جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
داستان یک خواستگاری
جاتون خالی بعد از بیشتر از ۲ ماه رفته بودم محلات ... شب ۲۲ بهمن بود ... به محض ورود مامان اینا شروع به بحث های ازدواجی کردن ... بعد از کلی گفتمان (به جای کلمه نامأنوس دعوا!) خوابیدیم ... روز ۲۲ بهمن در راهپیمایی شرکت کردیم ... وقتی اومدم خونه دیدم گوشی تلفن دست مامانم هست و داره یه جا زنگ می زنه و از کرامات من صحبت می کنه ... چند پرده ای از این اتفاق و ماجرا جالب بود ...
▪ پرده اول – در خانه ما
مامان {در حالی که پشت گوشی تلفن صحبت می کنه}: واسه یه امر خیر مزاحمتون شدیم. شنیدیم دخترتون هم الان محلات هستند. ما هم یه پسر داریم که .... و مشغول پایان نامه نوشتن هست. اما خودتون می دونین طبیعتا سربازی رو هم نرفته و کار ثابتی هم نداره!
صدایی از پشت تلفن: خوب به سلامتی! تشریف بیارین!
▪ پرده دوم- همان شب در خانه دختر
{همه مشغول صحبت کردن هستند. کم کم تازه دارن جد و پدر جد همدیگه رو شناسایی می کنن. رسول چون به زور به این مکان آورده شده است و می خواهد لجبازی کند با اخم ساکت نشسته است}.
پدر دختر} در حالی که سعی می کند لبخندی بزند}: خوب آقا رسول! از خودتون بگین. دانشگاه امام صادق درس می خوندید نه؟ الان چیکار می کنید؟
رسول {خیلی بی تفاوت و سرد}: واحدهای دانشگاهم که تموم شدند. الان مشغول نوشتن پایان نامه هستم. اگه دفاع کنم باید برم سربازی!
پدر دختر: خوب به سلامتی!
▪ پرده سوم- سه شب بعد در خانه دختر
{بعد از اینکه همگی دور هم جمع شدند و با هم بگو و بخند دارن و از نتایج تحقیقاتشات تعریف می کنند و اظهار می دارند که از هر کسی پرسیدند بلا استثنا تعریف کردند و گفتند که چقدر این دو خانواده به هم می خورند، موقع حرف های اصلی می رسد}.
پدر دختر: خوب ... وظیفه هر دو خانواده فقط تا اینجا بود که همدیگر را بشناسند. از اینجا به بعد دیگر نظر خود دختر و پسر هست.
پدر رسول: خوب اگه اجازه بدین دختر و پسر با همدیگه صحبت کنن!
پدر دختر: بفرمائید...
{متأسفانه از آوردن حرف های محرمانه !!! رد و بدل شده در آشپزخانه خانه دختر معذوریم}
▪ پرده چهارم و آخر- یک هفته بعد پشت تلفن
پدر دختر: نه نظر ما منتفی است. کار و سربازی برای ما خیلی مهمه. ما که نمی تونیم دخترمون را به یک آدمی بدیم که سربازی نرفته و کار ثابت نداره!
حاشیه ۱) ظاهرا دختر و پسر به توافق رسیده بودند. اما برخلاف ادعاهای مطرح شده پدر (ر.ک. پرده سوم) نظرشان هیچ ارزشی نداشت تا باز هم بر این ادعا صحت بگذارد که اینجا ایران هست خارج که نیست!
حاشیه ۲) از اتفاقات جالب این ماجرا این بود که استخاره ای در این وسط گرفته شده که به دختره و بعد از اون رسول ابلاغ شد که خوب آمده ... ولی هنگامی که نتیجه به خانواده رسول ابلاغ شد گفتند استخاره بد آمده است. خانواده رسول هم کلی رسول را دعوا کردند که ببین چه آدمی شدی که استخاره هم واسه ات بد می آد!!!
حاشیه ۳) در زمان تصمیم گیری، زمزمه هایی در مورد مهریه در گرفته بود. منابع آگاه اظهار عقیده می کنند که بهانه کردن کار و سربازی و همچنین خلاف به عرض رسانیدن نتیجه استخاره کمی به خاطر ناز کردن و بالا بردن نرخ بوده است.
الله اعلم!
منبع : عصر ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر قوه قضاییه یسنا آتش سوزی تهران پلیس بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی سریال شهاب حسینی تلویزیون نمایشگاه کتاب عفاف و حجاب مسعود اسکویی سینما فیلم سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول خودروهای وارداتی تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه دیابت بیماری قلبی کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی