دوشنبه, ۲۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 10 June, 2024
مجله ویستا

متن به مثابه واقعیت


متن به مثابه واقعیت
موضوع پسامدرنیسم به‌طور مشخص و بیشتر به صورت تلویحی تقریبا در تمام كتاب‌های بوردیو كه پس از سال‌های نیمه دهه ۱۹۸۰ نوشته است، دیده می‌شود.
اما به صورت صریح در كتاب تاملات پاسكالی (۱۹۹۷) و همچنین در كتاب «پاسخ‌ها» (گفت‌وگو با لوئیك واكان) (۱۹۹۲) به موضوع پسامدرنیسم پرداخته است. نظریه بوردیو در این زمینه را كه به ویژه بر «ساختار شكنی» متمركز است نمی‌توان از دیدگاه او به‌طور كلی درباره فلاسفه(و نه فلسفه) جدا كرد. همانگونه كه او فلاسفه را مورد انتقاد قرار می‌دهد كه اغلب با پناه‌گرفتن در پشت سر یك گفتمان انتزاعی، شرایط شكل گیری اجتماعی این گفتمان را پنهان كرده و این گونه وانمود می‌كنند كه چنین گفتمانی می‌تواند به صورتی «انتزاعی» و «فرا‌واقعی» وجود داشته باشد و در قالب یك متن عمل كند. درباره پسا‌مدرن‌ها نیز بوردیو بر آن است كه بیش از اندازه نسبت به ساختار‌شكنی و نقد موضوع، دارای توهم هستند و گمان می‌كنند كه با یك گفتمان ساختار‌شكنانه و به شدت انتقادی می‌توان به خودی خود واقعیت را تغییر داد، گویی «متن» بتواند جایگزین واقعیتی شود كه در اشیا و در كالبدها جای گرفته و گویی با یك مقاومت گفتمانی بتوان مقاومت مادی را برای حفظ سلطه‌های واقعا موجود از میان برد. در بخشی از تاملات پاسكالی می‌خوانیم:
«این بی‌شك نوعی بت‌واره‌گرایی (فتیشیسم) از نوع مدرسی آن است كه كسانی كه خود را پسامدرن می‌نامند به آنجا می‌كشد كه به همه واقعیت‌های فرهنگی و حتی به جهان اجتماعی، جایگاه متون خودمختار و خود‌زا و دارای قابلیت تحمل یك نقد صرفا از درون را بدهند: برای مثال در برخی از نقدهای فمینیستی می‌بینیم گرایش بدان وجود دارد كه كالبد مونث، موقعیت مونث و جایگاه پایین زنان را صرفا محصول یك ساخت اجتماعی نمایشی بدانند و فراموش كنند كه كافی نیست كه زبان یا نظریه را تغییر داد تا واقعیت عوض شود (...) بنابراین هر‌چند مفید است بگوییم جنسیت، ملت، قوم یا نژاد ساخت‌های اجتماعی هستند، اما ساده‌اندیشانه و به همین جهت خطرناك است كه گمان كنیم و دیگران را به این گمان واداریم كه كافی است این محصولات ساختگی اجتماعی را در مراسمی نمایشی از «مقاومت» ساختارشكنی كنیم تا آنها را نابود كنیم: این در واقع فراموش‌كردن آن است كه اگر مقوله‌بندی انسان‌ها بنا بر جنسیت، نژاد یا ملت، ابداع‌هایی نژاد‌گرایانه، جنسیت‌گرایانه یا ملی‌گرایانه هستند، به هر رو در عینیت نهادها یعنی در چیزها و در كالبدها جای گرفته‌اند. و همانگونه كه ماكس وبر می‌گفت: هیچ چیز یك جنبش را، چه كارگری و چه غیر‌كارگری، بیشتر از آن تهدید نمی‌كند كه «ریشه اهدافش در عدم شناخت از روابط واقعی قرار گرفته باشد» و به هر رو می‌توان درباره واقعیتی كه توجهی به مقاومت خود «واقعیت» نمی‌كند، شك كرد.» (ص.۱۳۰)
با این وصف باید توجه داشته باشیم كه بودریو همچون فوكو و دریدا (كه دوست قدیمی‌اش بود) معتقد بود كه دانش و سایر مقوله‌بندی‌ها، ابزارهایی در دست قدرت (نمادین) هستند و ساختارهای گفتمانی اغلب به مثابه پیش ساختارهایی اجتماعی عمل می‌كنند كه به ساختارهای ساختار دهنده می‌رسند.
منبع : روزنامه تهران امروز