شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جایزه نوبل در علم اقتصاد


جایزه نوبل در علم اقتصاد
«دانش بالاترین قدرت سرعت دهنده جریان تولید است. آن برای ما غلبه بر طبیعت و ارضای نیازها را امکان پذیر می سازد.» «آلفرد مارشال»
زمان اعطای جایزه نوبل اقتصاد سال فرصتی برای تاکید بر اهمیت علم اقتصاد به عنوان ابزار تنظیم ساز و کار جریانات اقتصادی در سطح بین المللی است. بحران فعلی در اقتصاد جهانی و نارسایی های داخلی را نباید به حساب ناتوانی این علم در حل مسائل گذاشت. کم توجهی به دانش و آغشته کردن تصمیم گیری ها به شاخص های سیاسی آسیب رسان مانع از باروری تعقل رفاه نگر در سیاست های اقتصادی است. به هر حال این طور نیست که سیاستمداران براساس قواعد و دروس مکاتب علمی به طور کامل برای رفاه جوامع، به خصوص با دید جهانشمول گام بردارند. اینکه در شروع انتخاب رشته های جایزه نوبل، علم اقتصاد گنجانده نشده و بعداً در فهرست آن قرار می گیرد، به دلیل سرعت روند جریان توسعه اقتصادی در جهان، پیوستگی و پیچیدگی روابط اجتماعی و اقتصادی و مسائلی که به طور پویا به آن افزوده شده، است. تحولات و موانع در کنار هم ظاهر می شوند، روی یکدیگر تاثیر گذاشته و از هم متاثر می شوند.
تصویری که از جریان تاریخی گروهی از برندگان، کارهای تحقیقاتی آنان، ارتباطش با کشورهای پیشرفته و در جریان توسعه ارائه می شود، هشدار بدیهی است که دوران حاکمیت علمی همه فن حریفان سپری شده و تنظیم اقتصادهای ملی و جهانی را تنها می توان تحت نظارت علمی مستمر گروه های کارشناسی در مقابل خطر سقوط از پرتگاه ورشکستگی بیمه کرد.
اکتبر، ماه انتخاب برندگان و اعطای جایزه نوبل هر سال است. جوایز نوبل در سال ۱۹۰۱ برای رشته های فیزیک، شیمی، پزشکی یا فیزیولوژی، ادبیات و صلح برقرار شد. براساس وصیت نوبل قرار بود جوایز به اشخاصی اعطا شود که کشفیات بااهمیتی در زمینه فیزیک، نوآوری های باارزشی در رشته شیمی، کشفیات مهمی در علوم پزشکی و فیزیولوژی داشته اند، همچنین به افرادی که در ادبیات بیشترین آثار را با تمایلات ایده آلیستی نوشته اند و نیز به اشخاصی که کوشش زیادی برای برقراری روابط برادرانه بین ملت ها به کار گرفته اند. وصیت نوبل تاکید دارد در اعطای جوایز به هیچ وجه به ملیت کاندیداها توجهی نشود.
به مناسبت جشن سیصدمین سالگرد تاسیس بانک مرکزی سوئد، در سال ۱۹۶۸ جایزه جدیدی برقرار شد؛ جایزه بانک مرکزی سوئد برای علم اقتصاد به یادبود آلفرد نوبل. بانک موظف به اعطای این جایزه به طور همیشگی شد. جوایز باید طبق اصول کلی و مقررات جوایز اصلی نوبل اعطا می شد. ایده اعطای این جایزه از «پراسبرینک» رئیس وقت بانک مرکزی سوئد بود.
بعضی از دانشمندان علوم طبیعی با برقراری چنین جایزه یی برخوردی بدبینانه داشتند. گروهی اصولاً با ورود علوم جدید به جرگه جوایز نوبل موافق نبودند. عده یی دیگر شک داشتند آیا اقتصاد در قالب علوم اجتماعی به اندازه کافی علمی هست که بتواند در سطح علوم پیچیده و سخت شیمی و فیزیک قرار گیرد. درنهایت آکادمی سلطنتی سوئد با اعطای این جایزه موافقت کرد. پس از هماهنگی های لازم از سوی موقوفه نوبل با آکادمی سلطنتی و بانک مرکزی در ماه مه سال ۱۹۶۸ برقراری این جایزه به تصویب مسوولین رسید و در ژانویه ۱۹۶۹ مقررات اعطای جوایز تایید شد.
طبق خط مشی وصیتنامه نوبل، جوایز در هر سال باید به افرادی اعطا شود که در سال پیش از آن، برای رفاه بشریت گام های بزرگی برداشته باشند ولی عملاً در بسیاری از موارد عملکرد افراد در طول عمر و نه یک مقطع خاص زمانی مورد ارزشیابی قرار می گیرد. آکادمی سلطنتی علوم در انتخاب کمیته جوایز، انستیتوی کارولین در جوایز فیزیولوژیکی و پزشکی، آکادمی سوئد در جوایز ادبیات و کمیته جایزه مجلس سوئد برای اعطای جایزه صلح مسوول خواهند بود. تمامی بحث ها در زمینه جوایز نوبل در محدوده آکادمی به طور محرمانه انجام می شود، بنابراین دخالت و اظهارنظر افراد غیرمسوول و تاثیر آنها در انتخاب کاندیداها عملاً امکان پذیر نیست. جایزه نوبل در علم اقتصاد برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ اعطا شد.
روش انتخاب برندگان اقتصاد همانند دیگر جوایز اصلی است. هر سال در ماه اکتبر پرسشنامه یی برای ۷۵ نفر از استادان کرسی اقتصاد دانشگاه ها در سطح جهان ارسال و درخواست می شود کاندیداهای موردنظرشان را معرفی کنند. اغلب پرسشنامه ها برای استادان رشته های جنبی اقتصاد چون رشته تاریخ اقتصادی یا اقتصاددانان مستقل در موسسه های تحقیقاتی و نیز برندگان قبلی جایزه نوبل برای دریافت رای و اظهارنظر فرستاده می شود. پیشنهادها باید حداکثر تا آخر ژانویه هر سال به کمیته جایزه بازگردانده شود. تمام پیشنهادها محرمانه است و کاندیداها نباید در جریان گذاشته شوند. جایزه هر سال باید به افرادی که در همان سال پیشنهاد شده اند، اعطا شود. اعضای کمیته جایزه و آکادمی سلطنتی سوئد نیز می توانند کاندیدا پیشنهاد کنند. معمولاً ۱۵۰ تا ۲۰۰ پیشنهاد به کمیته ارسال می شود که حدود ۷۵ تا ۱۲۵ کاندیدا را شامل می شود. کمیته مسوولیتی در برابر پیشنهادهای رسیده ندارد ولی دلایل پیشنهاددهندگان مورد بررسی و تامل قرار می گیرد. بدیهی است اعتبار شخصیت علمی پیشنهاددهندگان در تصمیم گیری کمیته موثر است. پس از اینکه کمیته جایزه تمامی پیشنهادها را دریافت کرد، پرونده کاندیداهای مهم را به بررسی کارشناسی می گذارد.
