پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

نومحافظه کاران آمریکا و امنیت خاورمیانه


نومحافظه کاران آمریکا و امنیت خاورمیانه
● هدف توطئه
در میانه جنگ سرد و در واكنش به سیاست های تنش زدایی آمریكا كه با پایان بحران كوبا آغاز شد رشته های فتنه ای در هم تنیده شد كه مانند یك فرقه مذهبی ، اهداف شیطانی خود را در لفافه ای از الهیات كفرستیز تزئین می كرد و می پروراند تا زمان دعوی آشكار فرا رسد . این فتنه از همان آغاز دو بعد كاملاً مجزا داشت یكی ایدئولوژیك و دیگر سیاسی - نظامی كه می بایست مكمل یكدیگر قرار گیرند تا رسالتی جهانی را به انسجام رسانند . هیچ جای شگفتی نیست اگر دست پروردگان این حركت نظیر القاعده هم از همین ویژگی ها برخوردار باشند . نهال مسمومی كه به این سان در دهه ۱۹۶۰كاشته می شد زمانی به ثمر رسید كه دشمن اصلی و هدف اولیه آن یعنی كمونیسم از میان رفته بود و دشمنی نو و سرزمینی دیگر می بایست هدف این توطئه قرار گیرد تا پویایی این فتنه تضمین شود . به این ترتیب بود كه اسلام و خاورمیانه جانشین كمونیسم و بلوك شرق گردید . داستان از این قرار بود كه در دهه ۱۹۶۰ یعنی زمانی كه آمریكا از یك سو با طغیان سیاهان در داخل و بحران جنگ ویتنام در خارج دست به گریبان و دشمن آشكار آن ها ، شوروی روز به روز در حال تحكیم مواضع خود بود چند چهره گمنام از چند سو به هم متصل شدند و جریان نومحافظه كاری شكل گرفت . ایروینگ كریستول ، استاد جامعه شناسی و علوم سیاسی در دانشگاه های بزرگ امریكا مانند : كلمبیا هاروارد ، شیكاگو و استانفورد یكی از پدران بنیانگذار این جریان و الهام بخش اصلی نومحافظه كاران بود . وی كه در جوانی تروتسكیستی دو آتشه بود از آغاز جنگ سرد به یكی از دشمنان سرسخت كمونیست و مبلغان لیبرالیسم بی قید و شرط تبدیل شد . این دگرگونی برای روان شناسان سیاسی هیچ تعجبی بر نمی انگیزد . زیرا گرایش به آنارشیسم در سیاست جای خود را به آنارشیسم در اقتصاد داده است . در زمانی كه اعتراض سیاهان بسیاری از شهرهای بزرگ آمریكا را بر گرفت و احساسات علیه جنگ ویتنام هم نمایشی تازه به خود گرفت و اندكی بعد جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل به احساسات ضد یهودی دامن زد و چپ جدید به عنوان نماد روشنفكری این جریان ها بر فعالیت خود افزود . نگرانی محافظه كاران آمریكا شدت گرفت . سنگر بندی جدیدی آغاز شد . كریستول نشریه نفع عمومی را در سال ۱۹۶۵ پایه نهاد و نشریه COMMENTARY ارگان كمیته یهودیان آمریكا هم به كمك آن آمد تا جواب های دندان شكنی به چپ نو بدهند . تا آغاز دهه ۱۹۷۰ هسته اولیه نومحافظه كاری كه دوران كودكی خود را سپری می كرد نظر خود را به مسائل داخلی معطوف كرده بود . با روی كار آمدن نیكسون و جمهوری خواهان دو تحول آغاز شد . یكی توجه به سیاست خارجی و دیگر ورود آرام به عرصه سیاست عملی .
كریستول رسماً به جمهوری خواهان پیوست و از مشاوران نیكسون شد . اما قرار داد سالت یك و قراردادهای تجاری سال ۱۹۷۳ با شوروی نومحافظه كاران را بر آشفته ساخت . در همین زمان استرانژی نظامی جدیدی مورد توجه آن ها قرار گرفت كه هدف آن از پای در آوردن شوروی بدون تلفات انسانی برای آمریكا بود . بانی این استراتژی مهاجر بی پناه و چپ گرایی بود به نام البرت ولستتر كه او هم به آرامی از چپ به راست افراطی تغییر جهت داده بود .
وی پس از ورود به مركز پژوهش های دفاعی و اطلاعاتی كالیفرنیا با ریچارد پرل یكی از چهره های شاخص نومحافظه كاری آشنا شد . ولستتر كه به یكی از اندیشمندان مسائل استراتژیك و معتمد مسائل سری حكومت تبدیل شد در سال ۱۹۸۰ به كرسی استادی دانشگاه شیكاگو دست یافت و در آن جا با اساتیدی از همین خانواده فكری مانند میلتون فریدمن و لئواشتراوس استاد فلسفه آشنا شد . لئواشتراوس شاگردانی مانند پل ولفووتیز داشت كه مانند پرل از چهره های برجسته نومحافظه كاران شد .
روی كار آمدن ریگان فرصت مناسبی رای نومحافظه كاران فراهم ساخت تا با ورود به عرصه عمل تجربیات لازم را كسب كنند . در این جا بود كه ولفووتیز به اسناد سازمان سیا و گزارش هایی در مورد بودجه های نظامی شوروی دست یافت و توانست سیاست گذشتگان به ویژه كارتر را به طور مستدل مورد نقد قرار دهد . برنامه های نظامی نومحافظه كاران هم در حكومت جدید عرضه شد كه دستاورد آن برنامه موسوم به جنگ ستارگان بود . در پایان دهه ۱۹۸۰ نومحافظه كاران به حلقه مكمل و توانمندی تبدیل شدند كه هم از عناصر ایدئولوژیك برخوردار بوده و هم از استراتژیك ها و نظریه پردازان نظامی و برنامه های همه جانبه برای سیاست خارجی خط ولستتر به وسیله پرل ولفووتیز استمرار می یافت و خط لئواشتراوس و ایروینگ كریستول به وسیله آلن بلوم ویلیام كریستول .
این گروه دیگر محافظه كاران سنتی و سیاست های آن ها در جهت تنش زدایی و رابطه صلح آمیز با شوروی را قبول نداشتند . شوروی برای آن ها امپراتوری شر و ضد خدایی بود كه می بایست از صحنه گیتی محو شود . آن ها حتی با تزفو كویاما كه دنیا را به پیروزی نظام لیبرال دموكراسی غرب نوید می داد كه بدون زحمت محقق خواهد شد موافق نبودند ، بلكه رسیدن به این عرصه را وظیفه عاجل خود تلقی می كردند و معتقد بودند قبل از آن كه برخورد اجتناب ناپذیر تمدن ها شروع شود آمریكا وظیفه دارد زمینه های پیروزی اخلاق آمریكایی را فراهم سازد . این اندیشه ها در مجلات امور خارجی و سیاست خارجی منتشر می شد .
دوران بوش پدر همراه با فروپاشی شوروی دوره فعالیت نومحافظه كاران برای ترسیم استراتژی جدید آمریكا در جهت یك جهان تك قطبی بود . از نظر آن ها امریكا وظیفه داشت یك تنه و بی اعتنا به سازمان ملل و متحدان اروپایی وارد عمل شود . جنگ علیه عراق در سال ۹۱ آزمایش اولیه این سیاست بود . پاره ای از سلاح های طراحی شده به وسیله ولستتر و گروه او هم به مرحله عملیاتی رسیده بودند ، اما هنوز نومحافظه كاران بر تمام دستگاه های فكری و عملیاتی آمریكا مسلط نشده بودند و گفتمان آن ها به گفتمان مسلط تبدیل نشده بود . دوران ریاست جمهوری بیل كلینتون گرچه آب سردی بود كه بر سر نومحافظه كاران ریخته شد اما فرصتی برای بازسازی آن ها و انتقاد از سیاست های مدارا و مماشات دموكرات ها و جمهوری خواهان سنتی هم بود . تبلیغات نومحافظه كاران مبنی بر این كه آمریكا در حال از دست دادن قدرت اخلاقی و سیادت نظامی و سیاسی خود و شاهد زوال نظام بین المللی دست پرورده آمریكایی ها است و این كه خطرات جدی در كمین امریكا است و كشورهای كره ، ایران و عراق ظرف ۱۰ سال آینده توان حمله به ما را پیدا خواهند كرد محور تبلیغات نومحافظه كاران قرار گرفت . آن چه زمینه مناسبی برای تبلیغات آن ها فراهم می كرد عملیات تروریستی و شعارهای طالبان و القاعده بود كه به باور بسیاری از تحلیلگران دست پرورده سیا و همكاری عربستان ، انگلستان و پاكستان بودند . این نیروها كه زمانی برای جنگ علیه كفار شوروی به وجود آمده و بسیج شده بودند اینك می بایست برای آخرین بار پیش از نابودی مورد بهره برداری قرار گیرند .
