سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا


انسان یک بار مصرف


انسان یک بار مصرف
بحث اصلاح قانون کار فرانسه که قراردادهای موقت را در این کشور تقویت کرده و امکان اخراج کارگران و کارمندان را آسان می کرد سال گذشته و در دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک برای تصویب ارائه شد. این طرح که در واقع حمله یی آشکار به حقوق مدنی مردم بود با اعتراض شدید دانشجویان فرانسوی در نهایت مسکوت ماند.
باربارا ارنریش نویسنده و روزنامه نگار منتقد امریکایی در مقاله زیر به مقایسه واکنش جامعه فرانسه نسبت به حمله به حقوق اجتماعی خود در مقایسه با جامعه امریکا پرداخته است. آخرین کتاب او «طرز تفکر خوش خلقی» در واقع یک بررسی دقیق از جامعه شناسی مردم امریکا است. در این کتاب که هنوز به چاپ نرسیده است باربارا به این موضوع می پردازد که امریکایی ها چطور «مثبت اندیش» هستند اما رفتاری مثبت برای تغییر شرایط ندارند.
باربارا با وجود امکان ادامه اشتغال در زمینه تدریس رشته تحصیلی خود در دانشگاه تصمیم گرفته است که زندگی خود را صرف مبارزه اجتماعی کند.
آیا همین چهار سال پیش نبود که برخی از ملی گرایان لاف زن امریکایی با انتقاد از عدم شرکت فرانسوی ها در جنگ عراق آنها را با عبارت «بوزینه های پنیرخور ترسو» مورد توهین قرار می دادند؟ حالا نگاه دیگری به ملتی بیندازید که کلمه «Libertژ» (آزادی) را به وجود آورد. در مارس ۲۰۰۶ و روزهای پس از آن آنها به خیابان ریختند، بلوا به پا کردند و اتومبیل ها را به آتش کشیدند تا از حقی دفاع کنند که امریکایی ها تنها خواب آن را می توانند ببینند؛ حق اخراج نشدن به هوس کارفرمایان.منطق دولت فرانسه برای ارائه قانون جدید کار از نظر اقتصاددانان بی عیب و نقص بود، اگر اخراج نیروی کار توسط کارفرمایان را آسان تر کنید در نتیجه آنها بیشتر ترغیب می شوند تا افراد را به خدمت خود درآورند. پس چرا پاریس در آتش سوخت؟
چیزی که موسسات و شرکت ها آن را «انعطاف پذیری» می نامند در واقع از دید کارگران نشان دهنده ناامنی شغلی یا خطر فقر نیست بلکه معنی آن دورانداخته شدن انسان پس از مصرف است. دانشجویان فرانسوی که ککتل مولوتف در دست داشتند نمی خواستند به آن چیزی تبدیل شوند که خود به آن «نسل دستمال کاغذی»
(Kleenex generation) می گویند؛ یعنی اینکه استفاده شوی و زمانی که کارفرما اراده کرد دورانداخته تا یک برگ تازه مورد استفاده قرار گیرد.
شما شاید هنگامی که دلایل دولت فرانسه را برای انجام اصلاح قانون کار این کشور بشنوید، استدلال های مشابه امریکایی ها را به یاد آورید که در پاسخ درخواست ما برای اندکی دستمزد بیشتر یا توقف روند بی وقفه کاهش حقوق بازنشستگی و کمک هزینه های درمانی به ما ارائه می دادند. اقتصاددانانی که در خدمت طبقه کارفرمایان هستند فریاد خواهند زد که «اگر شما دست به انجام هر کاری بزنید تاکید می کنیم هر کاری، که باعث ناراحت کردن یا صدمه وارد آوردن به کارفرمایان شود واکنش آنها توقف استخدام نیروی کار خواهد بود. در نتیجه بیکاری افزایش خواهد یافت و ارائه خدمات تامین اجتماعی و بیمه های درمانی به شما نیز متوقف خواهد شد و شما خیلی سریع به دامن فقر خواهید افتاد.»
این ادعاها در میان جوانان فرانسوی خریداری ندارد شاید به خاطر اینکه آنها می دانند «الگوی آنگلو ساکسونی» به کجا منتهی خواهد شد.همزمان با ناآرامی های فرانسه من در بریتانیا بودم، سرزمین اجدادی قوم آنگلوساکسون. در آنجا و در هنگام سخنرانی من یکی از حاضران این سوال را مطرح کرد که چگونه امکان اخراج یک نفر بدون انجام «تشریفات قانونی» وجود دارد؟ در بریتانیا اگر شخصی معتقد باشد که به اشتباه یا ناحق اخراج شده است می تواند به اداره کار و حتی پس از آن به دادگاه شکایت کند.
من مجبور شدم توضیح دهم که در امریکا شما می توانید به هر دلیلی اخراج شوید، «یک تاثیر نامطلوب» چیزی که می تواند به معنی داشتن چهره یی خنده آور باشد یا اینکه فرد از نظر وضع ظاهر جسمانی در «وضعیت مطلوبی» نباشد.
سال ها پیش یک نظریه در میان چپ های امریکایی وجود داشت که کسی، شاید خودم بودم ، آن را «ورسیسم» (Worsism) نامید. به این معنی که روی دادن اتفاقات بدتر برای مردم، احتمال اینکه آنها وادار به اعتراض و تلاش برای احقاق حقوقشان شوند را بیشتر می کند، اما دستکم در امریکا، اتفاقات بدتر روی داد و اوضاع بسیار سخت تر از قبل شد اما مقاومتی شکل نگرفت. این حقیقت که شما «از روی هوس»، هوس کارفرما در خطر اخراج قرار دارید باعث شد تا نیروی کار دچار فرمانبرداری از روی ترس شده و جسارت اعتراض را از دست بدهد.
این را هم به واقعیت بالا اضافه کنید که از دست دادن کار همراه است با قطع کمک هزینه ها و بیمه های درمانی و اجتماعی. به علاوه شما در چنین شرایطی دچار یک حس خودآزاری (مازوخیستی) پیچیده در برابر کارفرمای خود نیز می شوید؛ کتکم بزن، توهین کن، حجم کار را دوبرابر کن، اما مرا بیرون نکن،
از من به دور است که از آتش زدن اتومبیل ها یا شکستن شیشه مغازه ها دفاع کنم، اما چرا زمانی که دولت بوش پیشنهاد کاهش ۷/۱۲ میلیارد دلاری وام های دانشجویان را ارائه داد ، دانشجویان امریکایی تنها انگشت شست خود را می مکیدند؟
خشمی که می بایستی پس از اخراج های گسترده در شرکت هایی مثل فورد، هلوت - پکرد و بسیاری از شرکت های بزرگ روی می داد چه شد؟
آیا یک چهارم جمعیت امریکا که جزء افراد فقرزده هستند نسبت به افزایش هزینه های خدمات شهری، کاهش خدمات بیمه دولتی (Medicaid) و کاهش دردناک خدمات اختصاصی به افراد بی خانمان یا کم بضاعت اعتراض کردند؟
اینها را با واکنش های «بوزینه های ترسو» مقایسه کنید. ما شبیه دستمال کاغذی های خیس استفاده شده هستیم.
باربارا ارنریش
مترجم؛ امیر فیروزی راد
منبع : روزنامه اعتماد