به منظور این بررسی، کارشناسان سوئدی یا خارجی انتخاب می شوند. به طور معمول دو یا چند بررسی برای هر کاندیدا انجام می شود. ۲۰ تا ۳۰ فرد سالانه به عنوان کاندیدای برجسته انتخاب می شوند. پس از جلسات متعدد پیشنهاد جایزه از سوی کمیته جایزه به اعضای آکادمی ارسال می شود. پیشنهاد همراه با گزارش تحلیلی در مورد دلایل انتخاب خواهد بود. معمولاً پس از بحث جامع و کافی کمیته به اتفاق رای می رسد. در اواسط ماه اکتبر گزارشی از طرف اعضای علمی آکادمی به مجمع تصمیم گیری فرستاده می شود. در آنجا اعضای کمیته پیشنهاد خود را ارائه داده و به دفاع از آن می پردازند. درنهایت پیشنهاد به رای اعضای مجمع آکادمی سوئد گذاشته می شود. تمام ۲۶۰ عضو این آکادمی در صورت حضور در جلسه حق رای خواهند داشت و کاندیدا با کسب اکثریت آرا انتخاب خواهد شد و پس از آن طی یک جلسه مطبوعاتی در «استکهلم» معرفی می شود. کنفرانس حاوی متن کوتاهی از دلایل اعطای جایزه و یک شرح حال دو تا سه صفحه یی در مورد شخصیت دریافت کننده جایزه خواهد بود.
برندگان جایزه و کار تحقیقاتی آنها آینه یی از روند موضوع سوالات مطرح شده و مراکز ثقل تحقیقاتی در علم اقتصاد و در نتیجه نشان دهنده جهت توسعه این رشته علمی است. از طرفی روند توسعه به طور پویا با نیازها و مشکلات بشر در مقاطع زمانی و مناطق مختلف همسویی دارد. بدین دلیل اغلب برندگان جایزه نوبل رشته خود را وسیله یی می شناسند که با به کارگیری آن به زمینه هایی از تحلیل اقتصادی بپردازند که در آن نقصان مشاهده می شود.
نارسایی هایی چون وجود فقر، عدم تعادل، بیکاری، تبعیض و تورم از جمله مسائل جهان قرن حاضر است که موجد انگیزه برای انتخاب و طرح سوالات پژوهشی و کوشش در جوابگویی و ارائه راه حل مسائل از مسیر علمی است.
در دو دهه اول پس از اعطای اولین جایزه نوبل اقتصاد تاکید بر تحقیقات اقتصادی در چهار گروه مورد توجه قرار گرفته است.
الف) نظریه های کلی اقتصادی(پایه)
از برندگان جوایز در این گروه می توان «پل ساموئلسون» (۱۹۷۰) را برای تحقیقاتش در زمینه توسعه نظریه های ایستا و پویا، «کنت آرو» و «جان هیکس» (۱۹۷۲) برای کارشان در زمینه نظریه های تعادل و رفاه و همچنین «ژرارد دبرو» (۱۹۷۴) برای تغییر اساسی در تعیین نظریه کلی تعادل نام برد. کارهای این گروه روی تحلیل ساختاری الگوهای نظری متمرکز است. از نتیجه تحقیقات این چهار برنده جایزه نوبل در زمینه نظریه کلی تعادل، سطح کاربرد تحلیل اقتصادی ارتقا یافت. آنها تاثیری عمیق در علم اقتصاد گذاشته اند. همچنین علاوه بر انتخاب موضوع و روش روی نحوه تحلیل و استدلال علمی نیز موثر بوده اند.
ب) نظریه های مربوط به مطالب خاص و بخش های اقتصادی
در حالی که کارهای گروه اول عمدتاً نظری است، نتیجه کار این گروه دارای کاربرد عملی است. تعدادی از برندگان جایزه در این گروه، نظریه های خود را به آزمایش عملی سپرده اند. از جمله «جیمز مید» و «برتیل اوهلین» به علت تحقیقات شان در زمینه بسط نظریه تجارت بین الملل و مبادلات بین المللی سرمایه، مشترکاً به دریافت جایزه نوبل(۱۹۷۷) نائل شدند. جایزه به «اوهلین» برای بسط نظریه تجارت بین الملل و تجارت بین مناطق براساس تعادل عمومی اعطا شده است. جایزه نوبل «جیمز توبین» برای تشریح بازارهای مالی و رابطه آن با تصمیم گیری در مورد هزینه ها، سطح اشتغال، سطح تولید و سطح قیمت ها در گروه جوایز مسائل خاص قرار دارد. براساس الگوی توبین می توان اثرات سیستم تغییرات حجم پول را بر سطح قیمت ها تعیین کرد. اعطای جایزه به جرج استایگلر در سال۱۹۸۲ به علت تحقیقات او در زمینه ساختار صنعتی، نحوه عمل بازار و نیز تاثیر تنظیم دولت در این گروه قرار دارد. جایزه مشترک سال ۱۹۷۹ به «آرتور لویس» و «تئودور شولتز» برای تحقیقات شان در مورد توسعه اقتصادی با تاکید بر مسائل کشورهای در حال توسعه است. کار «میلتون فریدمن» برنده سال ۱۹۷۶ در مورد نقش مصرف، موفقیت آمیز بوده است. جایزه هربرت سیمون در سال ۱۹۷۸ به خاطر نظریه اش درباره فرآیند تصمیم گیری داخل سازمان اقتصادی و به ویژه فرضیه «اصول به حداکثر رسانیدن» تعلق گرفت. سیمون برخلاف نظریه سنتی اقتصاد خرد مبنی بر توانایی انتخاب شق بهینه، استدلال بر این دارد که باید به دومین راه حل بهتر راضی بود. در حقیقت نباید ضرورتاً در پی بهینه جویی بود بلکه، باید به جست وجوی راه حل عملی مسائل زمان پرداخت.
