پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


گذری صمیمی درکوچه های قدیمی


گذری صمیمی درکوچه های قدیمی
مسیرت را به گونه ای انتخاب کن که از دروازه دولاب بگذری، اگرچه از اینجا دیگر نمی توانی بگذری، تو مکث نمی کنی، نمی ایستی، بلکه هجوم تاریخ است که تو را به ایستادن وامی دارد. تاریخی که اینک هیچ نشانی از آن نیست. از آن دروازه ای که در سال ۱۳۲۰ شب ها می بستند و محافظتش می کردند، دیگر خبری نیست.
قدیمی های که ۷ دهه از عمرشان می گذرد به یاد دارند که وقتی بچه بودند این دروازه چه طور خراب شد، بدون اینکه کسی از قدمت و سابقه اش بپرسد و دلی برای آن بسوزاند.
وقتی به کوچه و پس کوچه های این محله قدیمی که به گفته بسیاری از ریش سفیدانش قدیمی ترین محله تهران است، گذری بیندازی دیگر آثار تاریخ نزدیک را هم نمی بینی. قدیمی ترین ساختمان آن دروازه دولاب گاراژی است که صاحب آن دوسالی است جسمش با خاک هم آغوش شده است و این گاراژ به دست دخترش اداره می شود.
گاراژ مصفا ابتدا ذغال فروشی بود و ۵ یا۶ سالی است که محل آسایش خودروهای مدل بالا و پایین شده است.
برای آنانی که گذرشان به این محله می افتد، باور این که این منطقه نزدیک به ۱۱ قرن پیش از این آثار بزرگان بسیاری را در خود داشته است، سخت است. این رازها البته در دل ها می ماند تا آنکه به دلیلی از آن پرده برداشته شود. شاید سالی پیش بود که در گردونه رقابت های انتخاباتی کاندیداها از توجه خود به محله ها در شورا گفتند و یکیشان راز گشود که آثاری از بزرگان دولاب ثبت و ضبط شده است که به قرن سوم یا چهارم هجری می رسد.
اخیرا در کتابخانه آقای عطاردی که بزرگداشت اش بود، کتابی دیدم از یکی از بزرگان دولاب که مال اوایل قرن چهارم بود و ۱۲۰ سال پیش در هند چاپ شده بود. در قرون گذشته دولاب دارای «مدرسه های مشهوری بوده به طوری که طبری که مورخ شناخته شده ای است، از ری به دولاب می آمده تا در محضر درس استادان آن خطه بهره بگیرد. اما آنانی که از این جا عبور می کنند، سنگینی تلفظ واژه دولاب به تاملشان وانمی دارد. واژه دلو، عربی و به معنی آوند آبکشی است که بیشتر از پوست و گاهی فلز می سازند و با آن، آب از چاه می کشند. این لغت به طور مقلوب و به صورت دول و به همین معنی، استعمال می شود. در زبان فارسی ترکیب دولاب (دول آب) هم که به معنی چرخ آب است از آن ساخته شده و هر سه واژه دلو و دول و دولاب در متون نظم و نثر فارسی به کار رفته است. نشان دولاب را در شعرهای شاعران ایران نیز می توان یافت تا آن جا که مولانا می گوید: «بار دگر آن آب به دولاب درآمد وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد»
قدر دروازه دولاب البته تنها به دولاب آن نیست چه دروازه نیز در شعرهای پارسیان منزلت بسیار داشته است و به دلیل اهمیتش در ادبیات فارسی نیز جایگاهی مهم یافته. چنانکه در برخی شعرها به کاربردی اصلی و گاه مجازی راه یافته است، تا آن جا که در شعر همه شاعران از مولوی و فردوسی و دیگر شاعران قدیم دروازه بسیار تکرارشده و در ضرب المثل های ایرانی نیز اهمیتی ویژه دارد.
