پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

واقعه یازده سپتامبر، از زاویه ای دیگر


واقعه یازده سپتامبر، از زاویه ای دیگر
در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ واقعه ای در قلب قطب سرمایه داری و کشور مدعی پایداری و مرکز قدرت و ثروت در دنیا روی داد که پیش از آن حادثه ای از این دست هرگز اتفاق نیفتاده بود. گرچه با گذشت هفت سال هنوز پرده از رخ موارد مبهم این واقعه کنار نرفته است اما بازتاب جنبه های مختلف آن بر بسیاری مناسبات بین المللی و سیاسی سایه تاثیر افکنده است. ابرقدرتی که در این واقعه قلب او نشانه هدف حمله قرار گرفته بود برای جبران آنچه از دست رفته و تثبیت و تحکیم هیبت و شوکت ابرقدرتی، برنامه ریزی وسیعی در جهت بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی از این مسئله صورت داد و با دامن زدن به جو امنیتی و توهم وجود فضای رعب و وحشت، فکر شهروندان خود را آماده پذیرش محدودیت های اجتماعی و محیط پلیسی در داخل و هجوم بی امان تبلیغاتی و بین المللی و حتی حمله نظامی و اشغال دو کشور خاورمیانه کرد. دائره المعارف نوین این ابرقدرت در چند سال اخیر را واژه های تکراری نظیر مقابله با تروریسم، قدرت نظامی، دموکراسی خواهی، صلح طلبی، آزادی نوع بشر، سلاح های کشتار جمعی، حقوق بشر، اعطای آزادی به ملل تحت ستم، حمله پیشدستانه به کانون های شر محور شرارت و رهبری جهان آزادی و نظایر آن تشکیل داده است. اگر می خواهید بسامد این واژه ها را پیدا کنید کافی است مانیفست «استراتژی امنیت ملی آمریکا» را که پس از آن واقعه در سال ۲۰۰۲ توسط نومحافظه کاران حاکم بر آمریکا عرضه گردیده و بسط و توضیح مکرر آن را توسط مقامات سیاسی و امنیتی این ابرقدرت بنگرید. این واقعیتی است که در چند سال گذشته با آن روبه رو بوده ایم. تقریر و تحلیل این واقعیت از دیدگاه آمریکا چنین است: تعدادی تروریست با انجام حمله انتحاری در مرکز آمریکا به کانون های قدرت و ثروت حمله کرده و خساراتی به بار آورده اند. برای پاسخ به این حمله و جلوگیری از حمله های بعدی ما به تعقیب آنها می پردازیم و با پیشدستی در حمله (Preemptive attack) کشورهای پشتیبان آنها را با قدرت مسلط نظامی خود اشغال می کنیم و ضمن انهدام تروریست ها، به این ملت ها آزادی می بخشیم! این نگرش، تلقی یک طرفه ماجرا از وقایع است.
ابهامات و تناقضات واقعه ۱۱ سپتامبر و حوادث و تبعات ناشی از آنها به قدری فراوان است که عده ای را واداشته همه آنچه را اتفاق افتاد سناریوی از پیش طراحی شده ابر قدرتی بدانند که برای تجدید حیات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی خویش چشم امید به بهره گیری از تبعات آن دوخته است. بال و پر دادن و کمک به رشد و تثبیت و تبلیغ گروه های ناشناخته و بی بنیان نظیر طالبان و القاعده و عناصر مشکوک نظیر ملاعمر و بن لادن، هیاهوی پیدا کردن سلاح های کشتارجمعی، بی توجهی به مجامع رسمی بین المللی برای حمله نظامی و اشغال گسترده کشورهای مستقل در ابتدای هزاره جدید و عدم دستیابی به نتایج و اهدافی که همه به عنوان دلیل اصلی این هجوم ها و حمله ها و اشغال ها و کشتارها عنوان شده بود: پیدا نشدن سلاح های کشتارجمعی در عراق، دستگیر نشدن بن لادن، تحرکات کنونی طالبان در افغانستان پس از سه سال اشغال، گسترده شدن حضور هواخواهان تفکر القاعده در کشورهای متعدد حتی بیشتر از گذشته و... همگی نشانه هایی است که گمان سناریوی طراحی شده را تقویت می کند.
در اینجا اما درصدد ارائه وجه دیگری از واقعیت مسائل اخیر هستیم که بیشتر ریشه در مسائل اقتصادی و انسانی دارد تا مسائل سیاسی. وجهی که به نظر می رسد می تواند به عنوان ریشه وقایع مورد نظر قرار گیرد و برخی جنبه هایی که برشمرده شد شاخ و برگ های سیاسی آن تلقی شود. به همین جهت است که اگر ریشه مورد توجه قرار نگیرد پرداختن به شاخ و برگ، ظاهرسازی و ظاهرنگری خواهد بود و تا آن ریشه وجود داشته باشد پدید آمدن شاخ و برگ هایی از این دست را باید انتظار کشید.
نگاهی گذرا به آمار و ارقام و شاخص های اقتصادی در سطح دنیا حکایت از وجود شکاف بسیار عمیق میان معدودی انسان ها و کشورهای مرفه و قدرتمند و بسیاری انسان ها و کشورهای فقیر و تحت سلطه دارد. مطابق آمار ارائه شده از ۲۳۰ کشور جهان در سال، ۲۰۰۳ درآمد ناخالص داخلی (GDP) ده کشور آمریکا، چین، ژاپن، هند، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، برزیل و روسیه ۵۸ درصد از ۵۱۴۱۰ میلیارد دلار درآمد جهانی را به خود اختصاص داده اند. ۳۸ کشور جهان درآمدی کمتر از یک میلیارد دلار دارند. کشور آفریقایی آنگولا با ۱۰۴ میلیون دلار در قعر این جدول قرار گرفته است. کرانه غربی رود اردن با ۷/۱ میلیارد دلار در مکان ۱۷۷ و نوار غزه با ۷۶۸ میلیون دلار در مکان ۱۹۸ جای گرفته اند. از لحاظ سرانه درآمد ناخالص داخلی که همان شاخص قبلی است به نسبت جمعیت کشور، آمریکا با ۳۷۸۰۰ دلار پس از لوکزامبورگ در مکان دوم مرفه ترین کشورها قرار دارد. درآمد سرانه ده کشور بیش از ۳۰ هزار دلار و ۲۲ کشور کمتر از ۱۰۰۰ دلار است. متوسط درآمد سرانه ۲۳۱ کشور جهان۸۲۰۰ دلار است که ۹۰ کشور بیشتر از متوسط و ۱۴۱ کشور کمتر از متوسط درآمد دارند. کرانه باختری با ۸۰۰ دلار، افغانستان ۷۰۰ دلار، نوار غزه ۶۰۰ دلار در قعر جدول و در کنار کشورهایی همچون سومالی، سیرالئون، مالاوی، تانزانیا، کنگو، بروندی، اریتره، اتیوپی، نیجر و یمن قرار گرفته اند. متوسط رشد GDP در سال ۲۰۰۳ در دنیا ۷/۳ درصد بوده در حالی که برخی کشورها نظیر کرانه غربی و عراق رشد منفی داشته اند. براساس آمار یونیدو (unido) در سال، ۲۰۰۱ بیش از یک میلیارد نفر در آسیا و آفریقا درآمدی کمتر از یک دلار در روز دارند، در حالی که این جمعیت در کشورهای مرفه و پیشرفته ۵۰ میلیون نفر است. بیش از ۷۰ درصد جمعیت جهان در کشورهای فقیر جای دارند. در سال، ۲۰۰۰ سهم پنج کشور اول جهان در اقتصاد جهانی ۵۸ درصد بوده است: آمریکا ۲۴ درصد، ژاپن ۱۴ درصد، آلمان ۵/۸ درصد، چین ۷ درصد و ایتالیا ۵/۴ درصد. با در نظر گرفتن پنج کشور بعدی یعنی فرانسه، انگلستان، کره جنوبی، اسپانیا و کانادا این سهم به ۷۳ درصد می رسد در حالی که سهم ۳۰ کشور پایین جدول تنها ۰۰۹۵/۰ درصد است! ۲۵ کشور برتر دنیا در سال، ۲۰۰۰ ۹۵ درصد صادرات کالاهای مبتنی بر فناوری برتر و ۹۱ درصد کالاهای مبتنی بر فناوری متوسط در اختیار داشته اند. طبیعی است که این کشورها بیش از همه، منابع جهانی را اتلاف می کنند. ۲۵۰ میلیون آمریکایی به تنهایی یک چهارم برق دنیا یعنی ۳۶۰۰ میلیارد کیلووات ساعت را مصرف می کنند. این مقدار مصرف در کشور قعر جدول یعنی آنگولا ۴۲ میلیون کیلووات ساعت است.