هدف همه این برنامه ها و استراتژی ها تضمین سیادت آمریكا و جلوگیری از شكل گیری یك قدرت برابر با آمریكا بود . این هدف در مورد همه دولت های آمریكا صدق می كرد . اما فرق نومحافظه كاران در نحوه عمل بود . شرایط دنیا عوض شده است و امریكا نقطه ضعفی به نام دموكراسی دارد . این نقطه ضعف را باید با ایجاد هیجانات عمومی و باورهای كاذب و در نتیجه بسیج افكار عمومی در حمایت از سیاست های دولت از بین برد . برآوردهای جهانی نشان می دهد كه تولید نفت در سال ۲۰۲۰ میلادی نسبت به مصرف ۲ درصد كم تر خواهد بود و همین كسری تولید می تواند قیمت هر بشكه را به دلار افزایش دهد . سلطه بر منابع نفت جهان كم هزینه ترین راهی است كه اجازه می دهد ایالات متحده امریكا با كم ترین تلاش و تلفات بر رقبای خود پیروز شود . گلوی اروپا ، روسیه ، ژاپن و چین را می توان از خلیج فارس فشرد و آن ها را وادار به اطاعت نمود . به این ترتیب خاورمیانه به كانون توجه آمریكا تبدیل شد .
مبارزه با تروریسم بهترین بهانه ای است كه به امریكا اجازه می دهد استراتژی های وحشتناكی مانند جنگ پیشگیرانه را به اجرا بگذارد و برای این كار باید تبلیغات وسیعی در مورد رژیم های نامطلوب و مخالف آمریكا به كار بست و افكار عمومی جهان را متقاعد كرد كه هر چه آمریكا انجام می دهد در جهت صلح جهان است . اما رقبای آمریكا هم اهداف پنهان این كشور را به خوبی حدس می زنند و نسبت به آینده خود بیمناك هستند .
استراتژی ولستتر این بود كه زمان موازنه وحشت به سر رسیده و امریكا باید در جنگ ها اهداف مشخص و كار آمدی را مورد حمله قرار دهد و این كار به بركت سلاح های نسل جدید كه از قدرت هدف گیری بالایی برخوردارند امكان پذیر است . اما این كافی نیست باید هر حركت نظامی در پرتو ارزش های جهان شمولی مانند حقوق بشر و دموكراسی صورت گیرد تا از آمریكا چهره ای آزادی بخش به جهان معرفی شود . این استراتژی در حمله طوفان صحرا در سال ۱۹۹۱ به كار گرفته شد و در جنگ افغانستان و عراق به اوج اقبال رسید . در این جنگ ها اهداف نظامی امریكا با دقت بمباران شد . در همین زمان نظریه ولستتر را پل ولفوویتز در سال ۱۹۹۲ به گونه ای منسجم تئوریزه كرد و آن را جانشین رئال پولتیك ساخت كه از زمان مورگتنا بر سیاست خارجی آمریكا حاكم بود . ولفوویتز در شورای برنامه ریزی دفاعی به رهبری دیك چنی برنامه دفاعی امنیتی آمریكا را تدوین و اولویت های استراتژیك را مشخص كرد . این متن به بیرون سرایت كرد و روزنامه نیویورك تایمز آن را منتشر ساخت . براساس این متن آمریكا می باید خود را در تمام مناطقی از جهان كه دارای منافع است وارد كرده و قدرت های منطقه ای مخالف خود را خلع سلاح نماید . منطقه خاورمیانه در رأس این استراتژی قرار دارد و باید دو هدف اصلی را تأمین نماید ؛ امنیت جریان نفت و امنیت اسرائیل .تلفیق عملیات نظامی و ابعاد اخلاقی بین سال های ۱۹۹۲ و ۲۰۰۰ راهنمای سیاست آمریكا بود كه در جنگ یوگسلاوی نمود پیدا كرد . اما كار نومحافظه كاران پس از ورود بوش پسر به قدرت این بود كه تعریف جدیدی از مصادیق بدی و خوبی به دست دهند و راه را برای تفوق بی چون و چرای امریكا باز كنند . نكته دیگر زمان است آمریكا وقت كافی ندارد كه به انتظار بنشیند ، بلكه باید به موقع وارد عمل شده و كار تسویه حساب با رقبا را از طریق مبارزه علیه مصادیق بدی به انسجام رساند و حتی بهانه های لازم را به خود وجود آورد در پرتو چنین تحلیلی است كه بسیاری از تحلیلگران به حوادث ۱۱ سپتامبر به دیده شك می نگرند . این حادثه به آمریكا امكان داد دو فقره از برنامه های خود یعنی ورود به افغانستان و عراق را به مرحله اجرا گذارد . برنامه های دیگر آمریكا فقط شامل حال دشمنان آن مثل ایران و سوریه نمی شود بلكه عربستان و تریكه را هم در بر می گیرد اما یك جانبه گرایی آمریكا تمام كشورهای جهان را به دنباله روهای آمریكا و مقابله كنندگان با آن تقسیم می كند . هیچ كشوری در جهان وجود ندارد كه از این یك جانبه گرایی بهره مند شود . اما پاره ای از متحدان سابق آمریكا مانند انگلستان بر این باورند كه ایستادگی در برابر امریكا بی فایده است و فقط در پرتو همراهی با آن می توان امتیازاتی به دست آورد . در مقابل ، بسیاری از كشورهای اروپا مانند فرانسه و آلمان نگران آینده خود هستند . بی شك آمریكا ابزارهایی در دست دارد كه می تواند برای مثال دولت آلمان را از مخالفت با امریكا باز دارد و شرودر را وادار كند تا خود كنار رود و جای خود را به یكی از طرفداران آمریكا بدهد . اما این بدان معنا است كه این كشورها ندانند در صورت پیروزی آمریكا در خاورمیانه چه آینده ای در انتظار آن ها است . در مقابل آمریكا هم به هر وسیله ای متوسل می شود ، بسیاری از اعمال تروریستی مانند آنچه در مادرید و لندن و بسلان اتفاق افتاد ، از آن جا كه به همراهی این كشورها با آمریكا كمك كرد مورد تردید هستند و این سؤال را بر می انگیزند كه آیا امریكا تا رسیدن به اهداف خود حاضر است به كار القاعده پایان دهد یا هم چنان از آن به عنوان ابزاری در جهت برانگیختن افكار عمومی جهانی استفاده خواهد كرد . آنچه مسلم است این است كه شكست كامل برنامه ها و استراتژی های نومحافظه كاران به گونه ای كه از درون آمریكا مورد مناقشه واقع شده و بانیان آن از دور خارج شوند خاورمیانه روی آسایش نخواهد دید . با آن كه نشانه های این شكست در افغانستان و عراق مشهود است بسیاری از آن بیم دارند كه این گروه افسار گسیخته كه بر سرنوشت آمریكا حاكم شده اند برای خروج این بن بست ها دست به كار بحرانی دیگر از قبیل حمله به ایران با سوریه شوند و گرنه اعتراضات داخلی ، وضعیت مالی و بسیاری نشانه های دیگر قلم بطلان بر این سیاست های غلط كشیده اند و در هیچ محاسبه عقلایی جایی برای یك بحران دیگر وجود ندارد . اما چنان كه گفتیم به باور بسیاری عقل و منطق از دایره عملكرد این گروه خارج است . در عین حال اذعان كرد كه جهان تك قطبی و یك جانبه گرایی آمریكا در گروی پیروزی محافظه كاران است . شكست آن ها در عوض راه را برای جهانی چند قطبی فراهم خواهد كرد زیرا اروپا ، روسیه و چین به فوریت از وضعیت پیش آمده و در جهت تقویت مواضع خود بهره خواهند گرفت . هم از این رو آمریكا خواسته یا ناخواسته وارد نبردی سرنوشت ساز شده است كه برای پیروزی در آن آمادگی لازم دارد تا بسیاری از شعارهای گذشته خود را هم زیر پا بگذارد ، سازمان ملل را دور بزند و تفرقه حاكم بر شورای امنیت سازمان ملل در مورد ایران را بهانه قرار داده و زیر عنوان مقتضیات امنیتی آمریكا شعله های جنگ جدیدی را دامن بزند . سناریوهای مختلفی كه هم اكنون در دست بررسی حاكمان آمریكا و متحدان اسرائیلی آن ها قرار دارد نشان می دهد كه آن ها در یك فرصت استثنایی و حتی كوتاه هستند تا شرایطی را كه به سرعت علیه آن ها در حال گسترش است تغییر دهند . اسرائیل عاملی است كه با ایجاد بحران های مقطعی به كمك آمریكا آمده برای آن ها وقت می خرد یا زمینه های لازم را برای یك درگیری بزرگ فراهم می سازد . به همین جهت است كه اروپایی ها سخت نگران اوضاع خاورمیانه هستند . یك شوك نفتی یا درگیری جدید به سرعت امنیت آن ها را به مخاطره انداخته و تركش های آن قبل از هر كس دامن اروپا را خواهد گرفت و در این میانه سیاست ایران تعیین كننده است . این سیاست می تواند وزنه را به نفع آمریكا یا مخالفتش تغییر دهد . دست كم اندك نرمشی از جانب ایران می تواند بحران را تا سال آینده به تعویق انداخته و پس از آن وزنه دموكرات ها را در انتخابات آینده امریكا افزایش دهد . دموكرات ها به یقین در نقد سیاست نومحافظه كاران دگرگونی های اساسی در سیاست خارجی امریكا ایجاد خواهند كرد و در مورد ایران به تعدیل موضع ایران رضایت خواهند داد و با كشورهای اروپایی به همكاری و همراهی بیشتری خواهند پرداخت .
در حالی كه پیروزی مجدد نومحافظه كاران صلح جهان را به خطر انداخته و اولین هدف آن ها نیز ایران خواهد بود . فرصت ها و شرایط به سرعت تغییر می كنند و هر كس فرصت مناسب را از دست بدهد هیچ تضمینی وجود ندارد كه بتواند دوباره آن را به دست آورد . در گذشته ای نه چندان دور ایران به ریاست جمهوری محمد خاتمی چراغ سبزی برای برقراری روابط با امریكا نشان داد اما آمریكایی ها سرمست از پیروزی در افغانستان و اطمینان به پیروزی بر صدام حسین از سر نخوت جوانی ندادند و اینك شرایط به كلی علیه آن ها و به نفع ایران رقم خورده است اما هیچ تضمینی برای پایداری این وضعیت هم وجود ندارد .
بهترین حالتی كه برای بحران اتمی ایران متصور است الگوی بحران كوبا است كه در آن شوروی ها تا آستانه جنگ پیش رفتند ولی با عقب گرد به موقع با گرفتن امتیازات لازم به آن بحران پایان دادند . برنده آن بحران شوروی بود . زیرا اولاً آمریكا مجبور به پذیرش برابری شوروی با خود شد و امریكا را مجبور به برچیدن موشك های خود در تركیه و آلمان كرد و جان كاسترو را هم تضمین كرد . اما اگر به ایستادگی خود ادامه داده بود چیزی جز شكست نصیبش نمی شد . توان رزمی آمریكا به مراتب بیشتر بود و شكست شوروی مرگ كمونیسم را هم تسریع می كرد . این كه انسان دشمن خود را به مرگ بگیرد و به تب راضی كند هنری است كه ظرافت خاص خود را هم طلب می كند ، اما اگر به مرگ بگیرد و به كمتر از مرگ هم رضایت ندهد بازی را به مرگ و حیات یا به اصطلاح به بازی با حاصل جمع صفر تبدیل كرده و دشمن را به تجهیز تمامی قوای خود وا می دارد . خطر زمانی به اوج خود می رسد كه هر دو طرف ، ذره ای از مواضع اصلی خود عقب ننشینند و هیچ راهی برای برون رفت این بن بست نشان ندهند و در این راه چنان سرسختی نشان دهند كه دوستان آن ها هم ناامید شوند .
از همه بدتر از آن كه رژیمی بخواهد هم در داخل دشمن تراشی كند و هم در خارج رجز خوانی كند و در این میانه هر روز سخنرانی های آتشین ایراد كرده و از ضد و نقیض گویی هم نهراسد . سیاست های بوش روز به روز بر نارضایتی مردم آمریكا می افزاید به ویژه آن كه قرار دادن كشور در حالت جنگ ، آزادی های فردی و جمعی و رسانه ای را محدود می كند . در حالی كه معمولاً در چنین شرایطی دولت ها سعی دارند به نوعی آشتی ملی دست پیدا كرده و رضایت خاطر اقشار مختلف جامعه را فراهم سازند . استادان و روشنفكران و هنرمندان كه می توانند در این شرایط تریبون تبلیغاتی سیاست های دولت باشند به مخالفان و مبلغان مخالفت تبدیل می شوند و دولت روز به روز به متملقان و فرومایگان متكی می شود . این سیاست را یك بار دیگر آمریكایی ها در زمان مك كارتی تجربه كرده و به نتایج تلخی رسیده بودند اما نومحافظه كاران تمام جوامع معمولاً از افراد سطحی و بی اطلاعی از تاریخ تشكیل شده و به نتایج دیرپای اعمال خود واقف نیستند . ولی متأسفانه همیشه همین گونه افراد هستند كه فجایع بزرگ تاریخ را به وجود می آورند .
منبع : مرکز اطلاع رسانی خانواده شمیم