چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

اسکناس مچاله


ـ یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی رااز جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی مایل است این اسکناس راداشته باشد؟
ـ دست همه حاضرین بالا رفت .
ـ سخنران گفت: بسیار خوب ، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم .و سپس در برابرنگاه های متعجب ، اسکناس رامچاله کرد و پرسید : چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد‌ ؟ و باز دست های حاضرین بالا رفت . این بار مرد ، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و ـ پرسید : خوب ، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ و باز دست همه بالا رفت .
ـ سخنران گفت : دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم ، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شماخواهان آن هستید.
ـ و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است ، مادر بسیاری مواردبا تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم ، خم می شویم ، مچاله می شویم ، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ،ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است ، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند ، آدم با ارزشی هستیم .
منبع : پایگاه اطلاع رسانی استان گلستان


همچنین مشاهده کنید