یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آداب روزه داری در گلستان


آداب روزه داری در گلستان
رادیو لامپی خانه مادربزرگ با آن جعبه چوبی و بزرگ تنها وسیله ارتباطی بود که با نزدیک شدن به افطار به پیشواز اذان می رفت و آن زمان شیطنت بچه ها با به هم زدن پر سروصدای لیوان های چای گل می کرد و اما بزرگترها کاری به آنها نداشتند همه مشغول چیدن سفره افطار بودند. سفره ای که تابستان ها در تراس بزرگ خانه قدیمی جایی که هنوز پنجره هیچ آپارتمانی به آن مشرف نبود پهن می شد تا لب های تشنه روزه گیران خانه پس از یک روز اطاعت از واجب خداوندی با نعمت هایی که او برای بندگانش خواسته سیراب شود.
سفره های فراموش نشدنی با نان های پادرازی که روی آن سیاه دانه های خوشبو ریخته بودند، سفره ای از خوراکی های رنگارنگ، فرنی با مغز پسته، یک نوع مسقطی زردرنگ با خلال بادام، حلوای زعفرانی آرد برنج، سبزی خوردن باغچه حیاط، شیر محلی، خرما و هرآنچه که اعضای خانواده مایل بودند زینت بخش سفره افطار گرگانی ها بود.
غذای میهمانی های افطار هم که گاهی بچه ها را با خود به آنجا می بردند همین بود اما برای شام میهمانی های ماه رمضان اغلب آش، آبگوشت و شامی می پختند. مادربزرگ می گفت که از زمان های قدیم رسم همین بوده که شام ماه رمضان با پلو همراه نباشد و هرکس میهمانی داشته باشد همین ها را بپزد. آن سال ها به سرآمده و حالا غذاهای چرب و دیس های بزرگ پلو برای شام پخته می شود.
اسدالله معطوفی، تاریخ نگاری که در حوزه مردم نگاری در استان گلستان پژوهش ها و تألیفات زیادی دارد درباره آداب ماه رمضان در استرآباد یا استان گلستان فعلی می گوید: آب داغ خوردن یکی از آداب خاص افطار باز کردن گرگانی ها بود، که به آن نرم بلاغ (نرم کردن بلاغ) می گفتند. آب گرم حنجره و معده خشک را برای خوردن لقمه آماده می کرد که افطار باز کردن با آن رسم بود.
«ترک» غذای خاص دیگر گرگانی ها در ماه رمضان بود. ترک همان مسقطی روان است منتهی آمیخته با زعفران و خلال بادام که در ظرف های کوچک به اندازه هر فرد جا می شد و به خاطر رنگ زیبایش جلوه خوشرنگی به سفره افطاری می داد و در کنار فرنی پای همیشگی سفره های افطار بود.
حلوا گردو هم یکی از دسرهای قدیمی بود؛ البته این حلوا در ۳ جای دیگر هم استفاده می شد اگر میهمان مهم و عزیزی مانند عروس و داماد یا بزرگان طایفه می آمدند به پاس احترام حلوا گردو هم سر سفره افطار می گذاشتند. حلوا گردو با آرد برنج درست می شد و به صورت پودر نبود بلکه به قول استرآبادی ها باید زیر دندان بیاید و ریزریز باشد. برنج را ریزریز می کردند و با روغن کرمانشاهی و تکه های گردو و آن را تفت می دادند. افراد مرفه با عسل آن را درست می کردند. این حلوا باید به اصطلاح شلاق می خورد به صورتی که از خودش روغن پس می داد.
معطوفی می گوید: برای رفع عطش در ماه رمضانی که مصادف با تابستان بود مردم از یخ کش ها یخ می خریدند. یخ کشی در استرآباد قدیم شغل بود. یخ ها را از یخچال های طبیعی ارتفاعات می آوردند. در کیسه گونی کاه می ریختند و دور یخ می پیچیدند و کیسه گونی را هم محکم گل می گرفتند و در سردابه می گذاشتند. افراد زیادی قادر به خریدن یخ نبودند زیرا یخ جزو کالاهای لوکس بود و هر کس توان خرید آن را نداشت.
وی درباره اطلاع یافتن از اوقات افطار و سحر در زمانی که هنوز عصر رسانه های الکترونیکی مانند رادیو و تلویزیون نرسیده بود می گوید: شیوه های زیادی برای این کار وجود داشت. برای این که تمامی شهر مطلع شوند، توپ در کردن رسم بود. در گرگان ۲ توپ قدیمی وجود داشت. یکی را نادر شاه از غنایم جنگی هند آورده بود. زمانی که محمد حسن خان قاجار در استرآباد شورش کرده بود نادرشاه برای سرکوب او توپی فرستاده بود. بهبودخان از سرداران بزرگ نادر چندین توپ برای سرکوبی قوم استرآبادی ها فرستاده بود که یکی از آنها باقی ماند.
معطوفی ادامه می دهد: محمدعلی میرزا هم برای سرکوبی مشروطه خواهان استرآباد از روسیه با خود چند توپ می آورد. البته برخی روایات اظهار می دارد که طرفداران محمدعلی شاه این توپ ها را از فیروزکوه آورده بودند. از آن توپ ها هم یکی باقی ماند. هرچه هست وجود حداقل ۲ توپ برای اعلام وقت سحر و افطار در استرآباد حتمی است. این توپ ها در تمام دوران قاجار شلیک می شد.
پشت بیمارستان فلسفی فعلی در میدانی که حالا اسلام آباد نام گرفته محوطه خالی بود که در کنارش در زمان قبل از انقلاب ایستگاه رادیویی نصب کرده بودند.
دومین وسیله ای که با آن اعلام این ۲ وقت می شد شیپور بود. در گرگان قدیم به آن بوق دم دادن، بوق دم کردن، فوت کردن و یا شیپور کوبیدن می گفتند. این کار شیپور کوبیدن عموماً روی مناره ضلع شمالی مصلی فعلی انجام می شد. در زمان قاجار یک گروه نقاره چی آوردند که زمان سحر و افطار را اعلام کنند. البته این گروه زمانی که قبایل وحشی از دروازه فوجرد حمله می کردند، هم در شیپور خود برای اعلام خطر می دمیدند.
معطوفی درباره شیپورها می گوید: یکی از شیپورهای باقیمانده از آن موقع برنجی و ساخته پاریس است که بر روی آن تاریخ ۹۰ سال پیش با آرمی حک شده است. غیر از آن نقاره هم بود. نقاره شیپورهایی بود از شاخ گاو، بلند و کشیده که البته از شاخ های مخصوص کوتاه هم استفاده می کردند. در ضمن خان ها هم تفنگچیانی داشتند که در گروه این تفنگ چیان جارچی و شیپورزن هم وجود داشت. در آن زمان هر خانی یک قشون خصوصی داشت. این جارچیان و شیپورزنان وقت سحری و افطار را در روستاها اعلام می کردند.
داروغه های استرآباد یکی دیگر از راه های خبررسانی زمان افطار و سحر در گذشته بودند که معمولاً به همراه خود جارچی داشتند. جارچی داروغه نیم ساعت قبل از افطار در شهر دور می زد و می گفت: «وقت افطار است، مغازه ها را ببندید». این تعطیلی وقت افطار، اجبار حکومتی بود.
البته اسس، گزمه و اتاس (هر ۳ به معنی پاسبان) هم بودند. هر یک از این پاسبان ها در مقاطع مختلف بعد از حمله مغول ها مخصوصاً دوره صفویه حوزه فعالیتشان فرق می کرد، آنها یا با لگند مرسی (لگن مسی) یا با «دم دادن بوق» به مردم اطلاع می دادند.
در محله سر پیر کنار مسجدی که آن را خراب کردند یک «درخت فانوس» بود. درخت چنار که قرقره ای در نوک آن تعبیه شده بود و سر افطار فانوس را روشن می کردند و یک «فانوس کش» آن را با طناب به بالای درخت می کشید. این فانوس در هنگام سحر کاربرد دیگری داشت. کسانی که بعد از سحر بیدار می شدند، فانوس را نگاه می کردند و می فهمیدند که سحری تمام شده و می گفتند که دیگر چیزی نخورید.
این فانوس در ضمن شب ها که ۴ دروازه استرآباد بسته می شد روشن کننده مسیر کاروان ها هم بود. البته بعید بود که از دشت گرگان کاروانی بیاید ولی اگر کاروانی ویژه اسم شب را داشت قراولان دروازه فوجرد در محل امامزاده عبدالله (ع) فعلی و دروازه مازندران را برایش باز می کردند. البته قبل از آن قراول با داروغه و داروغه با حاکم شهر تماس می گرفت تا اسم شب تأیید شود. اگر کاروانی اسم شب را نداشت پشت دروازه تا صبح می خوابید.
سحرخوانی مردم در محلات برای بیدار کردن همسایه ها نیز راه دیگر اعلام زمان اذان بود، معطوفی در این مورد می گوید هر محله ای برای خودش مسجدی داشت و افراد در وقت سحری می رفتند روی مناره یا گلدسته مسجد و برخی مناجات ها مانند مناجات ابوسعید ابوالخیر را آرام آرام سحرخوانی می کردند. که این کار به معنی نزدیک شدن وقت سحر بود و اعلام بیدارباش. سحرخوانی بیشتر ترنم مناجات ها بود تا این که مانند اذان با صدای بلند باشد. برخی هم از روی تراس خانه شان در وقت سحر اذان می گفتند و اعتقاد داشتند که این کار ثواب دارد. اما رایج ترین رسانه عمومی اذان گفتن در گلدسته های مساجد بود.
یکی دیگر از کارهای مردم هر محله یا کوچه برای همدیگر «چلیک گردانی» و «لگند مرسی توشاندن» بود. ۲ ۳، همسایه که می خواستند در وقت سحری یا افطار همدیگر را خبر کنند لگن های مسی را پشت رو می کردند و با چوب روی آن می زدند. توشاندن هم یعنی زدن. با این که صدای ناجوری داشت اما اطلاع رسانی خوبی می کرد. برخی هم که می خواستند ثواب بگیرند چلیک به دست در کوچه راه می افتادند و با صدای بلند اشعاری را به گویش استرآبادی می خواندند و بر چلیک می کوفتند.
یکی دیگر از کارها دق الباب کردن بود. برخی که زودتر بیدار می شدند کوبه های درب منزل ۲ ۳،همسایه دور و بر خود را می کوفتند و آنها را هم بیدار می کردند. به دیوار کوبیدن هم رسم دیگری بود که به آن «دیفال مکم کوفتن» می گفتند این کار یک نوع رسانه تک نفره و انفرادی محسوب می شد. در کل رسانه های عمومی ماه مبارک رمضان آنقدر زیاد بود که کسی خواب نمی ماند.
معصومه کریمیان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید