جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
شطرنج با ماشین قیامت
رمان سعی بر این دارد که به گونهای متفاوت و با نگاهی فلسفی به وقایع و رخدادهای جنگ بپردازد. شخصیت اصلی داستان رزمنده بسیجی جوانی است که طی عملیاتی محرمانه پیرامون یافتن محل استقرار رادار فرانسوی سامبلین، به واسطه همرزمش پرویز، با افراد و شخصیتهایی درگیر میشود. این شخصیتها در قالب یک مهندس بازنشسته پالایشگاه نفت که به نوعی نماینده انسانهایی است که از دید عقلانی و فلسفی به جنگ و وقایع آن مینگرند، دو کشیش و یک دختر شکل میگیرند. و در واقع هریک نماینده قشر خاصی از مردم درگیر با جنگ هستند.
▪ در بخشی از داستان میخوانیم :
... مهندس میگه ماها مهرهی سیاهیم. مهرهی سرباز سیاه بدبخت!
-نمیخواد ادامه بدی. یقهاش را گرفتم. حالا میخوای جوابش را بشنوی؟
با سر تأکید کردم.
-آره. من و رفیقام، جونمون رو تو این راه گذاشتیم. باید جواب بدی!
-خب، چرا من باید جوابش را بدم؟
-چون این نقشه را شما ریختید.
قاسم مکث طولانی کرد؛ خیلی طولانی.
-با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو میگم. فقط این رو بدون که مهمترین مهرهی تأثیرگذار، روی صفحهی شطرنج، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج میدونیم. حالا اگر همون هشت مهرهی سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزدهی بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکیشون به انتهای صفحهی مقابل برسه؛ وزیر میشه. اینجاست که کل روند بازی عوض میشه.»
احمد زاده معتقد است که هر کسی باید درباره چیزی بنویسد که از آن اطلاع دارد. او در دوران جنگ به عنوان یک دیده بان روزانه ۱۰ ساعت مواضع خودی و دشمن را زیر نظر داشته است و ذهنی تصویری از جنگ دارد. احمدزاده درباره جنگ حرفی برای گفتن دارد که باید آن را به نسل بعد منتقل کند. او نمی خواهد از دیدگاه تبلیغاتچی ها به جنگ نگاه کند بلکه آن چیزی را می نویسد و می گوید که خود دیده و لمس کرده است. ذهنیت او بازگو کننده این واقعیت است که ما از جنگ خوشمان نمی آید بلکه ما، در مقابل جنگ ایستادیم.
در عین حال او به مقوله دعوای بین دو ملت وقعی نمی نهد بلکه دفاع از حق را مد نظر قرار می دهد. در واقع او به یک مقوله تکراری نگاه می کند ولی از یک راه جدید.
داستان شطرنج با ماشین قیامت درباره یک نوجوان دیده بان است. در طی سه روز به دنبال پیچیدگی هایی که در سیر داستانی می بینیم، او آرامش کاری خود را از دست می دهد و مجبور است هم مسئول پخش غذا باشد هم به چند آدم غیر معمول که در شهر پناه گرفتهاند رسیدگی کند و هم به عنوان دیده بان برای عملیات خاصی که در پیش است، بیشتر از قبل دیده بانی کند.
این نوجوان که راوی داستان هم هست در واقع در مرز بین بلوغ فکری و بچگی است. یعنی بااینکه مغز نظامی وی خوب رشد کرده اما بسیاری از رفتارهایش پختگی لازم را ندارد. مثلا بسیار پرحرف است حتی درباره اسرار نظامی، یا اینکه به سبب دیده بانی، غروری بچه گانه دارد. این شخصیت در این موقعیت سخت چیز هایی را یاد می گیرد که در شرایط عادی از عهده آن بر نمی آید.
