شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شبه روانشناسی


شبه روانشناسی
همزمان با ”کارن هورنای“، بانوی روانشناس، صاحب‌نظر و پژوهشگری خلاق، به‌ویژه پس از مرگ‌اش، مکتب جدیدی در روانشناسی پا گرفت و در بستر مناسب نظام سرمایه‌داری آمریکا، یاران و هواداران فراوانی یافت. این گروه از روانشناسان پی به اهمیت و تأثیر اندیشه در احساس‌ها و روان آدمی بردند و اندیشه رمانی را پی ریختند. آنان پی بردند که هر اندیشه، احساسی در پی دارد و با هم رفتار خاصی را به‌وجود می‌آورند اگر ما بتوانیم بر اندیشهٔ خود تسلط پیدا کنیم، زندگی شادتر و سعادتمندتری را برای خودمان فراهم خواهیم ساخت.
● چه رابطه‌ای بین فکر، احساس و رفتار وجود دارد؟
به گفتهٔ خانم ”آمی آچن میلز نایم“ نویسندهٔ کتابی در اینباره برای نوجوانان: هر انسانی سری پر از فکر و اندیشه دارد. در تمام طول روز و شب، ما فکر می‌کنیم و اندیشه می‌سازیم. اندیشه در ذهن ماند رودی جاری است. گاهی فکرهای خوب و گاهی فکرهای بدی داریم. حتی در شب، هنگام خواب دیدن هم مشغول فکر کردن هستیم.
آیا تاکنون با حادثهٔ بد یا شرم‌آوری روبه‌رو شده‌اید؟ اگر روز بعد از حادثه (ماه یا سال بعد) به آن بیندیشید، به احتمال زیاد همان احساس بدی را که بار اول تجربه گردید، احساس خواهید کرد. در طول زمان، ممکن است دیگر به آن فکر نکنید و احساس بهتری داشته باشید. سرانجام، به سختی ممکن است آن را به خاطر آورید. زمانی که برای همیشه آن فکر از سرتان بیرون رفت، پابه‌پای آن، احساس‌های مربوط به آن فکر و خیال هم از دلتان بیرون خواهد رفت. پس، هر اندیشه، احساسی را به وجود می‌آورد و هر دو با هم رفتار معینی را شکل می‌دهند. برای نمونه: فرض کنید شما در حال قدم زدن در خیابانی هستید ناگاه اتومبیلی سرعتش را کم می‌کند و کسی از درون آن، قوطی کنسروی به‌سوی شما پرتاب می‌کند و بی‌درنگ، احساسی مانند ترس یا خشم، شما را فرا می‌گیرد. ولی قبل از آن احساس، ناگزیر به اندیشیدن هستید. شما دیدید که قوطی کنسروی پرت شده، پنداشتید که هدف شما بودید. به فکر فرو رفتید: اگر به شما می‌خورد، چه می‌شد؟ آیا صدمه یا آسیبی نمی‌دیدید؟ دست‌کم این حادثه، خوش‌آیند نیست. اگر در گذشته با کسی درگیری داشته‌اید، ممکن است خیال کنید او این‌کار را کرده است. هر چه بیشتر به این امور بیندیشید، بیشتر خشمگین یا متأسف می‌شوید. اگر یک ماه تمام، هر روز به آن فکر کنید، یک ماه تمام حال و روز خوبی نخواهید داشت. حال اگر در عمل، آن فردی که قوطی را پرت کرد، ناشناس باشد، شما را ندیده باشد و از پنجرهٔ اتومبیل، آن را پرت کرده باشد، چه می‌شود؟ شما باز هم بر مبنای اندیشه‌های خودتان، خشمگین و غمگین خواهید بود.
فرض کنیم شما در بهترین حال خود هستید و حتی وقتی‌که فردی قوطی کنسروی در راه‌تان انداخت، به آن توجه نداشتید و افکارتان در جای دیگری بود؛ غرق در رؤیای روز بودید. بنابراین ممکن است قوطی کنسرو، آزاری برای شما فراهم نیاورد. تنها برداشتان ممکن است این باشد که آن شخص، کار ناشایسته‌ای انجام داد. این نمونه به‌خوبی رابطهٔ فکر و احساس را نشان می‌دهد و هر فکر و احساسی، شما را به انجام کار خاصی رهنمون می‌کند نوع زندگی و رفتار شما به چگونه اندیشیدن شما بستگی کامل دارد. اگر فکر می‌کنید زندگی بد است، زندگی بدی را تجربه می‌کنید، اگر می‌پندارید در دام افتاده‌اید، احساس در بند بودن، خواهید داشت. اگر می‌اندیشید همه چیز در حال تغییر است، شما در را برای تغییر باز خواهید گذاشت. اگر فکر می‌کنید زندگی خوب است، آن را خوب خواهید یافت. به عشق بیندیشید تا احساس عاشقانه و گرمای حیات‌بخش آن را حس و لمس کنید.
اگر ما بتوانیم آقا و سرور اندیشه‌های خود باشیم و اجازه ندهیم فکرهای منفی و ناخوشایند در ذهن ما نفوذ کنند و به‌جای آن به اندیشه‌های مثبت و خوش‌آیند میدان دهیم، حال خوب و بانشاطی خواهیم داشت.
همین که دریابیم فکرها، آفرینندهٔ احساس‌های ما هستند و نوع احساس‌های ما، تعیین‌کنندهٔ رفتارهای متفاوت ما است، چند گام به آرامش و خوشبختی نزدیک شده‌ایم و دنیا را از زاویه‌ٔ بهتر و گسترده‌تری نگاه خواهیم کرد. احساس تسلط بر فکرها و باورهایمان، غرورآفرین و نشاط‌آور است. هیچ‌کس بردگی را دوست ندارد، پس اجازه ندهیم ذهن با اندیشه‌های منفی، ما را به این طرف و آن طرف بکشاند و از ما برده بسازد.
مثبت‌اندیشی، خود نوعی اندیشه‌درمانی است. وقتی احساس مثبت بودن کردیم، برای زندگی کردن به الگوهای خوب و راه‌حل‌های مناسب یا به پاسخ‌های خوبی می‌رسیم، انرژی خوب و مثبت پیدا می‌کنیم؛ انرژی مثبت می‌تابانیم؛ مردم را به‌سوی خویش جلب می‌کنیم. در این حالت از هوش طبیعی، از نیروی پایان‌ناپذیر درون، از شعله‌های همیشه روشن درون، از خود ارزشمندمان و سرانجام از عقل سلیم خودمان سود می‌بریم. در این وضع، ما دارای ذهنی آرام، شور و شوقی برای یادگیری، عشق و محبتی تمام در رابطه با دیگران خواهیم بود. بنابراین، بیائید ناخدای کشتی اندیشه‌های خودمان باشیم؛ سکان اندیشه‌ها را به‌دست خود گیریم تا حال خوب، آرامش و زندگی شاد به سراغ ما آید.
● از خود و عقل سلیم بهره بگیریم
در روی کره زمین، انسانی نیست که از خرد و عقل سلیم برخوردار نباشد. هر وقت که سخن گرم و مهربانی به کسی گفته‌ایم. از خودمان سود جسته‌ایم؛ هر وقت اشتباه‌های خود را بخشیدیم و از آنها تجربه‌اند و خشم و درس گرفتیم، خردمند بوده‌ایم. هر وقت دنیا و زندگی را سخت نگرفتیم و از ته دل خندیدیم، کار مفیدی که در توان ما بود، انجام داده‌ایم. هر وقت خطائی کردیم و از صمیم قلب عذرخواهی کردیم، از سرچشمهٔ خودمان، از شعلهٔ درونی و انسانی خود بهره برده‌ایم.
خرد مانند آب‌های زلال و پاک زیرزمینی است که اینجا یا آنجا به‌صورت چشمه‌ای بیرون می‌زند. خودمان را از این منبع تمام‌نشدنی، محروم نسایم. به عشق، محبت و صلح و دوستی بیندیشیم و خدمت به دیگران را مایهٔ آرامش و نشاط خود قرار دهیم. ”سعدی“ چه خوش گفته است: ”عبادت به‌جز خدمت خلق نیست“.
به ترس‌ها میدان ندهیم؛ به ترس، فکر کردن، یعنی به خود آسیب رساندن، ترسیدن این معنا را می‌دهد که ما ناتوان و آسیب‌پذیر هستیم. از حرف‌های دیگران دربارهٔ خودمان هراسی نداشته باشیم. زیاد به چگونگی و نظر دیگران دربارهٔ خودمان اهمیت ندهیم. زمانی‌که به فکرهای ترسناک میدان می‌دهیم، هیجان‌های منفی مانند اضطراب، خشم، رنجش، حسادت، احساس گناه، افسوس، پشیمانی، آزردگی، سرزنش، بی‌قراری و ... روان ما را آشفته و پریشان می‌سازد. غلبه بر ترس‌ها و تسلط بر نوع اندیشه‌ها، زندگی‌آفرین است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، زندگی اجتماعی جاری است و ما قطره‌ای هستیم که در جائی از آن قرار داریم.
احساس ترس، زنگ خطر است. به ما خطر می‌دهد که روش اندیشیدن خود را باید مورد ارزیابی قرار دهیم. چرا به‌جای ترس‌ها به عشق و محبت و دوستی‌ها نیندیشیم، چرا سالار و سرور اندیشه‌هایمان نباشیم، چرا سرنوشت خود را به دست فکرهای پریشان و ترس‌آور بسپاریم؟
دیگران مجبور نیستند مانند ما فکر کنند، ما اجباری نداریم مانند دیگران بیندیشیم؛ ما حتی نباید نگران این باشیم که دیگران دربارهٔ ما چه می‌اندیشند. ما باید طبق اصول انسانی و خرد درونی، زندگی کنیم و کاری به‌نظر دیگران نداشته باشیم. خودمان باید چرخ زندگی خودمان را به گردش درآوریم. حق انتخاب با خود ما است. هیچ‌کس حق ندارد بروی، راهی و یا نظری را به ما تحمیل کند. اجازه ندهیم ویروس فکرهای خودخواهانهٔ دیگران به ما سرایت کند.
فراموش نکنیم که همه انسان هستیم با حقوق و ارزش برابر و می‌خواهیم سالم باشیم، سالم زندگی کنیم، به ما احترام بگذارند و بگذاریم، دوستمان داشته باشند و دوستشان بداریم. اینها فکرهای مثبت و سازنده‌ای است. این فکرها را پیوسته در ذهنمان بپرورانیم تا احساس‌های مثبت به دنبال آنها روان گردد و سرانجام به رفتارهای مطلوب و سازنده برسد.
● چگونه می‌توان به حال خوب رسید؟
حال خوب داشتن، همیشه در اختیار ما است. حال خوب مانند خورشید است؛ خورشید در تمام طول روز و شب می‌تابد و نور و گرما می‌پراکند. تنها دلیلی که در شب، خورشید را نمی‌بینیم، گردش سیارهٔ زمین به دور خود است. گناه از خورشید نیست. گناه از ما است که به خورشید پشت کرده‌ایم.
فکرهای منفی، ترس‌ها، اضطراب‌ها، خشم‌ها، نفرت‌ها، کینه‌ها، حسادت‌ها و ... همه و همه مانند ابرهای تیره و تار، حجاب ذهن و حجاب خورشید درونی ما هستند هر کس بخواهد، می‌تواند تغییر کند؛ آغاز به تغییر، رها شدن از چنگ فکرهای منفی و پریشان است. فکرهائی که مانند دشمنی بی‌رحم و بی‌عاطفه حال خوب ما را ویران می‌سازد و زندگی را به کام‌مان تلخ می‌کند. اگر در بدترین شرایط زندگی هستیم، می‌توان با دو شیوه با آن روبه‌رو شد.
می‌توان اندیشید: ”زندگی تنها شیرهٔ آدم را می‌مکد و هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند“.
یا می‌توان اندیشید: ”امر عجیبی روی داده است و من کار شگرفی انجام داده‌ام و فکرها و احساس‌های عجیب و غریبی داشته‌ام، ولی هنوز که زنده هستم، چه کسی می‌داند لحظه‌ٔ بعد، چه اتفاقی خواهد افتاد“.
شما کدام اندیشه را برمی‌گزینید؟ خرد و عقل سلیم می‌گوید: نگاه دوم، نگاهی نجات‌بخش و کارا است. پرتوی شعلهٔ درونی ما است که به ما کمک می‌کند تا انتخاب کنیم. در زندگی هیچ احساسی از اینکه ما خودمان سرنوشت خودمان را تعیین می‌کنیم یا می‌سازیم، ارزشمندتر نیست.
آری، می‌توان آموخت چگونه سعادتمندتر، دوست‌داشتنی‌تر، موفق‌تر و امن‌تر زندگی کرد. همهٔ ما به انجام دادن آن توانا هستیم. همه توان تسلط بر افکارمان را داریم، همه تغییرپذیر هستیم، تنها کافی است اندیشه‌های دست و پاگیر و منفی را از ذهن‌مان بیرون بریزیم. راز زندگی و ارزش زندگی در آن است که بیاموزیم هر چه زودتر چنین کاری را انجام دهیم و به آرامش و نشاط برسیم.
میلیون‌ها نفر از همین راه رفتند و میلیون‌ها نفر از این راه می‌روند، هزاران کهتر و مهتر، با بهره گرفتن از شعلهٔ همیشه فروزان درونی‌شان، از خرد پایان‌ناپذیر وجودشان با دلی پر از عشق و دوستی به زندگی سالمی رسیده‌اند، چرا من و شما از این راه نرویم؟
مؤلف و مترجم استاد مصطفی علیزاده
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید