جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

صدا، دوربین، حرکت


صدا، دوربین، حرکت
نبود فرصت کافی برای ساخت مجموعه های تلویزیونی نه تنها عوامل این پروژه ها را هیجان زده و مضطرب می کند، بلکه ترکش های آن، سرویس هنری مطبوعات را هم که قرار است به گونه یی اخبار این مجموعه ها را پوشش دهند، درگیر می سازد. لحظات برای آنها غنیمت است و هر گفت و گو و یادداشتی یک گام آنها را از قافله عقب می اندازد و درگیری فکری و جسمی کارگردان، بازیگران یا حتی تهیه کنندگان موجب می شود گفت و گوها گرمی خاصی که مستلزم گیرایی کار باشد را نداشته باشند و معمولاً پاسخ ها، پرسش ها را قانع نمی کند چرا که محافظه کارانه از گفتن خیلی از گفتنی ها سر باز می زنند و حرف ها را به بعد از اتمام کار موکول می کنند؛ «زمانی که هرگز نمی آید» و گروهی دیگر که ارزش خاصی برای فرصت های مطبوعاتی قائل نیستند، می خواهند به سرعت گفت و گو را جمع کنند و به کارشان برسند چرا که هنوز در ایران باور نداریم یکی از مهم ترین مولفه ها برای ارائه درست یک کار هنری و شناساندن و عرضه کردن صحیح آن به مخاطب هماهنگی با رسانه مکتوب و خبر رسان یعنی مطبوعات است. ایرج محمدی و مهران مهام از جمله تهیه کنندگانی هستند که همیشه به این ارتباط متقابل احترام می گذارند. و اما در مورد آقای عطاران؛ رضا عطاران کارگردان و بازیگر مجموعه تلویزیونی «بزنگاه» که در ایام ماه مبارک از شبکه سوم سیما روی آنتن می رود، در حقیقت جزء هیچ یک از این گروه ها نیست.
یعنی اصولاً رضا عطاران را نمی توان به راحتی در دسته و گروه خاصی قرار داد اما هر چه هست او هنرمندی است که نظیرش را کم داریم و باید قدرش را بدانیم. لوکیشنی که قرار است برای تهیه گزارش به آنجا بروم، از لوکیشن های فرعی «بزنگاه» است؛ یک مرکز توانبخشی و نگهداری وابسته به بهزیستی به نام «ریحانه» در منطقه خوش آب و هوای «الهیه». وارد محوطه این مرکز می شوم و دیگر فراموش می کنم چرا اینجا هستم. نه به گفت و گو فکر می کنم، نه به بزنگاه، نه به اعتماد و نه حتی به خودم. ویلچرهای رنگارنگ در حیاط باغ این طرف و آن طرف می روند و دختران و زنانی که روی آنها نشسته اند معلولیت های خود را به فراموشی سپرده اند و خوشحال و خندان از دیدن بازیگران محبوب شان به وجد آمده اند. با خود فکر می کردم که چه راحت می توان اینها را خوشحال کرد و چه کم توقع خوشحال می شوند. به عکس العمل بازیگران نسبت به آنها دقیق شدم.
شاید اگر دوربینی روشن بود و فیلمی گرفته می شد، برخورد خوب و صمیمی و خالی از هر ترحم آنها را نیز باز می دیدیم. اما این گونه نبود. بازیگران، برای این معلولان ذهنی- جسمی و حرکتی وقت داشتند؛ خیلی بیشتر از وقتی که من از آنها برای تهیه گزارشم می خواستم و این مرا هم راضی می کرد. آنها بی تکبر با این عزیزان عکس می گرفتند، امضا می دادند، می بوسیدنشان و آرام پاسخگوی سوال های شان بودند. یکی از این عزیزان به من نزدیک شد و گفت؛ شما به من امضا می دهید. نمی دانم مرا با چه کسی اشتباه گرفته بود. لبخندی زدم و گفتم؛ نه عزیزم، من هم آمده ام امضا بگیرم.ورود نیکی نصیریان بازیگر خردسال این مجموعه شادی بچه های بهزیستی را چند برابر کرد و صدای درسا، درسا از هر گوشه یی شنیده می شد. نگران شدم، مبادا درسای کوچولو نتواند با آنها ارتباط برقرار کند اما این گونه نبود به راحتی آنها را با تفاوت هایشان باور کرد.
منبع : روزنامه اعتماد