چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

رنج دوران


رنج دوران
۱) جهان امروز ما، جهان نیست انگاری است. نیست انگاری ای که در تمامی لایه های حیات انسان معاصر، به نحو عمیقی ریشه دوانیده و تسلط یافته است و به علت این احاطه تقریباً مطلق، توانسته است به تناسب حوزه های مختلف انسانی از فکر و نظر گرفته تا سیاست و زندگی هر روزه، واجد صور و اشکال گوناگونی شود که در اینجا می خواهیم برخی ازکلی ترین و عام ترین این صور را تبیین کنیم.
۲) به نظر می رسد به اعتباری، نیست انگاری دارای صور سه گانه و عام «نظری» و «عملی» و «بیمارگونه» است که این صور دارای نوعی رابطه همبستگی و علی و معلولی می باشند که آنها را کاملاً به هم نزدیک و در برخی موارد، در هم ادغام می نماید و به عبارت بهتر، این صور در حقیقت مراتب سه گانه یک واقعیت واحد می باشند که هماهنگ و همزمان دارای تحقق وجودی هستند.
نیست انگاری ابتدا خود را در «صورت نظر و تفکر» نشان می دهد؛ شاخصه اصلی نظر نیست انگارانه، «انکار مطلق و بی قید و شرط» حقایق غیرمادی و مجرد است که این حقایق در واقع، جوهره و روح دین و سنت می باشند. این انکار مطلق است چون هر امر مجردی از روح انسانی گرفته تا خدا و عالم دیگر و حقایق وحیانی را نفی و رد می کند.
صورت فلسفی نظر نیست انگارانه، در نهایت در قالب انسان شناسی و جهان شناسی جدید ظهور یافت. در انسان شناسی جدید، انسان از هرگونه امر مجردی از جمله «روح مجرد» برکنار می ماند و آنچه شاکله اصلی انسان را می سازد، جسم و استلزامات آن خواهد بود. در واقع انسان حیوان مادی است که دیگر واسطه میان آسمان و زمین نیست بلکه صرفاً موجودی زمینی است. به لحاظ جهان شناسی نیز انسان غربی، تمام همّ خویش را مصروف تخلیه کامل جهان از رمز و راز الهی و انکار عالم دیگر به مثابه بازگشت گاه انسان نمود. از این رو، بر خلاف آنچه ادیان اظهار می کنند، ما دارای عوالمی غیر از عالم مادی نیستیم بلکه یگانه صورت ممکن وجود، وجود مادی است که در قالب موجودات مادی متعین شده است. این موجودات مادی صرفاً ماده محض هستند و فاقد هر گونه نشانه و رابطه وجودی با موجودات الهی می باشند.
۳) صورت نظری نیست انگاری، وجه ایجابی نیز دارد و آن مطلقیت بخشی به دنیای مادی و نیروهای این دنیایی است. این اعتبار بخشی مطلق به دنیا، در واقع منجر به «صورت عملی» نهیلیسم می شود که در تمامی مراتب حیات اجتماعی و فردی انسان معاصر خود را نشان می دهد. این صورت عملی نیست انگارانه، از آنجا که به مثابه فضای تنفسی حیات انسان جدید عمل می کند، تقریباً مورد غفلت قرار گرفته است. اجمالاً اهم نکاتی که در باب صورت عملی نیست انگاری در حوزه زندگی فردی انسان معاصر می توان گفت به قرار زیر است.
نیست انگاری در این صورت، در زندگی روزمره تجسد می یابد. روزمرگی در دوره معاصر امری است ذووجهین. وجه اول آن، حالتی است روانی. در این حالت، روان فرد مداوم و بی وقفه متوجه «امر جزئی» است که مشتمل بر مفاهیم و مصادیق جزئی است. جزئی متکثر است و لازمه این تکثر آن است که فرد امورات جزئی را در کنار هم و به نحو خطی می بیند و از این رو، لاینقطع از یک جزئی به جزئی دیگر سیر می کند و این سیر به عللی که مختص دوره معاصر است، فرد را در جزئی غرق می کند به نحوی که خود را نیز به یک امر جزئی در میان این جزئیات متکثر احاله می نماید و قائل به هیچ شأن فراتری برای خود نیست ‎/ در حقیقت، این انسان جزئی، مجموعه ای است از تصورات جزئی و روزمره که صرفاً ناظر به مصادیق عینی و جزئی شان می باشند.
در چنین حالتی، حتی اگر فرد متوجه امور کلی از قبیل مرگ و مفهوم حقیقی انسان و حیات، به علت شدت انهماک در جزئیات، این امور کلی را نیز در ظلمت همین جزئیات تفسیر و معنا می کند، در حقیقت این مفاهیم برای او هر چند دارای کالبد کلی هستند ولی اساساً از کلیت مفهومی خالی شده و از مفاهیم جزئی انباشت می شوند. به طور مثال معمولاً انسان نیست انگار، مرگ را صرفاً یک امر مادی و جسمانی می بیند که بنا بر یک روال طبیعی و عادی برای یک موجود جزئی نظیر فلان فرد اتفاق می افتد و پدیده مرگ را به مثابه یکی از کرانه های هستی انسانی نمی نگرد که در بافت عمیق حیات انسان، دارای مفاهیم سرنوشت سازی است. لازم است تأکید کنم که این جزئیات محض، جزئیات پیش پا افتاده و متنزل زندگی هر روزی اند و اجزای ریز و اتمی زندگی هر روزه فرد را تشکیل می دهند.
از منظر حیات جمعی نیز، بشر جدید بر اساس نظام ارزشی نیست انگاری، تمام غایت خویش رادر بسط مطلق نیروهای این جهانی قرار داده و در پرتو این غایت، مناسبات اجتماعی خویش را از سیاست و فرهنگ و علم و تکنیک گرفته تا هنر و اقتصاد، ساماندهی کرده است. اینها همه ابزارهای نیست انگاری برای تأمین زندگی جمعی و فراهم نمودن امکان اکتساب و تقویت نیروهای این جهانی نظیر لذایذ مادی و ثروت و شکوفایی قوای جسمانی است. اساساً صورت عملی نظام مند نیست انگاری، صورت جمعی و کلی همان نیست انگاری فردی است که در چارچوب مناسبات و روابط پیچیده اجتماعی، به قدرت دست یافته و تمامی امکانات مادی و روانی را به خدمت گرفته تا با حفظ وضعیت موجود، تمامی امکان ها و احتمالات را مبنی بر خروج افراد از سیطره نیست انگاری به شکست بکشاند و از این حیث« نظام دموکراسی غربی» در حقیقت تعیّن تام و جبارانه این نیست انگاری می باشد همان طور که نویسنده کتاب عبور از خط برای نشان دادن قدرت این نیست انگاری، آن را «اژدهای قدرت» نامیده و تفسیر داهیانه متفکر شهید آوینی نیز این معنا را به درستی باز نموده است. دموکراسی به مثابه مظهر قدرت مطلقه نیست انگاری، اکنون دامنه «انکار» را حتی به موجودیت و زندگی روزمره و عادی انسان غربی کشانیده است و با شکاکیّت فزاینده اش تلاش می کند به صورت علنی و عریان، شهروندان غربی را همچون زندانیانی خطرناک و جانی، از طریق نظارت همه جانبه و گسترده و به تمامی شیوه های ممکن ازجمله به وسیله صدها هزار دوربین، تحت کنترل خود قرار دهد.
۴) صورت سوم نیست انگاری، «صورت بیماری گونه» آن است که دیگر صورت نظری و صورت عملی نیست انگاری نیست بلکه صورت جنون آمیز نیست انگاری است که نوعی بیماری محسوب می شود. در این مرحله، نیست انگاری در فرد به نهایت خویش می رسد به گونه ای که علیه تمامی شئونات وجود و حتی حیات انسانی عصیان می کند.
اجمالاً توضیح مطلب این است که اگر فرد نیست انگار به چرخه دوری ـ روانی نیست انگاری به نحو ضعیفی اشعار پیدا کند و خود را در آن ببیند، در خواهد یافت که حرکت این چرخه جزئیات روی به هیچ غایت مشخصی ندارد و در حقیقت خود را «بیگانه ای» گرفتار در قفس آهنین و تاریک مادیت می یابد و از آنجا که همچنان در بند اعتبارات معرفتی نیست انگاری می زید و می اندیشد، باز دست به انکار می زند، آن هم، انکار ارزش مطلق زندگی مادی و زمانی که زندگی مادی را انکار کرد، دیگر هیچ چیزی باقی نمی ماند که به لحاظ نظری و عملی، به آن تکیه و اعتماد کند و آن را منبع معنابخش وجودش در این کره خاک قرار دهد و از این رو، با تمام وجود، دیواره های ابسورد زندگی مادی را با دستان تجربه لمس می کند. در این مرحله، فرد نیست انگار نمی تواند تعادل روانی خود را حفظ کند چرا که اساساً تصور مشخصی از «خود»، نزدش حاضر نیست. جنون فرد نیست انگار به جایی می رسد که تمامی علائم وجود را به عنوان اموری دروغین انکار می کند و حتی تصوری که از وجود دارد عین عدمی است که لمس آن سراسر «تهوع» آور است و در واقع آنچه نیست انگار در این مرحله تجربه می کند، وجود نیست بلکه اعماق نیستی و عدم است. نیستی از آنجایی که بطلان محض است، پوچ و هیچ است و این پوچی به صورت تاریکی مطلق برای نیست انگار به تجربه در می آید و این تاریکی چیزی نیست جز ذات حقیقی نیست انگاری.
سیدهادی موسوی
منبع : روزنامه ایران