این نوجوان در کل داستان اسمی ندارد و فقط یک کد بیسیمی به عنوان "موسی" دارد که شاید تمثیلی است از داستان موسی و خضر. فرمانده او - قاسم - در واقع خضر راهبر اوست که او را به درون اجتماع هل میدهد تا خودش بیازماید و اشتباه کند و یاد بگیرد.
شخصیت کلیدی بعدی داستان "مهندس" است. مهندس با سابقه شرکت نفت، که حالا در طبقه سوم یک ساختمان هفت طبقه مخروبه با گربههایش زندگی می کند. شخصی که در طول داستان خصلتی آفتاب پرست گونه دارد و جنگ و علت آن برایش بی مفهوم است و معتقد است که مکر خداوند بود که انسان را به زمین کشانید و این دردسر را برایش شروع کرد. در واقع ابهاماتی که به ذهن این نوجوان دیده بان نمی رسد را ما از زبان مهندس می شنویم و او عامل مولد شک برای دیده بان ماست. کنش بین مهندس و نوجوان در کل اهمیت عملکرد و حرکت، را نشان میدهد نه آنچه که پیش میآید.
در کل داستان، ما استعارهای از مثل زدن دنیا به یک بازی شطرنج میبینیم. مهندس تمام افراد درگیر در این جنگ را به عنوان مهرههای سیاه بدبخت و مفلوکی میداند که به دست مهرههای سفید مغلوب خواهند شد. در واقع احمد زاده با بکار بردن این تمثیل قصد بیان این مطلب را داشته که اختیار مطلق، دردسرساز است و جبر و اختیار توامان است که باعث رشد و پویایی می شود.
در بازی شطرنج در اولین حرکت یک مهره، آن را به ردیف سوم می برند و در واقع سکونت مهندس درطبقه سوم این ساختمان هم نشانهای است از توقف او در شک که اولین حرکت برای رسیدن به یقین است.
در ابتدای کتاب ما آیاتی از تورات درباره گناه اولیه انسان و بیرون راندن وی از بهشت، آیاتی از انجیل درباره شام آخر مسیح و شک پطروس و آیاتی از قرآن درباره قیامت می بینیم. این آیهها به این نکته اشاره دارند که خداوند مسیر زندگی انسان را در جهت رشد قرار داده نه اینکه او را به سرنوشتی محتوم و آمیخته به تباهی محکوم کرده باشد.
عناصر این آیهها را کاملاً در فضای داستان میتوان دید. مثلاً جمع شدن شخصیتهای داستان در آن ساختمان هفت طبقه یادآور شام آخر مسیح است. سمبل گناه اولیه "گیتی"، شخصیت زن خودفروشی است که حالا در بحبوحه جنگ با دختر جوانش به شهر بازگشته است و جنگ هم به دلیل ویرانی که در زمین به بار میآورد میتواند به قیامت شباهت داشته باشد.
در کل داستان شطرنج با ماشین قیامت دیدی متفاوت است به جنگ که بر پایه دیدههای شخصی نویسنده بدون توجه به تبلیغات خاص یا چهار چوب های تعیین شده برای نوشتن درباره جنگ، بنا نهاده شده است. ماحصل این واقع نگری درباره جنگ داستان بلند زیبایی است که به اعتقاد اکثر منتقدین یکی از نقاط روشن کارنامه احمد زاده به شمار می رود.
زهره مرتجی
حبیب احمدزاده. این کتاب در سال ۱۳۷۵ نوشته شده و در سال ۱۳۸۴ در ۳۱۲ صفحه و توسط سوره مهر به چاپ رسیده است.
حبیب احمدزاده. این کتاب در سال ۱۳۷۵ نوشته شده و در سال ۱۳۸۴ در ۳۱۲ صفحه و توسط سوره مهر به چاپ رسیده است.
منبع : کتاب نیوز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
اسرائیل ایران غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
یسنا هلال احمر قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی دولت سیزدهم قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین نوار غزه چین ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن طوفان الاقصی
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه