پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ماجراهای ژرار - The Adventures Of Gerard


ماجراهای ژرار - The Adventures Of Gerard
سال تولید : ۱۹۷۱
کشور تولیدکننده : انگلستان، ایتالیا و سوئیس
محصول : هنری لستر و جین گوتوفسکی
کارگردان : یرژی اسکولیموفسکی
فیلمنامه‌نویس : ه. ا. ل. کریگ، با همکاری لستر، گوتوفسکی و اسکولیموفسکی، برمبنای مجموعه داستان‌هائی نوشته آرتور کونان دویل.
فیلمبردار : ویتولد سوبوتسینسکی
آهنگساز(موسیقی متن) : ریتس اورتولانی
هنرپیشگان : پیتر مک‌انری، کلودیا کاردیناله، ایلای والاک، جک هاوکینز، مارک برنز، نورمن راسینگتن، جان نِوِیل، پائولو استوپا، ایوان دسنی و لئوپولدو تریسته.
نوع فیلم : رنگی، ۹۱ دقیقه.


اسپانیا، سال 1808، دوره حکومت «ناپلئون» (والاک). «سرهنگ اتی‌ین ژرارِ» شجاع و پُرمدعا «مک‌انری» تصمیم دارد شهامتش را به امپراتورش ثابت کند و سرانجام آنقدر توجه «ناپلئون» را جلب می‌کند که پیام مهمی را برای «مارشال مسنا» (تریسته) - که نیروهایش هنگام محاصره قلعه مورالس، توسط انگلیسی‌ها تارومار شده‌اند - به او می‌سپارد. اما از آنجا که همه به حماقتش پی برده‌اند، پیام قرار است به دست انگلیسی‌ها بیفتد. «ژرار» با کنتس مورالس»، «ترزا» (کاردیناله) آشنا می‌شود که یک اسپانیائی میهن‌پرست است و برای رسیدن به اهداف خودش، به‌دنبال پیام است. هردوی آنان اسیر راهزنی به‌نام «میلفلورز» (هاوکینز) می‌شوند؛ «ژرار» موفق می‌شود «ترزا» را نجات بدهد و «ترزا» هم با آوردن «سرهنگ راسل» (برنز) - رقیب و دشمن قدیمی «ژرار» - و کشتن «میلفلورز»، به‌موقع «ژرار» را نجات می‌دهد. «ژرار» تصمیم می‌گیرد برای اصلاح اوضاع، قلعه مورالس را منفجر کند. «راسل» زندانی‌اش می‌کند، ولی او با «ترزا» می‌گریزد و در مراسم شکار روباه افسران انگلیسی شرکت می‌کند و منفجر کردن قلعه را از یاد می‌برد. خوشبختانه عمومی نابینای «ترزا»، «کنت مورالس» (استوپا)، سیگارش را روی انبار مهمات می‌اندازد و «ژرار» از «ناپلئون» مدال می‌گیرد. «ترزا» قبول می‌کند که «ژرار» به‌دنبال افتخارهای بیشتر برود و او منتظرش بماند.
* یک جا در طول جست‌وجوی بی‌امان افتخار، «ژرار» مکثی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که جنگ تنها چیزی نیست که در زندگی انسان وجود دارد («عشق هم هست»)‌ ولی در پایان او هنوز امیدوارانه سر به فرمان «ناپلئون» دارد و «ترزا» را به حال خود وامی‌گذارد تا بعد سراغش برود. اینکه او هیچ نمی‌بیند، هیچ حس نمی‌کند و هیچ نمی‌آموزد، نکته اصلی فیلم اسکولیموفسکی و نیز داستان‌های اصلی دویل درباره «سرهنگ ژرار» است. فیلم نیاز به تعبیر و تفسیر جنگ قهرمانی نمی‌بیند زیرا در واقع شوخی فارغ‌البالی با آرمان‌های نظامی است. «ژرار» ابله، که مرتب عزت نفس خود را خطاب به دوربین بیان می‌کند، می‌توانست یک کاریکاتور کلیشه‌ای شود ولی با بازی مک‌انری او تجسم کامل قهرمان سرخوش، بانزا کت و محبوب‌القلوب دویل می‌شود. کارگردانی اسکولیموفسکی حادثه‌ای را با ضرباهنگ تندی پیش می‌برد، شوخی‌ها را عالی زمان‌بندی می‌کند و به جزئیات تزئینی توجهی نشان می‌دهد که در اثر دویل نیست. مهمتر از همه او داستا را با چاشنی طنز سیاه می‌آمیزد، مثل جائی که کاردیناله برای به حرف آوردن یک زندانی او را با یک اره بزرگ شکنجه می‌دهد یا هاوکینز (در یکی از بهترین بازی‌هایش به‌عنوان راهزن انگلیسی) سرگرم ابداعات شریرانه خویش است. والاک نیز در نقش «ناپلئونِ» بدبین و بدعنق، بازی خوبی ارائه می‌کند.