمن در مورد رفتار مصرف فرد عقلایی به خودی خود باعث شهرت آکادمیک وی شد. با این حال پیروزی بزرگتر او از کاربرد فرضیه انسان اقتصادی در خصوص نظریه پردازی در خصوص تورم بدست آمد. در سال ۱۹۵۸ فیلیپس اقتصاددان متولد نیوزلند نشان داد که یک همبستگی تاریخی میان بیکاری و تورم وجود دارد به گونه ای که تورم بالاتر با بیکاری کمتر همراه بوده و هست. مدتی اقتصاددانان این رابطه را به عنوان یک رابطه باثبات و قابل اعتماد پذیرفتند. بر اساس مباحث اصلی مطرح در مورد منحنی فیلیپس دولت ناگزیر از یک انتخاب بود. برای مثال دولت باید تورم بالاتر را در ازای دستیابی به بیکاری کمتر بپذیرد؟
در سال ۱۹۶۷ فریدمن در یکی از جلسات انجمن اقتصادی امریکا چنین بحث کرد که حتی اگر بر طبق داده های اقتصادی وجود رابطه میان تورم و بیکاری تائید شود اما در بلند مدت چنین رابطه ای وجود ندارد. او گفت "همواره یک مبادله موقت میان تورم و بیکاری وجود دارد اما این یک مبادله همیشگی نیست". به عبارت دیگر اگر سسیاستگذار بخواهد از طریق سیاستی که تورم بالاتری ایجاد می کند بیکاری کمتری بدست بیاورد تنها در کوتاه مدت و به طور موقت موفق خواهد بود. بر اساس نظرات فریدمن بیکاری دوباره افزایش خواهد یافت حتی اگر تورم همچنان در سطح بالایی باقی بماند. به عبارت دیگر اقتصاد چنانکه بعدها ساموئلسن آن را نام گذاری کرد در شرایط رکود تورمی قرار (stagflation ) دارد.
فریدمن چگونه به این نتیجه رسید؟ (البته ادموند فلپس که جایزه نوبل اقتصاد را در سال ۲۰۰۶ برد همزمان و به طور مستقل از فریدمن به همین نتیج دست یافته بود). در مورد نظریه مصرف فریدمن فرضیه رفتار عقلایی را به خدمت گرفت. او معتقد بود که بعد از یک دوره تورم دائمی افراد انتظارات تورمی خود را در تصمیمات آینده خود دخیل می کنند و تمامی اثرات مثبت تورم بر اشتغال را خنثی می کنند. برای مثال، یکی از دلایلی که تورم ممکن است منجر به اشتغال بیشتر شود این است که استخدام بیشتر کارگران سودمندتر است زمانیکه قیمتها سریعتر از دستمزدها افزایش می یابند. اما کارگران می دانند که قدرت خرید دستمزدهای آنها با توجود تورم کاهش خواهد یافت، بنابراین آنها دستمزدهای بالاتری را مطالبه می کنند، دستمزدهایی متناسب با رشد قیمتها. به عنوان یک نتیجه بعد از افزایش تورم اشتغال افزایش نخواهد یافت. باز هم بکارگیری فرضیه انسان اقتصادی و رفتار عقلایی.
http://farhady.blogfa.com
نوشته شده توسط محمد فرهاد