ج) روش های جدید و موثر تحلیل های اقتصادی
اولین برندگان مشترک جایزه در سال ۱۹۶۹ «راگنار فریش» و «یان تین برگن» به دلیل تحقیقات شان در زمینه تغذیه پویا و الگوسازی اقتصادی در این گروه قرار دارند. «واسیلی لئونتیف» نیز برای توسعه تحلیل داده ها و ستانده ها در سال ۱۹۷۳ به دریافت جایزه نائل شد. کارهای «تین برگن و لئونتیف» از این نظر که روش هایی برای پیدا کردن راه حل های جدید عملی پیدا کردند و نیز به دلیل ارتباط دادن تئوری با عمل دارای اهمیت ویژه یی است. همچنین کار استایگلر (۱۹۷۲) به کارگیری عملی نظریه های اقتصاد خرد در زمینه قیمت ها و بازارها را بهبود بخشید. تحقیقات استون (۱۹۸۴) در روش های نوین تحلیل های اقتصادی بوده است.
گرچه تصورات مربوط به محاسبات ملی از چند صد سال گذشته مدنظر بوده ولی مطالعات و تحقیقات نظری و عملی در این زمینه در دهه ۳۰ قرن گذشته رونقی خاص یافت. کارهای «راگنار فریش»، «اریک لیندال»، «کولین کلارک» و «سیمون کوزنتس» موید این روند تکاملی است. نظام نوین محاسبات ملی که اصول حسابداری را با محاسبات کلان مرتبط می دارد، از طرف «ریچارد استون» برنده نوبل ۱۹۸۴ پایه ریزی شد و به وسیله «جیمز مید» برنده نوبل سال ۱۹۷۷ توسعه یافت. جایزه مشترک به «لئونید کانترروویچ» و «تالینگ کوپمانز» در سال ۱۹۷۵ نیز برای توسعه و به کارگیری روش های جدید و به خاطر نظریه استفاده مطلوب از منابع تعلق گرفت.
هـ) تحقیقات علمی
در این گروه می توان از «سیمون کوزنتس» برنده جایزه نوبل (۱۹۷۱) برای کار عملی او در زمینه توسعه اقتصادی نام برد. قدرت کوزنتس در پیدا کردن عوامل و حقایق جدید درباره دنیای واقعی است. نتیجه تحقیقات او در زمینه رابطه بین رشد و توزیع درآمد نمونه یی از الگوی ساده او در کار عملی است. گرچه «لاورنس کلین» تحقیقات زیادی در زمینه تئوری اقتصادی و تکنیک آمار ارائه داده ولی جایزه نوبل سال ۱۹۸۰ به دلیل توسعه الگوهای اقتصادی و نحوه به کارگیری آن در تحلیل نوسانات اقتصادی و سیاست اقتصادی به او اعطا شد. کار «کلین» بیشتر بر پیش بینی اقتصادی و تحلیل اثرات سیاست های اقتصادی متمرکز بود. تحقیقات «میلتون فریدمن» برنده جایزه نوبل ۱۹۷۶ در زمینه تاریخ امریکا نیز در گروه کارهای عملی محسوب می شود.
و) نوسازی اندیشه
جایزه تقسیم شده بین «فریدریش فون هایک» و «گونار میردال» در سال ۱۹۷۴ نمونه یی از این گروه برندگان است. تحقیقات این دو به دهه ۴۰ برمی گردد. آنها رابطه میان مراکز ثقل اقتصادی - اجتماعی و سازمان سیاسی و فرآیندها را مورد بررسی قرار دادند.
● جایزه نوبل و پیشرفت علم اقتصاد
در مجموع کمیته اعطای جایزه با این نتیجه گیری عمل می کند که راه های اقتصادی برای پیشبرد علم اقتصاد وجود دارد. تفاوت نمی کند تحقیقات با کمک تکنیک های فضایی و ریاضی با توسعه روش های نو، دستیابی به روش های تحلیلی و آزمایش های جدید میدانی براساس فرضیه های موجود به نتایج عالی دست یابد یا از مسیر ساده و با نظارت بر رفتارها و ساز وکار های اقتصاد، موفقیت در کسب یافته های جدید حاصل شود.
شخصیت انسان دوستانه کاندیداها و ارتباط آن با طرح مسائل و آمیختگی در فعالیت های تحقیقاتی آنها هر چند نامرئی ولی شاخص مثبت و برجسته یی محسوب می شود. بعضی از برندگان جایزه نوبل دارای آرمان های انسان دوستانه بودند تا حدی که به قول «بنت هانسن» و «للوید رینولد» افرادی چون «یان تین برگن» و «گونار میردال» می توانستند در گروه جایزه صلح نوبل نیز قرار گیرند. علم اقتصاد به ویژه در دو سوم قرن گذشته متحول شد. جهت و مراکز ثقل آن در تبعیت مسائل اقتصادی و اجتماعی جهان و کوشش در جوابگویی به حل آنها، تغییر و تکامل یافت. در دهه ۱۹۲۰ دانشگاه های انگلستان در درجه اول بر ادبیات، تاریخ و فلسفه تاکید داشتند. آکسفورد در سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ بر چهار زمینه اصلی اصول علم اقتصاد، سازماندهی اقتصادی، آمار و تئوری اقتصادی تاکید داشت. قبلاً سیستم انضباط یافته یی در تحصیلات دانشگاهی وجود نداشت.