این آمار در مورد مصرف گاز و نفت نیز جاری است و در هر دو مورد آمریکا در صدر قرار گرفته است. این در حالی است که ذخایر ثابت شده نفت در پنج کشور عربستان، عراق، کویت، ایران و امارات حدود ۶۵۰ میلیارد بشکه و ۶۵ درصد ذخایر جهانی است. آمریکا با داشتن شش درصد جمعیت جهان، در مجموع بیش از یک سوم انرژی جهان را مصرف می کند. آمریکا سالانه بیش از تمامی کشورهای اروپای غربی انرژی مصرف می کند. وقتی مصرف انرژی آمریکا با مصرف ملل فقیر جهان سوم مقایسه می شود ارقام حاصل چنان بزرگ می شوند که مقایسه عملاً غیرممکن می شود. ساختمان سیرز (Sears) در شیکاگو به اندازه یک شهر ۱۵۰ هزار نفری برق مصرف می کند. امروز آمریکایی ها آنقدر برق فقط برای خنک کردن هوا در سه ماه تابستان مصرف می کنند که بیش از مصرف برق تمامی جمعیت چین در یک سال است. آمریکا علاوه بر مصرف آزمندانه انرژی، مسئول عمده مصرف کانی های پربهای زمین نظیر بوکسیت، آهن، نیکل، قلع، کروم، فسفر و نظایر آن است. هر آمریکایی در طول عمر خود به طور میانگین ۷۰۰ تن از این منابع کانی را مصرف می کند که اگر چوب و سوخت های فسیلی را به آن بیفراییم این مقدار به۱۴۰۰ تن بالغ خواهد شد. از لحاظ میزان مصرف کالری انرژی، وضعیت به گونه ای است که با مصرف ۲۰۰ هزار کالری در ماشین، برق، خوراک و... جمعیت آمریکا معادل ۲۲ میلیارد نفر کالری مصرف می کند.
چنین کانون ثروت و مصرف و رفاه همواره سعی داشته با صرف بیشترین هزینه های نظامی، قدرت خود را تقویت بخشد. در سال۲۰۰۳ آمریکا ۴۰۰ میلیارد دلار بودجه یعنی معادل ۲۵ کشور نیرومند جهان صرف هزینه های نظامی خود کرده است. این رقم بیش از دو برابر مجموع هزینه های نظامی چهار کشور پس از آمریکاست. حرص و ولع این ابرقدرت به گونه ای است که به تعبیر برخی متفکران مغرب زمین، جهان هیچ گاه ماشین جنگی همچون ماشین جنگی آمریکا به خود ندیده است. آمریکا روزانه دو بمب هسته ای به ذخایر هسته ای خود می افزاید. نماینده این کشور در خاورمیانه یعنی اسرائیل دارای بزرگ ترین زرادخانه هسته ای است. آمریکا به تنهایی حدود ۲۰ هزار طرح سلاح های آینده را به آزمایش می گذارد. جنگ افغانستان و عراق صحنه مناسبی برای آزمایش علمی برخی از آنها بوده است.
اما نگاهی به اردوگاه کشورها و مناطق فقیر گویای آن است که جذب و هضم ثروت و قدرت جهانی به صورت نابرابر از سوی کشورهای قدرتمند و به ویژه آمریکا موازنه را چنان تغییر داده که بیماری و بیکاری و فقر و مرگ به سوی دیگر سنگینی کرده است. در اینجا همواره در صدر آمارها، کشورهای فقیر جای گرفته اند. براساس شاخص نرخ بیکاری کشورهایی همچون لیبریا، زیمبابوه، نوار غزه، زامبیا و کرانه غربی با بیش از ۵۰ درصد بیکاری در صدر هستند و آمریکا با ۲/۶ درصد به مکان ۱۳۷ رفته است. در شاخص نرخ رشد جمعیت نیز همین دسته از کشورها مطرح هستند. ۲۳ کشور دارای نرخ رشد جمعیت بالاتر از ۴ درصد و ۵۹ کشور بالاتر از ۳ درصد هستند. نیجر، مالی و افغانستان با بیش از ۵/۴ درصد در صدر قرار دارند و آمریکا با ۴/۱ درصد در مکان ۱۶۰ نشسته است. نرخ مرگ و میر و به ویژه مرگ و میر کودکان وضعیت بسیار اسف بارتری دارد. این رقم در کشورهای آنگولا، افغانستان، سیرالئون، موزامبیک، لیبریا، نیجر، سومالی، مالی، تاجیکستان، گینه، مالاوی و تانزاینا بیش از ۱۰ درصد و تا ۲۰ درصد است. آمریکا با ۰۶/۰ درصد در مکان ۱۸۵ قرار گرفته است.
از ۳۴ کشوری که در حال حاضر بیشترین آمار مبتلایان به ایذر را دارند ۲۹ کشور در آفریقا واقع هستند. این مقدار شامل ۳۴ میلیون نفر است. از لحاظ مرگ و میر بر اثر این بیماری نیز از حدود ۱۴ میلیون مرگ، ۸۲ درصد آن متعلق به آفریقا است.
جالب است بدانیم مقروض ترین کشور جهان به سازمان های بین المللی با ۱۴۰۰ میلیارد دلار آمریکاست. این مقدار ۷۰ درصد کل قرض کشورهای مقروض دنیاست!
تصور یک جهان دوقطبی با مروری بر این ارقام و آمار دهشت انگیز می نماید. اما این یک تصور نیست، تصویری است از واقعیتی که وجود دارد و در جای جای دنیا قابل مشاهده و ردیابی است. سرمایه داری این نابرابری ها را آفریده است. نظامی که برتری خود را بر کمونیسم ثابت کرده اما تاکنون نتوانسته است همه را قانع کند که برای پیشرفت و توسعه دلخواه جهان پاسخی کامل در آستین دارد. این سخنی است که برخی اندیشمندان اجتماعی مغرب زمین به آن اعتراف کرده اند. آنها معتقدند در روند فعلی، ثروت افزایش می یابد اما توزیع آن عادلانه نیست. اقتصاد آزاد رها از ارزش هاست. اقتصاد، کامکاری مادی را تنها هدف جهان می داند و بر این باور است که پذیرش قوانین بازار وکارایی های ناشی از آن ما را به سر منزل مقصود خواهد رساند. نگرانی آنان این است که نظام سرمایه داری ای که قرار بود آزادی را به ما ارزانی دارد ممکن است خود از راه پافشاری بر ضرورت های آرای اقتصادی، بشر را به بردگی بکشاند و می بینیم که بیراهه نیز نیندیشیده اند.
هم اکنون وضعیت به گونه ای است که حتی برخی شرکت ها نیز ثروت و درآمدی بیش از چندین کشور دارند. ۷۰ درصد کل دادوستد بازرگانی جهان را تنها ۵۰۰ شرکت بزرگ به دست دارند. در سال، ۱۹۹۳ ۴۰۰ نفر از ثروتمندان بالای فهرست Forbes، ثروتی برابر ۳۲۸ میلیارد دلار و همسنگ درآمد ناخالص مجموع کشورهای هند، بنگلادش، نپال و سریلانکا داشته اند. فروش سالانه شرکت جنرال موتورز (GM) به تنهایی برابر مجموع تولید ناخالص ملی کشورهای تانزانیا، نپال، بنگلادش، زئیر، اوگاندا، نیجریه، کنیا و پاکستان است.
قطبی شدن جهان هر روز بیشتر می شود و شکاف درآمدی بین ثروتمندترین و فقیرترین کشورها رو به تزاید است. شمار انسان هایی که زیر خط فقر زندگی می کنند به بیش از ۴ میلیارد نفر رسیده که بخش بزرگی از آن در آسیای جنوبی و آفریقا زندگی می کنند. در هرثانیه ده ها نفر در جهان از گرسنگی می میرند. ۸۰ درصد جمعیت جهان فاقد وسایل کافی تامین تندرستی هستند. بیش از یک سوم جمعیت بشر شب را با غذای ناکافی به روز می آورند. جهان در هر روز ۲/۲ میلیارد دلار برای مرگ هزینه می کند. ۹ روز هزینه نظامی جهانی کافی است تا غذا، تحصیل و بهداشت همه کودکان محروم روی کره زمین را تامین کند. تضمین کنندگان صلح جهانی یعنی دارندگان حق وتو، آمریکا، روسیه، چین، انگلستان و فرانسه بزرگ ترین تامین کنندگان اسلحه کره زمین هستند. این بی عدالتی و ناتعادلی حتی در درون جامعه سرمایه داری نیز ریشه دوانیده است. در خود آمریکا یک پنجم جمعیت مرفه متجاوز از ۴۰ درصد منابع را مصرف می کنند.
طرز تفکری که راه را برای انقلاب صنعتی و ورود به عصر صنعتی و پیشرفت هموار کرده، در ضمن به انقراض انواع جانداران، تخریب خاک، مسموم شدن آب وهوا، ایجاد حفره در لایه ازن، باران های اسیدی، پدیده گرمخانه ای، انهدام جنگ ها، دردسر گسترش شهرها، از بین رفتن فرهنگ های سنتی، قحطی های گسترده و بحران انرژی انجامیده است.
وضعیت بی عدالتی در جهان به جایی رسیده است که صدای اندیشمندان عدالت خواه غربی نیز به اعتراض برخاسته است. آنان می گویند تا وقتی که ما در آمریکا همچنان با مصرف یک سوم منابع جهانی زندگی می کنیم جهان سوم هیچ گاه نخواهد توانست حتی به چیزی شبیه استاندارد شأن زندگی یک انسان دست یابد. تا وقتی که ما بخشی نامتناسب از منابع جهان را می بلعیم و بخش بزرگی از آن را مسرفانه مصرف می کنیم در حالی که بقیه جهان در تلاش به دست آوردن یک وعده غذای بعدی است حق نداریم به دیگران بگوییم چگونه رشد اقتصادی خود را هدایت کنند. کشورهایی مثل آمریکا ثروت خود را با جلوگیری از رشد کشورهای فقیر می خواهند همچنان حفظ کنند. همین متفکران از مدت ها قبل بروز خیزش محرومان را پیش بینی کرده بودند. بدیهی است فنری که بسیار فشرده شود اگر روزی رها شود پرش و جهشی عظیم خواهد داشت. هم آنان به خوبی می دیدند که در یک حکومت مردمسالار تحمل اینکه یک درصد قشر بالای جامعه روی هم رفته برابر با ۴۰ درصد اقشار زیرین درآمد داشته باشند چندان به درازا نمی پاید. ۴۰ درصد محروم به ناچار دست به خیزش می زنند و برقراری حکومت خودکامه آنگونه که برخی می اندیشند چاره ساز نخواهد بود.
تفکیک جامعه، مطابق قانون پارتو، به ۲۰ درصد اقلیتی که ۸۰ درصد منابع و ثروت و قدرت را در اختیار گرفته اند نتیجه ای بهتر از سرخوردگی و شورش و اعتراض اکثریت به دنبال نخواهد داشت. در میانه این تقسیم نابرابر است که مفاهیمی مانند جهانی سازی و زمینه های برابر رشد اقتصادی بی معنی می نماید و رنگ می بازد. نمی گوییم عدالت آن است که همه یکسان باشند چرا که از بین رفتن تفاوت ها عین بی عدالتی است و رد حق طبیعی هر فرد مستعد در چارچوب محدودیت ها و استعدادها برای رسیدن به پیشرفت و توسعه است. اما باید رفته رفته به تعبیر برخی متفکران درست اندیش غربی، برخورد با تناقض و تضاد در عدالت را آغاز کنیم. اگر چنین نکنیم ممکن است همه آنچه را ساخته ایم خراب کنیم زیرا برای بسیاری از مردم فقیر دیگر قابل تحمل نیست که در کنار معدودی ثروتمند به زندگی ادامه دهند. به تعبیر چارلز هندی (C.Handy) اندیشمند اجتماعی معاصر، خطر آن است که تهیدستان که از دنیایی که ما در حال حرکت به سوی آن هستیم کنار گذاشته شده اند ابتکارات خود را در پیش خواهند گرفت و برای واژگون کردن جهان، تروریسم را جایگزین سیاست و بمب را جایگزین آرا خواهند کرد. به همین دلیل او فریاد برمی آورد: من از مرگ و نابودی ناشی از فقر انسان ها در حالی که دریایی از ثروت آنان را در برگرفته خشمناکم. من از نبود دیدگاه ها و هدف های متعالی تر در زندگی نگرانم. چرا همه کردار و رفتار ما رنگ اسطوره اقتصادی به خود گرفته است. پول وسیله زندگی است نه هدف. باید راهی برای برقراری تراز و تعادل وجود داشته باشد.
خانم کارلی فیورینا (C.Fiorina) رهبر سابق شرکت عظیم بین المللی HP که چندین سال براساس اعلام مجله معتبر Fortune موفق ترین مدیر زن جهان لقب گرفته از جمله انسان هایی است که ۱۱ سپتامبر را از زاویه دیگر آن نگریسته است. او می گوید: واقعیت آن است که ما در یک «اکوسیستم جهانی» هستیم که با هم «همپوشانی» دارد و به هم متصل است. از موفقیت های یکدیگر منتفع می شویم و از شکست های یکدیگر رنج می بریم. من بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر مثالی را از جمعیت جهان شنیدم. اگر دنیا را در دهکده ۱۰۰ نفری خلاصه کنیم، نسبت جمعیتی چنین است: ۵۷ نفر آسیا، ۲۱ نفر اروپا، ۱۴ نفر نیمکره غربی و ۸ نفر آفریقا. در این دهکده ۷۰ نفر قادر به خواندن نیستند، ۶۵ نفر هرگز یک مکالمه تلفنی نداشته اند، ۵۰ نفر از سوء تغذیه رنج می برند، ۲۰ نفر هرگز به یک لیوان آب آشامیدنی بهداشتی دسترسی نداشته اند. تنها یک نفر تحصیلات دانشگاهی دارد و تنها یک نفر صاحب رایانه است. یک نفر! حال تصور کنید این افراد واقعاً در یک دهکده زندگی کنند و درد دیگری را نفهمند که او چگونه زندگی می کند. آن که به آب تمیز دسترسی دارد و رایانه و تحصیلات دانشگاهی دارد برود سوار ماشین اش شود و تلویزیون ماهواره ای اش را تماشا کند و به راحتی از زندگی لذت ببرد در حالی که کودکان در کنار خیابان زیر یک سقف تاریک و مخروبه نشسته اند و برای غذا گدایی می کنند. چه اتفاقی می افتد؟ واقعاً تصور آن سخت نیست که این نوع تبعیض در نهایت به چه تراژدی وحشتناکی منجر خواهد شد. در زمانی که هنوز بیش از یک میلیارد انسان با درآمد روزی یک دلار زندگی می گذرانند سخت نیست بفهمیم که چرا آنها می ترسند و مقاومت می کنند و خشونت به خرج می دهند. مسیر جهانی شدن و فناوری اطلاعات که موفقیت و پیشرفت را برای میلیون ها نفر به ارمغان آورده است پایدار نخواهد ماند اگر میلیاردها نفر دیگر احساس کنند که اصلاً در آن سهمی ندارند. بدین جهت او معتقد است باید ایمان و حقیقت را در اقتصاد آمریکا بازسازی کرد.
اما در مقابل، گروهی از نظریه پردازان و نیز حاکمان جاهل و متکی به زر و زور در اردوگاه سرمایه داری سعی در یک وجهی دانستن حادثه ۱۱ سپتامبر و بهره برداری های یک جانبه از آن دارند. ساموئل هانتینگتون نظریه پرداز جنگ تمدن ها، معتقد است آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان در هر نقطه از جهان منافعی دارد و به پیشبرد آنها علاقه مند است. در نظر او دموکراتیزه شدن یعنی غربی شدن. او به درستی فهمیده است که غرب مشکل مشروعیت دارد و امروز آمریکا به رغم اینکه قدرت دارد اما در چشم بیشتر جهانیان فاقد مشروعیت است. او حتی اعتراف می کند که اعمال قدرت بدون مشروعیت در درازمدت می تواند آثار بسیار ویرانگری داشته باشد. اما راه حلی که او برای پرکردن شکاف میان قدرت و مشروعیت به سردمداران کاخ سفید ارائه می دهد آن است که قدرت را به حق و فرمانبرداری را به وظیفه تبدیل کنند. بدین جهت بلافاصله لباس مشروعیت بر قامت تئوری جنگ پیشدستانه (preemptive war) می دوزد و می گوید در این زمان وجود یک راهبرد که جنگ پیشدستانه با تهدیدهای جدی، عاجل و مبرم را مجاز بداند برای آمریکا و قدرت های غربی سخت حیاتی است. روشن است که جلوی دشمنان مان را- بیش از همه اسلام ستیزه جو و نیز دیگر گروه ها- را نمی توان گرفت پس چنانچه آنها در تدارک حمله به ایالات متحده هستند ضرورت دارد که نخست ما دست به حمله بزنیم.
بی جهت نیست که در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر تدوین شد تاکید اصلی بر قدرت برتر نظامی آمریکا در جهان و نفوذ سیاسی- اقتصادی آن است. طبق تعریف رسمی پنتاگون، حمله پیشدستانه حمله ای است ابتکاری به علت وجود نشانه انکارناشدنی از تهاجم قریب الوقوع دشمن. فراموش نکنیم که این نشانه انکارناشدنی در مورد عراق، وجود سلاح های کشتار جمعی بود که اساساً قضیه آن مشمول سالبه به انتقاد موضوع شده است! نیز فراموش نکنیم که عراق حدود ۱۱۲ میلیارد بشکه نفت و ۲۰۰۰ میلیارد بشکه ذخیره بالقوه دارد که هزینه استخراج آن پایین و حدود بشکه ای یک دلار است. کمیسیون تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا که استراتژی امنیت ملی این کشور را در قرن ۲۱ تدوین و منتشر کرده است از حضور نظامی چشمگیرتر ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و اساساً تغییر ساختار این منطقه سخن گفته است. پیش بینی های به عمل آمده از سوی این کمیسیون و تطبیق اوضاع جاری در دنیا و سیاست های در پیش گرفته شده آمریکا در جهان و منطقه به خوبی قصد سلطه طلبانه و تجاوزگرانه سرمایه داری مسلح را عیان می سازد. این کمیسیون پیش بینی کرده که ایران و عراق به طور کلی دشمن یکدیگر باقی خواهند ماند و ممکن است به علت دشمنی ریشه دار تاریخی و قومی و مذهبی و نیز اختلافات مرزی، جنگ دیگری میان آنان درگیرد. در همین زمینه از احتمال جنگ عراق و ترکیه، سوریه و ترکیه، عربستان و یمن، امارات متحده عربی و ایران خبر داده است. کمیسیون بدون ذکر هیچگونه نامی از اسرائیل، پیش بینی کرده که خاورمیانه به شدت مسلح باقی خواهد ماند و احتمال تجهیز گروه های تروریست و دولت های منطقه به سلاح های شیمیایی و بیولوژیک را مطرح ساخته است. کمیسیون این احتمال را رد نمی کند که آمریکا نتواند مانع بروز تهدیدات جدی تر شده و ناگزیر شود برای پشتیبانی از اسرائیل یا جلوگیری از یک قدرت مسلط منطقه ای یا پیشگیری از دستیابی برخی کشورهای مشخص به سلاح های کشتار جمعی بر حضور نظامی خود بیفزاید. کمیسیون رشد اقتصادی آمریکا را در ۲۵ سال آینده سالانه ۳ درصد پیش بینی کرده که حجم اقتصاد آمریکا را تا سال ۲۰۲۵ به دوبرابر می رساند یعنی تولید ناخالص داخلی به حداقل ۱۶ تریلیون دلار خواهد رسید.
کمیسیون ضمن توضیح وضعیت آینده اقتصادی آفریقا و اینکه بعید به نظر می رسد که رشد اقتصادی آفریقا بتواند با جمعیت به سرعت در حال رشد این منطقه همگام شود می گوید اگر در بسیاری از این عرصه ها پیشرفت قابل ملاحظه ای به دست نیاید ایالات متحده و بقیه جهان ممکن است با تهدیدات تروریستی و مشکلات پناهندگی و افزایش بزهکاری سازمان یافته و سرایت بیماری ها از این قاره به سرزمین های دیگر روبه رو شود. جالب این است که در لابه لای پیش بینی های این کمیسیون سخن از افزایش آسیب پذیری آمریکا در برابر حملات دشمنان به سرزمین شان شده است. این نگرانی های مستور در حالی دیده می شود که حتی نظریه پردازان سرمایه داری مسلح نمی توانند عامل اساسی «دین» و رشد و گسترش فزاینده آن را در جوامع مختلف نادیده بگیرند. هانتینگتون می گوید باید به روند جهانی بازگشت به دین توجه داشت. این بازگشت در سراسر جهان چشمگیر است. اهمیت دین در حال افزایش است به گونه ای که کشور ها هویت ملی خود را با دین هم بسته می بینند و دولت ها مشروعیت خود را از آن می گیرند.
با این وصف سخن آنان که سعی دارند لباس تقدس بر دیپلماسی بوش بپوشانند خنده دار جلو می کند. آنان که خود را برگزیده خدا روی زمین می دانند و همچون اقلیت تحمیلی در قلب جهان اسلام که از نیل تا فرات را می خواهد و دم از سرزمین موعود می زند، خواهان رهبری جهان آزاد هستند. بوش می گوید مسئولیت رهبری جهان آزاد را که به گفته او بخشی از طرح خداست قبول می کند و عده ای سرمست از موقعیت نابرابر نظامی و تاثیر ژرف اقتصادی و سیاسی آمریکا، بوش را در دنیای مدرن موسی امروز می خوانند که مردم را به آزادی فرا می خواند. روزنامه اسرائیلی هاآرتص در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۳ می نویسد: بوش به نخست وزیر وقت فلسطین عباس ابومازن گفت خدا به من گفته که به القاعده ضربه وارد آورم و من این کار را انجام دادم و سپس به من فرمان داد که به صدام حمله کنم و من انجام دادم!
این است که می بینیم مفاهیم تقدس، آزادی، دموکراسی و عدالت به چه سرنوشت شومی گرفتار می آیند. این تناقض و تضاد به خوبی در اندیشه نظریه پردازان سرمایه داری مسلح نظیر هانتینگتون نمایان است آنجا که می گوید: حقیقت امر این است که در جهان اسلام در مناطقی که انتخابات برگزار شده است گروه های بنیادگرا پیش افتاده اند. حتی در انتخاباتی که در فرانسه برای شورا های اسلامی ساخته دولت برگزار شد یا در پاکستان یا دیگر کشور های اسلامی بنیاد گرا ها پیروز شدند. آنان تا اندازه زیادی نماینده افکار عمومی هستند. اگر ما به زودی در عراق انتخابات برگزار کنیم، احتمال زیادی وجود دارد که بنیادگرایان شیعه و سنی پیش بیفتند. بنابراین گرچه ما پشتیبان دموکراسی هستیم ولی شاید نیاز باشد که در ترغیب پاره ای از کشور ها به دموکراتیک شدن خویشتن داری کنیم!
به هر روی، واقعه ۱۱ سپتامبر نمادی است از تبعات شکاف طبقاتی عمیق و دو قطبی شدن جهان و جنگ فقر و غنا. هر چه بگوئیم و هر گونه تفسیر کنیم، تا زمانی که کرامت انسانی انسانهای بیشماری لگدمال چکمه قدرتمندان و زورمندان بی فرهنگ و کوته نگر است باید منتظر وقوع حوادثی بود که در هیمنه سلطه تبلیغاتی دارندگان قدرت و ثروت، زمزمه کم رمق اما آشکار و صریح آن حکایت اعتراض آنان را به همراه دارد. اگر در نظر اقلیت سردمداران حاکمیت سلطه، جهان دهکده کوچکی شده است که آنان می توانند پیروزمندانه به هر گوشه آن براحتی لشکر بکشند و اشغال کنند و بتازند و بکشند تا خود بمانند، در نظر اکثریت محروم و تحت ستم، آنان نیز در همین دهکده کوچک حق دارند که از خانه و وطن خود دفاع کنند و در مقابل متجاوز بایستند و بخواهند که عادلانه و شرافتمندانه زندگی کنند.
نویسنده: مسعود - بینش
ارسال کننده: مسعود بینش
منابع:
۱. The national security strategy of the united states of America>sep. ۲۰۰۰.
۲. Factbook ۲۰۰۴, www.cia.org
۳. The new frontier in the fight against poverty, UNIDO, ۲۰۰۴.
۴. Carl Maria, " George Bush s theological diplomacy", ۲۰۰۳.
۵. جرمی ریفکین، تد هوارد، "جهان در سراشیبی سقوط"، ترجمه دکتر محمود بهزاد، انتشارات سروش، ۱۳۷۴.
۶. "استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱"، کمیسیون تدوین استراتژی، موسسه فرهنگی ابرار معاصر تهران، ترجمه بابک فرهنگی و همکاران، ۱۳۸۰.
۷. چارلز هندی، "روح تشنه"، ترجمه دکتر رضائی نژاد، نشر فرا، ۱۳۸۰.
۸. مسعود بینش، "با معماران عصر دیجیتال"، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، ۱۳۸۴.
۹. "دو غرب"، گفتگوی ساموئل هانتینگتون و آنتونی گیدنز، ترجمه مجتبی امیری وحید، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۲۰۰- ۱۹۹.
منبع : باشگاه اندیشه