دروازه دولاب البته شاید آن زمان اهمیتی استراتژیک پیدا کرد که در زمره چهار دروازه مشهور تهران درآمد. زمانی که شاه طهماسب صفوی سرانجام تهران رابه پایتختی برگزید و بناها و برج و باروهای محکمی در آن پی ریخت. در سال ۹۶۱ هجری، ۱۱۴ برج به تعداد سوره های قرآن در تهران بنا کردند وزیر هر برج یک سوره قرآن نهادند. در این زمان، تهران دارای چهار دروازه بود. ( دروازه شمیران، دروازه قزوین، دروازه دولاب، دروازه حضرت عبدالعظیم ) که بعدها دو دروازه دیگر ( دولت و محمدیه) به آن افزوده شد. پیش از این تاریخ تهران روستایی بود در شمال شهر ری، مانند دیگر روستاهای آن سامان، از جمله، دولاب و طرشت. محل روستای تهران همان است که بعدها محله چاله میدان نامیده شد و اکنون در جنوب شرقی بازار قرار دارد. دروازه دولاب دروازه ای بود که از آن به روستای دولاب می رفتند. تا پیش از برپایی این حصار، محله ای به نام بازار وجود نداشت و محله چاله میدان و پیرامون مرقد امامزاده یحیی محل اصلی تمرکز جمعیت در تهران بود و محله عودلاجان در آن زمان باغ و سبزه زار بود، به ویژه باغ پسته و انار. روستای بزرگ تهران پس از پاگرفتن حصار شاه طهماسبی، دارای چهار دروازه بود: دروازه حضرت عبدالعظیم در نزدیکی میدان مولوی کنونی ،دروازه قزوین در محل کنونی میدان شاپور ،دروازه شمیران در محل پامنار کنونی و دروازه دولاب در میانه خیابان ری کنونی. پس از کشیده شدن حصار، محله بازار پدید آمد، که محل داد و ستد بود. از بازاری که در زمان شاه طهماسب ساخته شد، اکنون اثری برجای نیست. زوال این دروازه و دیگر دروازه های تهران اما از زمانی آغاز شد که با کم شدن کاربرد دفاعی دیوارهای قلاع شهری اندک اندک دیوارها برچیده شد و بالطبع دروازه ها نیز همراه آن.
در این زمان از آن دروازه های چشم نواز اثری جز عکس های قدیمی موجود نیست و شاید از روی همین عکس ها می توان دریافت که در طول حدود هفتاد سال که از تاسیس این دروازه ها گذشت چگونه شکل و شمایل برخی از آنها تغییرات کلی کرد و در نهایت منجر به تخریب این آثار شد. ننگ تخریب این دروازه ها اما به نام کریم آقا بوذرجمهری رئیس بلدیه رضاشاه ثبت شده است.
او در سال های ۱۳۱۱ش به بعد برج و باروی شهر و به دنبال آن کل دروازه های شهر تهران را تخریب کرد به طوری که از چهار طرف برج و باروی تهران، چهار خیابان انقلاب، شهباز، شوش و خیابان سی متری شکل گرفت. تاریخ دروازه دولاب پس از این سال ها البته به فراموشی سپرده شده است تا آن جا که در کنار دیگر محله های تهران نامی از آن برده نمی شود. اما شاید بسیاری ندانند که دروازه دولاب با خانه های تنگاتنگش در سال های آغازین دهه سی فقط یک محله نبود. آن هم با مختصات محله های پایین شهر که حس زندگی را در آدم می کشت چه برسد به اینکه کسی در آن محله ها به چیزی به نام هنر فکر کند و بپردازد، ولی دست بر قضا در آن یگانه هم شود.
اما دروازه دولاب در آن سال ها فقط یک محله نبود. چرا که آن گونه که محمود استاد محمد می گوید به طور اتفاقی یکی از اهالی این محله نصرت رحمانی بود و یکی دیگر از اهالی آن بیژن مفید . این محله را آن قدر جذابیت بوده است که شاپور قریب تصمیم به نوشتن داستان های کوتاه درباره این محله گرفته است. جهانگیر ملک دیگر هنرمندی است که در محله دروازه دولاب (انتهای خیابان صفا) در نزدیکی منزل استاد حسین تهرانی زندگی می کرد و شاید به دلیل همین نزدیکی با او همراه شده است. با مردم این محله که همراه شوی کمتر بناهای تاریخی و تاریخچه محله را به خاطر می آورند اما حافظه شان مملو از حکایت هایی است که باید برای شنیدن آن فرصت فراخ داشته باشید. احمدی پیرمردی است که ۷۰ سال است در این محله در خانه قدیمی اش زندگی می کند. او می گوید دنبال دروازه دولاب قدیمی نگرد. زیرا دیگر از دروازه دولاب چیزی باقی نمانده است. او اشاره به ساختمان های نوساز و چندین طبقه می کند می گوید روح سردی بر این محله حاکم شده است از زمانی که ساختمان های گلی و کاه گلی این محل هر روز با ماشین های غول پیکر فرو می ریختند و خانه هایی آجری و آهنی از زمین سر بر می آوردند.
احسان مهرایی
منبع : روزنامه جوان