اولین قدم اصلاحات، به سوی ایجاد سازماندهی تحصیلی برداشته شد. منابع علمی در دسترس دانشجویان، تقریباً منحصر به کتب درسی دانشگاهی بود. بهره برداری از کتابخانه و تحقیقات انتشار یافته، متداول نبود. تنها در آخر فصل های تحصیلی و مقطع گذراندن دوره دکترا، مقالات علمی منتشر شده مورد استفاده قرار می گرفت. دروسی در ارتباط با تمایل تخصصی استادان در دانشگاه ها به طور متفاوت تدریس می شد. بسیاری از تحصیلکردگان و حتی برجستگان علم اقتصاد، ابتدا کارشان را با آموزش های دیگر شروع کردند و بعدها به رشته اقتصاد روی آوردند. یکی از نمونه ها راگنار فریش است که به دلیل سنت و پیشه دیرینه خانوادگی زرگری آموخت و بعد به خیال آسانی یادگیری، به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. «جان هیکس» رساله دکترای خود را در زمینه آشنایی با اصول ساختمان و مهندسی گذراند. در حقیقت این اقتصاددانان برجسته در آن زمان، خود به جست وجوی علم در این رشته پرداختند. بعدها انتقال سینه به سینه علم و ارتباط های علمی مستقیم و غیرمستقیم، به سرعت طی راه موفقیت در کسب دانش آنها کمک کرد. از جمله تحقیقات ارزش و سرمایه «جان هیکس» و «جیمز توبین» اثری عمیق داشته و «سولو» از «لئونتیف» سخت متاثر شده است.
دیدگاه دانشمندان در برداشت از علم اقتصاد نیز قابل توجه است. «راگنار فریش» عقیده داشت دانشمندان باید در خدمت بشریت باشند. از طریق دانش باید مسائل زمان را چنان شکافت که بتوان راه حل روشنی برای آنها ارائه داد. «کینز» به اقتصاد به عنوان علم اخلاق می نگریست که در آن احساس ها و سنت ها بر دانش ها و ارزش ها همان اندازه موثرند که روش های تحقیقاتی. او معتقد بود اقتصاد علمی است که به عدم اطمینان های برداشتی، انتظاراتی و روانی می پردازد. به عقیده «میردال» اقتصاد در مقایسه با علوم طبیعی، علمی ساده است. او برای این برداشت دلیل می آورد که اقتصاددانان می توانند به طور مستقیم و دست اول با مشاهدات عینی به بررسی رفتارها و اعمال انسان بپردازند. همچنین سازمان های سیاسی عمل و عکس العمل گروه های اجتماعی را در طول زمان زیر نظر داشته باشند و تغییرات آنها را در گذر زمان ملاحظه کنند. در این رشته ضرورتی به کشف قوانین طبیعی و ضوابط ثابت نیست. تحقیقات اقتصادی نوعی اقتصاد سیاسی است. ساده اندیشی است که از کنار مسائل آن بتوان بدون توجه به واقعیت های عینی گذشت.
تعدادی از برندگان جایزه نوبل در علم اقتصاد یا قبلاً در رشته علوم طبیعی تحصیل کرده اند یا تحت تاثیر شدید دانشمندان این رشته قرار گرفته اند.جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۰۸ به پاول کروگمن پروفسور دانشگاه پرینستون تحلیلگر و نویسنده نشریه نیویورک تایمز برای تحقیقاتش در زمینه «نظریه تجارت جهانی و جغرافیای اقتصادی» تعلق گرفت. واگنار فریش و یان تین برگن، برندگان مشترک اولین دوره جایزه نوبل اقتصاد در ۴۰ سال قبل برای کارهایشان در ارتباط با «توسعه و به کارگیری مدل های پویا برای تحلیل فرآیندهای اقتصادی» بوده اند. در این مقطع مسائل اقتصادی جهان پیچیده تر شده و دانشمندان در پی طرح های سرعت دهنده آهنگ توسعه و خنثی کننده موانع آن بوده اند. بحران اقتصادی جهانی زنگ خطری است مبنی بر آنکه به کارگیری سیاست های بدون پشتوانه علمی، راه های ترقی را مسدود کرده و مسبب تحول انحطاطی خواهد شد. بخش پایانی را با پیشرفت علم اقتصاد و در ارتباط با کشورهای در جریان توسعه استمرار می دهیم.
«تین برگن» و «کوپمانز» فیزیکدان بودند و «کانترروویچ» ریاضیدان بود. ساموئلسون تحت تاثیر «دوبین بیدول ویلسون» فیزیکدان و ریاضیدان هاروارد قرار گرفت. «لئونتیف» معتقد بود که علم اقتصاد علمی نظری با کاربرد عملی است. در حقیقت، نتایج تحقیقات «لئونتیف» این نظر را به اثبات رسانید، با طراحی اقتصاد داده و ستانده برای اولین بار نحوه به کارگیری جدول داده و ستانده را شناخت و نشان داد که چگونه می توان اجزای آن را به یکدیگر پیوند زد. در مورد ویژگی علم اقتصاد نظر «استایگلر» که در سخنرانی مراسم دریافت جایزه نوبل ارائه داده نیز قابل توجه بود. او معتقد است؛ اگر مسائل زندگی اقتصادی به طور دائم و به سرعت تغییر نمی یافت و ماهیت آنها فاقد تداوم بود، علم اقتصاد وجود نداشت. یک عنصر قابل اهمیت در علوم عبارت از افزایش سطح شناخت است. این نشانه تجمع به دست نمی آمد، اگر هر نسل از اقتصاددانان با مسائلی مواجه نمی شدند که ضرورت به کارگیری روش های تحلیلی جدیدی را ایجاب کند. هر علمی برای ادامه حیاتش نیاز به یک سلسله مسائل اساسی همراه با تداوم دارد. «هیکس» بر این باور است که اقتصاد در مرز علم و تاریخ قرار دارد. از این نظر علم است که می توان روش های علمی در آن به کار گرفت.
در عین حال می تواند در حاشیه قرار گیرد. زیرا رویدادهایی که مورد تحلیل قرار می دهد از جمله مسائل غیرقابل تکرار را دربرمی گیرد. اقتصاد زمان است و به تاریخ پیوسته است. در واقع به نحوی که علم چنان نیست. ساموئلسون تاکید بر این نکته داشت که تئوری بسیار مهم است و ریاضیات فقط به صورت ابزار کار مورد استفاده قرار می گیرد. شاکله می گوید، بهترین ریاضیدانان که اقتصاددان شده اند از ریاضیات تا حدی استفاده می کنند که برای پژوهش ضرورت دارد. بسیاری از اقتصاددانان بر این عقیده اند که این رشته نیازی به الگوهای ریاضی پیچیده ندارد، آنها مدل های ساده را انتخاب می کنند و ترجیح می دهند به عوض معادلات پیچیده، حتی در صورت عدم اطمینان، الگوهایی را که تصویری از ارقام را دربردارد، به کار بندند. در مقابل گروه دیگری مجذوب ریاضیات هستند و در طرح مسائل از دیدگاه اهمیت یکسان به ریاضیات و اقتصاد می پردازند. «هیکس» عقیده دارد؛ تمام الگوها، واقعیت ها را ساده می کنند. آنها عواملی را که برای سوال مطرح شده و غیرضروری هستند، کنار می گذارند. بدین ترتیب، فرصت کافی برای اندیشیدن در مسائل باقی به دست می آید. آنچه کنار گذاشته می شود و آنچه انتخاب می شود، با توجه و تحت تاثیر مسائل مطروحه انجام می پذیرد. این روش بسیار مناسب است تا بتواند هر الگویی را در جای مطلوب به کار گرفت. «ریچارد استون» یکی از متفکران عملی روشن بین در رشته اقتصاد و برنده جایزه نوبل، استفاده از ریاضیات در علوم اجتماعی را مورد تایید قرار می دهد و دلایلی می آورد:
۱) آنکه، بسیاری از رشته های علوم اجتماعی چون جمعیت شناسی و اقتصاد با کمیت سر و کار دارند.
۲) بسیاری از سیستم های پیچیده تئوری که موارد اصلی علوم اجتماعی هستند، می توانند از طریق جملات ارائه شوند. در عین حال تدوین ریاضی آنها کمک موثری برای تحلیل و به کارگیری تطبیقی است.
۳) این گونه نظریه ها را می توان فقط به طور کلی به کار بست، مگر آنکه بتوان مفاهیم آنها را در ارتباط با یکدیگر به شکل کمیت درآورد.
۴) ریاضیات فراهم آورنده ابزاری است که به وسیله آن می توان به موضوعاتی دست یافت که دارای مفاهیم نامعلومند و مشکل می توان به اطلاعات دقیق در زمینه آنها دست یافت. در نتیجه فرآیندها می توانند از طریق ریاضیات در سطح وسیعی تبیین و مورد تحلیل قرار گیرند و تصمیم گیری ها بیشتر بر اساس شناسایی ها و کمتر بر حدس و گمان متکی خواهد بود.
«لویس» که در سال ۱۹۵۴ مقاله یی تحت عنوان توسعه اقتصادی در شرایط عرضه نامحدود کار نوشت در سفر به بانکوک متوجه می شود حجم عامل نیروی کار، ثابت است. یک عرضه نامحدود نیروی انسانی عامل پایین نگه داشتن دستمزدها است. از طرفی دستمزدهای سطح پایین اولاً باعث پایین آمدن قیمت قهوه و ثانیاً بالا رفتن سود خواهد شد. نتیجه آن جنگی خواهد بود بین اقتصاد ملی و اقتصاد بین المللی، به نحوی که سهمی از نیروی انسانی ارزان قیمت در خدمت مناطق دیگر خارج از محل تولید قرار می گیرد. براساس این تجربه لویس بهتر از هر فرد دیگری تئوری قدیم و جدید را به هم پیوند داد. پل آن را تحقیقات تاریخی مربوط به کشورهای در حال توسعه تشکیل می داد. نتیجه گیری قابل توجه او در زمینه رابطه مبادله بین کشورهای در حال توسعه و کشورهای صنعتی بوده که تحت طراحی «مدل شمال و جنوب» معروف او ارائه شده است. براساس این مدل شمال به تولید فولاد و مواد غذایی و جنوب به تولید قهوه و مواد غذایی می پردازد. زمانی که در شمال بازده تولید فولاد آهسته تر از مواد غذایی و در جنوب بازده تولید قهوه سریع تر از مواد غذایی افزایش می یابد، از نتیجه آن رابطه مبادله در طول زمان به زیان جنوب بدتر خواهد شد. نتیجه گیری از این تحقیقات، «لویس» و «شولتز» را بر آن داشت که بر اهمیت استفاده از پیشرفت تکنولوژی در بخش کشاورزی تاکید کنند و توجه بیشتر دهند که پیشرفت تکنولوژی نباید به بخش صنعت محدود شود.
میردال به ابعاد اخلاقی توجه خاصی می کند و به ویژه به عدم ثبات کمک های توسعه توجه می دهد. معتقد است که اغلب روند این سیاست در مسیر جوابگویی به اهداف کشورهای کمک کننده، شکل می گیرد، امریکا بزرگ ترین کمک کننده در جهان محسوب می شود ولی اغلب ضمن پنهان کردن واقعیت ها در آمار، بیشترین کمک های او شامل بخش نظامی می شود. در نتیجه ترکیب کمک ها در جهت جوابگویی به نیازهای کشورهای گیرنده نشانه گیری نمی شود. سوئد با افزایش سهم کمک های توسعه اش، ابعاد انسانی مساله را نیز مدنظر دارد. سیاستی که در کمک های خارجی امریکا مورد توجه نیست. «میردال» به نظریه عقاید اخلاق، بیشتر از رفاه ملی توجه دارد. او معتقد است تنها کشورهایی باید کمک های توسعه را دریافت کنند که حقیقتاً به وسیله آن بتوانند به رفع تنگناها بپردازند. به نظر او کشور هندوستان در گروه کشورهایی قرار دارد که نباید شامل کمک های اقتصادی شوند، چون با عدم به کارگیری صحیح منابع دریافتی، عملکرد این سیاست فقط به توسعه نسل و جمعیت بیشتر در آن کشور منجر می شود و میلیون ها نفر به افراد گرسنه و مرگ ناشی از این سیاست اضافه خواهد شد. در درازمدت این نوع کمک ها به عوض کاستن فقر، سطح آن را افزایش خواهد داد.
در نیم قرن گذشته تغییراتی در مراکز ثقل زمینه های تحقیقاتی رخ داده است.
از دوران «کینز»، یعنی زمان طرح «تئوری کلی» او و خاصه در فضای نظرات نئوکلاسیک ها، تمرکز تحقیقات روی قیمت ها و سطح کل قیمت، نظریه کمی پولی و نظام نسبی قیمت ها به عنوان ساز و کار توزیع قرار داشت. با «کینز» و طبیعتاً رویدادهای تاریخی زمان، مسائل مقدار، اشتغال، تحرک اقتصادی و سطح تولید اهمیت بیشتری پیدا کردند. سیاست هماهنگی و ثبات نیز به عنوان متغیرهای بسته مسائل مورد بحث را تشکیل دادند. مساله تورم در کشورهای سرمایه داری از زمینه های مهم بوده، تا حدی که عقیده بر آن است که در این کشورها حل مسائل تورم، از استراتژی های دارای اولویت است.
نظر به اینکه با پیشرفت علم، در اقتصادهای پیچیده با توجه به متغیرهای متعدد و تاثیر و تاثر آنها در یکدیگر در بسیاری از موارد از طریق روش های دیداری و تجربیات تاریخی ارائه حل مسائل مشکل می شود، مدل سازی و به کارگیری آن برای پیدا کردن راه حل ها در چند دهه گذشته رونق گرفت. خاصه در علم اقتصاد نوین، ریاضیات، اقتصادسنجی و الگوهای ریاضی از جمله شاخه های پیشرو در روش های تحقیقاتی به کار گرفته می شوند. اما نه اینکه هر مدلی برای هر کشوری با هر سطح توسعه اقتصادی مفید بوده و دارای کاربرد عملی باشد. در بسیاری از موارد و به ویژه با توجه به ویژگی های کشورهای در حال توسعه که با انبوهی از متغیرهای پیچیده روبه رو هستند، عملاً استفاده از روش های ساده می تواند عملکرد مطلوب تری در ارائه راه حل های مسائل داشته باشد. به خصوص که گنجاندن تمام متغیرها در یک یا تعدادی از مدل های به هم پیوسته همیشه عملی نبوده و در نتیجه این روش توان جوابگویی به تمامی سوالات مطرح شده در پژوهش ها را ندارد. ایراد سخنرانی از طرف برندگان جایزه نوبل، بخشی از برنامه مراسم این جایزه است. «تین برگن» به طور مشترک با «راگنار فریش»، برندگان اولین جایزه نوبل سال ۱۳۶۹ بوده است. نگاه کنیم به چارچوب سخنرانی نوبل «تین برگن» که در ارتباط با مدل سازی ایراد کرده است. برای طراحی مدل ضروری است که:
۱) فهرستی از متغیرها تهیه شود
۲) یک سلسله معادلات که بین متغیرها رابطه ایجاد کند، طراحی شود
۳) ضروری است که موارد یک و دو را مورد آزمایش قرار داد تا بتوان یک تئوری رضایت بخش واقعی به دست آورد که ویژگی های آن در مدل ملحوظ شده باشد. بدین ترتیب می توان این مدل را برای شقوق مختلف، یا به عبارت واضح تر، برای حل مسائل متعدد به کار گرفت. مدل از این نظر مناسب است که باعث یک تئوری بسته خواهد شد. منظور ما، نوعی تئوری است که از یک سو، تمام واقعیت ها در روابط را
در بر بگیرد و از سوی دیگر با در مقابل هم قرار دادن مشاهدات، با واقعیت ها همسویی داشته باشد. مدل ها برای یک رشته موارد استفاده متفاوت طراحی می شوند. در درجه اول نقش آنها در تشریح روند توسعه واقعی است که از نتیجه آن بتوان به راه هایی دست یافت تا رویدادها را در مسیر مورد نظر هدایت کرد. موضوع دیگر مساله زمان است به نحوی که رویدادهای کوتاه مدت و درازمدت مشخص شوند و نیز بتوان بر آنها تاثیر مورد نظر را گذاشت. همچنین می توان یک گروه از موارد دیگر به این فهرست اضافه کرد.
به نظر «تین برگن» در علم اقتصاد مانند بسیاری از علوم دیگر به دنبال مد رفتن متداول است و بسیاری کوشش دارند از «مد زمان» باز نمانند. مدل سازی، برنامه ریزی خطی و محاسبات ماتریسی، روش هایی است که در گروه مد زمان قرار دارند. اما باید دید هر پژوهشگر برای طرح هر سوالی در هر وضعیت اقتصادی از کدام روش می تواند به طور مناسب تری برای پاسخگویی به سوالات استفاده کند. شکافتن اجزای رویدادها و روشن کردن ارتباط آنها با یکدیگر در فرآیند اقتصادی، برای درک و پیشنهاد راه حل مسائل بسیار راهنماست. در اروپا برای آنکه نوسانات قیمت گوشت را بتوان درک کرد، لازم بود قیمت خوراک دام را مورد بررسی قرار دهند. گرانی قیمت خوراک دام باعث می شود کشاورزان گاوها را ذبح کنند که منجر به پایین آمدن قیمت گوشت گاو می شود.
«تین برگن» معتقد بود بسیاری از پژوهشگران نسل های بعد از او در طراحی مدل ها غلو می کنند. گرچه آنها با موفقیت سهم ارزنده یی را در اقتصاد نظری و عملی به خود اختصاص داده اند. در عین حال، آنچه در کتاب های آموزشی به کار می رود، روش های ساده یی است که با تصویرهای روشن می توانند وقایع حقیقی را قابل درک کنند. این نوع روش را «کینز» در بعضی از مدل های کارهای اساسی خود و همچنین «لئونتیف» در الگوی داده و ستانده اش توسعه دادند. مثال روشن در این زمینه، نوعی مدل سازی است که محصولات صادراتی و محصولات مناسب داخلی را تفکیک می کند. این مدل ها نشان می دهند در یک کشور در صورتی که بخواهند کسری را در موازنه پرداخت ها از طریق متکی بودن به امکانات داخلی از میان بردارند، یعنی پرداخت ها را با دریافت ها برابر کنند، درآمد به سرعت کاهش می یابد.
الگوهای ساده علاوه بر ارزش آموزشی دارای اهمیت ارتباطاتی است. به نحوی که امکان رابطه بین برنامه ریزان، سیاستمداران و مردم را برقرار می کند. بنابراین زمینه اظهارنظر و در نتیجه نوعی برنامه ریزی دموکراتیک را فراهم می سازد. به مسائل جاری تا سطح وسیعی می توان با کمک الگوهای ساده جواب گفت اما جلوگیری از ارائه تصاویر غلط از واقعیت ها نیز به یک رشته از مدل ها برای برنامه ریزی چندمرحله یی نیازمند است. مدل ها فقط اسکلتی را برای راهنمایی تصمیم گیران ارائه می دهند ولی اساس کار بستگی به درک و آشنایی با اجزای مسائل خواهد داشت.
طراحان مدل ها و منتقدان آنها با یکدیگر هم رای هستند که توجه به ظرافت در طراحی ضروری است. این موضوع به معنای گنجاندن متغیرهای بیشتری در مدل ها نیست. یکی از نمونه های ضرورت دقیق تر کردن مدل ها و کسب اطلاعات بیشتر را در تجربه موسسه تحقیقات سازمان ملل متحد می توان ملاحظه کرد. ویژگی کار این انستیتو عبارت از در بر گرفتن هر چه بیشتر متغیرهای اجتماعی است که ابتدا باید این متغیرها تعریف شوند. یکی از علل عدم موفقیت در زمینه مسائل اجتماعی این است که با اطلاعات کلی بستر نتیجه گیری های مطلوب فراهم نمی شود، بدین دلیل دقیق تر کردن آمار و اطلاعات پایه ضرورت دارد. این اطلاعات طراحی مدل ها را کامل خواهد کرد. ضروری است ساختارهای سازمان اجتماعی- اقتصادی مطلوب با سطوح برنامه ریزی و ایستگاه های آن و نیز مدل های مورد استفاده هماهنگ باشند.
سوال دیگری که مطرح است این است که طیف مدل سازی تا چه حد باید بسط پیدا کند. اولین زمینه عبارت از گنجاندن عنصر فضا در مدل های اجتماعی- اقتصادی است. اگر فضا در برنامه ریزی مورد توجه قرار نگیرد، بین مدل های اقتصادی و برنامه ریزی عملی در شهر و روستا و نیز برنامه ریزی ارتباطات خلأ به وجود خواهد آمد. بنابراین برای این نوع برنامه ریزی، مهندسان، معماران، جغرافیدانان و جامعه شناسان در کنار اقتصاددانان، گروه مشترک برنامه ریزی را تشکیل می دهند. علم اقتصاد باید مسوولیت هماهنگی این رشته ها در روش ها را عهده دار باشد.
سوال بعدی اینکه با چه ترکیب و در کدام محدوده یی مدل های اقتصادی قابل بسط هستند. بدین معنی که چه اندازه می توان متغیرهای سیاسی و اجتماعی را در آنها گنجاند. یکی از موضوعات اجتماعی قابل اهمیت توزیع درآمد است. برای طراحی این مدل نیز متغیرهای زیادی ضرورت دارد. مطلب دیگر تحت عنوان بسط مدل ها عبارت از تعیین سیستم اجتماعی و اقتصادی بهینه است. مفهوم بهینه اقتصادی و اجتماعی خاصه برای جوامع مختلف نیز باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد. در مورد موضوع مطلوبیت اجتماعی و اقتصادی دو نکته دیگر زمینه تحقیقاتی را فراهم می کند؛ یکی بخش مفهوم ارزش مطلوبیت در ارتباط با نظام های متفاوت اقتصادی و اجتماعی در شرق و غرب است. تحقیقات در این زمینه باید به نتایج جدید علمی دست یابد که نشان دهنده برتری رقابتی نظام های مختلف بر یکدیگر البته با توجه به طیف و اهمیت ارزش ها باشد. نکته دیگر که به ویژه برای کشورهای در حال توسعه قابل اهمیت است تاکید بر تحقیقات پایه یی اقتصاد در مقایسه با طرح مسائل فرعی و جانبی است. انتخاب زمینه های تحقیقاتی برای پاسخگویی به سوالات مرتبط با مسائل ریشه یی ساختار اقتصادی- اجتماعی در اولویت قرار داشته و ضروری تر از تجسس در مسائل کوتاه مدت و حاشیه یی است.
اقتصاد دارای ویژگی پویایی است. همچنین مفهوم فقر و ثروت در ارتباط با معیارهای ارزشی افراد جوامع و ملل متفاوت بوده و دارای طیفی وسیع است. در یک جمله فقر و ثروت نسبی بوده و دارای ابعاد مادی و معنوی است.
آنچه مسلم است بشر برای حیات و شیوه زندگی شرافتمندانه نیاز به حداقل هایی دارد. همان طور که احتیاج به غذا، پوشاک و مسکن دارای مرزهای حداقل هستند، در مورد استقلال، آزادی و حق دخالت و حاکمیت بر سرنوشت خود نیز می توان خط فقر مشخص کرد. گرچه همیشه مفهوم رفاه اجتماعی مترادف با آزادی نیست، در عین حال اقتصاد و آزادی رابطه یی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. آزادی های فردی و اجتماعی در مقابل فقر ضربه پذیرند. رشد اقتصادی همیشه به معنای رفاه بهتر و اعطای آزادی بیشتر نیست. توسعه اقتصادی امکانات دستیابی به رفاه اجتماعی را رونق می بخشد. از نتیجه توزیع عادلانه و دستاوردهای آن عدالت اجتماعی حاصل می شود. از آن مسیر زمینه برای آزادی های فردی و اجتماعی فراهم می شود. اما تمام این مفاهیم با اقتصاد فقر و قناعت مرتبط است. سازماندهی چنین اقتصادهایی در گرو کارگردانی و برنامه ریزی و سیاست های اقتصادی دولت هاست. در مرکز ثقل هر سناریو انسان ها قرار دارند که در تعیین سرنوشت خود موثرند زیرا منابع انسانی هم تولیدکننده و هم مصرف کننده است. تنظیم و کنترل تولید و مصرف تا حد قابل توجهی در اراده انسان هاست گرچه این خواسته در ساز و کار پیچیده روابط بین افراد گروه ها و اجتماعات و ملل متبلور می شود.
آنچه تحت اصطلاحات رشد و توسعه اقتصادی کشورهای توسعه یافته، جوامع صنعتی و اقتصادی متکی بر تکنولوژی می شناسیم تنها نشان دهنده یک تصویر فنی نیست بلکه منعکس کننده تحولات فیزیکی همراه با دگرگونی های اجتماعی است. اما این شاخص ها ضرورتاً نمایانگر مطلق بودن خوشبختی افراد متعلق به آن جوامع نیست. خوشبختی هم نسبی بوده و عبارت از یک تعادل روانی بین تخیل، رویاها، آرمان ها و اهداف افراد با واقعیت های امکان دستیابی به آن خواسته هاست. گرچه قصه این نیست که اقتصاد فقر را تبرئه کنیم اما به استثنای نیازهای اساسی حداقل برای ادامه حیات و برقراری زندگی شرافتمندانه اگر در کفه یی از ترازو نیازها را قرار دهیم برای ایجاد تعادل، کفه دیگر فقط متکی به دستیابی به امکانات جوابگویی به نیازها نیست، بلکه با کمک گرفتن از قدرت دفع نیاز و با صرف نظر کردن از سهمی از این خواسته ها نیز می توان چنین تعادلی را برقرار کرد. پس کسب رفاه نسبی با منابع محدود هم غیرممکن نیست، آن در گرو کنترل فردی و ایجاد تعادل روانی و رفتاری میان گروه ها، اجتماعات و روابط بین المللی است.
بحث در مقوله برندگان جایزه نوبل در علم اقتصاد، توسعه علم اقتصاد و ارتباط چگونگی استفاده از این علم برای کشورهای در حال توسعه است. ابتدا باید این نتیجه گیری را تثبیت کرد که جوامع و کشورهای صنعتی یا کشورهای توسعه یافته و با پیشرفت اقتصادی طبیعتاً با نوعی تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی مواجه هستند که منبعث از ارزش های آنهاست. این ارزش ها در مقایسه با جوامع کمتر پیشرفته و دارای ویژگی های سنتی متفاوت است. ارزش ها در مقاطع زمانی توسعه کشورها از ویژگی متکی بودن به اقتصاد کشاورزی تا تحول آن به کشورهای صنعتی قابل دگرگونی است.
نزدیک به اتفاق، ملیت برندگان جایزه نوبل در علم اقتصاد متعلق به کشورهای توسعه یافته است. در این گروه کشورها منابع تحقیقاتی به اندازه کافی تامین است. نخبه پروری متداول بوده و نیز امکانات پرورش دانشمندان طراز اول گسترده است. گرچه ممکن است در کنار آن انبوهی از افراد جامعه در فقر و ناتوانی به سر برند. اغلب، دولت ها، موسسات و سازمان های تامین کننده منابع مالی مسیر و مراکز ثقل تحقیقات را جهت می دهند. بدیهی است سوالات مطروحه تحقیقاتی در ارتباط با مسائل و مشکلات اقتصادی همین کشورها انتخاب شود. در نهایت نه تنها از نظر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به طور مستقیم مردم کشورهای توسعه یافته به فکر منافع کشورهای خود هستند بلکه دانشمندان آنان نیز علم را در خدمت طرح مسائل و حل آنها برای این گروه کشورها پرورش می دهند. پس کشورهای در حال توسعه به جز موارد استثنایی در کارهای تحقیقاتی به فراموشی سپرده می شوند. اما نه اینکه پیشرفت علم اقتصاد به طور کلی به کار کشورهای در حال توسعه نخورد. اصول و قانونمندی های علمی خوراک اصلی اندیشمندان و کلید طراحی سوالات و راهنمای کشف پاسخ به آنهاست. اما دانشمندان جهان برای مسائل اقتصادی جدید و رو به افزایش کشورهای پیشرفته اولویت قائل خواهند شد. در این میان مسائل کشورهای در حال توسعه به حاشیه رانده شده و گاه به فراموشی سپرده می شود. پس باید برای کشف راه حل مسائل کشورهای در حال توسعه به دانش آموختگان و پژوهشگران خانگی امید بست.
آنچه مسلم است نه تنها مسائل اقتصادی کشورهای در حال توسعه در مقایسه با کشورهای پیشرفته متفاوت است بلکه به گواه تاریخ راه حل یک مساله تحت شرایط ثابت در مقاطع زمانی و در کشورهای متفاوت نیز یکسان نیست. انتخاب مطلوب ترین سناریوها تابعی از مجموعه پیشرفت دانشی است که در علوم مرتبط با آن از جمله علم اقتصاد و در جهان کسب شده است. دانش آموختگان خانگی می توانند و باید با آشنایی با سنت ها و دیدگاه های جامعه شناسانه و روانشناسی در جامعه یی که از زیر و بم و گوشه و کنار آن باخبرند و در بستر آب و خاک آن پرورده شده اند، نتایج تجربی خود را با علم نوین پیوند دهند و در نتیجه کاشف، مبدع و مبتکر راه توسعه شوند. در کشورهای در جریان توسعه کارهای تحقیقاتی و استفاده از نتایج آن طبیعت عقب ماندگی دارد.
خاصه آنکه انگار ساختار دیوانی با علم سر ستیز دارد. چون کار دستیاران آن بدون مانع علم بهتر می گذرد پس بهتر است جای علم در صحنه تصمیم گیری خالی بماند. علاوه بر آنکه ساختار جامعه بستر حداقل زندگی تحقیقاتی را برای پژوهشگران امکان پذیر نمی سازد برخوردهای نامعقول، رفتاری و نشناختن اهمیت کاربرد علم در برنامه های اقتصادی و توسعه، در نهایت موجب خارج شدن ظرفیت نیروی انسانی از خط تولید علمی خواهد شد. عده یی جلای وطن می کنند و گروهی منزوی و گوشه نشین می شوند. در نتیجه فضای علمی با خلأ روبه رو خواهد شد که خود از موانع توسعه یافتگی است. اگر بستر پژوهش پروری فراهم شود و ارزش های مادی و معنوی پژوهشگران بهتر شناخته شود و صاحبان دانش تسلیم روندهای غیراستدلالی نباشند و آب به آسیاب برنامه های غیرعلمی نریزند، زمینه مساعدی برای استفاده ارزشمند از ظرفیت سرمایه انسانی و بهره برداری از پیشرفت های جهانی علم و به کارگیری عملی آن در جهت سرعت بخشیدن به روند توسعه فراهم خواهد شد.
دکتر ناصر خادم آدم
منبع : روزنامه اعتماد